آسیب‌شناسی شکست تاجیک‌ها

[یادداشت اطلاعات روز: اطلاعات روز دیدگاه‌های مختلف در مورد مسایل گوناگون جامعه‌ افغانستان را بازتاب می‌دهد. این دیدگاه‌ها لزوما منعکس‌کننده‌ی نظر و موضع اطلاعات روز و گردانندگان آن نیستند. اطلاعات روز فقط مجالی برای بیان دیدگاه‌ها فراهم می‌کند و درباره‌ی دیدگاه‌های وارده نفیا و اثباتا موضع‌گیری نمی‌کند. تمام دیدگاه‌های بیان‌شده در مقالات و یادداشت‌ها و صحت و سقم ادعاهای مطرح‌شده به خود نویسندگان مربوط است. اطلاعات روز از نقد دیدگاه‌های منتشر شده در بخش مقالات وارده نیز استقبال می‌کند.]

نویسنده: عبدالوارث رادمان، استاد دانشگاه

تاجیک‌ها در اوایل دهه هفتاد خورشیدی به رهبری استاد ربانی و احمدشاه مسعود به‌عنوان محور اصلی قدرت در افغانستان به‌شمار می‌رفتند و این دو چهره در تاریخ معاصر افغانستان مبارزات سیاسی، نظامی و فرهنگی را برای آزادی و حفظ استقلال کشور انجام دادند. عملا دولت از سوی برهان‌الدین ربانی اداره می‌شد و احمدشاه مسعود نیز به‌عنوان یکی از مهره‌های اصلی قدرت سیاسی در افغانستان به حساب می‌آمد.

پس از کشته‌شدن احمدشاه مسعود و حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ توسط گروه تروریستی القاعده در خاک ایالات متحده امریکا، تغییر در سیاست جهانی به‌ویژه در سیاست امریکا ایجاد گردید. عساکر امریکا و ناتو رسما به منظور سرکوب القاعده و طالبان وارد خاک افغانستان گردیدند. این تحول آغاز تعامل افغانستان با امریکا و غرب در یک مرحله‌ی تازه بود. پس از پیروزی مقاومت علیه طالبان، کنفرانس بُن به منظور ایجاد یک دولت فراگیر و جدید در شهر بن آلمان برگزار گردید و هیأت جبهه مقاومت به رهبری محمدیونس قانونی و سایر طرف‌های سیاسی افغانستان عازم شهر بن آلمان شد. پایان این کنفرانس نُه‌روزه به پایان حکومت برهان‌الدین ربانی انجامید و دولت موقت به رهبری حامد کرزی شکل گرفت.

کنفرانس بن ۲۰۰۱

نمایندگان گروه‌های مختلف سیاسی افغانستان به منظور تشکیل ساختار حکومت در شهر بن آلمان گرد هم آمدند تا آینده‌ی افغانستان را در این کنفرانس تعیین کنند. پس از روزها مذاکره، با حضورداشت نمایندگان امریکا و جامعه بین‌المللی، به توافقی رسیدند و برآیند این توافق حامد کرزی را بر سر قدرت آورد و برهان‌الدین ربانی را از قدرت خلع کرد.

توافقنامه بن به یکی از جنجالی‌ترین معضلات سیاسی افغانستان نقطه‌ی پایان گذاشت؛ اما این کنفرانس نتوانست نقشه‌ی راه درست را برای آینده‌ی افغانستان ترسیم کند تا براساس آن یک دولت ملت مدرن شکل بگیرد. کابینه برآمده از کنفرانس بن به رهبری حامد کرزی ۳۰ کرسی داشت که به ترکیب قومی میان گروه‌های سیاسی تقسیم شد. از ۳۰ کرسیِ یاد شده، ۱۱ کرسی سهم پشتون‌ها، هشت کرسی سهم تاجیک‌ها، پنج کرسی سهم هزاره‌ها و سه کرسی سهم ازبیک‌ها و سه کرسی باقی‌مانده سهم اقلیت‌های قومی شدند. این خود افغانستان را به سمت قوم‌گرایی برد و سبب شد که معادلات سیاسی پس از کنفرانس بن برمبنای حضور قومی عیار گردد.

اکثریت منتقدان کنفرانس بن بر این باوراند که هیأت جبهه مقاومت ملی در کنفرانس بن عمدا قدرت سیاسی را به رقیب‌های سنتی خویش واگذار نمود. برهان‌الدین ربانی به آنچه رخ داد راضی نبود، اما به‌دلیل این‌که در صف واحد مقاومت پس از پیروزی پراکندگی به وجود نیاید سکوت اختیار نمود. این معامله به رهبری مارشال قسیم فهیم، داکتر عبدالله عبدالله و محمدیونس قانونی صورت گرفت. در حقیقت، شکست تاجیک‌ها از همین کنفرانس بن ۲۰۰۱ آغاز گردید.

پس از کنفرانس بن و تشکیل دولت موقت و انتقالی به رهبری حامد کرزی، اکثریت کرسی‌های مهم دولتی در کنترل جبهه‌ مقاومت به رهبری پنجشیری‌ها بودند. در ۲۰ سال گذشته نیز حقوق مردم تاجیک‌ را یک ولایت در کنترل خویش داشت که این عملکرد سیاسیون ولایت پنجشیر امروزه مورد انتقاد است. حتا فرماندهان و سیاسیون پروان و شمالی از این عملکرد پنجشیری‌ها ناراحت بودند و به همین جهت در ۲۰ سال اخیر برخی از چهره‌های مربوط به ولایت پروان راه خود را از پنجشیری‌ها جدا کردند.

پس از کشته‌شدن احمدشاه مسعود، تنها شخصیتی که اکثریت رهبران حوزه جهاد و مقاومت در محور آن جمع می‌شدند، استاد ربانی بود که رهبری حزب جمعیت اسلامی را به عهده داشت و از آدرس این حزب به فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی مصروف بود.

اشتباهات تاجیک‌ها در کنفرانس بن

یکی از اشتباهات مهمی که در کنفرانس بن صورت گرفت، این بود که توافق بر این شد که تمامی نیروهای مقاومت پس از تشکیل حکومت جدید باید خلع سلاح شوند و دیگر هیچ گروهی در داخل افغانستان مسلح غیرمسئول باقی نماند. این ترفند زیرکانه را آقای زلمی خلیل‌زاد به منظور رفع نگرانی‌ها، برای برنامه‌های آینده طرح کرد تا مبادا این افراد مسلح درد سری باشد برای برنامه‌های قومی بعدی‌شان.

کسانی از جبهه‌ مقاومت که به حکومت پیوسته بودند و از خلع سلاح نیروهای مردمی حمایت کردند بر این نکته واقف نبودند که فردا طالبان به حمایت کشورهای دور و نزدیک تبدل به یک درد سر جدی می‌شود. این جماعت با دیدگاه کوته‎بینانه‌ی‌شان این طرح آقای خلیل‌زاد و کرزی را به مرحله اجرا گذاشتند و سلاح‌های مردم را به بهانه‌ی مختلف از خانه‌های‌شان بیرون کشیده و بدست امریکایی‌ها قرار دادند و با این کار در واقع تمام توان نظامی برهان‌الدین ربانی را تسلیم حامد کرزی نمودند.

در آوردن حامد کرزی در صحنه بیشتر از هر گروهی دیگر هیأت جبهه مقاومت نقش داشت. اعضای این گروه تصور می‌کردند که می‌توانند در موجودیت حامد کرزی برنامه‌ها و اهداف خویش را تحقق ببخشند. فکر می‌کردند که حامد کرزی نمی‌تواند مانعی برای این برنامه‌ها باشد؛ اما حقیقت امر این بود که حامد کرزی به حمایت عساکر امریکا توانست تمامی برنامه‌های ائتلاف شمال را خنثا سازد و به‌عنوان یک رئیس‌جمهور قدرتمند عرض اندام کند.

