حدود ده سال قبل در «قزل»، یکی از روستاهای ولسوالی لعلوسرجنگل ولایت غور، غلام و صدیقه باهم ازدواج میکنند. طبق رسم و آیین محل، در بدل اینکه صدیقه غلام را شوهر میکرد، خواهر غلام، یاسین، برادر صدیقه را باید شوهر میکرد. نام محلی این ازدواج، «سربَدَلی» بود: ازدواجی که در بدل دختر، دختر میدادند.
سربدلی، ازدواج تلخی بود. معاملهی چهار نفریای بود که یکی از دخترها، یعنی دختری که در بدل معشوق برادرش به ازدواج داده میشد، عموما ناراضی بود. این دختر در پیش چشم و گوشِ خودش توسط پدر و برادر و دیگر اعضای فامیل معامله میشد. بسیار کم اتفاق میافتاد که دخترِ معاملهشده، از زندگی راضی باشد.
سربدلی بیشتر ازدواجِ روستایی بود. در شهرها دختران کمابیش به اختیار خودشان دست به انتخاب شریک زندگی میزدند. در روستا اما عموما صلاحیت انتخاب شریک زندگی دختر، بدست پدر و برادرش بود. گاهی مسایل بسیار حادتری مانند قتل را با ازدواجِ سربدلی حل میکردند. به این معنا که برای خانوادهی مقتول دختر میدادند تا گوشتوپوست شریک شوند و کینهها را فروکش کنند.
این ازدواجها اما چنانکه برای مردانْ گوشتوپوست شریکی و راه آسانِ دوستی حساب میشد، برای دخترکانِ جهاننادیدهی تازهعروس اما سرآغاز دنیای تلخی بود. وقتی سالها بعد یک جایی میایستیم و پشت سرمان را نگاه میکنیم، یکبند مسیر خونینی را میبینیم که با جشنِ لباسهای سفید آغاز شده بود. درست مانند دختران آن داستانهایی که در عصر یک روز گرم و شیرینِ زندگی آخرین لباسهای مُد روزشان را میپوشند و خودکشی میکنند. گویا آنان میدانستهاند که دیگر هرگز فرصتی نخواهند داشت که خودشان را با بهترینلباسهایشان در آیینه ببینند.
یکی از این ازدواجهایی که مانند دخترانِ خودکشیکردهی داستانها با لباس سفید راهِ خونین پیموده است، ازدواج غلام و صدیقه بوده است. صدیقه دخترک یتیمی بود که در بدل معشوق برادرش به ازدواج داده شد. ازدواجی که ده سال بعد، شوهرش بالای دختر هفتسالهاش تجاوز کرد.
صبح روز (یکشنبه، ۱۳ سنبله) غلام، مرد متأهل حدودا ۲۸ ساله، بالای بزرگترین فرزندش، سکینه هفتساله تجاوز میکند. غلام، دهقان، سالم و بیسواد است. پدری که برای تجاوز به دخترش هیچ عذر موجهی ندارد.
چندین منبع محلی که خواستند نامشان ذکر نشوند، به روزنامه اطلاعات روز گفتند که صبح روز یکشنبه غلام بالای دختر هفتسالهاش تجاوز کرده است. منابع میگویند: «این تجاوزِ اول غلام نبود. پیش از این سه چهار بار او به دخترش تجاوز کرده بود. یکی دو بار اول که دخترش درست نمیدانسته است پدرش چه میکند. بار سوم و چهارم اما میفهمد و به مادرش خبر میدهد. صدیقه، مادر دختر با بعضی از ریشسفیدان و مردم محل در جریان میگذارد. مردم اما باور نمیکنند و صدیقه را سرزنش میکنند.»
صدیقه با مادرش، یعنی مادرکلان دخترش صحبت میکند. او که دامادش را میشناخته حرف صدیقه را تصدیق میکند. رابطه خانوادگی این دو برای او معلوم بوده است. پیش از این، یاسین و همسرش که سربدلی ازدواج صدیقه و غلام بود از هم جدا شده بودند. خشونتهای غلام و صدیقه نیز ادامه داشته است. او میفهمد که حالا دیگر آبِ رسوایی از بینی گذشته است.
