مناطق قبایلی پاکستان در اواخر سال ۲۰۰۱ و پس از حملات مرگبار یازدهم سپتامبر، بهعنوان مرکز تجارت جهانی که ایالات متحده یک ائتلاف جهانی را با شعار مشکوک «جنگ جهانی علیه تروریسم» به راهانداخت، بار دیگر مورد توجه قرار گرفت. عملیات قاطع برای آزادسازی در هفتم اکتوبر ۲۰۰۱ آغاز شد و ظرف چند هفته سیطرهی القاعده و طالبان برچیده شد و هزاران جنگجوی القاعده عمدتا عربها، افریقاییها، ازبیکها و اویغورهای چینی، چارهای جز عقبنشینی در مناطق قبایلی پاکستان نداشتند.
در دسامبر همان سال، پاکستان استقرار واحدهای ارتش خود را در منطقهی کوهستانی و دورافتادهی تیرا که مشرف بر کوههای توره بوره افغانستان و همچنین مناطق وزیرستان و مهمند است، آغاز کرده بود. جنرال علیخان اورکزی، یکی از فرماندهان ارتش که در آن زمان مسئولیت تمام مناطق قبایل آزاد را به عهده داشت، طی توضیحات کوتاهی در ماه جون ۲۰۰۳، در مقر فرماندهیاش در پشاور به ما گفت که امنیت اکثر بخشهای مرزی، حتا مناطقی که تا اکنون بهدلیل دورافتادگی، طبیعت خشن و راههای دشوارگذارشان ناشناخته باقی مانده بودند، با استقرار هزاران نفر از سربازان ارتش، تأمین شده است. جنرال اورکزی در رابطه به گزارشهای ارتش امریکا و ادعاهای دستگاه اطلاعاتی کابل مبنی بر جابهجایی هزاران نفر از جنگجویان خارجی در وزیرستان، خاموشی اختیار کرد و اساسا در صدد انکار آن بود.
اکثر جنگجویان خارجی، پس از عقبنشینی از افغانستان در وزیرستان جنوبی و ساحاتی از باجور استقرار یافته بودند؛ ساحاتی که تحت ادارهی شبکههایی از مجاهدین تحت رهبری جلالالدین حقانی و گلبدین حکمتیار بودند. آنان در تأمین پناهگاه برای این جنگجویان نقش مهمی داشتند. حقانی و حکمتیار در زمینهی سازماندهی مجدد القاعده از طریق حمایت از رهبران محلی آن مانند بیتالله محسود و عبدالله محسود که در جریان عملیات آزادسازی افغانستان دستگیر و به گوانتامو انتقال داده شده و پس از چند سال آزاد شده بودند، نقش چتر حمایتی را بازی میکردند.
القاعده پس از آنکه خود را امن احساس کرد، با کمک قبیلهی حقانی و حزب اسلامی حکمتیار و همسویی ائتلاف تحریک طالبان افغانستان و رهبر یکچشم آن، دوباره هستههای خود را بازسازی نمود. حضور رهبران بلندپایهی القاعده بهشمول ایمنالظواهری، معاون بن لادن برای مردمانِ بهشدت محافظهکار و مذهبی قبایل وزیرستان، مهمترین انگیزهای شد برای پیوستن آنان به صفوف طالبان پاکستانی که در محل بهنام القاعده شناخته میشدند. عربها برای مردمان مناطق قبایل آزاد دو تحفه آورده بودند: پول، که با وجود هشدارهای مقامات دولتی، به توضع آن برای افرادی که به آنان اعتماد داشتند میپرداختند؛ و نظریههای برادری مسلمانان و ایدئولوژی اسلامی که نزد افراد احساساتی قبایل از جذابیت خاصی برخوردار بود. القاعده همچنان، مردمان قبایل را با نسخههای مخصوص خود از جهاد آشنا ساخت، از جمله حملات انتحاری، تاکتیکی که آن را در عراق بهکار برده بودند.
