هژده ماه قبل از امروز، تسلط دوبارهی طالبان با وجود تبلیغات گستردهی حامیان داخلی و خارجی این گروه، با موج نگرانی مردم افغانستان و از بین رفتن دستآوردهای دودههی پسین که در ابعاد مختلف اجتماعی بدست آمده بود، اتفاق افتاد. سلب حق آموزش زنان و زندگی اجتماعی آنها به مثابهی اساسیترین حق انسانی و حقوق سیاسی مدنی شهروندان از اولین موضوعاتی بود که قربانی شدن آن با تسلط دوبارهی طالبان بار دیگر اتفاق میافتاد. نگارندهی این سطور با توجه به تجربهی زندگی زیر سلطهی این گروه در دور اول و دوم سعی دارد تا در این نوشتهی کوتاه به مهمترین پیامدهای کوتاهمدت و درازمدت محرومساختن زنان از حق آموزش و زندگی اجتماعی بپردازد.
پیامدهای کوتاهمدت
یک، پیامدهای روانی
زنان افغانستانی در ۲۰ سال اخیر همدوش مردان در تمام ابعاد اجتماعی، با وجود تجربهی تاریخی تبعیض جنسیتی، نگاه آزاردهندهی مردسالارانه و رویکرد ابزارگونهی صاحبان کار و صنایع، بهشدت در تقلای یافتن موقعیت و جایگاه شان بودند. آنها در بیشترین ابعاد اجتماعی به شکل بیپیشینهی در حال سبقت گرفتن از مردان بودند. طوری که در عرصهی آموزش و پرورش، با وجود ناملایمات و چالشهای فراوان، به دستآوردهای قابل ملاحظهای دست یافته بودند؛ نظیر تشکیل دادن ۴۰ درصد از دانشجویان دانشگاههای کشور توسط دختران، درخشیدن پیهم شان در آزمون کانکور، کامیابی شان در بورسیههای دانشگاههای معتبر جهان و… اما با اشغال کشور توسط طالبان زنان افغانستانی با وجود دستآوردهای قابل ملاحظه و خیرهکنندهیشان در عرصههای مختلف در دودههی اخیر، به یکبارگی محکوم زندگی در پستوخانهها و تاریکخانهها شدند. از این رو پیامدهای روانی این محکومیت بدون جرم خودش را در قالب ازدیاد آمار خودکشی دختران در ماهها و هفتههای اخیر نشان داده است. این محکومیت بدون جرم زنان به زندانی شدن در پستوخانهها و تاریکخانهها موجب آن میگردد که زنان بیش از پیش در معرض خشونتهای روانی و فیزیکی در خانوادهها قرار گیرد. به این ترتیب تیرهروزی زنان بیشتر از پیش افزایش میابد.
دو، پیامدهای اقتصادی
زنان افغانستانی در دودههی پسین همانند زنان دیگر جوامع بخش مهمی از نیروی کار در عرصهی اقتصادی چه بهعنوان کارفرما و چه بهعنوان نیروی کارگر را تشکیل میدادند. با تسلط دوبارهی طالبان و محرومیت زنان از کار، نانآوران بخش زیادی از خانوادهها در افغانستان بیکار شدند و بدین وسیله سقوط سیستم اقتصادی کشور شدت بیشتری به خود گرفته است. گزارشها و شواهد عینی حاکی از این موضوع در قالب فروش دختران خردسال و فروش اعضای بدن انسان در اقصا نقاط کشور است. جمعیت رو به ازدیاد گداها در بزرگشهرهای کشور، بهویژه زنانی که نانآور خانوادههایشان بودند و امروز محروم از کار هستند گواه دیگری بر این قضیه است.
سه، پیامدهای اجتماعی
محرومیت زنان از حقوق اساسی و طرد شدن شان از عرصهی اجتماع عملا جایگاه زنان را در اجتماع به ابزار لذتجویی تنانه و عرصهی برای حکمروایی مردانه تبدیل کرده است. از این رو با آمدن طالبان و محرومیت زنان از حقوق اساسیشان در کنار ازدیاد چالشهای اقتصادی و روانی، سبب افزایش ازدواجهای اجباری، ازدواج کودکان و دختران خردسال شده است. وخامت این موضوع خصوصا با نگاه ابزاری فرماندهان طالبان و نیروهای خودسر این گروه به زنان به اوج خود رسیده است، طوری که برخی فرماندهان این گروه و مقامات طالبان در فاصلهی زمانی کوتاه به ازدواجهای متعدد دست زدهاند. بهطور مثال، طبق گزارش تاریخ سوم سنبلهی ۱۴۰۱ روزنامه اطلاعات روز، شمسالدین همایون، ولسوال طالبان برای ولسوالی درقد ولایت تخار در یک هفته دوبار ازدواج کرده است. طبق گزارشهای متعدد، بیشتر این ازدواجها اجباری صورت گرفته و در بعضی موارد مردان سه برابر بیشتر از دختران بزرگتر هستند.
