طالبان در این اواخر اسم شهر «چاریکار» را به «امام ابوحنیفه» تغییر دادند. گفتند چاریکار دلالت فرهنگی و تاریخی مهمی ندارد و میتوان آن را به یک چیز معنادار تغییر داد. از حکومتی که در قرن بیستویکم هنوز بر اهمیت تحصیلات ابتدایی برای شهروندان کشورش واقف نیست، انتظار زیادی نمیتوان داشت. یعنی به طالب نمیتوان گفت «شما بروید کمی تحقیق کنید؛ شاید این اسمهایی که در چشم شما اینقدر بیاهمیت میآیند معنایی داشته باشند.» اگر مبنا را بیسوادی و بیخبری خود بگذاریم، اکثر اسمها در افغانستان بیمعنایند و همین اکنون در زبان روزمرهی ما مدلول روشن و کاربرد مشخصی ندارند. کابل یعنی چه؟ سمنگان و شبرغان یعنی چه؟ بامیان و بادغیس چیستند؟ میمنه و بغلان و پروان و پکتیکا و پکتیا و قندهار و زابل یعنی چه؟ غزنی و وردک و لوگر و غور و هرات چه معنا دارند؟ ما وقتی میگوییم گندم میدانیم معنایش چیست. اما وقتی میگوییم بادغیس نمیدانیم بادغیس چه معنایی دارد. آیا چون فورا نمیدانیم بادغیس یعنی چه، باید فورا حکم بدهیم که اسم این ولایت هیچ اهمیت و دلالت فرهنگی و تاریخی ندارد و کاملا پوچ است؟ ظاهرا در امارت اسلامی طالبان رسم همین است. هرچه که با سواد اندکشان جور نیاید، بیمعناست. البته این شرح بسیار خوشبینانهی قضیه است.
شرح دیگرش این است: امارت، همانگونه که بوداهای بامیان را نابود کرد، تصمیم دارد نشانههای فرهنگی و تاریخی در مناطق فارسیزبان یا عمدتا فارسیزبان را نیز نابود کند. یک راه این کار اسمگذاری مذهبی بر شهرها و ولایتهاست. چرا اسم مذهبی؟ برای اینکه اولا مخالفت کردن با اسم مذهبی در افغانستان بسیار دشوار است. شما همین اکنون در چاریکار علیه اسم «امام ابوحنیفه» بایستید، ببینید مردم متدین با شما چه کار میکنند. ثانیا، اسم مذهبی-اسلامی از خصوصیات محلی، زبانی، فرهنگی و سنتی در افغانستان تهی است. به این معنا که یک اسم مذهبی (مثلا روی یک شهر) نشان نمیدهد که مردمی که زیر آن اسم زندگی میکنند متعلق به کدام گروه قومی، فرهنگی یا زبانی هستند. شما میدانید که ضمیمههای هویتی «پنجشیر» چه چیزها هستند. اما اگر اسم پنجشیر را «شهر حضرت ابوبکر» بگذارید، آن ضمیمههای هویتی، زیر یک نام بیگانهی غیربومی پوشانده میشوند.
این وجه قضیه هم موضوع این یادداشت نیست. موضوع این یادداشت این است که طالبان با این کار همان راهی را میروند که جمهوری اسلامی ایران در چهل سال گذشته رفت و اکنون حاصل آنچه را کاشته است میدرود.
از آنجا که طالبان عاشق ماین و ماینگذاری هستند، میتوان با استفاده از ادبیات خودشان گفت که این کار، یعنی تغییر اسم شهرها بهنامهای مذهبی، حکم همان ماینگذاری در زیر پای ایدئولوژی خودشان را دارد. همتای ایرانی حکومت طالبانی، جمهوری اسلامی ایران، نیز وقتی به قدرت رسید، شروع کرد به تغییر دادن نامها. نامهای زیبای ایرانی را برداشت و بهجایشان اسم تروریستان عربی همسو با افراطیگری اسلامی را گذاشت و هر جا نامی از فرهنگ بومی یافت حذفش کرد و به جایش نشانهیی از مذهب حاکم نهاد.
امروز، نارضایتیهای انباشتهشدهی مردم ایران از رفتارهای سرکوبگرانهی حکومت مذهبیشان سرریز کرده و به خیابانها ریخته است. آن همه حذف و تحقیر، آن همه زورگویی و بیاحترامی به مردم و فرهنگ بومیشان سرانجام (در کنار بیکفایتی اقتصادی) حکومت ایران را در وضعیتی بسیار دشوار قرار داده است. نه میتواند دست از میراث چهل سالهی خود بردارد، نه میتواند به خواست مردم تن دهد و نه توان سرکوب این همه نارضایتی و خشم را دارد.
طالبان همان راه همتای ایرانی خود را میروند و از آنچه در پیش چشمشان رخ داده و رخ میدهد عبرت نمیگیرند. مردم شاید همین امروز نتوانند در برابر تغییر نام شهرهایشان صدای خود را بلند کنند؛ شاید نتوانند خشم خود از کشته شدن جوانانشان به بهانههای پوچ را بیرون دهند؛ شاید نتوانند در برابر این ستم عقیدتی و سیاسی و فرهنگیای که بر باورها و راه و رسمها و سبک زندگیشان میرود، سخنی بگویند. اما دیر یا زود این خشم و اعتراض راه خود را خواهد یافت. زورگویی اگر عاقبت خیری برای جمهوری اسلامی ایران داشت، اگر برای صدام حسین داشت، اگر برای معمرقذافی داشت… برای ملا هبتالله و یارانش نیز خواهد داشت.