[یادداشت اطلاعات روز: اطلاعات روز دیدگاههای مختلف در مورد مسایل گوناگون جامعه افغانستان را بازتاب میدهد. این دیدگاهها لزوما منعکسکنندهی نظر و موضع اطلاعات روز و گردانندگان آن نیستند. اطلاعات روز فقط مجالی برای بیان دیدگاهها فراهم میکند و دربارهی دیدگاههای وارده نفیا و اثباتا موضعگیری نمیکند. تمام دیدگاههای بیانشده در مقالات و یادداشتها و صحت و سقم ادعاهای مطرحشده به خود نویسندگان مربوط است. اطلاعات روز از نقد دیدگاههای منتشر شده در بخش مقالات وارده نیز استقبال میکند.]
نویسنده: عبدالوارث رادمان، استاد دانشگاه
تاجیکها در اوایل دهه هفتاد خورشیدی به رهبری استاد ربانی و احمدشاه مسعود بهعنوان محور اصلی قدرت در افغانستان بهشمار میرفتند و این دو چهره در تاریخ معاصر افغانستان مبارزات سیاسی، نظامی و فرهنگی را برای آزادی و حفظ استقلال کشور انجام دادند. عملا دولت از سوی برهانالدین ربانی اداره میشد و احمدشاه مسعود نیز بهعنوان یکی از مهرههای اصلی قدرت سیاسی در افغانستان به حساب میآمد.
پس از کشتهشدن احمدشاه مسعود و حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ توسط گروه تروریستی القاعده در خاک ایالات متحده امریکا، تغییر در سیاست جهانی بهویژه در سیاست امریکا ایجاد گردید. عساکر امریکا و ناتو رسما به منظور سرکوب القاعده و طالبان وارد خاک افغانستان گردیدند. این تحول آغاز تعامل افغانستان با امریکا و غرب در یک مرحلهی تازه بود. پس از پیروزی مقاومت علیه طالبان، کنفرانس بُن به منظور ایجاد یک دولت فراگیر و جدید در شهر بن آلمان برگزار گردید و هیأت جبهه مقاومت به رهبری محمدیونس قانونی و سایر طرفهای سیاسی افغانستان عازم شهر بن آلمان شد. پایان این کنفرانس نُهروزه به پایان حکومت برهانالدین ربانی انجامید و دولت موقت به رهبری حامد کرزی شکل گرفت.
کنفرانس بن ۲۰۰۱
نمایندگان گروههای مختلف سیاسی افغانستان به منظور تشکیل ساختار حکومت در شهر بن آلمان گرد هم آمدند تا آیندهی افغانستان را در این کنفرانس تعیین کنند. پس از روزها مذاکره، با حضورداشت نمایندگان امریکا و جامعه بینالمللی، به توافقی رسیدند و برآیند این توافق حامد کرزی را بر سر قدرت آورد و برهانالدین ربانی را از قدرت خلع کرد.
توافقنامه بن به یکی از جنجالیترین معضلات سیاسی افغانستان نقطهی پایان گذاشت؛ اما این کنفرانس نتوانست نقشهی راه درست را برای آیندهی افغانستان ترسیم کند تا براساس آن یک دولت ملت مدرن شکل بگیرد. کابینه برآمده از کنفرانس بن به رهبری حامد کرزی ۳۰ کرسی داشت که به ترکیب قومی میان گروههای سیاسی تقسیم شد. از ۳۰ کرسیِ یاد شده، ۱۱ کرسی سهم پشتونها، هشت کرسی سهم تاجیکها، پنج کرسی سهم هزارهها و سه کرسی سهم ازبیکها و سه کرسی باقیمانده سهم اقلیتهای قومی شدند. این خود افغانستان را به سمت قومگرایی برد و سبب شد که معادلات سیاسی پس از کنفرانس بن برمبنای حضور قومی عیار گردد.
اکثریت منتقدان کنفرانس بن بر این باوراند که هیأت جبهه مقاومت ملی در کنفرانس بن عمدا قدرت سیاسی را به رقیبهای سنتی خویش واگذار نمود. برهانالدین ربانی به آنچه رخ داد راضی نبود، اما بهدلیل اینکه در صف واحد مقاومت پس از پیروزی پراکندگی به وجود نیاید سکوت اختیار نمود. این معامله به رهبری مارشال قسیم فهیم، داکتر عبدالله عبدالله و محمدیونس قانونی صورت گرفت. در حقیقت، شکست تاجیکها از همین کنفرانس بن ۲۰۰۱ آغاز گردید.
پس از کنفرانس بن و تشکیل دولت موقت و انتقالی به رهبری حامد کرزی، اکثریت کرسیهای مهم دولتی در کنترل جبهه مقاومت به رهبری پنجشیریها بودند. در ۲۰ سال گذشته نیز حقوق مردم تاجیک را یک ولایت در کنترل خویش داشت که این عملکرد سیاسیون ولایت پنجشیر امروزه مورد انتقاد است. حتا فرماندهان و سیاسیون پروان و شمالی از این عملکرد پنجشیریها ناراحت بودند و به همین جهت در ۲۰ سال اخیر برخی از چهرههای مربوط به ولایت پروان راه خود را از پنجشیریها جدا کردند.
پس از کشتهشدن احمدشاه مسعود، تنها شخصیتی که اکثریت رهبران حوزه جهاد و مقاومت در محور آن جمع میشدند، استاد ربانی بود که رهبری حزب جمعیت اسلامی را به عهده داشت و از آدرس این حزب به فعالیتهای سیاسی و فرهنگی مصروف بود.
اشتباهات تاجیکها در کنفرانس بن
یکی از اشتباهات مهمی که در کنفرانس بن صورت گرفت، این بود که توافق بر این شد که تمامی نیروهای مقاومت پس از تشکیل حکومت جدید باید خلع سلاح شوند و دیگر هیچ گروهی در داخل افغانستان مسلح غیرمسئول باقی نماند. این ترفند زیرکانه را آقای زلمی خلیلزاد به منظور رفع نگرانیها، برای برنامههای آینده طرح کرد تا مبادا این افراد مسلح درد سری باشد برای برنامههای قومی بعدیشان.
کسانی از جبهه مقاومت که به حکومت پیوسته بودند و از خلع سلاح نیروهای مردمی حمایت کردند بر این نکته واقف نبودند که فردا طالبان به حمایت کشورهای دور و نزدیک تبدل به یک درد سر جدی میشود. این جماعت با دیدگاه کوتهبینانهیشان این طرح آقای خلیلزاد و کرزی را به مرحله اجرا گذاشتند و سلاحهای مردم را به بهانهی مختلف از خانههایشان بیرون کشیده و بدست امریکاییها قرار دادند و با این کار در واقع تمام توان نظامی برهانالدین ربانی را تسلیم حامد کرزی نمودند.
در آوردن حامد کرزی در صحنه بیشتر از هر گروهی دیگر هیأت جبهه مقاومت نقش داشت. اعضای این گروه تصور میکردند که میتوانند در موجودیت حامد کرزی برنامهها و اهداف خویش را تحقق ببخشند. فکر میکردند که حامد کرزی نمیتواند مانعی برای این برنامهها باشد؛ اما حقیقت امر این بود که حامد کرزی به حمایت عساکر امریکا توانست تمامی برنامههای ائتلاف شمال را خنثا سازد و بهعنوان یک رئیسجمهور قدرتمند عرض اندام کند.
تاجیکها و حزب جمعیت اسلامی افغانستان
حزب جمعیت اسلامی افغانستان یکی از احزاب مطرح و تأثیرگذار جهادی افغانستان بهشمار میرفت که در جهاد علیه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی وقت نقشآفرینی مؤثر داشت. برهانالدین ربانی و احمدشاه مسعود از چهرههای برجستهی این حزب بودند. این دو چهره پس از پیروزی جهاد در برابر شوروی وقت به مقاومت علیه طالبان پرداختند و در این فصل نیز رشادت و پایمردی بسیار کردند. آن دو در ایجاد صف واحد علیه طالبان و همبستگی ملی در میان اقوام و احزاب دیگر نقش مهمی ایفا نمودند.
