چرا «پاکسازی» معتادان، کمکی به کاهش اعتیاد نمی‌تواند؟

احمد روحانی

طالبان اخیرا اعلام کرده‌اند که بیش از هزار و ۱۰۰ مصرف‌کننده‌ی مواد مخدر را از زیر پل سوخته از شهر کابل جمع‌آوری کرده‌اند. شهرداری کابل تحت اداره‌ی طالبان گفته است که این معتادان به شفاخانه‌‎های ترک اعتیاد انتقال داده شده‌اند. سخن‌گوی فرماندهی امنیه‌ی طالبان در کابل در توصیف این اقدام از واژگانی مانند «تصفیه» و «پاکسازی» استفاده کرد. بدین سان، این گروه -و در ظاهر امر به درستی- مدعی است که پل سوخته را پس از بیست سال از وجود مصرف‌کنندگان مواد مخدر خالی کرده است.

مبارزه‌ی طالبان با اعتیاد وجه بارز شرعی دارد، چه که استفاده از «مسکرات و مخدرات» به‌خصوص تا آن‌جا که به متشرعان طالب برمی‌گردد، از منکرات است و باید جلو آن به هر طریقی گرفته شود. البته این جدیت، ممنوعیت کشت کوکنار را در برنمی‌گیرد. طالبان این الزام شرعی را با حیله‌ی سیاسی گره زده‌اند. به همین خاطر آن‌ها از ابتدای بازگشت دوباره به حکمرانی کوشیده‌اند در ولایت‌ها و پایتخت با جدیت و گاه خشونت افسارگسیخته، مصرف‌کنندگان مواد مخدر را جمع‌آوری و در اماکن مشخص برای ترک اعتیاد جابه‌جا کنند. این اولین دست‌آورد ملموس حکومت‌داری قاطعانه و جدی طالبان به حساب آمده است؛ تا آن‌جا که در یک سال اخیر این موضوع توجه گزارشگران و رسانه‌های غربی را نیز به خود جلب کرده و آن‌ها عزمِ جزم طالبان برای مهار اعتیاد را با آب‌وتاب بسیار گزارش کرده‌اند.

با این حال تجربه‌ی طولانی و پیچیده‌ی سایر جوامع و واقعیت اعتیاد و مصرف مواد مخدر به ما به درستی گوشزد می‌کند که نه فقط از امیدبستن به این «پاکسازی» دل‌خوش نباشیم که باید از پیامدهای ویران‌گر و زیان‌بار میان‌مدت و طولانی‌مدت آن نگران شویم و به‌عنوان مسئولیتی اخلاقی نسبت به آن از هم‌اکنون هشدار بدهیم.

برای این‌که بفهمیم جمع‌آوری قهرآمیز مصرف‌کنندگان مواد مخدر نه کمکی برای ترک مصرف آن‌ها می‌تواند و نه منجر به کاهش اعتیاد و مهار آن خواهد شد، لازم است ابتدا به این‌که اعتیاد و گرایش به مصرف مواد مخدر چه بسترها و زمینه‌هایی دارد، دقت کنیم.

خوشبختانه هزاران جزوه‌ی انتشاریافته از سوی «انجمن[های] معتادان گمنام» در سراسر جهان که با دقت و صداقت ستودنی نوشته شده و حاوی خاطره‌ها و درس‌هایی از تجربه‌ی زیسته‌ی مصرف‌کنندگان مواد مخدر است، برای ما آموختنی‌های بسیاری دارد. این گروه از مصرف‌کنندگان بهبودیافته در واقع راهی عملی برای مهار اعتیاد و بحران مصرف مواد مخدر یافته‌اند. مرور این جزوه‌ها به روشنی برای ما نشان می‌دهد که اعتیاد بیش از آن‌که حاصل ماجراجویی و میل به شرارت باشد ناشی از درماندگی و بی‌پناهی و ترس است. کسی که در کودکی مورد آزار و تعرض جنسی قرار گرفته و هرگز همراه و همدلِ برای غلبه بر احساس حقارت و شرم و گناهش نیافته، کسی که به‌دلیل تیزهوشی در صنفی آلوده با تبعیض مورد تحقیر قرار گرفته، کسی که پیوسته در رسیدن به اهدافش شکست خورده، کسی که نتوانسته دیوار بلند سربرآورده میان آرزوها و زمینه‌های واقعی زندگی‌اش را از میان بردارد، کسی که هنگام فوت عزیزانش پول کفن و دفن نداشته، کسی که با آگاهی از شکم گرسنه‌ی فرزندش سر به بالش گذاشته، کسی که از سموم جامعه‌ی آکنده در جهل و تعصب می‌سوزد، کسی که از خفقان و سرکوب به تنگ آمده و کسی که زیر بار کار سنگین برای معاش ناچیز خرد و خمیر شده، در جست‌وجوی راهی برای فرار از درد ناشی از این دریغ‌ها و حسرت‌ها و شکست‌ها و ناامیدی‌ها و تلخ‌کامی‌ها و فراموش کردن آن‌ها است. مواد مخدر آدمی‌زاد را نه تنها به جهان فراموش‌کاری پرتاب می‌کند، بلکه با کندنش از واقعیت دردآلود زندگی حقیقی‌اش، به او حتا برای لحظه‌ی هم که شده آرامش و به تبع آن رضایت فراهم می‌کند.

نکته‌ی قابل توجه دیگر این است که بیماری اعتیاد لزوما با مصرف مواد مخدر همراه نیست، چه بسیار مردان و زنانی که لب به سیگار و تریاک و چرس نزنند و بدن شان با سموم هروئین و شیشه و تابلیت کا و انواع مخدرات صنعتی و الکول آشنا نباشد اما عملا به اصطلاحِ جزوه‌های معتادان گمنام، «بیماری مصرف کنند.» خشونت افسارگسیخته، لت‌وکوب همسر و فرزندان، تولید نفرت و خصومت، انزجار از مردم و دوستان و انزواگرایی افراط‌آلود و گرایش افراطی به مذهب و دین یا ایدئولوژی‌های سیاسی، تنبلی و بی‌ارادگی مفرط همه نشانه‌های واضحی از وجود این بیماری در ذهن و جان فرد است.

مبارزه با چنین بیماری‌ای نه فقط درک عمیق و راهکار دقیق ملی می‌خواهد که بسیار فراتر از آن، باید وضعیت عمومی مردم نیز از بن بهبود پیدا کند. به این ترتیب مهار بحران اعتیاد علاوه بر تدابیر مشخص، نیازمند گشایش سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، ارتقای سطح آگاهی عمومی و ارائه‌ی خدمات بهداشتی طولانی‌مدت است.  

پرتگال از کشورهایی است که هم به غرق شدن در کام اعتیاد و هم نجات یافتن از آن سرنوشت جالب توجهی دارد. این کشور از سال ۱۹۷۴ تا ۲۰۰۱ میلادی، بالاترین میزان رشد اعتیاد و جرایم جنایی را داشت، تا آن‌جا که آمار رسمی نشان می‌دهد، دست‌کم یک درصد کل جمعیت در بسیاری از شهرها و ولایت‌ها مواد مخدر بسیار خطرناکی مانند هروئین و امثال آن مصرف می‌کردند. ما می‌دانیم که جمع‌آوری آمار قابل اعتنا و نزدیک به واقع به‌خصوص در بخش مصرف مواد مخدر به‌دلیل پنهان‌کاری شدید و گاه حتا عدم درک واقعی از ابتلا به اعتیاد، ناممکن است. به همین خاطر آن یک درصد اعتیاد می‌تواند فقط نوک قله‌ی مصرف مواد مخدر را نشان بدهد، جایی که نه مصرف‌کننده و نه حاکمیت قابلیت انکار آن را ندارند. اما حقیقت این بود که کشور غرق در اعتیاد و امراض ناشی از آن و جرم‌های جنایی بود، تا جایی که در بسیاری از شهرها کلیت خانواده‌ها درگیر آن شده بودند.

چرا در پرتگال جامعه تا این حد غرق در مصرف مواد مخدر شده بود؟ برای درک آن باید به چهل سال قبل از ۱۹۷۴ بازگردیم، زمانی که آنتونیو سالازار، دیکتاتور این کشور به قدرت رسید و برای چهل سال تمام با مشت آهنین کشور را کنترل کرد. پیش از آن، به‌خصوص در میان سال‌های ۱۹۱۰ تا ۱۹۲۶، این کشور دموکراسی نسبی بسیار متزلزل و ناکارآمدی را تجربه کرد. در ۱۶ سال، ۲۰ بار کودتا شد، ۴۲ بار کابینه تغییر کرد و هشت بار رییس‌جمهور عوض شد. این وضعیت به تنفر از دموکراسی در این کشور انجامیده بود و سالازار حکومت دیکتاتوریِ فاشیستی خودش را بر این لجن‌زار بنا کرد تا کنترل و ثبات و البته به خیال خودش عظمت را به این کشور بازگرداند. در چهل سال حاکمیت او، لیست جرم‌ها و انواع آن بی‌پایان بودند، زندان‌های بسیاری به سرعت از مخالفان و معترضان و منتقدان، از شهروندان عادی گرفته تا سیاست‌مداران و هنرمندان، آکنده شد. حتا حمل قطی گوگرد هم جرم به حساب می‌آمد. هیچ اپوزیسیونی حق شکل‌گیری نداشت و هر صدای متفاوتی در نطفه خفه می‌شد و حتا بگومگو با مأموران امنیتی می‌توانست حبس‌های طولانی‌مدت به‌دنبال داشته باشد. دیکتاتوری فاشیستی سالازار تا جایی پیش رفته بود که حتا پنجره‌های زندان (قلعه) پشینی که رو به اقیانوس بود را هم با گچ پوشانده بودند تا حتا زندانیان از دیدن یک چشم‌انداز زیبا محروم شوند.

