via BBC

مهاجرانی که برای جنوب بد و برای شمال خوب ‌اند

یادداشت روز

اگر تا اکنون فکر می‌کردید «مهاجر» به آدم‌های مضطر و پریشانی گفته می‌شود که ناگزیر شده‌اند وطن خود را ترک کنند، حالا با معنای جدید مهاجر آشنا می‌شوید. در این معنای جدید «مهاجر»، افراد مهاجر نه فقط مضطر و پریشان نیستند، بلکه با قدرت و عصبیت تمام می‌کوشند حکومت کشور خود را واژگون کنند. این مهاجران سازمان دارند، اسلحه دارند، پول دارند و هدف‌شان تنها واژگون‌کردن حکومت کشور خودشان هم نیست؛ عزم راسخ دارند که نظام حکومتی مورد نظر خود را در تمام منطقه و حتا در کل جهان برپا کنند. اسم این مهاجران -که محل اصلی فعالیت‌شان پاکستان است- تی‌تی‌پی است (تحریک طالبان پاکستان).

در یک سال اخیر، افراد تحریک طالبان پاکستان حملات شان بر حکومت پاکستان را افزایش داده‌اند. طالبان آن کشور دولت جمهوری اسلامی پاکستان را فاسد، غیراسلامی و مزدور اجنبی می‌دانند که ساقط‌کردنش بر هر فرد پاکدین واجب است. خاستگاه و پایگاه اصلی تحریک طالبان پاکستان مناطق قبایلی افتاده در امتداد خط دیورند هستند که از بخش‌ها و «اجنسی‌ها»ی مختلف تشکیل شده‌اند. نام وزیرستان -یکی از این مناطق-  با نام طالبان و خشونت مذهبی و قبایلی گره خورده است. حکومت‌های پاکستان به‌طور سنتی نسبت به مناطق صوبه سرحد و قبایل‌نشین‌های هم‌سرحد با افغانستان سوءظن داشته‌اند. به همین‌خاطر، تحرکات سیاسی و نظامی در این مناطق را همواره زیر نظر دارند و این تحرکات را تنها در همان حدی تحمل می‌کنند که برای صاحبان اقتدار مرکزی در پاکستان سودمند محسوب شوند. از آن‌جا که در نظام قبایلی این مناطق وفاداری به کُدهای محلی قبیله‌یی و مذهبی بسیار محکم‌تر است تا به تعهدات و قراردادهای اجتماعی-سیاسی پاکستان، حکومت پاکستان می‌داند که حتا احزاب و نهادهای سکولار در مناطق پشتون‌نشین این کشور، در صورت نیاز، به راحتی می‌توانند به سازمان‌های تروریستی‌ای چون تی‌تی‌پی بپیوندند. از همین رو، حکومت پاکستان دایما روی لبه‌ی شمشیر راه می‌رود. از یک طرف، برای کنترل افغانستان نیاز به طالبانی دارد که پشتوانه‌ی اصلی‌شان در همین ساحات قبایلی و ایالت شمال‌غرب صوبه‌سرحد است؛ از طرفی دیگر، همین مناطق طالب‌پرور همواره خطری برای اقتدار مرکزی خود حکومت پاکستان نیز شمرده می‌شود.

اکنون، پاکستان از حکومت طالبان در افغانستان می‌خواهد که به فرماندهان و سربازان تحریک طالبان پاکستان پناه ندهد. حکومت طالبان که نه می‌تواند حرف بزرگ‌ترین دولت حامی بین‌المللی خود، یعنی پاکستان را بر زمین بگذارد و نه می‌تواند بر پای خود تبر بزند (یعنی تحریک طالبان پاکستان را از خود بیگانه کند)، راه‌حل جالبی پیدا کرده است: مهاجران پاکستانی، بلی «مهاجران» را از مناطق مرزی در امتداد خط دیورند دور و آنان را به شمال افغانستان منتقل می‌کنند. این طوری هم «مهاجران» پریشان و مضطر دیگر نمی‌توانند حکومت پاکستان را سرنگون کنند و هم طالبان افغانستان مجبور نیستند با برادران «مهاجر» مرزنشین تندخوی خود دست به گریبان شوند.

آیا این کل ماجراست؟

نه. این کل ماجرا نیست. آن واژه‌ی «مهاجر» برای این وضع نشده است که چند صد نفر برادر ناراضی پاکستانی را از مناطق سرحدی بیاورند و چند روزی در مهمان‌خانه‌های شمال افغانستان پناه بدهند. آنچه در کلمه‌ی «مهاجر» مستتر است یک پالیسی کهن است که حاکمان افغانستان در یک‌ونیم قرن گذشته برای دگرگون‌کردن ساختِ جمعیتی مرکز و شمال افغانستان تطبیقش کرده‌اند. افراد تحریک طالبان پاکستان نمی‌توانند هم با حکومت پاکستان بجنگند و هم با حکومت طالبان. اگر حکومت طالبان از تی‌تی‌پی بخواهد که با حکومت پاکستان درگیر نشود، می‌تواند این خواست خود را بر آنان تحمیل کند. اگر این کار را نمی‌تواند، چه‌گونه می‌تواند افراد تی‌تی‌پی را از جنوب کشور به شمال کشور ببرد؟ اگر طالبان می‌توانند با انتقال طالبان پاکستانی به شمال افغانستان امکان جنگیدن این افراد با حکومت پاکستان را خنثا کنند، چرا در همان مناطق جنوب از تی‌تی‌پی نمی‌خواهند که دست از جنگ بردارند؟ چه‌طور است که طالبان پاکستانی در جنوب افغانستان از دستور حکومت ملاهبت‌الله تبعیت نمی‌کنند اما حکومت طالبان می‌تواند آنان را به شمال افغانستان منتقل کند؟ اگر طالبان نمی‌توانند اعضای تی‌تی‌پی را در جنوب از جنگ با حکومت پاکستان باز دارند، منطقا توان انتقال‌شان به شمال افغانستان را نیز نباید داشته باشند.

طرح انتقال این «مهاجران» طرحی  برای آرام‌کردن مرزهای جنوبی کشور با پاکستان نیست. قصه‌ی انتقال «ناقلان»، نسخه‌ی قرن بیست‌ویکمی همان پالیسی قرن نوزدهمی است. از منظر پاکستان، طالبان افغانستان نقش مهمی در بازی‌های ژئوپولیتیک پاکستان بازی می‌کند. از داخل افغانستان که به قضیه نگاه کنیم، طالبان فقط یک نقش در تاریخ افغانستان معاصر دارند و تنها همان نقش را رسالت مرکزی شان می‌دانند: تسخیر قومی جغرافیای افغانستان به‌صورت برگشت‌ناپذیر. صفت «برگشت‌ناپذیر» کلیدواژه‌ی این پروژه است. چرا؟ برای این‌که در تمام یک‌ونیم قرن گذشته آنچه در کارزار برقرار کردن هژمونی تک‌قومی در افغانستان به‌عنوان یک خالیگاه عمل کرده، ساخت دموگرافیک یا جمعیتی کشور بوده است. تسلط گروه اتنیکی حاکم همیشه از این خالیگاه آسیب خورده است. اکنون که طالبان تا حدی مستقر شده‌اند و می‌دانند که با خطر بین‌المللی روبه‌رو نیستند، وارد فاز اجرای آن پالیسی عبدالرحمانی شده‌اند. این‌که در این کار تا کجا موفق خواهند شد یا ناکام خواهند ماند، بستگی به عوامل بسیار دارد. آنچه مسلم است یکی این است که اجرای آن به هیچ رو آسان نیست و دیگری این‌که اجرای این سیاست مقدمات یک بحران ویرانگر اجتماعی دیگر در آینده‌ی مملکت را نیز فراهم خواهد کرد.