نویسنده: محمد جباره
مترجم: صفیالله وحدت
در حومهی کابل و در یک صبح زمستانی در سال ۱۰۹۹ میلادی ]برابر با ۴۷۷ هجری[ زیر درخشش مرواریدهای درخشان برف، هزاران نفر سردی و یخبندان را به چالش کشیدهاند و برای وداع همیشگی، جسد عالم، اندیشمند و مفتی برجستهی دیارشان را بدرقه میکنند. نه خوانندهی عزیز! این ]فقیه[ مرد نبود، یک زن بود: بی بی هرثمیه[۱]، تنها یکی از صدها دانشمند زن مسلمانی بود که زمانی مقام و منزلت و نفوذی در جهان اسلام داشتند که اکنون به فراموشی سپرده شدهاند.
بهمدت بیست سال، زنان و دختران افغان حق داشتند تا در زمینههای مختلفی مانند قضا، طب، تحصیلات عالی، فوتبال حرفهای، تکنالوژی و موسیقی کلاسیک برتری شان را به نمایش بگذارند. اما گروه حاکم فعلی، این دستاوردها را به عنوان بخشی از یک دورهی انحراف، در تضاد با فرهنگ افغانستان و هنجارهای سنتی اسلامی تعریف میکند. طالبان چشماندازی از جامعه افغانستان را به نمایش میگذارند که در آن، امکان حذف زنان از بسیاری از حوزههای مشارکت اجتماعی محتمل است و زنان باید ضابطههای سختگیرانهی جنسیتی را مراعات و از سروری مردان پیروی کنند.
بنابراین، برای ناظران بیرونی این برداشت ایجاد می شود که در یک محیط مدنی، اسلام مانع یا مشوق محدود سازی توانمندی، رشد و مشارکت زنان است. همپیوندی اسلام با ضابطههای محدودکنندهی جنسیتی و ناامید کردن زنان و دختران از امکان رشد و اعمال حق خود ارادیت (استقلال فردی) تنها معضل زنان افغان نیست. این یک مسألهی ریشهای و در محیطهای مختلف است: زنان مسلمان در جوامعی که محدودیت کمتری دارند، اغلب با چارچوبهای متضادی از ارزشها مواجهاند. از یکسو تشویق به سهمگیری در رشد جامعه با استفاده از ظرفیتهای فردی شان میشوند و از سویی دیگر محدودیتهای جنسیتی اعمالی، آنان را در سرابی از دغدغههای ایمانی و مسئولیتهای در نقش دختر، همسر و یا مادر قرار میدهند.
تندروان سنتی با اتکا به دو اصل اسلام و هنجارهای فرهنگی-تاریخی، رفتار مقیدکنندهی خویش را با زنان توجیه میکنند. اما این مبانی چقدر در اثبات جهانبینی آنها قطعی است؟ دیدگاههای مردسالارانهی طالبان و دیگران، عمدتا ناشی از درک آنها از اشارات قرآنی مانند «قوامة» و «نشوز» است که اغلب به ترتیب به اشتباه به «ولایت یا سرپرستی» و «نافرمانی» ترجمه شده و میشود. براساس جهانبینی طالبان و دیگر مفسران مردسالار، این مفاهیم مردان را بهطور طبیعی برتر از زنان معرفی میکند و به مردان سرپرستی و کنترل زنان را اعطا میکند. در اینگونه برداشت از اسلام، تصامیم زنان قابل اتکا و اعتماد نیست چرا که آنها مستعد خطا و فساد هستند.
با اضافه شدن انگارههای قبیلهای پیش از اسلام در مورد اخلاق و شرم به آن مفاهیم، رفتار زنان به عزت مرد و جامعه پیوند میخورد. در این حالت، مسئولیت زنان با مردان است و این مردان اند که مکلف اند، شیطانصفتی زنان را محدود و از شرمندگی نام و نشان و نسب خویش و جامعه توسط زنان جلوگیری کنند. این طرز فکر زشت، زیربنای بسیاری از اقدامات اجتماعی زیانآور است که در موارد خشونتآمیز آن، به قتلهای ناموسی ختم میشود.
برگردان کلمهی قوامون به سرپرست یا ولی برمیگردد به ارتباط ریشهای این واژه با کلمهی قائمون که به معنای سرپرست یا ولی است. اگرچه این دو واژه ریشهی مشترک دارند اما دو مفهوم جداگانه را بیان میکنند. معنای اولی حمایتهای عاطفی است و دومی در مورد سرپرستی و ولایت است. گونهای دیگر از معنای قوام به مفهوم حمایتهای درونی نیز اشاره دارد؛ درحالیکه قائمون و قائم به معنای نگهبانی ساختمان از بیرون است. عبدالعزیز بن باز، مفتی پیشین عربستان در تفسیر آیه «الرجال قوامون علی النساء» میگوید: قوامة یعنی تکلیف و وظیفهی مرد برای فراهمآوری حمایتهای لازم به زن است و نه امتیاز ]مرد بر زن[.