پس از ترور برهانالدین ربانی، یکی از معضلهای مهم موضوع کرسی رهبری این حزب سیاسی بوده است. چهرههای مطرح این حزب از جمله فرزند برهانالدین ربانی تا آخرین روزهای جمهوریت نیز موفق به پایان دادن به این معضل نشدند. آنان نتوانستند مشکل رهبری حزب جمعیت اسلامی افغانستان را از طریق دایر کردن کنگره یا شیوههای دیگر حل کنند.
فراموش نباید کرد که داکتر عبدالله عبدالله، محمدیونس قانونی و امرالله صالح که خود را میراثدار احمدشاه مسعود میدانستند و از آدرس حزب جمعیت به شهرت رسیده بودند با گذشت زمان با آرمانهای احمدشاه مسعود خداحافظی کردند؛ آنان به منظور پیگیری اهداف شخصیشان آدرسهای جدا از حزب جمعیت را تشکیل دادند. برادر احمدشاه مسعود، احمدضیا مسعود در سال ۱۳۸۴ معاونیت اول حامد کرزی را پذیرفت و در سال ۱۳۹۳ در کنار اشرف غنی احمدزی قرار گرفت و کرسی نماینده فوقالعاده رئیسجمهور در امور اصلاحات و حکومتداری خوب را پذیرفت و در سال ۱۳۹۶ از این سمت با فرمان اشرف غنی برکنار گردید.
آدرسی که با خون احمدشاه مسعود، برهانالدین ربانی و صدها فرمانده نامدار و گمنام دیگر به شهرت رسیده بود پس از ترور برهانالدین ربانی نتوانست برنامه کارا و مؤثری داشته باشد. بزرگان این حزب همواره آرمانهای این حزب مطرح سیاسی را با کرسیهای حکومتی زودگذر و بیپایه معامله کردند.
اکثریت اعضای رهبری حزب جمعیت اسلامی را تاجیکها تشکیل میدادند؛ اما سیاسیون تاجیک در ۲۰ سال گذشته نتوانستند یک برنامه جامع و مؤثر را از آدرس این حزب بیرون دهند که با توسل به آن در پیکارهای سیاسی فعالانه نقش بازی کنند و در برابر مردم که حامیان این حزب سیاسی بودند انجام مسئولیت نمایند.
تاجیکها و عدم اجماع داخلی
یکی از مشکلات همیشگی در میان تاجیکها عدم هماهنگی و وحدت درونتیمی بوده است. تاجیکها در ۲۰ سال گذشته همواره به تیمهای پراکنده تقسیم شدند و یک صف واحد مبارزاتی را تشکیل داده نتواستند. بزرگان این قوم همیشه منافع جمعی را قربانی منافع شخصی شان کردند و از ملت تاجیک نمایندگی درست و قاطع نکردند؛ این رهبران در تحولات مهم افغانستان در کنار همدیگر نماندند و مسئولیت شان را بهعنوان میراثدار برهانالدین ربانی و احمدشاه مسعود با امانتداری کامل انجام ندادند.
تفرق و چند پارچگی تاجیکها ناشی از کمسوادی رهبران سیاسی بود که نسبت به واقعیتها و رقابتهای مهمی داخلی سنجش دقیق نداشتند و همواره بهخاطر منافع زودگذر شخصی منافع و مصلحت کلان تاجیکها را به باد فنا دادند و با کسانی همدست و همتیم شدند که رقابت سنتی و تاریخی با تاجیکها داشتند.
عدم استفاده مؤثر از فرصتهای پس از کنفرانس بن
پس از کنفرانس بن تاجیکها فرصتها و امکانات قابل ملاحظهای در دسترس داشتند و میتوانستند از این امکانات و فرصتهای بدست آمده برای حفظ صلح، انکشاف اجتماعی و توسعه علمی استفاده نمایند؛ اما استفاده نکردند. یکی از عوامل عمدهای که میان سیاسیون و تودههای تاجیک فاصله به وجود آورد، همین فرصتسوزی و خودمحوری رهبران تاجیک بود که تودهها را به باد فراموشی سپردند و برای توسعه علمی و رشد اقتصادی تودهها هیچ برنامه مستمر و مؤثر نداشتند.
تاجیکها و عدم رابطه با کشورهای همسایه
یکی از آسیبهای مهمی که در شکست تاجیکها نقش داشته عدم تعامل سازنده با کشورهای همسایه افغانستان بوده که این ضعف در واقع از عدم درایت رهبران این قوم ناشی میشود. این رهبران سیاست برمبنای منافع متقابل را قربانی مخاصمتهای بیمفهوم نمودند؛ در حالی که گفته میشود در سیاست دوست و دشمن دایمی وجود ندارد بلکه سیاست بر مبنای منافع متقابل معمول میباشد. احمدشاه مسعود معتقد بود که پاکستان دشمن افغانستان است، البته در همان زمان این سخن احمدشاه مسعود مقبولیت داشت ولی امروز ما در جهان متحولی زندگی میکنیم و سیاست جهانی تغییر کرده است. ما نمیتوانیم دایم با پاکستان دشمن بمانیم بلکه میتوانیم با پاکستان براساس منافع خود تعامل داشته باشیم تا دیگران را همسوی منافع خود بسازیم. فکر دشمنی با پاکستان اکنون یک فکر باطل است و نمیتواند تاجیکها را در آینده به موفقیت برساند؛ همانگونه که این تفکر در ۲۰ سال گذشته برای ملت تاجیک زیانبار بوده و هیچ نتیجه مطلوب در پی نداشته است، در آینده نیز نخواهد داشت. ما نمیتوانیم تنها از موضع دشمنی نقش پاکستان در قضایای افغانستان را انکار کنیم.
تاجیکها و عدم رابطه با غرب
پس از حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و حضور نیروهای ناتو به رهبری ایالات متحده امریکا، غرب و امریکا نقش قابل ملاحظهای در معادلات سیاسی افغانستان داشتهاند. تاجیکها بهعنوان یکی از طرفهای مهم سیاسی در افغانستان، این نقش را خوب ندیدند و موفق به جلب حمایت خارجیها نشدند. به همین خاطر، امریکا در مدت حضور ۲۰ سالهاش در افغانستان همواره از تکتهای انتخاباتی به رهبری پشتونها حمایت نمودند. با توجه به اینکه در انتخاباتها رأی پیروزی پیوسته از تکتهای جهادی و شعارهای همسو با باورهای مجاهدین بوده، این به آن مفهوم است که گروههای جهادی تاجیک حتا در چنین فضایی موفق به لابیگری در جهت حمایت امریکا و غرب از تاجیکها نشدند.
تجربهی پس از کنفرانس بن
مهمترین تجربهای که مردم افغانستان از کنفرانس بن و حضور ۲۰ سالهی ناتو و امریکا گرفتند، همانا ایجاد یک دولت ناکام (دموکراسی توأم با تقلب و حکومتداری توأم با فساد) بوده است. خارجیها مردم افغانستان را در مسیر یک حکومتداری شفاف مردمسالار و دموکراتیک حمایت و پشتیبانی نکردند. این در واقع از سیاست چند پهلوی آمریکا و غرب ناشی میشود که با همدستی شرکای داخلیشان نگذاشتند مردم افغانستان از فرصت پیش آمده استفاده مؤثر نمایند. رهبران تاجیک که خود در قدرت سیاسی دخیل بودند نیز هیچگاه سیاستهای چند پهلوی امریکا را سبک و سنگین نکردند و درک درستی از آن بدست نیاوردند تا مردم را نیز نسبت به آیندهیشان بیدار میکردند.
حالا تعدادی از تاجیکها انگشت انتقاد را بهسوی دیگران دراز میکنند؛ اما به نظر نگارنده تاجیکها میبایست از تاریخ معاصر افغانستان درس عبرت بگیرند و حساسیت موضوع سیاسی افغانستان را درک کنند. تاجیکها باید نسبت به سرنوشت مردم شان حساسیت هوشمندانه میداشتند و با طرح برنامههای منظم و ایجاد یک صف واحد مبارزاتی در سیاست افغانستان پس از بن عرض اندام مینمودند تا حاصل آن همه مبارزه این شکست شرمسارانه نمیبود.
در جهان امروزی سیاست عرصهی برد و باخت تیمی است. سیاستمداران تاجیک به این مسأله هیچگاه توجه نداشتند. اگر تاجیکها در انتخاباتهای سرنوشتساز ریاستجمهوری و دیگر فرصتهای سیاسی با درک عمیق از وضعیت پیچیده سیاسی و معادلات بینالمللی و منطقوی در کنار هم برای رقابت با تکتهای رقبای خود به پیکار انتخاباتی میپرداختند، جهان نیز متوجه میشد که این مردم مردم مصمم و با درایتی هستند و شایسته حمایت میباشند. برعکس، سیاسیون بیبرنامه تاجیک هر بار به فرقههای مختلف تقسیم شدند و هیچ ارادهای در جهت کسب اقتدار سیاسی از خود نشان ندادند.
نتیجهگیری
شکست و پیروزی ملتها بدون تردید بستگی به میزان آگاهی و درایت شان دارد که چگونه بتوانند در برابر مشکلات مبارزه کنند. تاجیکها پس از کنفرانس بن به گفتهی استاد برهانالدین ربانی، اقتدار سیاسی را به مأموریت سیاسی زودگذر معاوضه نمودند. این تصمیم یکی از اشتباهترین تصامیم تاجیکها بود که در تاریخ معاصر اتفاق افتاد. اینکه اکنون آقای محمدیونس قانونی و سایرین توجیه میکنند که تصمیم جهان بر این بود حکومت برهانالدین ربانی را قبول نداریم و میخواهیم حکومت جدید تشکیل گردد، توجیه غلطی است و از آنجا ناشی میشود که رهبران یک قوم تصمیم میگیرند بهخاطر امنیت و منافع شخصی خود آیندهی یک ملت را قربانی کنند.
امروز جهان از طالبان عین چیزی را میخواهد که دیروز از ائتلاف شمال میخواستند. اما طالبان تمامی دیدگاهها را نفی میکنند و هیچ نظامی را، در صورتی که خود شان محور آن نظام نباشند، نمیپذیرند. در مقایسه، واقعیت این است که رهبران سنتی تاجیک که در کنفرانس بن حضور داشتند هیچ تعریفی مشخص از اقتدار سیاسی و مأموریت سیاسی خود نداشتند و به همین خاطر اقتدار سیاسی را در بدل مأموریتهای زودگذر سیاسی معامله کردند.
به نظر نگارنده، در شکست تاجیکها مقصرین اصلی سیاسیون پنجشیر هستند که سالها در کرسیهای مهم دولتی حضور داشتند و (بهعنوان مثال) مردم را از معاملههای پنهانی اشرف غنی احمدزی آگاه نساختند و خود نیز مثل اشرف غنی از کشور فرار کردند. چگونه ممکن است که معاون اول رئیسجمهور باشید، وزیر دفاع ملی باشید و یا عملا نهادهای مهمی دولتی دیگر را رهبری کنید و علت سقوط ولایات را یکی پی دیگر ندانید؟ آیا جز این است که بهخاطر هراس از جان خود واقعیتهای موجود را کتمان کردید؟ واقعیتی که نمیشود کتمان کرد این است که آنچه شکست تاجیکها را رقم زد بیکفایتی و معاملهگری رهبران، بهصورت مشخص رهبران پنجشیری این قوم بود. اینان پس از کنفرانس بن حضور گسترده در قدرت داشتند؛ در صفوف نیروهای امنیتی و دفاعی افغانستان نیز دهها سترجنرال و دگرجنرال و خوبترین کادرهای نظامی را داشتند؛ سالها رهبری این نیروها بدست کادرهای پنجشیری بود. با وجود این، تمام این نیروی عظیم نتوانست (تحت رهبری ناتوان و معاملهگر) از شکست تاجیکها جلوگیری کند.