پیامدهای درازمدت
یک، پیامدهای محرومیت زنان از زندگی اجتماعی با نگاه توسعهمحور
تجربهی کشورهای توسعهیافتهی جهان نشاندهندهی نقش بیبدیل همه گروههای اجتماعی در دست یافتن به توسعه در ابعاد مختلف آن است. به این دلیل محرومیت و طرد زنان از زندگی اجتماعی که نصفی از نفوس جامعه را تشکیل میدهند، مانع بسیار بزرگ و ضربهی جبرانناپذیر در روند دست یافتن به توسعه در کشورها در درازمدت است. محرومیت نصفی از جمعیت کشور و در کنار آن محدودیتهای دیگر که گروه طالبان بر مردم افغانستان وضع کرده است، کشور را عملا تبدیل به زندان سرباز گردانیده است. به این دلیل رشد استعدادهای شهروندان که خود نیاز به فضای آزاد و پویا دارد، عملا منتفی شده است. از طرف دیگر، با توجه به اینکه بخش زیادی از نیروی کار فنیای که سکاندار موقعیتهای مختلف در بازار کار فردای کشور خواهند گردید، با محروم شدن از آموزش بهعنوان یک حق انسانی از کار در این موقعیتها باز خواهند ماند و به این ترتیب نیروهای خلاق که ظرفیت نوآوری و آفرینش در وجودشان محتمل است تبدیل به کارگران یدی و نیروی کار ارزان در آینده خواهند گردید.
دو، پیامدهای محرومیت زنان از زندگی اجتماعی و تضعیف روحیه تساهل و رواداری
ترویج رویههای معطوف به تساهل و رواداری از آموزههای فرهنگی مهم در جوامع چند فرهنگی همانند افغانستان در جهت ایجاد و استمرار آرامش و فضای کمتر تنشآلود میان گروهای مختلف اجتماعی محسوب میگردد. این نوع الگوهای رفتاری با محروم شدن نصفی از جمعیت جامعه از آموزش و پرورش و همچنین ترویج ارزشهای مردسالارانه آنگونه که امروزه مقامات گروه طالبان همهروزه اعلام میکنند، اگرچند میان بیشترینهی مردمان کشور کموبیش طرفدارانی دارد اما در فرهنگ افغانها (پشتونها) پررنگتر دیده میشود و با چاشنی برتریجویی افغان (پشتون)ها همراه است. فضای زندگی شهروندان را در یک کشور چند فرهنگی همانند افغانستان که سابقه تجربهی برتریجویی قومی، تبعیض نظاممند و تنشهای قومی را دارد بیشتر از پیش مکدر میسازد. از این رو محرومیت زنان از آموزش و پرورش و زندگی اجتماعی که بهعنوان محرکهی ترویج ارزشهای معطوف به رواداری اجتماعی محسوب میگردد، میتواند در درازمدت تهدید جدی برای امنیت اجتماعی را در پی داشته باشد.
سه، پیامدهای ایدئولوژیکی محرومیت زنان از زندگی اجتماعی
طالبان بهعنوان یک گروه ایدئولوژیک و واپسگرا بیشتر از همه سعی دارند بدون توجه به نیازمندی زمانهی انسانها، جامعهی امروزی کشور را به زعم خودشان تربیه کنند و جامعهی بسازند که همانند خود شان در ستیز با ارزشهای مدرن بشری بوده و دنیا را از دید ایدئولوگهای طالبان ببینند. با وجود اینکه طالبان در نگاه کلان مولود یک تفاهم استخباراتی میان کشورهای منطقه و قدرتهای بزرگ جهان و به همین ترتیب ارزشهایی که ترویجکنندهی خشونت در مناطق روستایی بهویژه مناطق افغان (پشتون)نشین افغانستان است، میباشد. اما کما کمان نگاه شان به دنیا متأثر از آموزههایی است که در واکنش به استعمار و مدرنیته در شبهقارهی هند شکل گرفت و ترویجکنندهی رویکرد غیرانسانی از متون دینی است. از این رو این گروه در تلاش است تا با قدغن کردن آموزش زنان در درازمدت به اهداف ذیل نایل آید.
الف، خلق جامعهی طالبانیشده و افرادی که همانند طالبان نگاه به عالم و آدم دارد.
ب، ترویج جهالت و زاید دانستن دانشورزی در جامعه. زیرا طالبان در مقام گروهی که قدرت سیاسی را در کشور عملا در اختیار دارد به خوبی آگاه است که حکومت کردن بر مردم جاهل و عقب نگهداشته شده به مراتب کمهزینهتر از حکمروایی بر یک جامعهی پویا و دانشورز است.
نتیجهگیری با توجه به نکاتی که در بالا اشاره شد، پیامدهای محرومیت زنان از زندگی اجتماعی منجمله آموزش و پرورش تضمینکنندهی حاکمیت گروههای ایدئولوژیک و توتالیتر همانند طالبان در درازمدت از یک طرف و از طرف دیگر ضربهی جبرانناپذیر بهخاطر دست یافتن به توسعه و داشتن زندگی مسالمتآمیز در دنیای معاصر خواهد بود.