از زمان آغاز جنگ علیه تروریسم در اکتوبر ۲۰۰۱ تا اکنون، القاعده از یک سازمان پراگنده، به یک ایدئولوژی فرامرزی تبدیل شده است. پیش از این در سال ۲۰۰۵، رو لف توفوون، مدیر مؤسسهی تحقیقات تروریسم و سیاست امنیتی آلمان به این نتیجه رسیده بود که «حملهی ائتلاف به رهبری ایالات متحده باعث شد تا القاعده و شاخههای آن مجبور به تشکیل شبکههای کوچکتر و غیرمتمرکزی شوند؛ دستهها و شبکههایی که در سراسر جهان پراگنده شدند و خطری بزرگتر از حملهی یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ را متوجهی کشورهای بیشتری ساختهاند.» (۱)
براساس ارزیابی تووفون، بیش از ۳۰ هزار مسلمان افراطی در آلمان و حدود ۱۰ هزار از حامیان فعال و وابسته به القاعده در بریتانیا وجود دارند؛ افرادی که اکثر شان با پاکستان یا افغانستان بهگونهی مستقیم یا غیرمستقیم رابطه دارند.
جیسن بارک، یک روزنامهنگار بریتانیایی و یکی از بهترین منابع اطلاعات دربارهی القاعده، میگوید: «القاعده اکنون از یک سازمان به جنبشی که میتوان آن را القاعدهگرایی نامید، تبدیل شده است.» اصطلاحی که بیانگر تبدیل القاعده از یک سازمان جداگانه با تشکیل و پیوندهای خاصاش، به جنبشی که در آن رادیکالها با آزادی بیشتر زیر نام القاعده حمله میکنند. این دگرگونی برای القاعده این امکان را فراهم کرده که از محدودیتهایی که مناطق دورافتادهی مرزی در یک بخش ناشناختهی جهان بر آنان تحمیل میکرد، پا فراتر بگذارند و تبدیل شوند به یک سازمان نامطلوب جهانی. القاعده ممکن است دیگر رهبری عملیاتی ارائه نکند، اما «فرماندهی مرکزی» آن میتواند الهامبخش دیگران باشند و به آنان در حملات شان انگیزه خلق کنند.
صفوف القاعده در وادی سرسبز وانه واقع در وزیرستان جنوبی، در کوههای ناهموار و بخشهای نیمهجنگلی در شوال که وزیرستان جنوبی را از وزیرستان شمالی جدا میکند و همچنان در شهرهای کوچکی چون میرانشاه و میرعلی، افزایش یافت. مقامهای نظامی و غیرنظامی پاکستان به این تحولات خطرناک اعتنا نکردند: تلاشهای مکرر و فشارهای دوامدار آنان بر رهبران محلی جهت جلوگیری از پناهدادن به جنگجویان و تسلیمدادن افراد متهم چه داخلی و چه خارجی، بهگونهی ساده ناکام بود. القاعده مدافعین خود را با پول و انگیزه، پاداش میدادند. مقامات پاکستانی تلاشهای جدی برای بیرونراندن القاعده و شاخههای محلی آن از منطقه انجام ندادند. روابط دیرینهی آنان با افرادی چون حقانی و حکمتیار و همدلی شدید شان با «مجاهدین ضد امریکایی»، به مثابه مانعی در برابر تلاشهای آنان برای بیرون راندن رهبران القاعده و پیروانشان، عمل کرد.
افراد کلیدی و عوامل هوادار القاعده در میان سازمانهای اطلاعاتی مانند آیاسآی، اطلاعات ارتش (امآی) و دفتر اطلاعات ملکی (آیبی) و همچنان آنانی که در نیروهای مسلح بودند، بهجای مبارزه با چالشهای ناشی از دستگیری القاعده و طالبان یا جلوگیری از رفتوبرگشت آنان به افغانستان، توجه شان را بهجاهای دیگری معطوف کردند.
طی چندین بازدید از وزیرستان شمالی و جنوبی، شماری از افراد خارجی را دیدم که آشکارا در شهرها و مراکز روستایی مناطقی چون وانه، اعظم ورسک، میرانشاه و میرعلی در گشتوگذار بودند یا رانندگی میکردند. این خارجیها که ملبس با لباسهای محلی چون پیراهنتنبان و لنگی بودند، هرازگاهی به کافینتها سر میزدند. مقامهای نظامی و غیرنظامی از طریق شبکههای اطلاعاتی خود، از حضور این همه افراد خارجی آگاهی داشتند، اما یا ارادهی دستگیری آنان را نداشتند یا عمدتا نمیخواستند کاری به آنان داشته باشند. این پدیده ریشه در تاریخ دارد و آن عبارت است از سروکار درازمدت آیاسآی با ستیزهجویانی که تحت مدیریت آنان بودند و برخوردار از حمایت گروههای پاکستانی بهشمول گروههای تحت رهبری بیتالله محسود، حافظ سید و مولانا مسعود اظهر.
