باجور ایجنسی
باجور در جنوب با مهمند ایجنسی، در غرب با ولایت کنر افغانستان و از طریق ملاکند به نواحی شمالی پاکستان که با چین هممرز است، وصل میشود. این موقعیت برای باجور اهمیت استراتژیک داده است. باجور کوچکترین ایجنسی از جمله هفت ایجنسی است که بهدلیل ارتفاعات و کوهستانیبودنش به مشکل قابل دسترسی است. خار، مرکز اداری این ایجنسی و همسرحد با ولایت کنر افغانستان است که کانون خشونت طالبان به شمار میرود. اتحاد احزاب سیاسی مذهبی امامآ نفوذ قابل ملاحظهای در این منطقه دارند. این احزاب دو نماینده در مجلس ملی و یک نماینده در مجلس سنای پاکستان دارند.
نزدیکی باجور به کنر، این گمانهزنی را ایجاد میکند که اسامه بن لادن و معاونش، ایمنالظواهری احتمالا در این منطقه پنهان شده بودند. براساس گزارشی در سیزدهم جنوری سال ۲۰۰۶، امریکاییها روستایی را در باجور مورد حملهی هوایی قرار دادند که گفته میشد ایمنالظواهری را هدف قرار داده بودند. در اثر این حمله هژده نفر به قتل رسیدند، اما ایمنالظواهری در میانشان نبود؛ اقدامی که خشم و اعتراضات شدیدی را در منطقه بهدنبال داشت. جالب است که ابو فرج اللیبی، یکی از اعضای ارشد القاعده که در سوءقصد به جان پرویز مشرف دست داشت، پس از دستگیری در می ۲۰۰۵ به بازجویان اعتراف کرده که مدتی را در باجور زندگی کرده است. سازمان اطلاعاتی پاکستان (آیاسآی) اللیبی را در دوم می ۲۰۰۵ از منطقهی مرداو، شهری در امتداد دریای کابل در حدود ۳۰ کلیومتری شمال پیشاور که به تولید تنباکو و شکر شهرت دارد، دستگیر کرد.
تصور میشد که باجور یکی از مناسبترین نقاط برای برپایی اردوگاههای جهادی علیه اتحاد شوروی در دههی ۱۹۸۰ باشد. مجموع جمعیت این ایجنسی به حدود ۶۰۰ هزار نفر بالغ میگردد که در هفت ناحیه، چون خار، ماموند، سدوزی، برونگ، قذافی، نائوگاتی و چمرقند پراگندهاند. دو قبیلهی اصلی، یعنی اوتمانخیل و تارکلانی از عمدهترین و پرنفوسترین قبایل این ساحه بهشمار میروند که به قبایل و طوایف زیرین تقسیم میشوند: ماموند، سالارزی، علیزایی، شاموزی، مندل و ترقوی.
اوضاع این ایجنسی در جولای ۲۰۰۸، زمانی که طالبان به رهبری مولوی فقیرمحمد میخواست آن را بهعنوان یک کشور مستقل اعلام کند، به تشنج کشیده شد. تا اواخر جولای دولت غیرنظامی عملا کنترل خار، مرکز ایجنسی را از دست داده و فعالیت ملیشههای قبایلی باجور نیز محدود به ساحهی قرارگاههایشان در حومهی شهر بود.
در اوایل ماه آگست و پس از اینکه اسلامآباد به ملیشهها اجازه داد، آنان با پشتیبانی هلیکوپترهای کبرا عملیات جستوجو و دستگیری را به فرماندهی جنرال طارق خان آغاز کردند. این نیروها کلیه موانعی را که در مسیر جادهی خار-پیشاور ایجاده شده بود یکی یکی برداشتند. یک هفته بعدتر ارتش پاکستان نیز با هواپیماهای اف۱۶ و توپخانهی سنگین به این عملیات پیوست و مواضع طالبان را در اطراف خار هدف قرار داد. این فشارها باعث شد تا تمام هستهی رهبری طالبان مجبور به فرار به درههای ماموند و پاشات در نزدیکیهای مرز افغانستان شود. عملیات ارتش و نیروهای ملیشهای روزبهروز شدیدتر میشد: توپوگرافی دشوار و خشن چون جنگلات، پوشش گیاهان وحشی و قلههای بلند، بهعنوان یک سپر و دژ تسخیرناپذیر و مخفیگاهی مطمئن برای ستیزهجویان عمل میکرد و این امکان را فراهم کرده بود تا پیوسته بر کاروانهای ارتش شبیخون بزنند. با گذشت هر روز این منطقه به یک میدان واقعی جنگ تبدیل میشد. حدود ۳۰۰ هزار نفر از جمعیت ساحه مجبور شدند تا به مکانهای امنتر فرار کنند.
در اواخر سپتامبر وقتی من به باجور رفتم، این ساحه واقعا شبیه به یک میدان جنگ بود؛ لاشههایی از تانکهای سوخته و ویرانشده روی جاده، سوراخهای بهجامانده از اصابت مرمیها روی دیوارهای گلین و نشانههایی از حضور ارتش در اطراف دیده میشد. وقتی ما به تنگخاتا از حوالی خار رسیدیم، رعد و برقی برخاسته از صدای شلیک سنگین هلیکوپترهای کبرا به گوش میرسید؛ روستایی در مسیر جادهی خار-پیشاور که به مثابه یک نقطهی برتر برای حمله بر کاروانهای ارتش عمل میکرد. در یازدهم سپتامبر ۲۰۰۸ ارتش این روستا و محوطه بزرگی را در امتداد جاده تحت کنترل خود در آورده بود. این محوطه یک مجتمع معمولی بود که در آن راهروهای کوچک چندین اتاق و حیاط جلویی را بههم وصل میکردند. بیتوجه به نبردی که در آن روز سرنوشتساز جان بسیاری از انسانها را گرفته بود، ماکیانی دور جوجههایش میچرخید و بیشتر از دهها کبوتر یکجایی باهم غمبور میزدند. لحافها و لباسهایی که هرسو افتاده بودند و سوراخهای بهجامانده از گلولهباری روی دیوارها حکایت از نبرد خونینی داشت که در آن محل رخ داده بود.
دگروال جاوید بلوچ که فرماندهی این نبرد را بر عهده داشت، گفت: «در آن روز ما سهبار با کمین اشرار روبهرو شدیم.» هر بار که آنان میخواستند اجساد سربازانشان را بگیرند، طالبان اطراف شان را محاصره میکردند. یک جگرن بهنام اسد اکبر در این جنگ کشته شد. او افزود: «ما مجبور بودیم تمام شب را در داخل کمپ بگذرانیم چون اطراف ما توسط ستیزهجویان محاصره شده بود.» دگروال بلوچ ادامه داد: «پشتیبانی هوایی از طریق هلیکوپترهای کبرا در نهایت طالبان را مجبور به عقبنشینی کرد. در حالیکه ما به جستوجو در محوطهی گلولهباریشده مشغول بودیم، هلیکوپترها به کوبیدن مواضع شبهنظامیان ادامه دادند. این کمپ توسط کشتزارهای جواری احاطه شده بود که قسمت اعظم آن در اثر جنگ و دشمنی از بین رفت.»
تا نوامبر سال ۲۰۰۸ شمار زیادی از خانوادهها بهخصوص مردان به منازلشان بازگشته بودند، اما اکثریت شان همچنان در کمپهای خارج از مناطق قبایل آزاد بهسر میبردند، زیرا نیروهای امنیتی هنوز با طالبان درگیر جنگ بودند. مسئولین ارتش ادعا کردند که نزدیک به هزار و ۶۰۰ جنگجو را تا پایان نوامبر کشتهاند که هزینهی آن جانهای حدود ۱۱۰ سرباز و افسر برای ارتش پاکستان بوده است. در یک حملهی هوایی توسط هلیکوپترهای کبرا در ماه اکتوبر، ارتش نزدیک بود فقیرمحمد، رییس طالبان پاکستان را در دستگیر کند. مسئولین ملیشههای سرحدی باجور ایجنسی گفتند که چندین خمپاره به موترهای حامل او اصابت کرد، فقیرمحمد جراحت برداشت و یکی از پسرانش در این حمله کشته شد.