تاجیک‌ها و حزب جمعیت اسلامی افغانستان

حزب جمعیت اسلامی افغانستان یکی از احزاب مطرح و تأثیرگذار جهادی افغانستان به‌شمار می‌رفت که در جهاد علیه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی وقت نقش‌آفرینی مؤثر داشت. برهان‌الدین ربانی و احمدشاه مسعود از چهره‌های برجسته‌ی این حزب بودند. این دو چهره پس از پیروزی جهاد در برابر شوروی وقت به مقاومت علیه طالبان پرداختند و در این فصل نیز رشادت و پایمردی بسیار کردند. آن دو در ایجاد صف واحد علیه طالبان و همبستگی ملی در میان اقوام و احزاب دیگر نقش مهمی ایفا نمودند.

پس از ترور برهان‌الدین ربانی، یکی از معضل‌های مهم موضوع کرسی رهبری این حزب سیاسی بوده است. چهره‌های مطرح این حزب از جمله فرزند برهان‌الدین ربانی تا آخرین روزهای جمهوریت نیز موفق به پایان دادن به این معضل نشدند. آنان نتوانستند مشکل رهبری حزب جمعیت اسلامی افغانستان را از طریق دایر کردن کنگره یا شیوه‌های دیگر حل کنند.

 فراموش نباید کرد که داکتر عبدالله عبدالله، محمدیونس قانونی و امرالله صالح که خود را میراث‌دار احمدشاه مسعود می‌دانستند و از آدرس حزب جمعیت به شهرت رسیده بودند با گذشت زمان با آرمان‌های احمدشاه مسعود خداحافظی کردند؛ آنان به منظور پی‌گیری اهداف شخصی‌شان آدرس‌های جدا از حزب جمعیت را تشکیل دادند. برادر احمدشاه مسعود، احمدضیا مسعود در سال ۱۳۸۴ معاونیت اول حامد کرزی را پذیرفت و در سال ۱۳۹۳ در کنار اشرف غنی احمدزی قرار گرفت و کرسی نماینده فوق‌العاده رئیس‌جمهور در امور اصلاحات و حکومتداری خوب را پذیرفت و در سال ۱۳۹۶ از این سمت با فرمان اشرف غنی برکنار گردید.

آدرسی که با خون احمدشاه مسعود، برهان‌الدین ربانی و صدها فرمانده نامدار و گم‌نام دیگر به شهرت رسیده بود پس از ترور برهان‌الدین ربانی نتوانست برنامه کارا و مؤثری داشته باشد. بزرگان این حزب همواره آرمان‌های این حزب مطرح سیاسی را با کرسی‌های حکومتی زودگذر و بی‌پایه معامله کردند.

اکثریت اعضای رهبری حزب جمعیت اسلامی را تاجیک‌ها تشکیل می‌دادند؛ اما سیاسیون تاجیک در ۲۰ سال گذشته نتوانستند یک برنامه جامع و مؤثر را از آدرس این حزب بیرون دهند که با توسل به آن در پیکارهای سیاسی فعالانه نقش بازی کنند و در برابر مردم که حامیان این حزب سیاسی بودند انجام مسئولیت نمایند.

تاجیک‌ها و عدم اجماع داخلی

یکی از مشکلات همیشگی در میان تاجیک‌ها عدم هماهنگی و وحدت درون‌تیمی بوده است. تاجیک‌ها در ۲۰ سال گذشته همواره به تیم‌های پراکنده تقسیم شدند و یک صف واحد مبارزاتی را تشکیل داده نتواستند. بزرگان این قوم همیشه منافع جمعی را قربانی منافع شخصی شان کردند و از ملت تاجیک نمایندگی درست و قاطع نکردند؛ این رهبران در تحولات مهم افغانستان در کنار همدیگر نماندند و مسئولیت شان را به‌عنوان میراث‌دار برهان‌الدین ربانی و احمدشاه مسعود با امانت‌داری کامل انجام ندادند.

