اطلاعات روز

جیمزها

مرتضی برلاس

در باب جیمز اول

جیمز اول «جیمز دابینز» است. او در دوبرهه‌ی تاریخی مهم برای افغانستان، نقش کلیدی را برای آمریکا بازی می‌کرد. برهه‌ی اول در سال ۲۰۰۱ و نشست بُن، که او از دست‌اندرکاران اصلی نشست و سفیر آمریکا در افغانستان بود. برهه‌ی دوم بین سال‌های ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۴ بود؛ دوره پایان حکومت کرزی و به قدرت رسیدن اشرف غنی.

آمریکا در طول این سال‌ها با شعار برقراری دموکراسی و گسترش حقوق بشر، هزینه‌های زیادی را در افغانستان متقبل شد. برای جنگ آمد تا صلح بیاورد. حافظ امنیت کشور خود و منطقه باشد و در نهایت در گلوگاه آسیای میانه و خاورمیانه نفوذی غیرقابل انکار داشته باشد. این بدیهی بود، اما طولانی شدن این جنگ و هزینه‌های گزافش تا حدودی دولت آمریکا را مجاب می‌کرد که دست از این جنگ بردارد؛ یعنی ما تا جایی که ممکن بود کمک کردیم و حالا کشتی افغانستان را به خود شما می‌سپاریم تا به هرسو که خواستید هدایتش کنید.

این ادعا و صحبت‌ها را آقای «جیمز دابینز» سیاست‌مدار کهنه‌کار آمریکایی اخیرا در مصاحبه‌ای تلویزیونی مطرح کرد. او در این مصاحبه خواستار برقراری حکومت فدرالیسم شد و این موضوع از طرف خیلی از رسانه‌ها و کاربران مورد توجه قرار گرفت. این موضوع بدون شک موضوع مهمی است، اما خیلی هم تازه نیست و سال‌هاست که عده‌ای بر طبل فدرالیسم می‌کوبند. صحبت‌های دابینز جنبه‌های جدی‌تر دیگری نیز داشت. در یک کلام می‌توان گفت که او برای برائت دادن آمریکا در قضیه افغانستان، سعی بر انداختن تقصیر به گردن دیگران می‌کرد و به همین خاطر سعی داشت تا چهره‌ی طالبان را طور دیگری جلوه دهد. البته از یک دیپلمات کارکشته که با موضوعات افغانستان آشناست، بر می‌آید که اظهارات چندپهلو داشته باشد. در واقع او یکی به میخ می‌کوبید و یکی به نعل می‌زد. هم دولت ترمپ و بایدن را به‌خاطر تصمیم و اجرای طرح خروج مقصر می‌دانست و هم سیاسیون و تاریخ افغانستان را دلیلِ اصلی برقراری نظام متمرکز ضعیف.

با این حال مردم افغانستان به‌عنوان قربانیان اصلی این ماجرا، باز هم دانه‌های گندم میان آسیاب هستند. از دید جیمز دابینز، مردم باید مقاومت می‌کردند: «مردم افغانستان در برابر طالبان مقاومت نکردند. در کابل حدود پنج میلیون نفر زندگی می‌کند اما هیچ‌کس مقاومت نکرد و همه راه را باز کردند». این باور مثل این می‌ماند که از طرفی شکارچی بر شکار خود خُرده بگیرد که چرا می‌تازی و شکارِ آرامی نیستی و از طرفی، دیگران به شکار بگویند که چرا مقاومت نکردی. مردم افغانستان همانند شکاری بودند که عملا هیچ چیزی برای دفاع نداشتند. زندگی‌شان مهم‌تر از همه‌ چیز بود و با همین باور که شاید طالب از جان آن‌ها بگذرد، دست به مقاومت نزدند. البته این کار در آن شرایط درست می‌نمود و مردم توانستند با همین روش تاکنون زندگی کنند. از سویی دیگر، مردم هم از جنگ خسته بودند و حفظ ارزش‌های جدیدی به‌نام دموکراسی و آزادی و حقوق بشر، معنای زیادی برای اکثر مردم افغانستان نداشت و ندارد. از یک طرف، اکثر مردم به نحوی باورمند به نظام‌های قبیله‌ای هستند؛ از طرفی دیگر، باورهای دینی اسلام‌گرایان افراطی در افغانستان آن‌ها را مجاب به حمایت از طالبان می‌کند. اما عده‌ای که افغانستان را آباد و آزاد می‌خواستند و اکنون هم می‌خواهند، آمریکا را مقصر اصلی این ماجرا می‌دانند و خواهند دانست.

یکی دیگر از نکات مهم گفته‌های دابینز این بود که آمریکا و متحدانش دوباره به افغانستان حمله نخواهند کرد. این کار از دید او، بازگشت به بیست سال قبل و شروع از صفر است. با این نکته نیز او به طالبان این اشاره را می‌رساند که میدان بدست شماست. در کل از اظهارات او چنین بر می‌آید که مردم افغانستان داخل قفسی هستند که کلید آن گم شده است.

در باب جیمز دوم

چند روز پیش تلسکوپ «جیمز وب» عکس‌هایی از گوشه‌ی دیگر این هستی نشر کرد. آن عکس‌ها به همان اندازه که زیبا بودند، وحشتناک هم بودند. آن‌ها به ما نشان دادند که در طرح بزرگ این هستی چیزی نیستیم و «این همه جنگ و جدل هیچ حاصلی ندارد». همه‌ی ساکنان زمین باید این را بدانند که هستی بسیار بزرگ‌تر و عمیق‌تر از چیزی است که قبلا تصور می‌شد و بسیاری از بسیارهای دیگر.

ناراحت‌کننده بود. این‌که بدانی در این هستی به اندازه‌‌ نقطه‌ی هم نیستی اما باز هم با نام یک «انسان» فقط به این دلیل که جغرافیایی که بر آن پا گذاشته‌ای نامش «افغانستان» است باید محکوم به آوارگی باشی، چه در دیگر کشورها و چه در داخل کشور. عکس‌های جیمز وب هم تلنگری کم‌تر از اظهارات جیمز دابینز نداشت و علاوه بر آوارگی این را ثابت کرد که ما هیچ نیستیم.

عکس: شبکه‌های اجتماعی

در باب جیمز سوم

این جیمز شخصیتی خیالی و جذابِ داستانی است. شاید همه نام «جیمز باند» را شنیده و فیلم‌هایش را دیده و رمان‌هایش را خوانده باشند. در این باب صرفا خواستم به این موضوع اشاره کنم که اگر یک باند ظهور کند و مشکلات افغانستان را با هوش و زور حل کند، چه خواهد شد؟ این را هم می‌گذارم برای تصور خوانندگان تا یک پایان باز برای این نوشته داشته باشیم.