این شبهنظامیان با اینکه چندینبار سرکوب و متحمل تلفات سنگینی شدند، از هر وسیلهای برای زندهماندن استفاده میکنند. مسئولین امنیتی از تاکتیکهای جنگی و مقاومتهای شدیدی که جنگجویان از خود نشان میدهند، سخت شگفتزده شدهاند. تورنجنرال طارق خان در مقر فرماندهی ملیشههای سرحدی که بخشی از سپاه مرزی پاکستان بهشمار میرود، توضیح داد که آنان بسیار به سادگی پس از هر حمله در میان باشندگان محل پنهان میشوند. همچنان افزود: «…آنان از مجتمعهای مسکونی و بازارها برای دفاع از خود استفاده میکنند.» مسئولین امنیتی این امر را دال بر موجودیت رابطهی تنگاتنگ میان طالبان محلی و القاعده میدانند که مکررا از بمبهای دستساز و جلیقههای انتحاری بهعنوان مهمترین و کشندهترین سلاح استفاده میکنند. آنان استدلال میکنند که این تنها یک شبهنظامی متجاوز نیست که ما در برابرش میجنگیم. تورنجنرال طارق خان گفت: «آنان مانند یک ارتش سازمانیافته و به خوبی آموزشدیده میجنگند و از سنگرها، تونلها و پناهگاهها در حملات شان بهگونهی مؤثر استفاده میکنند.»
منطقهی باجور ایجنسی تا حدی شاهد یک «نفوذ معکوس» بود. تا همین اواخر سازمانهای استخباراتی امریکا و افغانستان از نفوذ ستیزهجویان از مرزهای پاکستان بهسوی افغانستان گزارش میدادند، اما حالا مسئولین اطلاعاتی پاکستان ادعا دارند که شبهنظامیان مسلح از افغانستان برای تحریک شورشها وارد منطقهی قبایل آزاد میشوند. یکی از مسئولین فدراسیون فوتبال در حین رانندگی از منطقهی خار به من گفت: «نزدیک به ۲۰۰ مرد مسلح را دیدیم که از ولایت کنر در شرق افغانستان به سمت باجور حرکت میکردند.» او گفت که به نظر میرسد ستیزهجویان زیادی از سایر مناطق قبایلی، از آنسوی مرزها و شاید هم از عراق به سمت باجور در حرکت اند.
همزمان با عملیات نظامیای که در ماه آگست آغاز شده بود، مسئولین نظامی، مردمان قبایلی را تشویق میکردند تا در برابر طالبان مقاومت کنند. طالبان سه نفر از بزرگان قبایلی، ملک بختاور خان، ملک شاهزرین و یک عالم دینی بهنام مولوی شیرولی را که پس از دیدار با مسئولین دولتی در خار در اوایل سپتامبر ۲۰۰۸ در راه بازگشت به خانههایشان بودند، کشتند. هنگام سفر به منطقه از خبرنگاران شنیدم که میگفتند آنان توافق کرده بودند تا لشکر یا ملیشههای سرحدی بسازند و از دولت خواسته بودند در این زمینه حمایت شان کند. مردمان قبایل که طالبان را مسئول قتل و کشتار میدانستند، یک لشکری از مردمان قبایلی را تحت فرماندهی فضلکریم بارو تشکیل دادند. قبیلهی سالارزی پیشقدم شد و سه لشکر متشکل از چهار هزار مرد مسلح را در نقاط مختلف توظیف نمود. دولت موضوع حمایتاش از تشکیل لشکرها را انکار کرده است. با این حال، با توجه به زمینهی خشونت و کشتاری که طالبان بهنام «طرفداران حکومت» به راه انداختهاند، مداخلهی ارتش و دولت اجتنابناپذیر بهنظر میرسد. جنرال اطهر عباس، سخنگوی ارتش در جریان بازدید از باجور به من گفت: «ما پول یا سلاح به کسی نمیدهیم اما به آنان اطمینان دادهایم که هرگونه حمایت سیاسی را انجام خواهیم داد.»
در حاشیهی آن مجلس، من با چند نفر از رؤسای قبایل ملاقات کردم. آنان نسبت به عملیاتهای نظامی دولت بهدلیل آوارهساختن خانوادهها نگران بودند و محتاطانه صحبت میکردند. وقتی پرسیدم که چرا اجازه دادید تا طالبان در مناطق تان مسلط شوند، اکثریت شان موضع دفاعی اتخاذ کردند. زروالی سالارزی گفت: «بدون تردید ما به آنان اجازه دادیم تا در اینجا جای پای داشته باشند، زیرا ما ترسو هستیم.» در واقع، اکثریت مردمان محلی از تشکیل ملیشهها یا لشکر قبیلوی در سوات، باجور ایجنسی، مناطق نیمهقبایلی در دره آدمخیل و سایر بخشهای کمربند قبایلی استقبال کردند. با وصف شک و تردیدهایی که وجود داشت، این حرکت به آنان امید داد و بسیاریشان به ارتش قبیلوی پیوستند تا با ستیزهجویان اسلامی مبارزه کنند.
پاسخ طالبان به این تهدید نوظهور برای سلطهیشان، خشونت و کشتار بود. آنان در اکتوبر ۲۰۰۸ به تعداد یازده نفر از بزرگان یک لشکر قبیلهای را در ولسوالی چمرقند خیبر ایجنسی اختطاف نموده، سرهای هشت نفر آنان را بریدند و اجساد شان را در مسیر جادهی اصلی به نمایش گذاشتند. یک ماه بعدتر طی یک حملهی انتحاری در یک جرگهی قومی، بزرگان قبیلهی سالارزی به تعداد ۲۰ نفر از بزرگان این قبیله از جمله ملک فضلالکریم بارو، رییس لشکر قبیلهای را کشتند. حدود ۱۰۰ نفر از مردان قبیله در این رویداد زخمی شدند. فضلالکریم بارو یک افسر بازنشستهی ملیشههای سرحدی باجور ایجنسی بود که در تشکیل گروههای ضد طالبان نقش مهمی داشت. حملهی انتحاری زمانی واقع شد که در جریان جرگهی بزرگان قبیله، نوجوانی از مردمان قبایلی با موترش به محل برگزاری جرگه آمد، از موتر پیاده شد و مستقیما به وسط جرگه رفت و در مقابل فضلالکریم زانو زد. گروه شبهنظامی «کاروان نعمتالله» از محلی نامعلوم مسئولیت این حمله را بر عهده گرفت.
در ماه سپتامبر ۲۰۰۸، در بونیر (در منطقهی ملاکند) مردمان محل به تنهایی و با امکات خود یک لشکر ضد طالبان را تشکیل دادند. اندکی پس از آن آنان طی یک عملیات موفقانه شش نفر از ستیزهجویانی را که بر یک پاسگاه پولیس حمله و هشت نفر از آنان را هنگام اجرای وظیفه بهگونهی وحشیانه به قتل رسانیده بودند، تعقیب و کشتند. پس از آن حادثه، مردم بونیر رسما لشکری از داوطلبان قبایلی برای مقابله با فعالیتهای طالبان در منطقهیشان تشکیل دادند. بهزودی ساکنان میدان در دیر، جایی که ستیزهجویان از باجور در آن پناه گرفته بودند، از این کار پیروی نمودند و پس از چندین دور گفتوگو این ستیزهجویان را وادار به ترک منطقه کردند. اما این لشکر از اخراج ستیزهجویان از پایگاههای مستحکم آنان در ملا سعید بنده و منطقهی داره سالارزی خودداری نمود. البته که یکبار در هردو ساحه حملهور شدند اما با مقاومت شدید برخی از گروههای انشعابی طالبان مواجه گردیدند. این حمله و درگیری ۱۳ کشته برجای گذاشت؛ هشت مرد مسلح از لشکر و پنج نفر از طالبان.
لشکرهایی نیز در مناطق ماموند و چرمنگ باجور به همین منظور تشکیل شدند. ماموند سنگر مستحکم طالبان و زادگاه مولوی فقیرمحمد بهشمار میرود و پایگاه اصلی تحریک طالبان است. لشکرها یا گروههای مقاومت مردمی توانستند بهعنوان نوعی فشار اجتماعی بر گروههای شبهنظامی طالب عمل کنند و نشان دادند که این ستیزهجویان در حال از دستدادن حمایتهای محلی هستند.
در نوامبر سال ۲۰۰۸، حدود ۱۲ فرمانده طالب که در فهرست تحت پیگرد دولت قرار داشتند، طی یک جرگهی قبیلوی از مردمان عثمانخیل در باجور به دولت تسلیم شدند. شبکههای تلویزیونهای خصوصی به نقل از مسئولین و مردم محل گفتند که جرگهای نیز در خار برگزار شده که طی آن بزرگان قومی افراد تحت پیگرد را به مسئولین سیاسی دولت تحویل دادند. قبایل سالارزی و ماموند در همان روز جرگههای جداگانهای را در مخالفت با طالبان برگزار و تعهد سپردند که به فعالیتهای خود برای پاکسازی منطقه از شبهنظامیان طالب ادامه خواهند داد.
در این نشست مسئولین ارتش و دولت به ماموندیها هشدار دادند که در صورت عدم اقدامات عملی آنان علیه شبهنظامیان، دولت عملیات نظامی تمامعیار را در منطقهیشان راهاندازی خواهد کرد. این مسئولین از عدم همکاری برخی از طوایف ماموند ابراز نارضایتی کرده و خاطرنشان ساختند که به آنان فرصت کافی برای اقدام علیه شبهنظامیان داده شده است. روزنامهنگاران مستقر در خار به من گفتند که ارتش حتا حملات هوایی بر پایگاههای طالبان را متوقف کرده است، به این امید که ماموندیها وادار شوند لشکری را برای مبارزه با ستیزهجویان آماده کنند. مناطق ماموند و دره پاشات در نزدیکی مرز با افغانستان کانون ستیزهجویان طالب است. ماموند که از طوایف زیرمجموعهی قبیلهی ترکلانی است، در دو سوی مرز دیورند پراکندهاند. مردمان محلی به این باور اند که این طایفه از جمله حامیان ستیزهجویان اند و بنابراین، تمام تلاشهای دولت علیه آنان را خنثا میکنند.
به نظر میرسد که روال زندگی در باجور ایجنسی در نتیجهی حضور ارتش، سپاه مرزی و شبهنظامیان محلی به حالت عادی برگشته است. در اثر عملیاتی که علیه تحریک طالبان پاکستان در آگست سال ۲۰۰۸ صورت گرفت، نیروهای امنیتی موفق شدند تا چندین منطقه را در این ایجنسی پاکسازی و زمینهی تأمین امنیت و آرامش و برگشت بسیاری از خانوادهها را فراهم سازند. صدها نفر از ستیزهجویان کشته یا اسیر شده، رهبران ردهاول آنان مانند ملا فقیرمحمد و ملا فضلالله (رییس تحریک طالبان پاکستان در سوات) در درههای کوهستانی باجور ناپدید گردیدند. گزارشهایی وجود دارد که هر دوی آنان در حملات هوایی بین ماههای مارچ و می ۲۰۰۹ مجروح شدهاند.
اما اوضاع همچنان ناآرام است. جنگ و درگیری میان ستیزهجویان و نیروهای امنیتی ادامه دارد. ماه نوامبر ۲۰۰۹، بهویژه شاهد برخوردهای شدید و تبادل آتش نیروهای امنیتی و دهها نفر از «اشرار» بودیم. ستیزهجویان برای تثبیت حضور شان، پیوسته به پستهای بازرسی نیروهای امنیتی حمله میکردند. این نشان میدهد که ارتش کارزار سختی را پیش رو دارد، مسئولیتی که احتمالا سالها ادامه خواهد یافت.
اگرچه ارتش اعلام کرد که عملیات فعال خود را در فبروری ۲۰۰۹ پایان داده، اما بهدلیل موقعیت استراتژیک خود در باجور باقی میماند. به نظر میرسد که افزایش فعالیتهای ستیزهجویان در نوامبر ۲۰۰۹ پیآمد مستقیم عملیات نظامی در وزیرستان جنوبی باشد. در اواخر نوامبر، یک رهبر محلی ضد طالبان بهنام شاهپور خان طی یک کمین در باجور کشته شد. شاهپور خان پس از اقامهی نماز عید در راه برگشت به خانهاش بود که موترش توسط یک بمب دستساخت منفجر شد. شاهپور خان در ۴۱ سالگی جانشین ملک رحمتالله شد که یک سال قبل طی یک حملهی انتحاری در مسجدی کشته شده بود. در یک رویداد دیگر در اوایل نوامبر ۲۰۰۹، ستیزهجویان به یک موتر حمله کرده و دو آموزگار زن را کشتند. هدف از چنین حملاتی نه تنها خاموشکردن مخالفان، بلکه منحرفکردن توجه ارتش از اقدام نظامی در وزیرستان جنوبی بود. اوضاع شکنندهای که در باجور حاکم است، بازگشت حدود ۲۴ هزار آواره را به خانههایشان ناممکن ساخته است. بیشتر آنان از زمانی که عملیات نظامی آنان را وادار به ترک خانههایشان کرده، در یک کمپی که سه هزار و ۵۰۰ خیمه دارد، در ۳۵ کیلومتری جنوبغربی پیشاور زندگی میکنند.
ادامه دارد…