فرار از طالبان و آوارگی در ایران؛ «از زنده و مرده‌ی شوهرم خبر ندارم»

مرضیه رحیمی، بیش از شش ماه می‌شود که از زنده و مرده بودن همسرش که عضو ارتش افغانستان بوده، خبری ندارد. مرضیه با دو فرزند خردسالش از زیر حاکمیت طالبان فرار کرده و حالا در ایران به‌سر می‌برد. او قاچاقی ایران رفته و در آنجا خطر رد مرز شدن با کودکانش را حس می‌کند.

آخرین وظیفه همسر مرضیه در ارتش افغانستان در ولایت کاپیسا بوده و در هنگام شدت‌گرفتن جنگ با طالبان ناپدید شده است: «یک ماه قبل از سقوط افغانستان به‌دست طالبان با من تلفنی صحبت کرد. من در آن وقت برایش گفتم که وضعیت خوب نیست، بیا خانه، اما برایش رخصتی ندادند و حکومت سقوط کرد و شوهر من ناپدید شد. حالا نمی‌فهمم که زنده است یا مرده.»

مرضیه با کودکان دو‌ و نیم ساله و دو ماهه خود در تلاش پیدا کردن اطلاعات درباره‌ی همسرش است، اما تا حالا هیچ سرنخی به‌دست نیاورده است: «با تمام دوستان همسرم در تماس شدم، هیچ کدام اطلاعی درباره‌ی همسرم نداشتند. یکی از دوستان همسرم می‌گفت که کشته شده و دیگری می‌گفت که اسیر شده است.»

آتش بر یادگاری‌ها

با روی‌کارآمدن طالبان، مرضیه از ترس بازرسی خانه به خانه، تمام عکس‌ها و لباس‌های نظامی همسرش را آتش زد تا کدام دردسری برای خود و فرزندانش ایجاد نشود.

در جریان مصاحبه، اشک در چشمان مرضیه حلقه و با صدای بغض‌آلود می‌گوید که به جز یک عکس از همسرش دیگر هیچ یادگاری ندارد: «من از طالبان خیلی می‌ترسیدم که به خاطر اینکه شوهرم عضو ارتش بوده، بلای به سر ما نیاورند. تمام چیزهای که مربوط به همسرم می‌شد را در آتش سوختاندم و حالا آواره‌ی ایران شدم.»

با سقوط نظام جمهوریت، ملا هیبت‌الله آخندزاده، رهبر طالبان فرمان عفو عمومی صادر کرد و از تمام نیروهای طالبان خواست که به انتقام‌گیری متوسل نشوند. اما گزارش‌های مبنی بر سرکشی از این فرمان رهبر طالبان وجود دارد.

مرضیه نیز از روزی می‌ترسید که مبادا برخی از جنگجویان طالب دست به حمله انتقام‌جویانه علیه خانواده‌اش بزنند.

مرضیه برای فرار از زیر حاکمیت طالبان، تمام دار و ندار زندگی خود را فروخت و به کمک شماری از بستگان خود قاچاقی به ایران رفت: «من با پول نقدی که پس‌انداز کرده بودم، با مادر، سه خواهر و اقوام‌ دیگر خود راهی ولایت نیمروز شدم و از آنجا ایران رفتم.»

رد مرز مهاجران افغانستان از سوی ایران جریان دارد. عکس: شبکه‌های اجتماعی

سفر قاچاقی

نیمروز در جنوب‌غرب افغانستان، گذرگاه اصلی قاچاق انسان به ایران شمرده می شود. قاچاق‌بران در نیمروز پرتعداد هستند و متقاضیان سفر قاچاقی را در قبال دریافت پول، از طریق پاکستان به ایران منتقل می‌کنند.

مرضیه سفر قاچاقی به ایران را دشوارترین تجربه‌ی سفرش در طول عمر عنوان می‌کند که هر لحظه احتمال مرگ وجود داشته است.

او با ده‌ها تن دیگر ده روز در شهر زرنج – مرکز نیمروز انتظار کشیدند، تا گذرگاه مرزی به سمت پاکستان باز شود: «قاچاق‌برها برای ما می‌گفتند، امروز یا فردا راه پاکستان باز می‌شود. ما از ترس اینکه پول ‌ما در مسیر راه تمام نشود، یک وعده غذا می‌خوردیم. واقعاً روزهای سختی بود، خدا به هیچ کس این روزها را نشان ندهد.»

مرضیه در سفر قاچاقی باردار بوده و این رنج و مشقت سفر قاچاقی به ایران را چندین برابر کرده است: «من باردار بودم و این برای من خیلی سخت بود که قاچاقی ایران بروم. برخی مواقع مجبور بودم که به خاطر دست‌گیر نشدن از سوی مرزبانان پاکستانی، با سرعت زیاد پیاده‌روی کنم.»

در مسیر سفر قاچاقی به ایران، بارها قاچاق‌بران انسان به مرضیه و همراهانش تذکر داده بودند که هر لحظه احتمال مواجه شدن با مرزبانان ایرانی وجود دارد.

یادآوری سفر قاچاقی، خاطرات «بد» مرضیه را تازه می‌کند: «در مسیر راه نه نانی برای خوردن بود و نه آبی برای نوشیدن. کودک من گریه می‌کرد که نان و آب می‌خواهم، اما آب و نان پیدا نمی‌شد.»

در مسیر قاچاق به ایران، گزارش‌های مبنی بر برخورد «نادرست» قاچاق‌بران انسان با متقاضیان سفر وجود دارد. مرضیه نیز به این برخوردها اشاره می‌کند که تمام مسیر سفر قاچاقی را با ترس و هراس به پایان رسانده است: «نگاه‌های قاچاق‌بران پاکستانی به ما زنان زشت بود و من از این بابت خیلی نگران بودم.»

با تحمل همه این سختی‌ها مرضیه با بستگانش از مرز عبور کرد و به ایران رسیده است، اما با بلند بودن هزینه زندگی در ایران، تأمین مصارف زندگی دو فرزندش با دشواری مواجه شده است.

او به‌دلیل داشتن نوزاد شیرخوار قادر به کار کردن نیست.

نیمروز در جنوب‌غرب افغانستان، گذرگاه اصلی قاچاق انسان به ایران شمرده می شود.

ترس از اخراج

بیش از شش ماه از سقوط حکومت به دست طالبان می‌گذرد، در این مدت هزاران  تن به‌شمول کارمندان و نظامیان سابق حکومت، از طریق قاچاقی وارد ایران شده‌اند. شماری از مهاجران افغانستان ساکن ایران به روزنامه اطلاعات ‌روز گفته‌اند که تلاش نیروهای ایرانی مبنی بر رد مرز کردن مهاجرانِ فاقد اقامت در بالاترین سطح قرار دارد.

فشار نیروهای ایران بر مهاجران افغانستانی، نگرانی شدید برای مرضیه و هزاران آواره‌ی دیگر خلق کرده است. آنان از روزی می‌ترسند که دوباره به افغانستان برگشتانده شوند و زندگی‌شان به خطر مواجه شود.

در ایران نیز زندگی برای پناهجویان افغانستان آسان نیست. اغلب مهاجران با کمترین حقوق مصروف کارهای شاقه هستند و باید ساعت‌های زیادی در شبانه‌روز کار کنند تا نیازمندی‌های اولیه‌شان را تأمین کنند.