صدیقه فقیر است. دختر روستایی است که مبایل دوربیندار هم ندارد. خواهر صدیقه نیز خانهاش در همان قریه است. مادر صدیقه برای خواهر او مبایل دوربینداری میفرستد که اینبار برای اثبات این فاجعه به مردم و مسئولین طالبان اگر امکانش باشد ویدیویی بهعنوان سند ضبط کند.
خواهر صدیقه مبایل را میآورد. صدیقه در خفا مبایل را در پشت مسطح سقف اتاق جابهجا و تنظیم میکند. پس از تنظیم مبایل خودش بیرون میشود و دختر با پدرش تنها میماند.
ویدیویی که در دسترس روزنامه اطلاعات روز قرار گرفته است شش دقیقه و ۲۲ ثانیه است. در این ویدیوی تقریبا ششونیم دقیقهای دیده میشود که دختر کوچکی در وسط یک اتاقِ گِلی و احتمالا سرد روستایی خوابیده است. لحاف کهنهای رویش کشیده شده است و تشک کهنهای هم زیرش است.
خانمی بهطور پنهانی دارد مبایل را در سقف اتاق جابهجا میکند. مبایل که جابهجا میشود خانم دیگر در دسترس دوربین نیست. طبق آنچه که منابع محلی میگویند خانم از خانه بیرون میشود. دخترک تنها دراز کشیده است و پس از سهونیم دقیقه سروکلهی مردی با لباس خواب پیدا میشود. مردِ جوانی است و با عجله میآید. شروع میکند به تجاوز. گویا مانند دزدی که از ترس صاحبخانه دو چشمش به دروازه باشد، زود زود و با عجله پشت سرش را نگاه میکند. نگران آمدن کسی است.
در ویدیو دیده میشود که دخترک آرام است. یعنی به مرد متجاوز هیچچیزی نمیگوید. طوری که گویا از قبل تفاهمی داشتهاند و تجاوزِ اول نبوده است.
همچنان در ویدیو دیده میشود همینکه مرد کارش را تمام میکند و از جایش برمیخیزد و میرود، فورا همان خانمی که ششونیم دقیقه پیش مبایل را جابهجا میکرد داخل اتاق میشود. زنِ نسبتا جوانی است و با عجله نزد دختر میآید. او با عجله مبایل را پایین میکند و هیچچیز دیگری به دختر نمیگوید. فقط میگوید: «برو دست و رویت را بشوی دخترم.»
منابع محلی میگویند که همان زن، صدیقه یعنی مادر سکینه و همان مرد غلام یعنی پدر سکینه است. به قول منابع، پس از این، صدیقه ویدیو را به مردم محل و دو ملای قریه نشان میدهد. برای مردم به خصوص دو ملای قریه که دیگر جای شکی باقی نمیماند، هر یک به سهم خویش حکم سنگسار و اعدام غلام را صادر میکنند.
مادربزرگ کودک، ویدیو را از قریهی قزل به مرکز ولسوالی لعلوسرجنگل میبرد. در لعل ویدیو را به مسئولین طالبان نشان میدهد و جریان را صحبت میکند.
اکنون غلام در بازداشت طالبان است. قوم و فامیل غلام در قزل در تلاش رهایی او از بازداشت طالباناند. منابع محلی میگویند که غلام زورمند قریه است و در صورت آزادی از بازداشت طالبان شاید صدیقه را به بلاهای تازهای گرفتار کند.
به قول منابع محلی، صدیقه خواستار جدایی است. او دو فرزند دارد که به جز سکینه، یکی هم علی پنجساله است. او گفته است که باید فرزندانش از چنگ آن پدر متجاوز نجات یابد و غلام نیز از زندان طالبان رها نشود. منابع محلی میگوید: «صدیقه بسیار بسیار نگران است. در صورت رهایی غلام از بازداشت طالبان اینبار او با خطر مرگ مواجه است.»