واژهی نشوز عموما به نافرمانی زن تعبیر شده است که به معنای زهر و سم نیشِ آمادهی ترشح یک مار سمی آمده است. این تصویر از حالت نشوز، بیانکنندهی یک ویژگی زنانه یا یک حالت دایمی نیست بلکه وضعیتی را نمایش میدهد که هرازگاهی در واکنش به تهدید ایجاد میشود. واژهی نشوز در قرآن دوبار بهکار رفته است؛ یکبار در سورهی شماره ۴ ]نساء[، آیه ۳۴ و بار دوم در همین سوره ]نساء[، آیه ۱۲۸ که خطاب آن مردان هستند. این کلمه به جای بیان یک نقص ذاتی در زنان، به وضعیتهایی اشاره میکند که ممکن است طرفین ازدواج در آن قرار گیرند که طبعا با یک میانجیگری سالم میتوان آن حالت را رفع کرد. از این رو معنای درست و دقیق نشوز به فضای مسمومشدهی رابطهی ازدواج اشاره دارد که توسط جانبین ازدواج مرد یا زن ایجاد میشود.
از آنجایی که واژهی نشوز به مرد و زن در قرآن بهصورت برابر بهکار رفته است، بنابراین ارایهی تفسیر مردسالارانه از این کلمه برای محافظهکاران (تند روان) دشوار است. اگر مردان سرپرست و برتر بر زنان باشند چگونه میتوان آنها را نافرمان و سرکش توصیف کرد؟ برای حفظ تفسیر مردسالارانه، باید معنای متفاوتی از نشوز دستکاری و ارایه شود و آن «خودداری از رضایت شهوانی زنان» است. با این حال، قرآن به دور از هیاهوی سلسله مراتب جنسیتی، بر اهمیت حمایت متقابل بین مرد و زن در ازدواج صحبت میکند و راههایی برای برونرفت از موارد تنشزا ارایه میکند.
قبل از ظهور جنبشهای افراطگرا، این دیدگاه که زنان به عوض حمایت به سرپرست و قیّم نیاز دارند دیدگاه غالب و اکثریت نبود، طوری که اکنون این دیدگاه بهصورت گستردهای به گفتمان غالب در جوامع مسلمان مبدل شده است و در جای خود بحث پیرامون این موضوع را بدون مراجعه به منابع اولیه دشوار میکند. به عبارت دیگر، این تلقی مردسالارانه یک برداشت ایدئولوژیک است و برآمده از منابع اصلی نیست. با این حال، هدف این نوشته پرداختن به یک تفکر ایدئولوژیک و رد و یا تأیید آن نیست بلکه هدف این است که تلاش تندروان مبنی بر ارایهی این ذهنیت یعنی قرائت مردسالارانهیشان از این آیات مورد قبول عموم را غلط ثابت کند و عدم پذیرش جمعی آن را رد کند. در صورتی که به حرف من باور ندارید به لسانالعرب که یک فرهنگ لغت کلاسیک عربی متعلق به قرن سیزدهم است، در مدخل مربوط به آیهی «الرجال قوامون علی النساء» مراجعه کنید که در آن تمایز میان قوامون و قائمون را همانطور که قبلا بیان شد، حکایت میکند و تفسیر رایج مورد حمایت تندروان را مردود میشمارد.
این قرائت ]مردسالارانه[ در جهت اقدامات محدودکنندهی اعمالی از جانب جامعه است که ما را به دومین مبنای توجیه محافظهکارانهی افراطگرایان رهنمون میشود و آن بایدها و نبایدهای فرهنگی افغانستان است که به صورت واضح تاریخ را نادیده میگیرد. همانگونه که داستان فراموششدهی بی بی هرثمیه ]هروی[ نشان میدهد.
میراث زنان برجستهی مسلمان تا روزگار پیامبر اسلام نیز بر میگردد که زنان را مستعد رهبری میدانست و در مناصب مهم زنان را گماشته بود. پیامبر و جانشینانش تعداد زیادی مشاور بانو داشتند. شخص پیامبر تا ازدواج با خدیجه اولین خانماش، به عنوان مدیر و مسئول تجارت و کاروبار خدیجه استخدام شده بود و امور تجارتی را بین مکه و شام اداره میکرد. برکه، یا طوری که برسنگنگارهی قبرش ام ایمن نوشته شده است، به عنوان مشاور نزدیک حضرات ابوبکر و عمر کار کرد و این دو جانشین پیامبر احترام زیادی به مشورههایش داشتند.
