Photo: Social Media

آقای سقراط، شما راست می‌گفتید

نگاه از کناره 34

میزبان از من پرسید: «جمعیت ایران فعلا چند میلیون است؟»

پاسخ دادم: «نمی‌دانم، ولی می‌توانم پیدا کنم.»

خندید. «تو جمعیت کشور خود را نمی‌دانی؟»

گفتم: «من از افغانستانم نه از ایران.»

بعضی نمی‌دانند که زبان فارسی فقط زبان ایران نیست.

جمعیت دقیق افغانستان را هم نمی‌دانستم. اما این سؤال سبب شد که میان دوستان حاضر نوعی بازی حدس‌زدن جمعیت شروع شود. هشت نفری که زیر سایبان سبز بالکن خانه‌ی میزبان نشسته بودیم، به نوبت می‌گفتیم که جمعیت فلان کشور چند است. بعد یکی آمار دقیق جمعیت آن کشور را در تلفون خود می‌دید. در مواردی که حدس‌ها با واقعیت بسیار فاصله داشتند، همه بلند می‌خندیدند. مثلا یکی گفت جمعیت عربستان سعودی هفده-هجده میلیون است. یکی دیگر که معلوم نبود به چه دلیلی از این رقم اندک بسیار تکان خورده بود، گفت جمعیت آن کشور هشتاد میلیون است (مطابق آمارهای موجود در انترنت، جمعیت عربستان در سال ۲۰۲۳ میلادی در حدود ۳۶ میلیون است).

من گفتم جمعیت پاکستان دوصدوبیست میلیون است. یکی از حاضران در تلفون خود نوشت: «جمعیت پاکستان در سال ۲۰۲۳.» پاسخ: دوصدوچهل‌ونُه میلیون. من اعتراض کردم. گفتم من همین یک سال پیش در این مورد مطلب موثقی خوانده بودم. خودم نوشتم جمعیت پاکستان. پاسخ: دوصدوسی‌وپنج میلیون (البته در جایی دیگر دوصدوچهل‌ونُه هم بود!) این یکی اگر موثق بود یا نبود، کمی بهتر بود. به آن دوصدوبیست میلیون من نزدیک‌تر بود و نشان می‌داد که تخمین من کاملا هم با واقعیت بیگانه نیست. آیا اگر جمعیت پاکستان در یکی از وبسایت‌ها «دوصدوبیست‌ودو میلیون» ذکر می‌شد، بهتر بود؟ آیا اگر همه روی همان دوصدوبیست‌ودو میلیون توافق می‌کردند، بهتر می‌شد؟ بدون تردید. برای من خیلی خوب می‌شد. آدم دو میلیون را اشتباه گفته باشد به مراتب بهتر از این است که بیست‌ونُه میلیون را اشتباه گفته باشد. اشتباه کوچک داریم و اشتباه بزرگ. تخمین نزدیک به واقعیت داریم و تخمین کاملا بیگانه با واقعیت.

ما چه‌قدر بختیاریم که در عصر نوشتن زندگی می‌کنیم و چه‌قدر باید شاکر باشیم که میان ما و میلیون‌ها مکتوب انسانی یک کلیک و چند حرکت انگشت بر صفحه‌ی موبایل یا کامپیوتر فاصله است.

آن روی نوشتن

براساس نقل افلاطون، سقراط مخالف «نوشتن» بود و چنان که از گفت‌وگویش با فائدروس برمی‌آید باور داشت که آدم‌ها وقتی نوشتن بیاموزند دیگر از «حافظه»‌ی خود استفاده نخواهند کرد و همه چیز را در مکتوبات نگه خواهند داشت. به نظر سقراط، نوشتن به‌جای آن‌که به «یاد» کمک کند، ابزاری برای فراموشی خواهد شد. چرا؟ برای این‌که شما -در مواجهه با آنچه باید به یاد سپرده شود-  با خود می‌گویید: «این را نوشته‌ام. لازم نیست به حافظه بسپارمش.»

در جمع هشت نفری ما، کسی از عربستان سعودی نبود. اما همه‌ی آن هشت نفر، اگر می‌خواستند، می‌توانستند بدانند که عربستان سعودی (فراتر از تعداد جمعیت‌اش) چه‌گونه کشوری است. همه چیز درباره‌ی عربستان سعودی را می‌توان در انترنت یافت. یک مدخل در دایره‌المعارف بریتانیکا عالمی از اطلاعات درباره‌ی عربستان می‌دهد. اگر کسی نخواهد اطلاعاتی در مورد عربستان سعودی بر خاطرش سنگینی کند، دنبال این اطلاعات نخواهد رفت. اما اگر بخواهد درباره‌ی آن کشور اطلاعات پیدا کند، باز نیازی ندارد که حافظه‌ی خود را پر کند. حافظه‌ی او به صفحه‌ی کاغذ (کتاب و مجله و…) یا به پهنه‌ی انترنت منتقل شده است.

آیا این سود نوشتن است که ما را از به حافظه‌سپردن اطلاعات بی‌نیاز کرده است یا زیانش؟ من که می‌توانم هر وقت به انترنت مراجعه کنم و ببینم که جمعیت فلان کشور چند میلیون است، چرا باید چنان اطلاعاتی را به حافظه‌ی خود بسپارم؟ وقتی می‌توانم شام و سحر وبسایت گنجور را باز کنم و در آن شعرهای ده‌ها شاعر بزرگ زبان فارسی را بخوانم، چرا شعرهای این شاعران را در حافظه نگه دارم؟

بدیهی است که حافظه‌ی بیرونی کاغذی و دیجیتال (یعنی کتاب و انترنت و توابع هزارچهره‌ی‌شان) کار را «آسان» کرده است. اما با این آسانی زحمتی حذف شده و درد و ملال و درگیری و دشواری‌ای از میان رفته که مایه‌ی دگرگونی‌های سازنده در وجود آدمی است. آدمی وقتی شعری از حافظ را به حافظه‌ی خود راه می‌دهد (با زحمت بسیار) و آن را در آن‌جا نگه می‌دارد، همین زحمت رابطه‌ی دیگری میان او و زبان و تجربه و فکر حافظ برقرار می‌کند. این خیلی تفاوت دارد با این‌که آن شعر در انترنت باشد و آدم گاهی برود و از آن عکسی فوری (فورا آینده و فورا رونده) بردارد و بگذرد.  

در آن جمع هشت‌نفره‌ی دوستانه، من (به‌عنوان آدمی از کشور همسایه‌ی پاکستانی) اندکی احساس شرمندگی کردم. آخر میان گمان من و آمار ثبت‌شده در انترنت بیست‌ونُه میلیون نفر خطا بود. اگر کسی تلفون موبایل نمی‌داشت، اگر تلفون موبایل انترنت نمی‌داشت و اگر در انترنت اطلاعات مربوط به جمعیت پاکستان ثبت نشده بودند، من می‌توانستم بر آن آماری که داده بودم پافشاری کنم؛ بدون احساس شرمندگی. حقیقت قربانی می‌شد؛ حداقل در آن مجلس. اما کسی نمی‌توانست به من بگوید اشتباه می‌کنی. نتیجه: نوشتن خوب است و نوشته‌های قابل دسترس در انترنت به نفع حقیقت عمل می‌کنند. وقتی هر فرد یک تلفون موبایل مجهز به گوگل و انترنت در دست خود دارد، هیچ‌کس نمی‌تواند بر ناحقیقت‌ها و گمان‌های سست خود پافشاری کند. اما همه‌ی قصه این نیست. متن مکتوب در انترنت و حفظ‌‌شده در حافظه‌ی کاغذی و دیجیتال به همان اندازه که به تحقیق راه می‌دهد، به همان اندازه از جان آدمی دور می‌ماند. یعنی همزمان هم هست و هم نیست. هست، چون قابل جست‌وجوست. نیست، چون با جان هوشیار آدمی در نمی‌آمیزد. تجربه‌ی قدرت ظاهری می‌دهد (می‌توانید با آن مچ هرکسی را بگیرید)، اما تجربه‌ی تحول باطنی نمی‌دهد (با جان آدمی درگیر نمی‌شود؛ چهره می‌نماید و می‌لغزد و می‌گریزد). اگر سقراط امروز زنده بود، می‌گفت:

فائدروس، به من نگو که به چه مقدار اطلاعات دسترسی داری. بگو که در این درگیری چه‌قدر دیگر شدی و به پختگی رسیدی. مکتوب‌ها را به من نشان نده؛ بگذار ببینم در جانت چه ثبت داری.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *