رییس جمهور کجاست؟

هفته‌ی گذشته چاک هیگل، وزیر دفاع امریکا برکنار شد. البته ظاهر قضیه این طور نموده شد که خود او می‌خواسته به دوره‌ی خدمتش در آن وزارت پایان بدهد و به همین خاطر یک ماه پیش استعفای خود را به رییس جمهور اوباما تسلیم کرده بوده. اما به‌زودی روشن شد که او وادار به استعفا شده، در حالی که می‌خواسته هم‌چنان وزیر دفاع بماند. علت برکنار شدن او هیچ خطای خاصی نبود. او را به‌خاطر فساد اخلاقی، رشوه‌ستانی، دروغ‌گویی یا خیانت برکنار نکردند. گفته شد که به نظر اوباما و مقامات دیگر در دولت امریکا، چاک هیگل برای مقابله با چالش‌های تازه‌ای که در این یک سال اخیر سر بر‌آورده‌اند، از خود توانایی و ظرفیت لازم را نشان نداده است. یک مورد از این ناتوانی‌ها در مقابله با خطر «داعش» در عراق و سوریه برجسته شد. وزارت دفاع امریکا، تحتِ رهبری چاک هیگل، هرگز نتوانست بیان روشنی بدهد از این‌که داعش چگونه خطری است، چرا مقابله با آن برای امریکا مهم است و سیاست روشن امریکا در برابر این گروه چیست. به بیانی دیگر، اگر بنا بود که کاخ سفید به کمک نگرش روشن وزارت دفاع تصمیم بگیرد که چگونه با داعش یا چالش‌های دیگر مقابله کند، چنین نگرش روشنی هرگز از وزارت دفاع چاک هیگل بیرون نیامد. این یعنی ناتوانی در انجام وظیفه.

حالا از امریکا به افغانستان بیاییم. ما رییس جمهوری داریم که وقتی در مورد توسعه‌ی اقتصادی کشور و بازسازی سیستم آموزش و اصلاحات اداری حرف می‌زند، آدم خوش‌حال می‌شود. به این معنا که آدم احساس می‌کند، رییس جمهور کشورش می‌داند چه کار کند تا مملکت یک قدم پیش‌تر برود. اما همین رییس جمهور تکنوکرات در حوزه‌ی امنیت و مقابله با گروه خطرناک طالبان و همراهان افراطی‌شان کاملا بی‌دست و پا و حیران و درمانده به نظر می‌آید. مدتی پیش رییس جمهور به پاکستان رفت و آن‌جا در میان تاجران پاکستان سخنرانی خوبی کرد. مخصوصا آن‌جا که از سرمایه‌گذاری اقتصادی پاکستانی‌ها در افغانستان سخن گفت، استدلال کرد که این کار برای هر‌دو کشور خوب است. اما واقعیت آن است که فعلا حرف بر سرِ ماندن و نماندن این دولت است و نه بر سر برنامه‌های توسعه. وقتی که کابل، پایتخت کشور، هر روز با حمله‌های انتحاری و غیر‌انتحاری «مخالفان سیاسی» رو‌به‌رو است و به نظر می‌رسد که هیچ کسی قادر به جلوگیری از کشتار مردم نیست، دیگر چه جای سخن گفتن از برنامه‌های قشنگ توسعه است؟ در هنگامی که آدم نمی‌داند شب سالم به خانه‌ی خود برخواهد گشت یا طعمه‌ی گلوله‌های مخالفان سیاسی رییس جمهور خواهد شد، چه جای حرف زدن از اصلاحات اداری است؟

رییس جمهور ما شاید متفکر اول، دوم، سوم، چهارم، پنجم و… جهان باشد؛ او شاید در دانشگاه جان‌ هاپکینز استاد ارجمندی بوده باشد؛ ممکن است همکارانش در بانک جهانی از او خاطرات خوشی داشته باشند؛ ممکن است فضایل شخصی بسیاری داشته باشد. اما او فعلا در کشوری رییس جمهور شده که نیاز اولیه‌اش تأمین امنیت شهروندان است و مقابله با سرطان طالبان. آن‌چه اکنون مردم افغانستان از او می‌طلبند، ظرفیت و توانایی و برنامه‌ای قابل اجرا برای آوردن امنیت و سرکوب کردن طالبان است و نه لیستی از کمالات آکادمیک او.

رییس جمهور محمد اشرف غنی اگر برای برآوردن نخستین نیازِ عاجل شهروندان مملکت خود، یعنی امنیت، آماد‌گی ندارد، آیا آماده هست که از پست ریاست جمهوری کنار برود؟