درحالیکه باور عمومی در میان مسلمانان این است که زنان نمیتوانند مناصب رهبری دینی-علمی را بر عهده داشته باشند، پیامبر اسلام دو مثال روشن ارایه کرده است: ام ورقه را به عنوان امام محلهی خودش و شفا بنت عبدالله را به عنوان سرمحقق مدینه تعیین کرد. ام ورقه را به دلیل اینکه «قاری و حافظ قرآن بود» به امامت تعیین کرد و مؤذنی نیز برای او منصوب کرد. نتیجهی عملی اینکه پیامبر به یک زن حق اقامهی نماز جماعت برای کسانی خارج از خانواده و نزدیکانش را داده بود.
اکثر علمای اسلامی بر این امر اتفاق نظر دارند که یک زن میتواند امامت زنان را به عهده گیرد، بهویژه در میان سه فرقهی فقهی از چهار مذهب اصلی اهل سنت؛ حنفی، شافعی و حنبلی ]که[ به نمونههایی از پیشوایی عایشه و ام سلمه استناد میکنند. با این حال، علما در مورد اینکه آیا زن میتواند امامت نماز مردان را نیز بکند یا خیر، اختلاف نظر دارند. برخی محدودیتها چون تربیت فرزندان، قاعدگی ]عادت ماهوار[ و سایر مسئولیتها به عنوان مواردی از دشواری زنان برای اقامت نماز مردان یاد میگردد. این موضوع هنوزهم محل بحث است.
براساس نمونههای ام ورقه و شفا، علمای برجستهای همچون طبری (قرن سوم هجری)، ابن حزم (قرن ششم)، ابن رشد (قرن هفتم) و ابن عابدین (قرن سیزدهم) بیان کردهاند که زن میتواند مناصب دولتی را به عهده گیرد.
اگرچه امروز ام ورقه تقریبا ناشناخته است، اما از او به عنوان منبع و مرجع در نسخههای خطییی که در تیمبوکتو، دمشق، استانبول و جاهای دیگر نگهداری میشود، یاد شده است. از جمله در آثار معتبری مانند، احکام سلطانی اثر ابوحسن ماوردی؛ مغنی نوشتهی ابن قدامه مقدسی و ارواء الغلیل اثر محمدناصرالدین آلبانی. ابن قطان محدث، مشهور قرن هفتم هجری در قرطبه، در اشارهای به اعمال پیامبر در مورد ام ورقه میگوید: «ام ورقه مردماش را امامت داده است» که فراگیرتر از معنای امامت محله و منطقهاش است. یکی دیگر از محققین برجستهی سوری بهنام نووی (قرن هفتم هجری) از سه فقیه برجسته در مورد اجازهی زنان برای رهبری مردان در نماز نام میبرد.
ابن تیمیه، محافظهکار و الهامبخش ایدئولوژیک چندین جنبش تندرو دینی امروزی، نوشته است «احمد ]بنیانگذار مذهب حنبلی[ به زن اجازه میدهد که در صورت نیاز و در مواردی که زن عالم به قرآن باشد و مردها نباشند، امامت نماز تراویح مردان را برپا کند.» همانطور که پیامبر ام ورقه را به امامت محلهاش منصوب و برای او مؤذن تعیین کرد. ابن تیمیه صریحا تأکید میکند: «من میگویم براساس روایات مشهور از احمد ]حنبل[، امامت نماز تراویح مردان توسط زنی که در قرآن خبره است، جایز است.»
حکیم اندلسی ابن عربی، در جمعبندی این دیدگاه ]امامت و پیشوایی زنان[ میگوید: «کسانی هستند که بیقید و شرط به زنان اجازه میدهند تا مردان را در نماز امامت دهند که این نظر من نیز هست. کسانی هستند که او را از چنین رهبری کاملا منع میکنند و کسانی هستند که به زن اجازه میدهند تنها زنان را پیشوایی کند.» وی در ادامه، نظر خود را بدینگونه تشریح میکند: «پیشفرض این است که رهبری او ]زن[ جایز است و نباید به کسانی که آن را بدون دلیل مشخص منع میکنند توجه کرد، زیرا هیچ متن روشنی برای تأیید ادعای آنها وجود ندارد و هر مدرکی که آنها بیاورند میتواند شامل خودشان ]مردان[ نیز شود. بنابراین، بار معنایی دلایل بر اباحت است و پیش فرض بر جواز رهبری زنان است.»
ادامه دارد…
[۱] . بهصورت بیبه در متون عربی نوشته شده است. او فرزند عبدالصمد با نام و تخلص هروی هرثمی یاد شده است. به یادداشت مترجم در پانوشت مراجعه شود.