مقامهای پاکستانی برای مدت طولانی ادعای ارتباط میان سازمانهای اطلاعاتی آن کشور و ستیزهجویان را رد میکردند. پرویز مشرف در مصاحبهای با کانال تلویزیون خصوصی جیو نیوز در ششم اکتوبر ۲۰۰۷ اظهار داشت: «القاعده ممکن است پایگاههای خود را در مناطق قبایلی پاکستان داشته باشد، اما هیچ یک از سازمانهای دولتی از آنان حمایت نمیکند.» در عین حال مدعی شد که عناصر تروریستی متواری هستند یا بهدلیل اقدامات شدیدی که علیه آنان انجام داده میشود، در مخفیگاههایشان محصور ماندهاند.»
هنگامی که مشرف در آگست ۲۰۰۸ استعفا داد، جانشینان او، آصفعلی زرداری و نخستوزیر یوسف گیلانی در رابطه به ستیزهجویان موضع روشنتری اتخاذ کردند. چند روز پس از انفجار مرگبار در هتل ماریوت (۲۰ سپتامبر ۲۰۰۸)، رحمان ملک، یکی از دستیاران نزدیک آنان ادعا کرد که رد پای عاملین این انفجار به ستیزهجویان القاعده و طالبان مستقر در مناطق تحت ادارهی فدرال میرسد. پیشتر از آن، اخبار ۲۱ جولای ۲۰۰۸ حاکی از آن بود که ملک قبل از اولین سفر گیلانی به ایالات متحده، گزارشی را در مورد حضور بیش از هشت هزار جنگجوی خارجی در مناطق قبایلی ارائه کرده است.
مدتها قبل از اینکه مقامهای بلندپایهی پاکستانی به این واقعیت جدید اعتراف کنند، شبکهی اطلاعاتی امریکا و مقامهای نظامی و اطلاعاتی ناتو مستقر در افغانستان، همه به این اجماع رسیده بودند که: مناطق قبایلی تحت ادارهی پاکستان در واقع «پایگاه مرکزی القاعده» است. جنرال دیوید پتریوس هنگامی که فرمانده عمومی قوتهای ناتو در عراق بود، گفت: یازده سپتامبر بعدی در مناطق قبایلی پاکستان طراحی خواهد شد. کمیسیون ویژهی کنگره امریکا در مورد جلوگیری از گسترش سلاحهای کشتار جمعی و تروریسم به تاریخ دوم دسامبر ۲۰۰۸، گزارشی را تحت عنوان «جهان در معرض خطر» منتشر کرد و این مناطق را «چهارراه جغرافیایی تروریسم و سلاحهای کشتار جمعی» خواند.
اعضای کمیسیون در مقدمهی این گزارش خاطرنشان کردند که ایالتهای مرزی پاکستان امروز در واقع پناهگاه امن و حیاط خلوت القاعده اند. این کمیسیون به نقل از اظهارات مایک مک کنل، ریيس سازمان اطلاعات ملی به کمیسیون اطلاعات مجلس نمایندگان امریکا که در فبروری ۲۰۰۸ ارائه کرده بود، مینویسد که «مناطق قبایل آزاد پاکستان بهعنوان مرکزی برای عملیات القاعده در حمایت از طالبان افغانستان و همچنان پایگاهی برای آموزش عوامل جدید تروریستی جهت سازماندهی عملیات تروریستی در پاکستان، خاورمیانه، افریقا، اروپا و ایالات متحده امریکا عمل میکند.» این گزارش همچنین خاطرنشان میکند که «یکی دیگر از مقامهای ارشد اطلاعاتی که مسئولیت مقابله با تروریسم را دارد، اخیرا تأکید کرده است که القاعده طی سال گذشته موفق شده روابط خود را با شبهنظامیان پاکستانی تقویت بخشد، فرماندهان سطوح متوسط خود را تکمیل کرده، از مزایای مناطق قبایلی چنان که پیش از یازدهم سپتامبر در افغانستان بهره میبرد، استفاده میکند و هنوز بهعنوان یک خطر جدی حملات تروریستی برای ایالات متحده باقی مانده است.»
