از ابتدای بازگشت دوبارهی طالبان به قدرت تا اکنون، این انتظار همواره چه از سوی رهبران سیاسی پیشین و چه از سوی دیپلماتهای غربی و کشورهای منطقه تذکر داده شده است که برای تأمین ثبات در افغانستان طالبان باید به ایجاد «دولت فراگیر» تن در دهند.
این تذکر دو سویه دارد، اول اینکه جامعهی جهانی رهبران سیاسی داخلی طالبان را بهعنوان حاکمان کنونی افغانستان پذیرفتهاند. سویهی دوم آن این است که چنین پذیرشی در صورتی دوام میآورد که این گروه حاضر شود قدرت را با سایر گروههای سیاسی تقسیم کند. رهبران سیاسیای که سعی میکنند حوزهی اجتماعی ضد طالبان را نمایندگی کنند، تشکیل حکومت فراگیر را یک امکان برای تعدیل صلحآمیز مواضع طالبان در نظر میگیرند. با این حال رفتار طالبان نشان میدهد که کلیت این دیدگاه بسیار خوشبینانه است و از همین جهت خطرناک میتواند باشد.
رهبران طالبان در عمل نشان دادهاند که به کمتر از انحصار کلیت قدرت راضی نیستند. با این حال در ارسال این پیام بهصورت واضح به مخالفان سیاسیشان، شتاب زیادی به خرج نمیدهند. بررسی اقدامات این گروه نشان میدهد که آنها مرحلهبهمرحله برنامهی تضعیف و سرکوب رقبای سیاسیشان را عملی میکنند.
هنگام گفتوگوهای دوحه، اولویت طالبان در انزوا قرار دادن اشرف غنی بود. به همین خاطر صرفا از گفتوگوهای مستقیم با رقبای او و گروههای سیاسی حتا شریک در حکومت استقبال میکردند. به محض قرار گرفتن غنی در انزوای کامل، مجرای گفتوگو بر سر تشکیل دولت جانشین بسته شد، بهگونهای که قبل از سفر داکتر عبدالله و شماری دیگر که برای گفتوگو راهی قطر بودند، طالبان کابل را تصرف کردند. از آن لحظه به بعد، طالبان با دقت بسیار از غارت و تخریب اموال رهبران سیاسی و مقامات دولتهای پیشین جلوگیری کرده و فرمان عفو عمومی صادر کردند.
در مرحلهی دوم، حکومت این گروه در بهار امسال کمیسیون «تماس با شخصیتهای افغان» را ایجاد کرد که هدف آن «تأمین ارتباط با شخصیتهای افغان» و «ترغیب آنها برای بازگشت به وطن» عنوان شده است. این کمیسیون یک هدف اصلی را اما دنبال میکند و آن این است که مخالفان سیاسی این گروه را از هم جدا کند و جلو شکلگیری یک ائتلاف سیاسی وسیع را بگیرد. بسیاری از مقامات و رهبران سیاسی به دو دلیل قصد ندارند این اقدامات طالبان را تخریب کنند. یکی، حفظ منافع و املاک و سرمایههایشان که با زور و فساد بدست آمده و در اختیار طالبان اند و دلیل دوم نیز عدم توانایی آنها برای تشکیل یک مقاومت معنادار در برابر طالبان میباشد.
در مرحلهی سوم، یکدستسازی کامل قدرت، قرار دارد. طالبان قبل از اینکه بهصورت کامل اقتدار خود را تثبیت کنند، به تصفیه درونگروهی، اقدام کردند. بسیاری از فرماندهان برجستهی غیرپشتون طالبان به مرور زمان از هستهی قدرت دور گذاشته شدند و کسانی که معترض بودند نیز بهشدت سرکوب شدند. در واقع طالبان با سرعت و شدت در حال یکدستسازی صف جنگجویان این گروه که هستهی واقعی قدرت شان به حساب میآید، میباشند. تعامل آنها با مردم نیز مبتنی بر اطاعت است. به این معنا که حضور سیاسی در ساختار قدرت طالبان، به معنای به کاربستن تمامی ظرفیت خود برای بقای این گروه است، نه چیزی بیشتر از آن.
مشاهدهی رفتار جریانهای ایدئولوژیک مذهبی نیز به ما یادآور میشود که این گروهها از بنیاد انحصارگرا و استبدادی بوده و در حال تصفیه پیوستهی خود هستند. باورمندان به یک ایدئولوژی به درستیِ بیچون و چرای باور شان اصرار دارند و طبیعی است که با هر باور متفاوتی خصومت بورزند و آن را تهدیدی در برابر خود فرض کنند. یک مثال بارز این موضوع، روند تکامل جمهوری اسلامی ایران است. حامیان خمینی ابتدا به مصاف کمونیستها رفتند و آنها را بهصورت خونباری سرکوب کردند، سپس اطرافیان غربگرای خمینی که از پاریس همراهیاش میکردند را از اقتدار و اعتبار ساقط کردند و پس از آن نوبتِ به حاشیهفرستادن انقلابیون چپ مذهبی رسید که نمونهی بارز آن میرحسین موسوی است. بدین ترتیب بنیادگراترین و رادیکالترین نیروی انقلابی که روحانیون وفادار به ولایت مطلقهی فقیه و باورمند به تشکیل یک دولت مقتدر شیعی بودند، قدرت را بهصورت یکپارچه در دست گرفتند. حتا جریان معروف به «اصلاحطلب» نیز اقبالی در تعدیل نسبی مواضع جمهوری اسلامی در امور داخلی و بینالمللی نیافت و به تدریج اعتبارش را از دست داد و به انفعال افتاد.
بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که طالبان با هرگونه توزیع قدرت در هر چارچوبی، بهشدت مقابله خواهند کرد چه که هرگونه نرمش در این مورد به مثابهی درزی پنداشته میشود که در دیوار حاکمیت این گروه ایجاد میشود و میتواند دلیل فروپاشی آن شود. یکدستی و خلوص، برای این گروه مادامی که در قدرت هست، آرامش و امنیت روانی فراهم میآورد و قدرت عمل آن را افزایش میدهد. حتا در جنگ میانگروهی بر سر قدرت نیز میزان خلوص و سرسپردگی به هستهی اصلی ایدئولوژی طالبان و بنیادهای فکری و آرمانی آن عامل تعیینکننده است. از طرفی، گروه طالبان در مواجهه با رقبای سیاسی و مخالفانشان، رویکرد عملگرایانهای را مبتنی بر تطمیع و تجرید و حذف پیش میبرد. تخریب پایگاه اجتماعی، سلب اعتبار سیاسی، ایجاد ارتباطات گمراهکننده و ابراز تمایل به تشریک قدرت، ابزارهایی اند که این گروه برای پیشگیری از تشکیل یک ائتلاف سیاسی وسیع یا سربرآوردن مخالفی مقتدر بهکار میبندد. به نظر میرسد که طالبان امیدوارند فشارهای بینالمللی بر این گروه نیز در غیبت یک اپوزیسیون قابل اعتنا و رویکرد عملگرایانهی این گروه در تعامل با کشورهای خارجی، به تدریج کم شود.
تا اکنون طالبان در تمامی این برنامهها و تطبیق آن موفق بودهاند و بهصورت طبیعی نیازی به تجدید نظر در تصامیم خود نمیبینند.