خبرنگارناراضی-53

خالق ابراهیمی

شیشه‎‎ها بسته، هوا گرم، مسافران زیاد، لطف کم، نظافت اصلا نه، حرف و حدیث زیاد، جیب درد، سوژه‎ی امروز چه خواهد بود‌؟ خانم‎ها از سیاست حرف می‎زنند. می‎گویند: کرزی بهترین پادشاه افغانستان است. نه خانم! ایشان رییس جمهور‌اند، نه پادشاه. می‌خواستم گوش‌زد کنم، ولی ترسیدم که چپلق‌کاری نشوم. بازهم ناشنیده گرفتم، اما ذهنم به‌شدت به این سمت و سو کشانیده می‎شد. کرزی پادشاه و آن هم بهترینش، چرا؟ چون کشور ما کم کم آباد می‎شود. بلند‌منزل‌های زیادی ساخته شده است. می‎خواستم بگویم که بلند‌منزل‌ها را افرادی دیگری ساخته‌اند، نه رییس جمهور. بازهم همان تکلیف اول، سکوت!

وجودش روشنی بخش است. در زیر برق نگاهش می‎توانم به خودم و به کارهایم فکر کنم. وقتی هست، دلم روشن است، آرامم و مطمئن از آن‌چه انجام می‎دهم. وجودش نعمتی است که همیشه به آن ضرورت دارم؛ مثل اعضای‌ بدنم به او نیز محتاجم. کسی ملامتم نکند. باور کنید که خودم و زندگیم وابسته به وجود نازنین اوست. اما وقتی می‎رود، همه‌جا تاریک‎ می‎شود. هیچ‌چیزی درست کار نمی‎کند و من نیز غرق در افکار خوب و بد می‎شوم. به زمین و زمان فُحش می‎دهم، هیچ می‎شوم و هرلحظه چشم انتظار آمدنش‌ام. شما می‎دانید انتظار سخت است، بلی حتما می‎دانید. گفتم به او محتاجم و بخشی از وجودم شده است. اما کیست که باور کند. وقتی می‎آید، بازهم همان شور و شوق و کار و آینده. او شده همه چیزم. به اسماعیل خان بگویید دیگر برق را قطع نکند. دیشب وقتی برق رفت، تمام کارهایم نیمه‌تمام ماند.

ترافیک سنگین، راه رفتن نه، زنی خودش را به موتر چسپانده است. او سکه‌ی پولی می‎خواهد، نه فُحش؛ اما راننده چند تا فُحش نصیبش می‎کند. رادیو چالان، اخبار روزانه داغ، همه ساکت شده‌اند؛ رییس جمهور به پاکستان رفت، استقبال گرم در هوایی گرم، حتما الاغی را قربانی کرده‌اند. با خود می‎اندیشم، اگر سفریه چنین باشد، من نیز سفر خواهم کرد. «یک قدم پیش یک قدم پس/ نازنین میده بکو رقص». خدایا شکرت از شر ترافیک خلاص شدم. «شرکت تولیدی برادران عدالت»؛ خنده‌ام می‎گیرد، عجب نام‎هایی نازنینی انتخاب می‎کنند. می‎خواهم عکس بگیرم، دوربین نه. ازدواج یک امری شرعی است و اسلامی؛ کسی در رادیو گفت. لاجرم حرف که از دل برآید بر دل نشیند. یک لحظه رفتم به خط ازدواج و عروسی و غیره. تصمیم گرفتم زن بگیرم. کرایه‌ی موتر نه!

روزنامه‌ی اطلاعات روز؛ یازده دانشگاه کشور عضویت دانشگاه‌های بین‌‌المللی را یافت. خبر قشنگی است؛ بلی، دانشگاه‌هایی کشور ما نیز می‎توانند اعتبار بین‌المللی داشته باشند، مشروط بر این که کرزی هم‌چنان در قدرت باشد. ساختمان‎های‌ قشنگی دارند؛ دانش‌جو بلی، استاد نه! محصول دانشگاه کابل بعد از ده سال، مرگ بر زن و دموکراسی بود. تحقیقات شان، تشریح و تعریف دموکراسی بود، دموکراسی یعنی فحشا. اما دانشگاه جلال‌آباد و قندهار و خوست با چه دست‌‌آوردی، چنین اعتباری را کسب کرده‌اند. به شرط اینکه از من نپرسید. از کاکا عبید بپرسید. او مسئول این بخش است، او که خودش به دانش و دانشگاه باور ندارد، او به پوهنتون باور دارد و به پو هو هو هو.

مردی در پیچ و تاب است. اول فکر کردم رقص خیابانی می‎کند، بعد دیدم که بنده‌ی خدا تحت فشار است. خودش را به اولین دیوار می‎رساند، به صورت ایستاده، رو به دیوار و پشت به انظار، می‎شاشد. از چه کسی شکایت کنم؟ هیچ‌کس عزیز! به چنین افراد هرگز وصیت و نصیحت نکنید. ممکن است عصبانی شوند ورنگ قیافه‌ات را عوض کنند. روزی که شیخی از کنار‌ یکی از همین نوع برادران می‎گذشت، به او گفت: از خود پدر و مادر نداری که تو را تربیت می‎کردند و یاد می‎دادند که در انظار عموم نشاشی؟ جوانک گفت نه. شیخ پرسید که چه داری؟ جوانک گفت که فعلا فقط شاش دارم. اگر لازم دارید به شما هم می‎توانم بدهم.

بقیه سفرتان خوش!

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *