میرحسین مهدوی
هیچکس عزیز!
امروز جمعه است و قرار است فردا هم شنبه باشد. یعنی امکان ندارد که فردا بتواند چیزی غیر از شنبه باشد. فکرش را بکن، فردا چشم باز کنی و ببینی که دوشنبه علیه حاکمیت شنبه کودتا کرده و همهی رادیوها و تلویزیونها از بدیها و سیاهکاریهای رژیم استبدادی شنبه سخن گفته و همهی خوبیها را به دوشنبه نسبت میدهند. در چنین حالتی من بیش از آن که دلم به حال روز شنبه بسوزد، نگران حال یکشنبه میشوم. یعنی گمان کنم که همهی نگرانیهای من شامل حال یکشنبه خواهد شد. یکشنبه درست در وسط بدیهای مطلق و خوبیهای کامل قرار دارد. به همین دلیل بهآسانی گم میشود. نه این که بهآسانی گم شود، بلکه بهآسانی فراموش میشود. اصلا مردم یادشان میرود که چیزی به نام یکشنبه در تقویم هفتگی شان وجود داشته است. همه از روز شنبه یکراست به دوشنه میپرند، بدون این که حتا جای خالی یکشنبه را زیر پای شان احساس کنند. این بد است، این خیلی بد است. ما قرنهاست که به قراین بسیار زیاد دوست نزدیک یکشنبه بودهایم. همسایهی دیوار به دیوار و رفیق گرمابه و گلستان یکشنبه. یک کودتا، یک کودتای کوتاهمدت چگونه ممکن است نه تنها مسیر قطعی تاریخ که مسیر فکر کردن ما را نیز تغییر دهد؟ چگونه ممکن است که روز شنبه با خیال راحت در گوشهی زندان سرگرم زندگی خود باشد؛ اما یکشنبه، این یکشنبهی عزیز به صورت ناگهانی مفقود شود؟
هیچکس عزیز!
دوشنبه به اندازهی دو تا شنبه بزرگ است و همهی ما میدانیم که کودتا حق مسلم شنبههای بزرگ است. خدا که بیجهت شنبهها را کوچک و بزرگ نکرده است؛ شنبههای بزرگ، شان و منزلت کارهای بزرگ دارند. اصلا شنبههای بزرگ دلهای شان به اندازهی قامت شان بزرگ است. دوشنبه، تا جایی که من میدانم، دل بزرگی دارد. هرکسی که نمیتواند راه را بر عبور همیشگی شنبه ببندد و مسیر تاریخ را در جمهوری هفته تغییر دهد. اگر کسی جرئت کند که از حادثهی کوچک خانگیاش خارج شود و دل به دریا بزند و بالاتر از سهم روزمرهاش فکر کند، میتواند سهمیهی هفتگی روزها را تغییر دهد. چه کسی گفته است که بعد از جمعه حتما باید شنبه باشد؟ بلی امروز، در اینجا روز جمعه است، در همهجا امروز جمعه است. اما این حرفها به معنای این نیست که فردا هم حتما باید جمعه باشد. درست میگویم؟ اگر امروز جمعه است پس «جمعه» فقط تا شب وقت دارد که اینجا باشد. شب که از راه رسید، آقای جمعه باید بساط سادگیاش را جمع کند و از اینجا برود. این که جمعه از این جا کجا میرود و تا آمدن بعدیاش چه کار میکند، مشکل ما نیست. اصلا به ما ربطی ندارد که جمعه از اینجا کجا میرود. چیزی که برای ما مهم است، رفتن جمعه است. اما در ضمن، رفتن جمعه نباید قطعا به معنای آمدن شنبه باشد. چه کسی گفته است که حتما باید بعد از جمعه شنبه باشد؟ چرا نباید روزهای هفته هم بتوانند جای شان را با هم عوض کنند؟ چرا روزهای هفته نتوانند باهم جنگ کنند، باهم دعوا کنند، با هم کودتا کنند؟
هیچکس عزیز!
این چیزها را که مینویسم، اصلا به معنای دفاع از کودتای خونین دوشنبه نیست. من اصولا آدمی هستم که از کودتا حمایت نمیکنم. سقف همهی کودتاهای جهان کوتاه است. هرکسی هم روی یک سقف کوتاه ایستاده شود، قدش کوتاه میشود. جهان هم اصلا جای خوبی برای آدمهای قد کوتاه نیست. من ترجیح میدهم که برای همیشه علیه کودتا کودتا کنم و راز کودتا را کوتاه و بلند بنویسم. به همین دلیل، خواستار حرکت طبیعی روزهای هفته هستم. اگر شنبه به جای اصلیاش برگردد و و بعد از آن حضرت یکشنبه سرجایش بنشیند، همهی مسایل بهخوبی و خوشی حل خواهد شد. اما اگر شنبه برای چندروز به مسافرت برود، یا قدرت شنبهگیاش کم شود و جایش را عنصر دیگری به نام «دوشنبه» بگیرد، زمین به آسمان نخواهد خورد. یعنی اصلا امکان ندارد که زمین به آسمان بخورد. در هیچجای تاریخ کسی سراغ ندارد که روزی زمین به آسمان خورده باشد. آسمان هم به زمین نمیخورد و این دو اصلا قرار نیست که یکی به دیگری بخورد. به همین دلیل ساده، کودتای دوشنبه چندان هم کودتای بدی نیست. این کودتا برای ایجاد تغییر اتفاق افتاده است. البته نمیدانم که اتفاق از کجا افتاده است؛ اما از هرکجا که افتاده باشد، حتما پایش شکسته و دستش هم ترک برداشته است. به همین دلیل «اتفاق افتادن» خطرناکتر از کودتا است. اگر فردا یک اتفاق از بام شما بیفتد چه کار میکنید؟ اگر این اتفاق پیش روی موترتان بیفتد چه میکنید؟ اصلا بگذار سوالی بپرسم که زیادتر به روز جمعه مربوط میشود. اگر اتفاقی در دلت بیفتد چه کار میکنی؟ بگذار همین جا صادقانه اعتراف کنم که اتفاق از هرکجایی که بیفتد اتفاق است و حتما خوب نیست.
هیچکس عزیز!
دفاع از شنبهگی کودتای دوشنبه به معنای دموکراتیک بودن همهی کودتاها نیست. در همهی کودتاها سرنوشت یکشنبه مبهم میشود. اگر از یک هفته یک روزش به شهادت برسد و سرنوشت روز دیگرش درهالهای از ابهام سیاسی فرو برود، هفته دیگر هفته نخواهد بود، پنجه خواهد بود. پنجه هرچه باشد، به کمک قاشق هم نمیتواند خودش را به هفته برساند. نمیتوان تقویم روزهای هفتهی خود را براساس پنجه پایهگذاری کرد. به نظر من با هیچاستدلالی نمیتوان از شنبهگی کودتای خونین دوشنبه دفاع کرد. باید کاری کرد که یکشنبه دوباره به قدرت باز گردد و هویت سیاسیاش به رسمیت شناخته شود. اگر یکشنبه مشکلی با روند سیاسی هفته نداشته باشد، شنبه هم آهسته آهسته جان خواهد گرفت. من فکر میکنم که با دموکراسی تنها میتوان جلو اتفاقهایی را که نباید بیفتد گرفت. با دموکراسی نمیتوان شنبهگی روزها را تغییر داد و نباید به فکر کودتای دموکراتیک بود. کودتای دموکراتیک به همان اندازه بد است که کودتای غیر دموکراتیک.