سازمانهای اطلاعاتی امریکا تأکید کردهاند که با وجود استقرار یک ارتش ۱۲۰ هزار نفری پاکستان در مناطق سرحدی، امضای چهار توافقنامهی صلح در وزیرستان شمالی و جنوبی بین اپریل ۲۰۰۴ و فبروری ۲۰۰۸ و چندین دور گفتوگو با بزرگان قبایلی، پاکستان نتوانسته است مرزهایش را بهروی القاعده و طالبان که مصیبتهای فراوانی را بر مردم افغانستان و نیروهای ائتلاف تحمیل میکنند و هر سال رویدادهای خونبارتری را میآفرینند، مسدود کند. همچنان، نیروهای پاکستانی قادر به کنترل مناطق آسیبزا نشدهاند. این امر مایهی دلسردی و برانگیختن شک و تردید نسبت به صداقت آیاسآی و ارتش پاکستان در تعقیب شبهنظامیان القاعده و طالبان شده است.
بسیاریها بر این باور بودند که آیاسآی هنوز نقش مهمی را در میان گروههای شبهنظامی بازی میکند، در حالیکه ارتش به پیگرد شبکههای تروریستی در محدودهی قبایل آزاد همچنان ادامه میداد. مقامهای امریکایی نسبت به رابطهی آیاسآی با شبکه حقانی، حکمتیار و ملا عمر، مشکوک بودند. سازمانهای اطلاعاتی امریکا، افغانستان و هند بهگونهی آشکارا آیاسآی را به همدستی مستقیم با شبکه حقانی که حملهی مرگبار انتحاری را در بیرون از سفارت هند در ماه جولای انجام داد، متهم کردند.
مقامهای پاکستانی به مطرحکردن یک تئوری دیگر توطئه پرداختند: بیتالله محسود، رهبر خشونتگرای طالبان پاکستانی بهواسطهی امریکا و سایر کشورهای ذینفع حمایت میشود تا ارتش پاکستان را در مناطق قبایل آزاد مشغول نگهدارد. آنان همچنان هند را به حمایت مالی از «اشرار» که در مناطق قبایل آزاد و بلوچستان (ایالتهایی که هزار و ۳۶۰ کیلومتر مرز مشترک با افغانستان دارد) مشغول فعالیتهای تروریستی اند، متهم کردند.
رحمان ملک که در آن زمان مشاور امنیت داخلی نخستوزیر بود، در ۲۱ جنوری ۲۰۰۹ طی صحبتی بار دیگر دربارهی موضوع نقش عوامل خارجی در مسائل داخلی مناطق قبایل آزاد پرداخت. او پس از سخنرانی در یک سمینار در اسلامآباد به رسانهها گفت: «تروریسم در سوات و تمام مناطق قبایل تحت ادارهی فدرال توسط دستهایی از خارج کنترل میشود، اما ما مصمم هستیم که این پدیده را در سوات و مناطق قبایل تحت ادارهی فدرال محو کنیم.» مقامهای اطلاعات نظامی و سازمان اطلاعات غیرنظامی پاکستان اغلبا به «دست نامرئی هند» در ناآرامیهای بلوچستان اشاره میکنند که در سال ۲۰۰۸، جان ۴۳۳ نفر را گرفت و خسارتهایی به ارزش چندین میلیارد روپیه به زیرساختهای انرژی گاز پاکستان وارد کرد.
جو بایدن، معاون بارک اوباما طی سخنرانیای در کنوانسیون حزب دموکرات در دنور به تاریخ ۲۸ آگست ۲۰۰۸ هشدار داد: «جبهه واقعی و مرکز ثقل مبارزه با تروریسم، جلوگیری از احیای دوبارهی بنیادگرایی در افغانستان و پاکستان است. واقعیت این است که القاعده و طالبان افرادی اند که عملا حملات یازدهم سپتامبر را انجام دادند و اکنون در کوههایی بین پاکستان و افغانستان دوباره منسجم شده و حملات بعدی را برنامهریزی میکنند.»