اطلاعات روز

نقش لشکر جهنگوی در زیرساخت‌های نظامی افغانستان و پاکستان

نویسندگان: عبدالسید و امیره جادون

لشکر جهنگوی (ال‌ای‌جی)، یکی از شبکه‌های تروریستی اسلام‌گرای سنی، مشهور به ارتباط با گروه‌های شبه‌نظامی در آسیای جنوبی و مرکزی و دست‌داشتن در ارتکاب خشونت‌های فرقه‌ای در سراسر منطقه می‌باشد. این سازمان جنایتکار در دهه‌ی ۱۹۹۰، زمانی که جنگ فرقه‌ای وحشیانه‌ای را علیه جامعه‌ی شیعیان پاکستان به راه انداخت و مرتکب برخی از مرگ‌بارترین حملات در تاریخ این کشور شد، طلایه‌دار سازمان‌های تروریستی شد. پس از حملات ۱۱ سپتامبر، از آن‌جایی که القاعده -که ریشه‌هایی عمیق در افغانستان و پاکستان دارد- در طول تهاجم ایالات متحده به افغانستان تحت فشار شدید قرار گرفت، لشکر جهنگوی نقش مرکزی را در تسهیل و تداوم جنگ جهادی و ضد دولتی در داخل پاکستان بر عهده گرفت.

با وجود این‌که مشارکت لشکر جهنگوی در خشونت و ستیزه‌جویی در کل مورد توجه واقع شد، به نحوه‌ استفاده‌ ماهرانه‌ی این گروه از شبکه‌ی مخفیانه‌اش ‌در طول سال‌ها و ارائه‌ی صدها ستیزه‌جوی بسیار آموزش‌دیده برای جهاد در داخل پاکستان (به‌ویژه به‌دلیل نقش پاکستان در حمایت از جنگ علیه تروریسم) و علیه نیروهای غربی در افغانستان کم‌تر پرداخته شده است. در دوران پس از ۱۱ سپتامبر، لشکر جهنگوی نه تنها از طریق حملات، بلکه از طریق حمایت از عملیات سازمان‌های شبه‌نظامی دیگر نیز خشونت را در منطقه تشدید کرد و در نهایت به بستری برای حفظ زیرساخت‌های پیچیده‌ی ستیزه‌جویی در منطقه تبدیل شد. در این دوره، به مدد ارتباط با اعضای القاعده از دوران حضور در اردوگاه‌های شبه‌نظامی افغانستان، اعضای آموزش‌دیده‌ی لشکر جهنگوی که در جنگ شهری تخصص داشتند، با برخی از اعضای القاعده و متعاقبا با اعضای تحریک طالبان پاکستان (تی‌تی‌پی) روابط نزدیکی برقرار کرده و به‌طور غیرمستقیم در مأموریت‌های آن‌ها سهم گرفتند. با ورود و ظهور گروه داعش ولایت خراسان (آی‌اس‌کاپی)، لشکر جهنگوی بار دیگر با ایجاد پیوندهای عملیاتی با گروه نوپای داعش ولایت خراسان، به گره ارتباطی میان شبه‌نظامیان تبدیل شد. براساس گزارش‌ها، در طول سال‌های ابتدایی ظهور داعش خراسان درهم‌تنیدگی عمیقی میان برخی از اعضای اصلی لشکر جهنگوی با شاخه‌های محلی داعش به‌وجود آمد.

در مجموع، لشکر جهنگوی از روابط سودمند متقابل با چندین گروه جهادی دیگر در منطقه که در تداوم خشونت در افغانستان و پاکستان در دوران پس از ۱۱ سپتامبر نقش داشته‌‌اند، بهره برده است. لشکر جهنگوی از طریق اتحادهای تاکتیکی و لجستیکی در سطح سازمانی و فردی و از طریق به اشتراک‌گذاشتن تخصص خود به واسطه‌ی پروسه‌ی اعزام جنگ‌جویان آموزش‌دیده، جهاد را تقویت کرد و به معمار اصلی زیرساخت‌های آن در منطقه تبدیل شد. در این مقاله، نویسندگان تحولات تاریخی لشکر جهنگوی قبل و بعد از ۱۱ سپتامبر را با تمرکز بر پیوندهای آن با برخی از برجسته‌ترین و مقاوم‌ترین گروه‌های شبه‌نظامی در منطقه، به‌ویژه القاعده، تحریک طالبان پاکستان، طالبان افغانستان و اکنون داعش بررسی کرده‌اند.

خاستگاه لشکر جهنگوی

لشکر جهنگوی در قالب شاخه‌ی مسلح گروه فرقه‌ای ضد شیعه‌ی سپاه صحابه پاکستان (اس‌اس‌پی) در اواسط دهه‌ی ۱۹۹۰ در لاهور پاکستان تأسیس شد. چهار بنیان‌گذار لشکر جهنگوی: ریاض بصره، مالک اسحاق، اکرم لاهوری و سید غلام‌رسول شاه، اعضای اصلی و فعال اس‌اس‌پی بودند. منطقه‌ی عملیاتی جغرافیایی لشکر جهنگوی تا حد زیادی با سازمان مادرش (اس‌اس‌پی) که دارای شبکه‌های قوی در سراسر پنجاب و کراچی بود، هم‌پوشانی داشت. ستیزه‌جویان لشکر جهنگوی در سال‌های اولیه با استفاده از سلاح‌های گرم مانند تفنگچه، تفنگ دستی و بمب‌های دستی حملات هدفمندی صورت می‌دادند، اما پس از آن از پرتاب‌گرهای راکت پیشران (آرپی‌جی) و دستگاه‌های انفجاری دست‌ساز (آی‌ای‌دی) نیز استفاده می‌کردند.

حق‌نواز جهنگوی، یکی از رهبران بانفوذ دیوبندی در سپتامبر ۱۹۸۵ در منطقه‌ی جهنگ پنجاب اس‌اس‌پی را تأسیس کرد. جهنگوی سخنوری آتشین بود که به نفرت‌پراکنی علیه شیعیان شهرت داشت و هدف اصلی‌اش از تأسیس اس‌اس‌پی حمله به جامعه‌ی شیعیان در پاکستان بود. هدف اصلی سازمان براساس مانیفست اس‌اس‌پی، مقابله با نفوذ فزاینده‌ی جامعه‌ی شیعه در کشور، به‌ویژه پس از انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ در ایران بود. به این ترتیب، آرمان محوری اس‌اس‌پی در زمان ظهور تقویت هویت اسلامی سنی پاکستان بود، که آن را در پس‌آیند منازعات مذهبی-سیاسی چند صد ساله بین فرقه‌های سنی و شیعه‌ مطرح کرد.

یکی از عوامل کلیدی‌ای که منجر به ظهور فعالیت‌ها و خشونت‌های ضد شیعی در پاکستان و به‌ویژه در جهنگ شد، مجموعه درگیری‌های محلی بین کشاورزان و تاجران طبقه‌ی متوسط سنی و زمین‌داران شیعه‌ی فئودال آنان در جهنگ پیش از انقلاب ایران در سال ۱۹۷۹ بود. افزون بر آن، جنرال ضیاءالحق، دیکتاتور نظامی پاکستان زمانی که با مخالفت شیعیان در برابر تلاش‌های سنی‌سازی‌اش مواجه شد، برای مقابله به مثل از گروه‌های ضد شیعه حمایت کرد. چنین حمایتی در ادعاهای علنی جهنگوی مبنی بر اذعان مقام‌های دولتی به نقش اس‌اس‌پی در مهار یا حذف مقاومت شیعه و نقش آن در ممانعت از فعالیت‌های ضد دولتی بازتاب یافت. با وجود این‌که شناخت ماهیت دقیق رابطه‌ی اس‌اس‌پی با دولت در این سال‌های اولیه دشوار است، ظاهرا به‌خاطر این‌که تمرکز اولیه‌ی اس‌اس‌پی مهار فعالیت شیعیان بوده، با فشار چندانی از سوی دولت مواجه نشده است.

خشونت بی‌امان لشکر جهنگوی علیه شیعیان

با وجود این‌که اس‌اس‌پی خاستگاه لشکر جهنگوی بوده، اما این گروه هرگز رسما وجود پیوند را تأیید نکرده است. اما شواهد زیادی دال بر وجود پیوندهای عمیق بین اس‌اس‌پی و لشکر جهنگوی وجود دارد. کارشناسان معتقد اند که تنها دلیل فاصله‌گرفتن اولی از دومی محاسبات استراتژیک است. از دلایل آشکار وجود ارتباط این دو گروه، نام لشکر جهنگوی است که برگرفته از نام جهنگوی، بنیان‌گذار اس‌اس‌پی است و دلیل دیگر آن موقعیت‌های برجسته‌ای است که ریاض بصره و همکارانش، بنیان‌گذاران لشکر جهنگوی، در صفوف اس‌اس‌پی اشغال کردند. برای مثال، بصره یکی از محافظان جهنگوی بود که بعدا منصب مهمی را به‌عنوان دبیر اصلی نشرات و اطلاعات اس‌اس‌پی به عهده گرفت. همچنین گمان می‌رود بصره در انتقام قتل جهنگوی در دسامبر ۱۹۹۰، جنرال صادق گنجی، دیپلمات ایرانی را ترور کرد.

اقدامات تفرقه‌افکنانه‌ی اس‌اس‌پی علیه فرقه‌ی شیعه در پاکستان نقشی اساسی در تشدید خشونت فرقه‌ای بین متخاصمان سنی و شیعه داشت. در عین حال که مقام‌های اس‌اس‌پی احساسات ضد شیعی را دامن می‌‌زدند، بسیاری از اعضای آن در هدف حملات تلافی‌جویانه شبه‌نظامیان شیعه قرار گرفتند و کشته شدند. در چنین بستری، لشکر جهنگوی  در قالب جناح مسلح اس‌اس‌پی متولد شد تا کارزار مسلحانه‌ی هدفمندی را علیه مخالفان اس‌اس‌پی به عهده بگیرد. این هدف در سال ۱۹۹۴ در نطق عمومی ضیاءالرحمان فاروق (جانشین جهنگوی) برجسته شد که پس از حمله‌ای در زادگاهش فیصل‌آباد، جوامع شیعه را تهدید کرد و گفت: «من را مجبور به سازماندهی نیروی مسلح نکنید تا شما را با زور در هم بکوبد.»

لشکر جهنگوی بلافاصله پس از تشکیل، جنگی بی‌مورد علیه اقشار مختلف فرقه‌ی شیعه اعلام کرد. قربانیانی که از جامعه‌ی شیعه هدف قرار گرفتند صرفا شامل رهبران احزاب سیاسی یا رهبران مذهبی نبودند. لشکر جهنگوی  روشنفکران، متخصصان، تاجران و حتا مقام‌های دولتی شیعه‌مذهب را هدف قرار داد. برای مثال، لشکر جهنگوی مسئول ترور تجمل عباس، کمیسر ناحیه و محسن نقوی، شاعر برجسته‌ی اردوزبان شناخته شد که هر دو در سال ۱۹۹۶ کشته شدند و اتفاقا از اعضای جامعه‌ی شیعیان بودند.

اس‌اس‌پی در کنار تبلیغات ضد شیعی خود، دولت ایران را نیز به‌دلیل حمایت از گروه‌های شبه‌نظامی شیعه در پاکستان زیر انتقاد برد. بر همین اساس، لشکر جهنگوی دیپلمات‌ها و مقام‌های ایرانی را نیز هدف خشونت‌های خود قرار داد. برای مثال، چند روز پس از کشته‌شدن ضیاءالرحمان فاروقی در اثر انفجاری در دادگاه عالی لاهور، مالک اسحاق، یکی از بنیان‌گذاران لشکر جهنگوی در جنوری ۱۹۹۷ به مرکز فرهنگ ایران در مولتان حمله کرد. سپس در سپتامبر همان سال، لشکر جهنگوی پنج دانشجوی افسری ایران را که برای گذراندن دوره‌ی آموزشی به پایگاه نظامی ارتش پاکستان در شهر راولپندی آمده بودند، کشت. در پاسخ به دیگر حملات فرقه‌ای علیه اعضای اس‌اس‌پی، لشکر جهنگوی شهروندان ایرانی‌ در کراچی را هدف قرار داد، به‌ویژه در سال ۱۹۹۸.

با گذشت زمان، لیست حملات لشکر جهنگوی گسترده‌تر شد و فراتر از اعضای فرقه‌ی شیعه رفت، چرا که این گروه مسلح هدف قراردادن هر کسی را که به نظر می‌رسید با جامعه‌ی شیعه یا نارضایتی‌های آن همدردی می‌کند، آغاز کرد. لشکر جهنگوی مقام‌های دولتی سنی‌مذهب را به‌دلیل حمایت از رقبای شیعه یا مشارکت در هرگونه عملیاتی علیه اس‌اس‌پی یا شبه‌نظامیان لشکر جهنگوی هدف قرار داد. ترور یکی از مقام‌های ارشد پولیس به‌نام اشرف مارت در ماه می ۱۹۹۷ و حمله‌ی نافرجام بمب دست‌ساز به نخست‌وزیر نواز شریف در جنوری ۱۹۹۹ حاکی از گسترش این روند بود. از آن‌جا که شریف سیاستمداری برجسته با حامیان قدرتمندی بود، و مارت از خانواده‌ای بانفوذ و مرتبط با جریان‌های سیاسی بود که برادرانش شامل چودری پرویز الهی و چودری شجاعت حسین، به ترتیب رییس پارلمان ایالتی و رییس مجلس پنجاب بودند، این حملات نشان‌دهنده‌ی عزم لشکر جهنگوی علیه مقام‌های دولتی و امنیتی و همچنین شاهدی بر ظرفیت و وسعت عمل آن بود.

گسترش بستر ستیزه‌جویی: ارتباط سازی

لشکر جهنگوی در چشم‌اندازی گسترده‌تر برخاسته از بستر جهادی دیوبندی پاکستان بود که در طول جنگ افغانستان علیه شوروی در دهه‌ی ۱۹۸۰ شکل گرفت. با وجود این‌که لشکر جهنگوی اعضای مشترکی با اس‌اس‌پی داشتند، پایگاه پشتیبانی آن وسیع و فراگیر بود و شامل اعضای شبکه‌ی گسترده‌ی حوزه‌های علمیه‌ی دیوبندی در کشور می‌شد. اعضای آن مشارکت فعالی در جهاد مسلحانه در افغانستان و کشمیر هند داشتند که این به نوبه‌ی خود به افزایش عضوگیری و شهرت این گروه کمک کرد.

افزون بر این، مشارکت اس‌اس‌پی در افغانستان و کشمیر به این معنا بود که اعضای آن در محیط‌های مختلف درگیری آموزش‌دیدند و تجربه کسب کردند، که احتمالا تأسیس و تقویت شاخه‌ی مسلح آن، لشکر جهنگوی را تسهیل می‌کرد. متعاقبا، ظرف یک سال پس از تأسیس، لشکر جهنگوی با حمایت سایر گروه‌های جهادی دیوبندی توانست اردوگاه‌های آموزشی، پناهگاه‌ها و پایگاه‌هایی را در مناطق تحت کنترل طالبان در افغانستان بنا نهد که حلقه‌ی ارتباطی مستحکمی برای شبکه‌ی حملات مخفیانه‌ی این گروه در پاکستان به‌وجود آورد. چنین مجاورتی خودبه‌خود منجر به ایجاد ارتباط نزدیک بین لشکر جهنگوی و اعضای طالبان شد که در نتیجه‌ی این رابطه، لشکر جهنگوی از طالبان حمایت کرد تا مناطقی را که ستیزه‌جویان شیعه در آن حضور پررنگی داشتند، بهتر کنترل کند.

با تشدید جنگ فرقه‌ای در پاکستان و تبدیل‌شدن پنجاب به یکی از ایالت‌های آسیب‌پذیر، دولت این ایالت برای مهار فعالیت‌های لشکر جهنگوی دست به‌کار شد. با این حال، سرکوب لشکر جهنگوی و اس‌اس‌پی منجر به فرار تعدادی از ستیزه‌جویان به اردوگاه‌های لشکر جهنگوی  در افغانستان شد. دولت همزمان با پیش‌بردن عملیات سرکوب، به قتل‌هایی غیرقانونی نیز دست زد که ناخواسته موجب افزایش جذب نیرو به لشکر جهنگوی شد. اقدامات ناسنجیده‌ی دولت انگیزه‌ای شد برای پیوستن افرادی که دوستان و بستگان‌شان در دام دولت گرفتار شده بودند. این افراد به صفوف لشکر جهنگوی پیوستند تا از این طریق انتقام مرگ عزیزان خود را بگیرند.

در سال ۱۹۹۸، پاکستان با حکومت طالبان در کابل ارتباط گرفت و درخواست بسته‌شدن اردوگاه‌های لشکر جهنگوی و تحویل ستیزه‌جویان را مطرح کرد. با وجود این‌که ملا عمر، رهبر طالبان در کل با جنگ فرقه‌ای در پاکستان مخالف بود، عمدتا به‌دلیل حملات تلافی‌جویانه‌ی شبه‌نظامیان شیعه به رهبران مذهبی دیوبندی تصمیم گرفت علی‌رغم ارائه‌ی شواهدی دال بر حضور آنان در افغانستان از سوی مقام‌های پاکستانی، هیچ یک از اعضای لشکر جهنگوی را به پاکستان تحویل ندهد. بنابراین، حتا با وجود برخی تضادها میان اهداف لشکر جهنگوی و طالبان، لشکر جهنگوی همچنان از حمایت رهبران طالبان مستفید شد و در افغانستان پناهگاه امنی یافت. بی‌رغبتی طالبان به استرداد اعضای لشکر جهنگوی یا بستن اردوگاه‌هایش به دستور پاکستان، در حمایت مستقیم لشکر جهنگوی از جنگ طالبان علیه ائتلاف شمال در این دوره ریشه دارد.

اعضای لشکر جهنگوی علاوه بر حفظ روابط نزدیک با طالبان افغانستان، در این دوره روابط نزدیکی با القاعده و دیگر سلفی-جهادگران عرب در افغانستان برقرار کردند. این سازمان‌ها به‌خاطر ایدئولوژی ضد شیعی عمدتا مشترک، با لشکر جهنگوی هم‌سو شدند. این ارتباطات باعث شد لشکر جهنگوی از حمایت مالی و آموزش جنگی و همچنین دسترسی به اقلامی مانند مواد منفجره برخوردار شود. در مجموع، چنان‌که در سال‌های پس از تهاجم ایالات متحده به افغانستان آشکار شد، روابط اولیه‌ی لشکر جهنگوی با طالبان افغانستان و القاعده مشخصا نیروی آن برای جهاد علیه دولت پاکستان را چند برابر کرد؛ دولتی که به‌دلیل نقشش در جنگ جهانی علیه تروریسم به رهبری ایالات متحده هدفی مشروع تلقی می‌شد.

دوران پس از ۱۱ سپتامبر: تبدیل لشکر جهنگوی از گروهی ضد شیعی به گروهی ضد دولتی

در دوران پس از ۱۱ سپتامبر، لشکر جهنگوی محور تمرکز اهداف خود را تغییر داد. جنگ لشکر جهنگوی پس از پیوستن به جهاد علیه مهاجمان خارجی در افغانستان، از قلمروی جنگ فرقه‌ای فراتر رفت. سال‌ها ستیزه‌جویی این گروه را کاملا برای مبارزه‌ی جدید آماده کرده بود. هنگام تهاجم ایالات متحده، اعضای اصلی لشکر جهنگوی از سال‌ها اقدامات تروریستی در شهر تجاربی اندوخته بودند و جای پای خود را در شبکه‌ی پشتیبانی زیرزمینی‌ای که قدمت آن به دهه‌ی ۱۹۹۰ بازمی‌گشت، محکم کرده بودند. پس از آن‌که ایالات متحده و متحدانش مبارزه‌ی جدی علیه شورشیان و تروریسم را در افغانستان و شمال‌غربی پاکستان به راه انداختند، اعضای اصلی لشکر جهنگوی حملات ویرانگر شان را علیه خارجی‌ها، اقلیت‌های مسلمان و غیرمسلمان، ارتش پاکستان و مقام‌های دولتی افغانستان و پاکستان طراحی کرده و به مرحله‌ی اجرا درآوردند.

اگرچه لشکر جهنگوی در گذشته مقام‌های دولتی را تهدید کرده بود (از جمله، هدف قراردادن نواز شریف، نخست‌وزیر وقت)، کارزار حمله به مقام‌های رده‌بالای این کشور پس از ۱۱ سپتامبر، اولین مرحله‌ی جنگ جهادی ضد دولتی در پاکستان بود. برخی از برجسته‌ترین نمونه‌ها شامل ربودن و سربریدن وحشیانه‌ی دنیل پرل، خبرنگار وال استریت ژورنال در جنوری ۲۰۰۲، حمله با موتر بمب‌گذاری‌شده به قنسولگری ایالات متحده در کراچی در ماه جون ۲۰۰۲، اقدام انتحاری علیه پرویز مشرف، رییس ارتش و نخست‌وزیر شوکت عزیز و کشتن انجنیران فرانسوی بود.

چرخش لشکر جهنگوی از آجندای تک‌هدفی جنگ فرقه‌ای به سمت آجندای انتقام‌جویانه علیه دولت پاکستان و غربی‌ها پس از ۱۱ سپتامبر را می‌توان در قالب دو عامل شرح داد. اولا، ساختار و رده‌های فرماندهی لشکر جهنگوی با تهاجم ایالات متحده به افغانستان، متحمل تلفات قابل توجهی شدند. سازمان‌های امنیتی پاکستان ده‌ها نفر از فرماندهان کلیدی لشکر جهنگوی و سازمان‌های جهادی دیگر را دستگیر کردند و کشتند، از جمله رده‌های اول و دوم رهبری، ریاض بصره، بنیان‌گذار و جانشین او، اکرم لاهوری. دوما، دولت پاکستان مدت کوتاهی پس از حمله‌ی امریکا به افغانستان، گام مهمی را برای ممنوعیت اس‌اس‌پی و دیگر سازمان‌های جهادی دیوبندی برداشت. تحت فشار و نظارت بین‌المللی، پاکستان صدها نفر از اعضای لشکر جهنگوی و اس‌اس‌پی را دستگیر کرد تا توانایی آنان را در پناه‌دادن و حمایت از تروریست‌هایی که از افغانستان فرار می‌کردند به حداقل برساند.

سرکوب این گروه توسط دولت پاکستان باعث شد بسیاری از اعضای باقی‌مانده‌ی لشکر جهنگوی مخفی شوند و اغلب‌شان با انشعابات سازمان‌های جهادی دیوبندی، که به‌تازگی غیرقانونی اعلام شده بودند، هسته‌هایی مستقل به‌وجود آورند. این امر باعث شد ستیزه‌جویان گروه‌های مختلف با هم متحد شوند و تألم و خشم خود را معطوف پاکستان کنند؛ چرا که پاکستان را به‌خاطر همکاری با ایالات متحده در سرنگونی طالبان و تسهیل دستگیری و کشتار هم‌رزمان جهادی خارجی‌شان در عملیات‌های ضد تروریسم مورد حمایت امریکا ملامت می‌کردند. افزون بر این، تلاش‌های پاکستان برای فاصله‌گرفتن علنی از جهاد کشمیری تحت فشار بین‌المللی، که شامل تعطیلی برخی از اردوگاه‌های جهادی کشمیری ‌شد، حس ناامیدی و مورد خیانت واقع‌شدن را در میان اعضای اصلی لشکر جهنگوی افزایش داد. تمام این خشم و ناامیدی به جنگی انتقام‌جویانه علیه دولت و مقام‌های امنیتی پاکستان و همچنین هر خارجی در این کشور منتهی شد.

نقش لشکر جهنگوی در آجندای حملات دوگانه

همزمان با تغییر ماهیت شیوه و روش جهاد در دوران پس از ۱۱ سپتامبر، لشکر جهنگوی دوباره بر جنگ علیه دولت پاکستان متمرکز شد و به لطف ارتباطات پیشین بقای خود را تداوم بخشید. در طول این مدت، اعضای اصلی لشکر جهنگوی -عمدتا براساس روابط کلیدی‌شان- به گروه‌های متمایزی راه‌یافتند که از نظر اهداف ضد دولتی و ضد شیعی اولویت‌بندی‌های متفاوتی داشتند. در زیر، چگونگی کمک هر جناح به جنبش جهادی گسترده‌تر در پاکستان، درهم‌آمیختن فرقه‌گرایی با احساسات ضددولتی را مورد بحث قرار می‌دهیم که نه تنها به بقای خود لشکر جهنگوی کمک کرد، بلکه موجب تداوم حملات مرگ‌بار سایر گروه‌های ضد دولتی نیز شد.

گروه امجد فاروقی

یکی از اولین گروه‌هایی که در اوایل سال ۲۰۰۲ در قالب سازمان فرعی مشخصی به عرصه آمد، به رهبری فرمانده لشکر جنگهوی، امجد فاروقی شکل گرفت. این گروه، به آجندای ضد شیعی خود متعهد ماند (هرچند تلاش‌های خود را به میزان قابل توجهی در این حوزه به حداقل رساند)، اما اولویت‌های القاعده را نیز با جدیت دنبال کرد و جنگ ضد دولتی تمام‌عیاری را در کشور به راه‌انداخت که محور تمرکز آن دیپلمات‌ها و شهروندان امریکایی و همچنین مقام‌های دولتی و نظامی بودند. فاروقی (که در سپتامبر ۲۰۰۴ بدست نیروهای امنیتی پاکستان کشته شد) نیز اردوگاه‌های آموزشی در وزیرستان جنوبی بنا نهاد و بر استخدام آموزش‌دهندگان جنگ شهری و کارشناسان در ساخت بمب و بمب‌های دست‌ساز متمرکز شد.  افراد او به گروه «امجد فاروقی» -پیشگامان جنگ جهادی ضد دولتی در پاکستان- شهرت یافتند.

سه معاون فاروقی، از جمله جانشین او، استاد عمر فیض اقدس، استاد اسلم (معروف به قاری یاسین) و استاد علی در استحکام‌بخشیدن به پایه‌های این جنگ تازه نقش مهمی داشتند. در مجموع، فاروقی و معاونانش صدها جنگ‌جو را آموزش دادند. از این تعداد، برخی زیر پرچم تحریک طالبان پاکستان می‌جنگیدند و برخی دیگر حامیان عملیات القاعده در داخل پاکستان بودند که ارتباطات و انتقال دانش/مهارت بین گروه‌ها را تقویت می‌کرد. این گروه پس از کشته‌شدن فاروقی در سال ۲۰۰۴ چندین حمله‌ی بزرگ ترتیب داد، از جمله بمب‌گذاری در هتل ماریوت در اسلام‌آباد در سال ۲۰۰۸، حمله به تیم کرکت سریلانکا در لاهور در سال ۲۰۰۹ و حمله به ستاد کل ارتش (جی‌اچ‌کیو) در راولپندی در سال ۲۰۰۹.

گروه امجد فاروقی باوجود همکاری با القاعده و تحریک طالبان پاکستان در انجام چندین حمله، نهادی خودمختار باقی ماند. این گروه عمدتا متشکل از غیرپشتون‌ها، به‌ویژه افرادی از ایالت‌های پنجاب و سند پاکستان بود و به همین دلیل به «طالبان پنجابی» وزیرستان شهرت یافتند. نقش متمایز این گروه با مرگ رهبران آن کم‌رنگ شد. اقدس در حمله‌ی هواپیمای بدون سرنشین ایالات متحده در سال ۲۰۱۰ در وزیرستان کشته شد و اسلم و علی هر دو در سال ۲۰۱۷ در افغانستان کشته شدند. هرچند پس از مرگ اقدس، برخی از اعضای گروه فاروق به گروه یکی از رهبران ارشد القاعده‌ی پاکستانی معروف به‌نام استاد احمد فاروق ملحق شدند و باقی اعضا تا زمان مرگ اسلم در سال ۲۰۱۷ تحت رهبری او ماندند و پس از آن در آگست ۲۰۲۰ در گروه تحریک طالبان پاکستان ادغام شدند.

شبکه‌ی آصف چوتو

یکی دیگر از جناح‌های برجسته‌ی لشکر جهنگوی  که پس از ۱۱ سپتامبر سر بلند کرد، به رهبری آصف چوتو شکل گرفت که اهل شهر مظفرگر در پنجاب بود، اما در کراچی زندگی می‌کرد. چوتو در دهه‌ی ۱۹۹۰ به شعبه‌ی لشکر جهنگوی کراچی پیوست اما پس از ۱۱ سپتامبر فرمانده‌ مشهور شد. این گروه، برخلاف دیگر فرقه‌های لشکر جهنگوی که پس از ۱۱ سپتامبر آجندای خود را توسعه داده بودند، بر خشونت‌های فرقه‌ای متمرکز ماند؛ هرچند از طریق تسهیل عملیات‌های القاعده و گروه امجد فاروقی از جهاد علیه دولت نیز حمایت می‌کرد. چوتو برای تحکیم گروه خود و جلوگیری از متلاشی‌شدن آن پس از صدمات جدی به پیکر رهبری لشکر جهنگوی در سال ۲۰۰۲، به‌ویژه قتل بصره و رمزی و دستگیری لاهوری و بخاری، کوشید تا اعضای اصلی لشکر جهنگوی را که شامل شعبه‌های داخلی سند، جنوب بلوچستان و شمال‌غربی خیبرپختونخواه و همچنین پنجاب و سند بود، سازماندهی کند.

شبکه‌ی چوتو مسئول برخی از مرگ‌بارترین حملات فرقه‌ای در پاکستان است. مشخصه‌ی این گروه استفاده از تاکتیک‌های انتحاری برای هدف قراردادن مکان‌های مذهبی و راهپیمایی‌ها بود که در نتیجه‌ی آن صدمات سنگینی به جامعه‌ی شیعه وارد شد. برای مثال، گروه عثمان کُرد در کویته، بلوچستان که اولین بمب‌گذاری انتحاری را در یکی از مساجد شیعیان در پاکستان در جولای ۲۰۰۳ ترتیب داد، شاخه‌ای بزرگ از شبکه‌ی چوتو بود. با وجود این‌که شبکه‌ی چوتو از لشکر جهنگوی به کارزار ضد شیعی لشکر جهنگوی پیش از ۱۱ سپتامبر ادامه داد و حتا با انجام حملات انتحاری در مقیاس بزرگ آن را تشدید کرد، به موازات آن (در ازای دریافت منابع برای جنگ ضد شیعی خود) با القاعده و دیگر شبه‌نظامیان نیز برای اجرای حملات علیه نیروهای امنیتی پاکستان همکاری داشت.

حملات مرگ‌بار شبکه‌ی چوتو واکنش نیروهای امنیتی پاکستان را برانگیخت. چوتو به همراه چند نفر از دستیاران کلیدی‌اش در سال ۲۰۰۵ در نزدیکی اسلام‌آباد دستگیر شد و سال بعد متعاقب آن کُرد در کراچی به دام افتاد. دستگیری این رهبران برجسته اهمیت بسیاری داشت، زیرا پس از آن سلسله حملات لشکر جهنگوی را مهار کرد. با این حال، امان‌الله افریدی، یکی دیگر از فرماندهان لشکر جهنگوی از حومه‌ی پیشاور، نزدیک به منطقه‌ی قبیله‌ی خیبر، تلاش کرد تا سلسله حملات دوگانه‌ی سلف خود را ادامه دهد. ارتباط افریدی با حملات مرتبط با القاعده در پاکستان، در نهایت او را وارد «فهرست تروریست‌های جهانی» ایالات متحده کرد. در حدود سال‌های ۲۰۰۷ الی ۲۰۱۰، تحریک طالبان پاکستان، در جایگاه بازیگری قدرتمند در عملیات ضد دولتی در عرصه‌ی جهاد منطقه‌ای ائتلاف خود را آغاز و برخی از عناصر ضد شیعه را جذب خود کرد. برخی از فرماندهان سابق لشکر جهنگوی که به تحریک طالبان پیوسته بودند به رهبران تأثیرگذاری تبدیل شدند -در ادامه به آن پرداخته می‌شود- که وجود آنان شبه‌نظامیان ضد شیعه‌ی بیشتری را جذب این گروه کرد. تلفیق تمایلات ضد دولتی و احساسات ضد شیعی در میان رهبران تحریک طالبان پاکستان فرصت‌های بیشتری را برای همکاری بین اعضای تحریک طالبان پاکستان و لشکر جهنگوی فراهم کرد.

همان‌گونه که در بالا ذکر شد، برخی از اعضای لشکر جهنگوی در تی‌تی‌پی، یا مناصب رهبری را به عهده گرفتند یا یکی از بنیان‌گذاران آن بودند، که نقش مهمی در ایجاد و ظهور تی‌تی‌پی ایفا کردند و به زیرساخت کلی جهادی ضد دولتی کمک نمودند. این افراد شامل اعضای اصلی پشتون بود که در طول اقامت خود در کراچی به فعالان و حامیان اس‌اس‌پی/لشکر جهنگوی تبدیل شده بودند. برای مثال، قاری حسین محسود از وزیرستان جنوبی و طارق افریدی از دره‌ی آدم‌خیل. در مناطق قبیله‌ای نیز تأثیر بالقوه‌ای بر تاکتیک‌های تحریک طالبان پاکستان گذاشتند. برای مثال، محسود کندک انتحاری تحریک طالبان پاکستان را تأسیس کرد، مهاجمان انتحاری را استخدام نمود و آموزش داد و بر عملیات انتحاری در سراسر کشور نظارت داشت. طارق، شعبه‌ی تحریک طالبان پاکستان دره‌ی آدم‌خیل را تأسیس کرد که یکی از مرگ‌بارترین شعبه‌های آن با یک شبکه‌ی عملیاتی در پیشاور بود.

گروه‌های تحریک طالبان پاکستان، به‌ویژه آن‌هایی که در داخل یا خارج تحت تأثیر رهبران لشکر جهنگوی بودند، به موازات حملات علیه نیروهای امنیتی پاکستان، حملات وحشیانه‌ای را علیه فرقه‌ی شیعه صورت دادند. برخی از اعضای لشکر جهنگوی به بی‌رحم‌ترین فرماندهان تحریک طالبان پاکستان تبدیل شدند و حملاتی را به ثمر رساندند که منجر به تلفات پرشمار غیرنظامیان شد. اما برخی دیگر مانند گروه فاروقی حملات هدفمندتر و برجسته‌تری را علیه اهداف کلیدی امنیتی و غربی انجام دادند. این حملات فرقه‌ای چشم‌گیر به تحریک طالبان پاکستان کمک کرد تا شهرتی وحشت‌برانگیز در میان گستره‌ی ستیزه‌جویان منطقه کسب کند. با این حال، این‌گونه حملات به تدریج کاهش یافت، زیرا اعضای وابسته به لشکر جهنگوی در اولین گروه از رهبران تی‌تی‌پی خنثا شدند در حالی‌که تی‌تی‌پی تلاش کرد جنگ خود را به نیروهای امنیتی محدود کند.

لشکر جهنگوی العالمی (لشکر جهنگویA)

سومین شبکه‌ی لشکر جهنگوی پس از ۱۱ سپتامبر که با نام «لشکر جهنگوی العالمی» یا «لشکر جهنگوی بین‌المللی» ظهور کرد، توسط عبید محسود، یک مبارز لشکر جهنگوی از وزیرستان جنوبی تأسیس شد. محسود در اواخر دهه‌ی ۱۹۹۰ زمانی که در یکی از مدارس علمیه در کراچی تحصیل می‌کرد از طریق اس‌اس‌پی به لشکر جهنگوی پیوست. محسود در سال ۲۰۰۳ اردوگاهی برای ستیزه‌جویان در منطقه‌ی محسود، زادگاهش در وزیرستان جنوبی تشکیل داد و پناهگاهی برای سایر هم‌قطارانش فراهم کرد. با این حال، بیت‌الله محسود، بنیان‌گذار تحریک طالبان پاکستان از عابد خواست که مانند قاری حسین محسود، عضو لشکر جهنگوی، به نیروهای وی بپیوندد تا جبهه‌ای واحد در کمربند قبیله‌ای به‌وجود آورند. عابد از ترس این‌که ادغام با بیت‌الله اولویت‌های ضد شیعی لشکر جهنگوی را تحت‌الشعاع قرار دهد، منطقه‌ی محسود را ترک کرد و در عوض اردوگاه‌هایی آموزشی در منطقه قبیله‌ای کرم و وزیرستان شمالی تشکیل داد.

لشکر جهنگوی العالمی عموما متشکل از شبه‌نظامیان سند و ایالت پنجاب بود و مسئول حملات فرقه‌ای در این مناطق -علاوه بر حمله به شیعیان- هدف قراردادن زیارتگاه‌های فرقه‌ی بارلوی اهل سنت بود که باعث تلفات غیرنظامی سنگینی شد. با این حال، لشکر جهنگوی العالمی در سال ۲۰۱۰، زمانی که عبید محسود معاون خود، عثمان پنجابی را در بحبوحه‌ی درگیری‌های داخلی در وزیرستان شمالی کشت به بحران رهبری دچار شد.

در اوج جنگ تحریک طالبان پاکستان و القاعده در پاکستان، دولت به‌گونه‌ی مرموزی چندین فرمانده لشکر جهنگوی را در سال‌های ۲۰۰۹ و ۲۰۱۱ آزاد کرد، از جمله چوتو، قاری عطاور رحمان (معروف به نعیم بخاری) و دو نفر از بنیان‌گذاران لشکر جهنگوی. ملک اسحاق و غلام‌رسول شاه در سال ۱۹۹۷ دستگیر شده بودند. به همین ترتیب، عثمان کُرد، رهبر این گروه در کویته به‌طور مرموزی در سال ۲۰۰۸ به همراه دستیاران نزدیکش، شفیق‌الرحمان ریند و داوود از یک زندان فوق امنیتی در بلوچستان فرار کرد. در میان کسانی که توسط دولت آزاد شد، یکی از دستیاران نزدیک عابد محسود، سید صفدر (ملقب به یوسف منصور خراسانی) از کراچی نیز بود که شبکه‌ی لشکر جهنگوی-A را دوباره سازماندهی کرد. متعاقبا، این گروه در دسامبر ۲۰۱۱، هنگامی که یک راهپیمایی مذهبی سالانه را در کابل هدف قرار داد و ۵۵ نفر را کشت، اولین حمله‌ی ضد شیعی خود را در افغانستان به عهده گرفت.

۲۰۱۳: یک کارزار تقویت‌شده‌ی ضد شیعه

در حدود سال ۲۰۱۳، جنگ ضد شیعی لشکر جهنگوی وارد مرحله‌ی جدیدی شد. کرد و بادینی مرگ‌بارترین شعبه‌ی لشکر جهنگوی معروف به «گروه سیف‌الله کُرد» را در بلوچستان تأسیس کردند که به طرز وحشیانه‌ای شیعیان را هدف قرار داد. لشکر جهنگوی در آن سال صدها زائر شیعه را در راه ایران در مناطق مرزی بلوچستان کشت و همچنین حملات بمب‌گذاری را علیه جامعه‌ی شیعه هزاره در مرکز ایالت کویته انجام داد. امیر تحریک طالبان پاکستان، حکیم‌الله محسود به کردها پیشنهاد کرد که اگر بخواهد با تحریک طالبان پاکستان هم‌سو شود، رهبری شاخه‌ی بلوچستان تحریک طالبان پاکستان را به عهده بگیرد. با این حال، یک‌بار دیگر، رهبر لشکر جهنگوی برای جلوگیری از به خطرانداختن تمرکز اصلی گروه بر خشونت فرقه‌ای، این پیشنهاد را رد کرد.

در همان زمان، چوتو و بخاری به سرعت به وزیرستان نقل مکان کردند و با حمایت القاعده و شبه‌نظامیان تحریک طالبان پاکستان اردوگاه‌هایی را در آن‌جا ایجاد کردند. در حالی‌که چوتو و بخاری به ترتیب با جناح محسود تحریک طالبان پاکستان و القاعده در وزیرستان روابط نزدیک داشتند، لشکر جهنگوی خودمختاری خود را حفظ کرد و شبکه‌های حمله‌ی مستقل را در کراچی و پنجاب با بودجه و جنگ‌جویان تحریک طالبان پاکستان و القاعده اداره کرد. به‌طور کلی اعتقاد بر این است که لشکر جهنگوی چندین حمله را انجام داد که القاعده یا تحریک طالبان پاکستان اعتبار آن را بر عهده گرفتند؛ پدیده‌ای که بعدا در مورد لشکر جهنگوی و داعش شاخه‌ی خراسان خواهیم دید.

هنگامی که عملیات نظامی پاکستان به پایگاه‌های شبه‌نظامیان در وزیرستان جنوبی و شمالی و باقی کمربند قبیله‌ای بسط یافت، هر دو رهبر لشکر جهنگوی (چوتو و بخاری) به پنجاب و کراچی گریختند. در همین زمان، شاخه‌ی فراملی داعش -که باورهای فرقه‌ای خشن‌تر و سازش‌ناپذیرتر از القاعده داشت- در منطقه شروع به ظهور کرد. ظهور داعش شاخه‌ی خراسان زنگ خطر احتمال اتحاد اهریمنی میان دو گروه محلی و فراملی ضد شیعه را برای پاکستان به صدا درآورد. شاید در تلاش برای جلوگیری از چنین اتحادی، نیروهای امنیتی پاکستان بار دیگر عملیات جنگی شدیدی را علیه حامیان و اعضای اصلی لشکر جهنگوی در مناطق شهری به راه انداختند. برای مثال، مالک اسحاق به همراه پسرش و دیگران در جولای ۲۰۱۵ در پنجاب کشته شدند. به همین ترتیب، چوتو به همراه دو نفر از معاونانش در جنوری ۲۰۱۷ هدف قرار گرفته و کشته شدند. بخاری نیز در فبروری ۲۰۱۶ در کراچی دستگیر شد و همچنان در زندان به‌سر می‌برد.

پیوندهای فراملی فعلی لشکر جهنگوی

همان‌گونه که پیشتر گفته شد، در دوران پس از ۱۱ سپتامبر، لشکر جهنگوی در صدد همکاری عملیاتی و تاکتیکی نزدیک با سازمان‌های مختلف شبه‌نظامی برآمد که می‌توانست برایش از فشار ضد تروریسم در سراسر منطقه مفری فراهم کند. برای نیل به این مقصود، با طالبان، القاعده، تحریک طالبان پاکستان و شبه‌نظامیان مختلف عرب ارتباط گرفت. با این حال، با وجود این‌که این شبکه‌ها و اتحادهای اولیه سلسله عملیات خشونت‌آمیز لشکر جهنگوی را سهولت می‌بخشیدند، با گذشت زمان، تلفات قابل ‌توجه به نیروی انسانی گروه، قدرت آن را کاست.

از آن‌جایی که لشکر جهنگوی کوشید تا به واسطه‌ی همکاری با گروه‌های دیگر در سال‌های پس از ۱۱ سپتامبر دوام بیاورد، این‌که در اواخر سال ۲۰۱۴ به تلاش‌های داعش شاخه‌ی خراسان برای ساخت پایگاهی در منطقه از طریق ادغام و اتحاد لبیک گفت، تعجب‌برانگیز نبود. در عین زمانی که داعش شاخه‌ی خراسان موفق شد ستیزه‌جویان ارشد تحریک طالبان پاکستان و القاعده را با هم متحد کند، جناح لشکر جهنگوی العالمی به‌عنوان شریکی کارآمد در خط مقدم ظهور کرد. داعش شاخه‌ی خراسان نه تنها هدف قراردادن جامعه‌ی شیعیان را در اولویت قرار داد، بلکه به‌خاطر شعارها و برنامه‌های تهاجمی ضد ملی‌گرایانه‌ی خود نیز شهرت داشت. این فرصتی بی‌نظیر برای لشکر جهنگوی فراهم کرد تا با گروهی هم‌سو شود که اولویت‌های اصلی مشترکی داشتند و فعالانه به‌دنبال دوستانی در مناطق همسایه بودند.

یوسف منصور خراسانی که در آن زمان لشکر جهنگوی العالمی را دوباره سازماندهی کرده بود و در ایالت همجوار با بلوچستان افغانستان مستقر بود، سلسله عملیات حمله در بلوچستان را رهبری کرد و در همین زمان علی بن سفیان، یکی از سخن‌گویان لشکر جهنگوی، اتحاد این گروه با آی‌اس‌کاپی را تأیید کرد. تحقیقات نشان می‌دهد که رویکرد منفعت‌گرایانه‌ی لشکر جهنگوی به اتحادها و خصومت آن با دولت پاکستان را می‌توان دو عامل کلیدی در ایجاد روابط نزدیک عملیاتی لشکر جهنگوی و آی‌اس‌کاپی برشمرد. براساس تحقیقات، لشکر جهنگوی برای منافع متقابل، حداقل در سال‌های اولیه‌ی فعالیت آی‌اس‌کاپی اولویت‌های هدف‌گیری خود را با اولویت‌های این گروه، هم‌سو کرد، کاری که پیش از آن نیز انجام داده بود.

خراسانی، که بنا به گزارش‌ها از طرف آی‌اس‌کاپی حملات در بلوچستان را تسهیل می‌کرد، به نظر می‌رسد که پس از حمله‌ای خودی در ولایت زابل افغانستان، در خفا فعالیت می‌کند. بنابر برخی منابع، دلیل بالقوه‌ی آن ادغام برنامه‌ریزی‌شده‌ی لشکر جهنگوی العالمی و آی‌اس‌کاپی بود (لازم به ذکر است که متعاقبا فقط آی‌اس‌کاپی مسئولیت حملات در بلوچستان را بر عهده گرفت). با این حال، در شماره‌ای از «النباء»، نشریه‌ی هفتگی داعش، بیوگرافی یکی از رهبران مقتول لشکر جهنگوی که با نام مفتی هدایت‌الله باروهی، امیر آی‌اس‌کاپی بلوچستان از او یاد می‌شود، نشان می‌دهد که لشکر جهنگوی در واقع در سال‌های اولیه‌ی خود در یک اتحاد عملیاتی با آی‌اس‌کاپی بوده و باروحی لشکر جهنگوی را متقاعد کرده که به‌گونه‌ی رسمی با آی‌اس‌کاپی ادغام شود. با این حال، پس از جولای ۲۰۱۸، زمانی که باروهی توسط نیروهای امنیتی پاکستان کشته شد، به میزان قابل توجهی از شمار حملات بزرگ آی‌اس‌کاپی در بلوچستان کاسته شد. از آن‌جا که این حملات اساسا شبه‌نظامیان لشکر جهنگوی به نیابت از آی‌اس‌کاپی این حملات را ترتیب می‌دادند، احتمالا مرگ باروهی منجر به کاهش توان آی‌اس‌کاپی در پیش‌برد حملات در این ایالت بود. عامل دیگر کاهش حملات می‌تواند جابه‌جایی ستیزه‌جویان از پاکستان برای تقویت گروه اصلی در افغانستان باشد، زیرا در همین دوره ستیزه‌جویان آی‌اس‌کاپی در پایگاه‌های خود در ولایت ننگرهار افغانستان تحت فشار فزاینده‌ی حملات ضد تروریسم قرار گرفته بودند. در نهایت، تا حدی، کاهش حملات آی‌اس‌کاپی در بلوچستان می‌تواند به سازماندهی مجدد حضور داعش در منطقه‌ای وسیع‌تر مرتبط باشد، همان‌گونه که در ایجاد داعش-پاکستان و داعش-هند در ماه می ۲۰۱۹ مشاهده شد، که ممکن است منجر شده باشد به این‌که آی‌اس‌کاپی بر دامنه‌ی جغرافیایی حملات خود تمرکزی مجدد کرده باشد.

جنگ ضد شیعیان در پاکستان می‌تواند منجر به توفیق آی‌اس‌کاپی برای استقرار در این کشور باشد، زیرا تحریک طالبان پاکستان عناصر خود را از هرگونه هدف فرقه‌ای بازداشته و به حمله به نیروهای امنیتی معطوف می‌کند. در نتیجه تحریک طالبان پاکستان جنگ فرقه‌ای ضد شیعه را توطئه‌ای می‌داند که ساخته و پرداخته‌ی دشمنان و سازمان‌های امنیتی برای تضعیف جهاد ضد دولتی در پاکستان است.

نتیجه‌گیری: لشکر جهنگوی در سال ۲۰۲۳ و بعد از آن

مروری بر منش لشکر جهنگوی در دوران قبل و بعد از ۱۱ سپتامبر، چند نکته‌ی مهم را برجسته می‌کند. اول، لشکر جهنگوی یکی از مقاوم‌ترین و متجاوزترین گروه‌های تروریستی در منطقه است و احتمالا نقشی محوری در تشدید خشونت‌های فرقه‌ای در سراسر کشور داشته است. در مقاطع مختلف، لشکر جهنگوی توانایی قابل توجهی در اصلاح استراتژی خود، جست‌وجوی اتحادهای عملی و گسترش اولویت‌های هدف‌گیری خود برای جان سالم به در بردن از فشار ضد تروریسم از خود نشان داده است. با وجود این‌که ایدئولوژی اسلام‌گرای لشکر جهنگوی با گروه‌های مختلف در منطقه هم‌پوشانی دارد، همچنین اشتیاق خود را برای خودمختارماندن نشان داده است، حتا اگر جناح‌های فردی آن از نزدیک با گروه‌های شبه‌نظامی دیگر همکاری کرده باشند. افزون بر این، لشکر جهنگوی موفق شده از عملیات ناهماهنگ دولت پاکستان علیه شبه‌نظامیان جهادی استفاده کند و از هر فرصتی که در تلاش‌های امنیتی پاکستان برای سازماندهی مجدد و تحکیم پایگاه‌های خود ایجاد می‌کند، بهره ببرد. در نهایت، با ورود داعش به منطقه، تمایل لشکر جهنگوی برای همکاری با این وابسته‌ی فراملی که به رقابت با طالبان و القاعده ادامه می‌دهد، بر تمایل این گروه برای تسهیل عملیات هر گروه تروریستی که اولویت‌های آن را هدف قرار می‌دهد، تأکید می‌کند و می‌تواند برنامه و دستیابی خود را پیش ببرد.

این مقاله بینش‌هایی را در مورد برخی از راه‌هایی که لشکر جهنگوی از طریق آن‌ها به ایجاد و حفظ زیرساخت‌های جهادی در پاکستان و افغانستان کمک کرده، با عواقب جدی برای ثبات منطقه‌ای ارائه کرده است. تحقیقات بیشتر باید بر کشف راه‌هایی متمرکز شود که گروه برای حفظ فعالیت‌های خود نیرو می‌گیرد، آموزش می‌‌دهد و منابع مالی را تأمین می‌کند. افزون بر این، عاقلانه خواهد بود که دولت پاکستان کارزاری هماهنگ برای تضعیف بنیان لشکر جهنگوی انجام دهد، که نه تنها شامل از بین‌بردن ظرفیت و گستره‌ی آن، بلکه همچنین توانایی آن برای تشکیل شبکه در سراسر پاکستان و افغانستان باشد.