باری، اگر دین را پناه انسان‌های درمانده و تسلی‌بخش خاطر رنجور و ذهن ناتوان و نومید بشر در فهم سرشت زندگی بپنداریم، با تکیه بر این سخنِ معروفِ منسوب به مارکس که دین را افیون توده‌ها عنوان کرده، می‌توان گفت: افیون، دین توده‌های مستغرق در رنج و مشقت تحمل‌ناپذیر زندگی است. از این منظر می‌توان نتیجه گرفت که گرایش به مصرف مواد مخدر نه نشان سرمستی و شرارت که حاصل تباهی و بربادی یک جامعه و تا حد زیادی اجتناب‌ناپذیر است. و لاجرم می‌توان نتیجه گرفت که «پاکسازی» و جمع‌آوری مصرف‌کنندگان مواد مخدر نه راهی برای حل معضل اعتیاد که صرفا پاک کردن صورت مسأله است.

بدتر از آن اما این است که حاکمیت طالبانی بر دروغ و استبداد و تحمیل رنج و درد و سرکوب و ستاندن کلیه‌ حقوق زندگی انسانی و آزادی از جامعه استوار است و در کار بنیان گذاشتن دیکتاتوری‌ای است که هتلر و موسولینی و استالین و کیم جونگ اون و پینوشه و سالازار پیش‌اش روسفید خواهند شد؛ این حکومت خودش اعتیاد و گرایش به مصرف مواد مخدر را با سرعت نجومی تکثیر خواهد کرد.

در پرتگال وقتی دموکراسی با «انقلاب گل میخک» از راه رسید، پرده‌ای که دیکتاتوری فاشیستی بر روی حقایق جامعه کشیده بود، برافتاد. مردم خسته از ۴۰ سال رنج و مشقت برای تسکین دردها و به فراموشی سپردن رنج‌های‌شان از یک‌سو و از باز شدن مرزها و دسترسی به مخدرات از سوی دیگر، به مصرف انواع مواد مخدر روی آوردند. این کشور از استفاده و انتقال مخدرات جرم‌زدایی کرد، اعتیاد دیگر جرم نبود بل بیماری‌ای بود که باید با کمک‌هزینه‌های دولتی درمان می‌شد. استفاده از اصطلاحات و تعابیر زننده و حقارت‌آمیز، جایش را به کلمات محترمانه‌تر داد و معتاد به مصرف‌کننده بدل شد. بدین ترتیب، آزادسازی مصرف مواد مخدر در کنار برنامه‌های درازمدت درمانی برخلاف تصور رایج تا آن هنگام، به کاهش سریع و چشمگیر اعتیاد منجر شد.

آیسلند و برخورد این کشور با بیماری اعتیاد نیز یک نمونه روشنی‌بخش دیگر در مسأله‌ی مصرف مواد مخدر و کنترل آن است. این کشور چنان درگیر اعتیاد و مصرف مواد مخدر بود که ناگزیر به روان‌شناسان امریکایی و ایسلندی برای حل این مسأله پناه جست. ساعاتی در روز و شب خیابان‌ها چنان خلوت بودند که به شهر ارواح می‌ماندند و جوانان و نوجوانان در کنار پدران و مادران‌شان در کار مصرف مواد مخدر بودند. محققان سرانجام راه‌ حلی پیشنهاد کردند که در این جمله خلاصه شده است: وقتی جوانان می‌توانند به هروئین معتاد شوند، می‌توانند به هنر و ورزش نیز معتاد شوند. آیسلند سرگرمی و تفریح و آنچه که ما در ادبیات عامیانه‌ی خود «گرم نگهداشتن کانون خانواده» می‌نامیم، توانست به طرز شگفت‌انگیزی مصرف مواد مخدر را در جامعه کاهش بدهد. از این منظر گرایش به مصرف مواد مخدر با نظم سیاسی حاکم بر کشور، توانایی و تمایل دولت برای تسهیل زندگی شهروندان و ارائه‌ی خدمات و آزادی‌های انسانی، فرهنگ حاکم بر جامعه و آگاهی عمومی پیوندی وثیق و مستحکم دارد. طالبان که دختران را از مکتب و دانشگاه و پروردن رویاهای‌شان محروم کرده و برای همیشه مسیر رسیدن آن‌ها به آرزوهای کوچک و طبیعی‌شان را بسته‌اند، موسیقی و رقص و خوشحالی را جرم انگاشته‌اند، تفکر و اندیشیدن ورای ظرفیت ذهن بیمار ملا هبت‌الله را کفر تلقی کرده‌اند، ورزش و تفریحات سالم را ممنوع قرار داده‌اند، کار و حق تأمین مخارج زندگی را ستانده و زیستن در فقر و گرسنگی را امر الاهی و غیرقابل تمرد عنوان کرده‌اند و در یک کلام زندگی این جهانی را نفی کرده و ارمغان‌شان برای سربازان‌شان و مردم جز مرگ و تباهی نیست، و گسترش جهالت را -به درستی- یگانه راه استمرار امارت شان می‌پندارند، نه فقط ظرفیتی در رفع معضل اعتیاد ندارند که به طرز نگران‌کننده‌ی در افزایش مصرف مواد مخدر در میان مردم -با توجه به توضیحی که داده شد- نقش بسیار مخرب و ویژه‌ی بازی خواهند کرد.