تفرق و چند پارچگی تاجیک‌ها ناشی از کم‌سوادی رهبران سیاسی بود که نسبت به واقعیت‌ها و رقابت‌های مهمی داخلی سنجش دقیق نداشتند و همواره به‌خاطر منافع زودگذر شخصی منافع و مصلحت کلان تاجیک‎‌ها را به باد فنا دادند و با کسانی هم‌دست و هم‌تیم شدند که رقابت سنتی و تاریخی با تاجیک‌ها داشتند.

عدم استفاده مؤثر از فرصت‌های پس از کنفرانس بن

پس از کنفرانس بن تاجیک‌ها فرصت‌ها و امکانات قابل ملاحظه‌ای در دسترس داشتند و می‌توانستند از این امکانات و فرصت‌های بدست آمده برای حفظ صلح، انکشاف اجتماعی و توسعه علمی استفاده نمایند؛ اما استفاده نکردند. یکی از عوامل عمده‌ای که میان سیاسیون و توده‌های تاجیک فاصله به وجود آورد، همین فرصت‌سوزی و خودمحوری رهبران تاجیک بود که توده‌ها را به باد فراموشی سپردند و برای توسعه علمی و رشد اقتصادی توده‌ها هیچ برنامه مستمر و مؤثر نداشتند.

تاجیک‌ها و عدم رابطه با کشورهای همسایه

یکی از آسیب‌های مهمی که در شکست تاجیک‌ها نقش داشته عدم تعامل سازنده با کشورهای همسایه افغانستان بوده که این ضعف در واقع از عدم درایت رهبران این قوم ناشی می‌شود. این رهبران سیاست برمبنای منافع متقابل را قربانی مخاصمت‌های بی‌مفهوم نمودند؛ در حالی که گفته می‌شود در سیاست دوست و دشمن دایمی وجود ندارد بلکه سیاست بر مبنای منافع متقابل معمول می‌باشد. احمدشاه مسعود معتقد بود که پاکستان دشمن افغانستان است، البته در همان زمان این سخن احمدشاه مسعود مقبولیت داشت ولی امروز ما در جهان متحولی زندگی می‌کنیم و سیاست جهانی تغییر کرده است. ما نمی‌توانیم دایم با پاکستان دشمن بمانیم بلکه می‌توانیم با پاکستان براساس منافع خود تعامل داشته باشیم تا دیگران را هم‌سوی منافع خود بسازیم. فکر دشمنی با پاکستان اکنون یک فکر باطل است و نمی‌تواند تاجیک‌ها را در آینده به موفقیت برساند؛ همان‌گونه که این تفکر در ۲۰ سال گذشته برای ملت تاجیک زیانبار بوده و هیچ نتیجه مطلوب در پی نداشته است، در آینده نیز نخواهد داشت. ما نمی‌توانیم تنها از موضع دشمنی نقش پاکستان در قضایای افغانستان را انکار کنیم.

تاجیک‌ها و عدم رابطه با غرب

پس از حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و حضور نیروهای ناتو به رهبری ایالات متحده امریکا، غرب و امریکا نقش قابل ملاحظه‌ای در معادلات سیاسی افغانستان داشته‌اند. تاجیک‌ها به‌عنوان یکی از طرف‌های مهم سیاسی در افغانستان، این نقش را خوب ندیدند و موفق به جلب حمایت خارجی‌ها نشدند. به همین خاطر، امریکا در مدت حضور ۲۰ ساله‌اش در افغانستان همواره از تکت‌های انتخاباتی به رهبری پشتون‌ها حمایت نمودند. با توجه به این‌که در انتخابات‌ها رأی پیروزی پیوسته از تکت‌های جهادی و شعارهای هم‌سو با باورهای مجاهدین بوده، این به آن مفهوم است که گروه‌های جهادی تاجیک حتا در چنین فضایی موفق به لابی‌گری در جهت حمایت امریکا و غرب از تاجیک‌ها نشدند.

تجربه‌ی پس از کنفرانس بن

مهم‌ترین تجربه‌ای که مردم افغانستان از کنفرانس بن و حضور ۲۰ ساله‌ی ناتو و امریکا گرفتند، همانا ایجاد یک دولت ناکام (دموکراسی توأم با تقلب و حکومتداری توأم با فساد) بوده است. خارجی‌ها مردم افغانستان را در مسیر یک حکومتداری شفاف مردم‌سالار و دموکراتیک حمایت و پشتیبانی نکردند. این در واقع از سیاست چند پهلوی آمریکا و غرب ناشی می‌شود که با همدستی شرکای داخلی‌شان نگذاشتند مردم افغانستان از فرصت پیش آمده استفاده مؤثر نمایند. رهبران تاجیک که خود در قدرت سیاسی دخیل بودند نیز هیچ‌گاه سیاست‌های چند پهلوی امریکا را سبک و سنگین نکردند و درک درستی از آن بدست نیاوردند تا مردم را نیز نسبت به آینده‌ی‌شان بیدار می‌کردند.

حالا تعدادی از تاجیک‌ها انگشت انتقاد را به‌سوی دیگران دراز می‌کنند؛ اما به نظر نگارنده تاجیک‌ها می‌بایست از تاریخ معاصر افغانستان درس عبرت بگیرند و حساسیت موضوع سیاسی افغانستان را درک کنند. تاجیک‌ها باید نسبت به سرنوشت مردم شان حساسیت هوشمندانه می‌داشتند و با طرح برنامه‌های منظم و ایجاد یک صف واحد مبارزاتی در سیاست افغانستان پس از بن عرض اندام می‌نمودند تا حاصل آن همه مبارزه این شکست شرمسارانه نمی‌بود.  

در جهان امروزی سیاست عرصه‌ی برد و باخت تیمی است. سیاستمداران تاجیک به این مسأله هیچ‌گاه توجه نداشتند. اگر تاجیک‌ها در انتخابات‌های سرنوشت‌ساز ریاست‌جمهوری و دیگر فرصت‌های سیاسی با درک عمیق از وضعیت پیچیده سیاسی و معادلات بین‌المللی و منطقوی در کنار هم برای رقابت با تکت‌های رقبای خود به پیکار انتخاباتی می‌پرداختند، جهان نیز متوجه می‌شد که این مردم مردم مصمم و با درایتی هستند و شایسته حمایت می‌باشند. برعکس، سیاسیون بی‌برنامه تاجیک هر بار به فرقه‌های مختلف تقسیم شدند و هیچ اراده‌ای در جهت کسب اقتدار سیاسی از خود نشان ندادند.

نتیجه‌گیری

شکست و پیروزی ملت‌ها بدون تردید بستگی به میزان آگاهی و درایت شان دارد که چگونه بتوانند در برابر مشکلات مبارزه کنند. تاجیک‌ها پس از کنفرانس بن به گفته‌ی استاد برهان‌الدین ربانی، اقتدار سیاسی را به مأموریت سیاسی زود‌گذر معاوضه نمودند. این تصمیم یکی از اشتباه‌ترین تصامیم تاجیک‌ها بود که در تاریخ معاصر اتفاق افتاد. این‌که اکنون آقای محمدیونس قانونی و سایرین توجیه می‌کنند که تصمیم جهان بر این بود حکومت برهان‌الدین ربانی را قبول نداریم و می‌خواهیم حکومت جدید تشکیل گردد، توجیه غلطی است و از آن‌جا ناشی می‌شود که رهبران یک قوم تصمیم می‌گیرند به‌خاطر امنیت و منافع شخصی خود آینده‌ی یک ملت را قربانی کنند.

امروز جهان از طالبان عین چیزی را می‌خواهد که دیروز از ائتلاف شمال می‌خواستند. اما طالبان تمامی دیدگاه‌ها را نفی می‌کنند و هیچ نظامی را، در صورتی که خود شان محور آن نظام نباشند، نمی‌پذیرند. در مقایسه، واقعیت این است که رهبران سنتی تاجیک که در کنفرانس بن حضور داشتند هیچ تعریفی مشخص از اقتدار سیاسی و مأموریت سیاسی خود نداشتند و به همین خاطر اقتدار سیاسی را در بدل مأموریت‌های زودگذر سیاسی معامله کردند.  

به نظر نگارنده، در شکست‌ تاجیک‌ها مقصرین اصلی سیاسیون پنجشیر هستند که سال‌ها در کرسی‌های مهم دولتی حضور داشتند و (به‌عنوان مثال) مردم را از معامله‌های پنهانی اشرف غنی احمدزی آگاه نساختند و خود نیز مثل اشرف غنی از کشور فرار کردند. چگونه ممکن است که معاون اول رئیس‌جمهور باشید، وزیر دفاع ملی باشید و یا عملا نهادهای مهمی دولتی دیگر را رهبری کنید و علت سقوط ولایات را یکی پی دیگر ندانید؟ آیا جز این است که به‌خاطر هراس از جان خود واقعیت‌های موجود را کتمان کردید؟ واقعیتی که نمی‌شود کتمان کرد این است که آنچه شکست تاجیک‌ها را رقم زد بی‌کفایتی و معامله‌گری رهبران، به‌صورت مشخص رهبران پنجشیری این قوم بود. اینان پس از کنفرانس بن حضور گسترده در قدرت داشتند؛ در صفوف نیروهای امنیتی و دفاعی افغانستان نیز ده‌ها سترجنرال و دگرجنرال‌ و خوب‌ترین کادرهای نظامی را داشتند؛ سال‌ها رهبری این نیروها بدست کادرهای پنجشیری‌ بود. با وجود این، تمام این نیروی عظیم نتوانست (تحت رهبری ناتوان و معامله‌گر) از شکست تاجیک‌ها جلوگیری کند.

دیدگاه‌های شما
  1. بسیار برایم دردآور است که یک استاد دانشگاه اینقدر نظر سطحی در باره افغانستان داشته باشد.
    شما اولا باید ماهیت/nature این کشور را می فهمیدید که این کشور تنهااز تاجیک نیستند و نه تنها پشتون و هزاره… در یک جای به مردم شریف پشه یی، پامیری، گوجر… یاد نکردید، ایا اقلیتها مستحق زنده گی خوب نیستند؟
    ایا تمامی مردم رنجدیده افغانستان مستحق زنده گی شرافتمندانه نبودند؟در این همه بدبختی امروزه که سری تمامی مردم افغانستان امده است، چطور منطق قومي و سمتی را بکار برده متیوانید، وجدان تان کجا خوابیده است؟
    چطور مردم این سرزمین که تمامی ایشان اولاد مساوی و همسان این خاک هستند، تقسیم میکنید، شما چوچه انگلیس این همه تفرقه را به این مردم باعزت تزریق میکنید.
    باور ما دیگر هم تقویت یافت که در حکومت قبلی باسودان- بیسواد و تفرقه انداز مثلی اقای شمااز تقویت و ساختن دولت-ملت جلوگیری کردند.
    یک استاد دانشگاه که به این قدر جاهل باشد را در تمامی جهان پیدا کرده نمیتوانید!

  2. قلمت رسا باد برادر، واقعاً به نكاتى خوب و ارزشمند اشاره كردى.
    رهبر يك قوم نجيب، با درايت، با فرهنگ و آزاده خود را چند نفر انسانهاى پوك، بيسواد، مغرور و خود خواه، رشوه خور و فاقد درايت سياسى قلمداد كرده بودند كه اكثر شان از پنجشير بودند. اين ها خود چيزى را نميدانستند اما آنقدر پوك و مغرور بيجا بودند كه مشوره خوب ديگران را قبول نداشتند. به همين دليل از ايشان بمثل پياده هاى شطرنج در بازى افغانستان صورت گرفت.
    بالاى مردم خود در دوران جمهوريت خود را عزرائيل ساخته بودند و تمام حقوق شان را خوردند اما حال اكثراً به موش هاى مرده تبديل شده اند و حتى جرعت اين را ندارند كه بيايند و حقايق سپردن نظام را به طالبان به مردم ابراز بدارند.
    بايد گفت كه پول هاى چور و دزدى، خوردن حق يتيمان و خيانت در مال بيت المال نه تنها خود شان را بلكه زن و فرزند شان را نيز خوار و ذليل و روسياه دنيا و آخرت ميگرداند. بهتر است هر چه زودتر آنرا با فقراى افغانستان تقسيم كنند.

  3. چیز تازه و بکر دراین مقاله وجود ندارد، مسایلی که مطرح شده آسیب شناسی نه بلکه بازگویی روند سیاسی اجتماعی چند سال پسین است که بصورت معمول و نزد همه معلوم ارایه شده است

  4. یک نبشته‌ی عوام پسند و مرتبط به اطلاعات کوچه ی هست، تا یک مقاله ونبشته خواندنی وموشگافانه واقعی ومنطقی!

    1. شما فرصت بگذارید به گونه دقیق تحلیل و تجزیه کنید و فراموش نکنید که دو پانزده بازهم سی است و هیچ‌گاه رگ گردن خوده بخاطر چهار عزت فروش که امروز آنها رفتن دوبی ترکیه و شما ماندید در میان عالم از دشواری دبل نکنید و بگذارید واقعیت‌های گذشته سیاه و سفید شود.

  5. بيمارى را درست تشخيص کرديد ، اما براى مدوا باز همان نسخه قومى ايراءيه نموديد ـ چرا بايد ما روابط سياسى خويش را با کشورهاى خارجى از ديدګاه يک قوم مشخص و تعريف کنيم ؟ روابط تاجکها با پاکستان چى معنى ؟ چرا بايد از رابطه محورى يک کشور بنام افغانستان با همه جهان سخن نګويم ؟
    هيچ قوم افغانستان به تنهايى نمى تواند در سطح ملى و بين المللى دست آوردى داشته باشد ـ تشخيص شما از بستر بيمارى قوم تاجک درست است ، ولى انسجام و عرض اندام آنها با هر نيرو و هر پشتيبانه ملى و بين المللى به تنهايى فاجعه بار است ـ
    آموزنده و عاقلانه خواهد بود ، که همه ما و همه اقوام افغانستان روى يک دسترخوان نشسته از اشتباهات حرف زده و براى جغرافيه بيمار افغانستان ادويه تهيه کنيم ، نه براى پشتون ، تاجک ، هزاره ، ازبيک و يا پشهيى !

  6. …و با آنکه در شمال کشور تعداد کمی پشتونها حضور دارند چطور ولایت های چون بدخشان و تخار و… از اولین ولایت ها بودند که به دست تالب سقوط کردند. حتا در دوره کرزی و غنی شماری زیادی تاجیک های شمال با تالبان همکار دایمی بودند واستند.

  7. این مقاله بیشتر از دید انسان مریض و کینه توز سر در آورده تا بیان حقایق تاریخی!
    مسوولین خبرگزاری اطلاعات روز نباید این چرندیات بدست نشر بسازند.

  8. این مقاله گوشه‌ی از واقعیت‌ها را بیان می‌کند. اما در کل خیلی سطحی به موضوع پرداخته است. به عنوان مثال، وقتی در این مقاله از ارزش‌های امروزی جهان صحبت می‌شود، جایی دیگر نباید به قومیت و مسائل قومی بماند. اما نویسنده‌ی مقاله، قومیت را ورای این ارزش‌ها، مهم جلوه می‌دهد. یا مثال دیگر، دوستی و دشمنی در سیاست را مطرح می‌کند. اما وقتی در مورد پاکستان این مقوله را بیان می‌کند، کاملن وارونه‌ی این اصل را می‌نویسد. این نوشته در درون خود خیلی متناقض است. در یک بخش این نوشته، کنفرانس بن و توافق‌تامه‌ی آن را شروع شکست تاجیک‌ها قلم‌داد می‌کند، در حالی که در بخش دیگر می‌گوید، تاجیک‌ها از فرصت‌های به میان آمده‌ی پسا بن استفاده نکردند.
    در این نوشته، همدلی با تاجیک‌ها وجود ندارد. گویا این نوشته خواسته است در میان تاجیک‌ها، پنجشیری و بلخی و شمالی وال را از نو تعریف کند. من نه پنجشیری هستم و نه در قدرت بیست سال اخیر سرمویی سهم داشته ام، ولی حقیقت این است که وقتی پنج‌شیری ها فرصت ها را به‌خود اختصاص دادند، ام‌روزهم مردانه در برابر هراس‌افکنی استاده‌اند.
    در کُل، این مقاله بیان ناقص واقعیت‌هاست که خود خطرناک‌تر از مولفه‌هایی است که این واقعیت را شکل داده است.

  9. این نوشته عقلانی و بدور از احساسات ترتیب نشده است، و آنچه این آدم احساساتی نوشته است واضحاً معلوم هست که ناشی از غرض و مرض‌هایی داشتگی‌اش می‌باشد. این قضاوت که در بیست سال گذشته همه قدرت در دستان سران پنجشیری بود کلاً نادرست و غلط هست، این‌ آدم خیالاتی “به‌نام استاد دانشگاه” با فراموش کرده که رییس جمهور کی بود و در قانون اساسی جایگاه معاون رییس جمهور سمبولیک و بدون صلاحیتی بود و در ضمن آن در دور کرزی و غنی مگر همین گونه ادعاهای پنجشیری ستیزی وجود تاشت که باعث شده بود هیچ پنجشیری صلاحیت‌داری در نظام باقی نماند و اگر وزیر و یا معاون رییس جمهور و هرچه که بود همش سمبولیک و تزیینی بودند.
    اینکه در بن چه اشباهاتی را دچار شدند درست، اما اینکه همه قدرت را در دست داشتند بنابر گفته‌هایی در بالا گفتم نادرست هست و فقط همین که مامور بدون صلاحیت در بعض ادارات حضور داشتند اما نه در همه ارگان‌ها و ادارات …

  10. اين مقاله از روي کينه توزى. معاندانه نوشته شده است، ودرينجاي از ترکيب ديموګرافيک جامعه افغاني خر سوارتيرشده وصرفا تاجيک ها را منحيث مرکز صقل کشور مدنظر ګرفته اند که غلط است وګمراه کننده در تاريخ معاصر( بعد از سقوط امان الله خان) تاجيک ها دوم تبه بخت ازمايي کردند که نتيجه حسب الخواهش أنها را در پۍ نداشت چرا?! أنها روىمحاسبات( خودرا مرکزصقل کشور)غلط عقيده داشتند وتاجيکان هيچوقت به تنهايى قادر بدست ګرفتن قدرت نخواهد شد بالخصوص که قوم قدرتمند ديموګرافيک پشتون در محاسبات سياسي نظر انداز کنند، منحيث حسن اختتام افغانستان مال تمام مردم کشور هست نه از يک قوم والبته بادر نظر داشت فيصدي.

  11. دقیقن، تاجیک ها نه اینده نگری داشتند و نه حتی تعامل اجتماعی و فرهنگی با بقیه اقوام. سیاسیون اش، اب را به نزخ روز می خورد، همیشه مهره ای سوخته شطرنج خلیل زاد، کرزی و غنی بود.

  12. این اظهارات شما در این شرایط کاملن مغرضانه است، چنانچه فرمودید تا زمانی که احمد شاه مسعود و استاد برهان الدین ربانی بر اریکه قدرت بودند همه چیز گل و گلزار بود؛ هنگامی که پشتون ها (کرزی) بر قدرت نشست، افغانستان به سوی قهقرا قدم برداشت.
    درست است که تاجک ها در آن زمان خوب عمل نکردند و در انتخاب شان دچار اشتباه شدند؛ اما پشتون ها به عنوان ویروس وقتی داخل نظام شدند، تمام بدنه نظام از هم کم کم پاشید.
    باور کنید اگر قدرت به دست تاجک ها باشد و یا بگذارند برای چند سال، مطمئن باشید که افغانستان در سطح منطقه حرف حسابی را خواهد زد.

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *