امکان یا امتناع مقاومت در گفت‌وگو با محمد جواد سلطانی

آنچه سیمای کلی تاریخ سیاسی افغانستان نشان می‌دهد، چرخه‌هایی از خشونت‌ها، جنگ‌ها و ویرانی‌هایی است که به‌صورت موج‌های پی‌در‌پی از راه می‌رسند و هر روز بیشتر از دیروز جامعه و کشور را به سمت فروپاشی نزدیک می‌سازند. از طرف دیگر، فارغ از جدال‌ها و بگومگوهایی که در فضای رسانه‌ای وجود دارد، تصویر روشنی هم از وضعیت کنونی کشور و جامعه‌ی خود نداریم. بدون تردید، پرداختن به وضعیت اکنون، بدون بررسی گذشته ممکن نیست. آنچه امروز با آن مواجه هستیم، پیامدهای محتوم و نتایج قابل پیش‌بینی عوامل فراوانی است که ریشه در گذشته‌های دور و نزدیک ما دارد. مسأله‌ی مهم دیگر، چگونگی مواجهه‌ی ما با وضع موجود است. در واقع این یکی از مهم‌ترین ضرورت‌های روزگار ماست. به‌صورت کلان در مواجهه با وضع موجود، با دو دیدگاه برمی‌خوریم: مقاومت یا تسلیم.

موضوع امکان یا امتناع عبور از وضعیت موجود را در گفت‌وگویی با محمدجواد سلطانی، استاد دانشگاه در میان گذاشتیم.

اطلاعات روز: آقای سلطانی سپاس از این‌که دعوت ما را برای این گفت‌وگو پذیرفتید.

سلطانی: سپاس از شما و تمام کسانی که این برنامه را می‌شنوند. متشکرم از فرصتی که در اختیار من قرار دادید.

آقای سلطانی، شما وضعیت کنونی جامعه و کشور را چطور توصیف می‌کنید؟ ویژگی‌های وضعیت موجود چیست؟

سلطانی: سوال بسیار سخت و دشواری است و قاعدتاً هیچ پاسخ سرراست و مستقیمی برای آن وجود ندارد و از وجه دیگر نیز به دلیل گسترده‌بودن دامنه‌ی این سوال، نیازمند وقت بسیار بیشتری است. اما خیلی مهم است طرح‌کردن سوال از وضعیت اکنون؛ اگر این گفت‌وگو فقط بتواند به‌صورت یک سوژه و به‌صورت یک موضوع حیاتی به وضع اکنون توجهی بدهد، من فکر می‌کنم که زحمات شما به هدر نرفته است.

در باب وضعیت موجود چهار نکته قابل طرح است. نکته‌‌ی اول این است که، همان‌طور که در ابتدا عرض کردم، ما با یک وضع پیچیده مواجه هستیم. وقتی که از پیچیده‌ بودن وضعیت صحبت می‌کنیم به این مفهوم است که آن چیزی که امروز هست، همچنانی که شما در مقدمه اشاره کردید، محصول و پیامد یک گذشته‌ی طولانی تاریخی هست و در واقع به این معنا است که وضع کنونی بدون تأمل به وضع تاریخی ما، فهمیدن، توصیف کردن و شناختنش ناممکن است.

مسأله‌ی بعدی این است که ما نیازمند اتخاذ یک موضع متدولوژیک هستیم. یعنی زمانی که ما می‌خواهیم با وضع موجود خود مواجهه کنیم، باید از یک موضع متدولوژیک به وضع موجود بپردازیم. فکر می‌کنم این برای فهم عالمانه و روشمند وضع کنونی و برای ایضاح وضع کنونی بسیار مهم است. منظورم این است که ما باید به لحاظ متدولوژیک به توصیف وضعیت بپردازیم. و از طریق شاخص‌های دقیق وضعیت موجود را توصیف کنیم و طبیعی است که نگاه به وضع موجود با رویکرد توصیفی، پرسش‌های جدی‌تری را به دنبال خواهد داشت که در واقع همان تبیین وضعیت موجود است. یعنی پرداختن به وضعیت از طریق چارچوب‌ها و مکانیزم‌های علی و معلولی که بتواند یک رویکرد تبیینی در قبال وضع موجود را تمهید کند. شما می‌فهمید که هم نگاه تبیینی و هم نگاه توصیفی مستلزم مطالعات بسیار دامنه‌دار و در واقع مستلزم یک پروژه‌ی فکری کلان است که بتواند ابعادی از این وضعیت را برای ما روشن کند.

مسأله‌ی سوم این است که اگر من بخواهم بسیار کوتاه و در مجالی که در اختیار هست وضع موجود را توصیف کنم، فکر می‌کنم برجسته‌ترین شاخصی که برای وضع کنونی می‌توانیم داشته باشیم زوال خرد است. ما در جامعه‌ی افغانستان، دچار غیبت و زوال خرد هستیم. در جامعه‌ی ما تمام ابعاد زندگی متلاشی شده است. متلاشی‌شدن کشور در کلیت خود، ما اکنون یک نظام سیاسی و یک کشور به نام افغانستان که در چارچوب قوانین و عرف ملت‌-کشورهای امروز شناخته می‌شود، نداریم. نظام سیاسی که مبتنی بر اصول و قواعد بشری باشد، وجود ندارد. از طرف دیگر وقتی که به اوضاع عمومی کشور نگاه کنیم، ما روزبه‌روز تحت سلطه‌ی تروریزم و حامیان آن‌ها، به وضع طبیعی نزدیک می‌شویم و از وضع فرهنگی و اخلاقی که همان وضع انسانی است، فاصله‌ی ما بیشتر می‌شود. اگر بخواهیم خلاصه کنیم ما مطابق آن چیزی که در فراز و فرود جامعه‌های انسانی داریم، اگر بر همین مبنا نگاه کنیم که سیر تاریخی انسان از طبیعت به فرهنگ است و انسان از موجودی طبیعی تبدیل شده است به موجودی فرهنگی و یک حیات و زیست فرهنگی و اخلاقی پیداکرده است، جامعه‌ی ما از وضع فرهنگی و اخلاقی فاصله گرفته است و در ورطه‌ی وضع طبیعی افتاده است. وضع طبیعی که در آن هیچ قاعده و معیاری مبنا نیست. اصول و ارزش‌های اخلاقی مدار اعتبار و مشروعیت نیستند؛ و تنها چیزی که حاکم است زور و قدرت حیوانی برهنه است. در واقع ما با یک نوع حیوانات مسلح مواجه هستیم. کشوری که با میلیون‌ها انسان در چنبره‌ی اسارت و سلطه‌ی مجموعه‌ی مسلحی هستند که رفتارهای طبیعی از خود نشان می‌دهند و با رفتارهای فرهنگی و اخلاقی بی‌اندازه فاصله دارند و اصولاً نشانه‌هایی که نشان بدهند آن‌ها با وضع فرهنگی و اخلاقی آشنایی دارند، وجود ندارد. بنابراین یک وضع بحرانی و دهشت‌بار تمام عیار آن‌هم از تمام ابعاد است که به نظر من ریشه و اساس همه‌ی آن‌ها را همین مسأله‌ی تفکر و آگاهی و یک نوع بن‌بست در آگاهی در افغانستان تشکیل می‌دهد.

اطلاعات روز: با توجه به وضعیتی که شما توضیح دادید، همان‌طور که گفته شد دو دیدگاه در مواجهه با وضعیت امروز وجود دارد: مقاومت یا تسلیم. به نظر شما مقاومت در برابر وضع موجود ممکن است؟

سلطانی: البته وقتی از امکان مقاومت در برابر وضع موجود صحبت می‌کنیم، نباید نسبت به آن خیلی دیدگاه حماسی و رمانتیک داشت و نه نگاهی تاریک و مآیوسانه. بحث از امکان هست و من فکر می‌کنم که مقاومت در برابر وضع موجود امکان دارد اما امکان مشروط؛ امکانی که نیازمند فراهم‌شدن مجموعه‌ای از تمهیدات و شرایطی است. این تمهیدات و شرایط در واقع امکان مقاومت را تبدیل می‌کند به یک امر بالفعل. اما یک وجه دیگر هم هست. دقت کنید. همین اکنون هم در افغانستان جریان‌های گوناگونی برای مقاومت وجود دارند. اما وقتی که بحث از امکان مقاومت هست، این در واقع یک نوع فراگیرکردن مقاومت، کارآمدکردن و موثرکردن مقاومت است. انسجام و تقویت مقاومت است که به یک نیروی قدرتمندی تبدیل شود که به وضع موجود خاتمه بدهد. اما در عمل همین اکنون نیز مقاومت وجود دارد. برای مثال جریان‌ها و جبهه‌های مسلح در داخل افغانستان وجود دارند و مهم‌تر از همه جنبش بی‌نهایت نیرومندی که زنان افغانستان هستند. زنانی که بیشتر از هر کس دیگری در جامعه‌ی افغانستان قربانی بیداد کنونی هستند. گرچه در روزهای اخیر شاهد بودید که کشورهای غربی و به‌صورت مشخص ایالات متحده‌ی امریکا کوشش کردند که از زنان افغانستان بازهم سوءاستفاده کنند و کوشیدند نشان بدهند که درخواست‌هایی از سوی زنان و جامعه‌ی مدنی افغانستان وجود دارد برای تعامل با طالبان، اما بلافاصله واکنش‌هایی که جریان‌های مدافع حقوق زنان و زنان افغانستان از افغانستان و بیرون از افغانستان بروز دادند، نشان داد مقاومت زنان افغانستان در برابر طالبان بیش از هر زمان دیگر امیدوارکننده و جدی است. بنابراین بحث امکان مقاومت بحث بر سر وجود مقاومت نیست. مقاومت همین اکنون وجود دارد و بحث از امکان مقاومت در واقع بحث فراگیرکردن مقاومت و تقویت ظرفیت مقاومت و ایجاد انسجام در میان گروه‌ها و جریان‌هایی است که نسبت به افغانستان علاقمند هستند و تعهد دارند به سرنوشت، میراث، مردم و ساکنان این کشور. بنابراین بحث امکان مقاومت به نظر من باید معطوف به بحث گسترش و تقویت مقاومت معنا و تفسیر شود.

اطلاعات روز: ما می‌دانیم که مقاومت در برابر طالبان همواره با هزینه‌های انسانی و رنج‌های بی‌شماری همراه بوده است. با توجه به این مسأله بعضی‌ها این سوال را مطرح می‌کنند که چطور می‌شود این مقاومت را از لحاظ اخلاقی توجیه کرد. شما چه پاسخی دارید؟

سلطانی: خوب واضح است که مقاومت در برابر وضع اکنون مستلزم پرداخت هزینه است. همچنان که در گذشته هم این گونه بود. در دوران قبلی که طالبان بر افغانستان مسلط شد، مقاومت‌های بسیار خونینی در جبهات مختلف در برابر طالبان صورت گرفت. ما هنوز کشتارهایی که در مزار و بامیان اتفاق افتاد، را به خاطر داریم و مردم افغانستان سیاست سرزمین سوخته در شمالی را از یاد نبرده‌اند و مقاومتی که در مجموع در حوزه‌ی شمال افغانستان صورت گرفت، در بغلان، دره صوف، پنجشیر، سرپل، بدخشان، تخار و جاهای مختلف دیگری که مقاومت صورت گرفت. منظور من این است که مقاومت در برابر چنین بیدادی که کشور را در واقع کاملاً نابود کرده و می‌رود که آخرین ظرفیت‌های بقای کشور را نیز نابود کند، بدون تردید مستلزم پرداخت هزینه است.

از طرف دیگر اجازه بدهید به یک نکته‌ی مهم و سرنوشت‌ساز اشاره کنم. آن نکته این است که از دید اردوگاه غربی‌ها و عرب‌ها و متحدان و حامیان و به‌وجودآورندگان طالب، حوزه‌ی مقاومت ضدطالب در حوزه‌ی کلان قلمرو منافع آن‌ها قرار نمی‌گیرد. در واقع به نوعی ذیل منافع روسیه، هند، ایران و تعدادی کشورهای دیگر طبقه‌بندی می‌شود. این مسأله را شما حتا در آغاز حمله‌ی امریکا به افغانستان هم دیدید که در لابلای خاطره‌نویسی آن‌ها آمده است که آن‌ها دوست نداشتند که افغانستان به دست ائتلاف شمال به گفته‌ی آن‌ها فتح شود؛ ائتلافی که در واقع وجود نداشت و ندارد اما همین مسأله‌ی ائتلاف شمال نیرویی است که غربی‌ها آن‌را هم‌راستا با منافع خود نمی‌دانند. به همین دلیل است که این اردوگاه در افغانستان یک متحد بیشتر نمی‌شناسد و حتا زمانی که ضرورت ایجاب می‌کند، آن متحد می‌تواند طالب باشد و امروز شاهد این هستیم که کشورهای غربی، کشورهای عربی و بسیاری از کشورهای منطقه به حامیان طالبان تبدیل شده‌اند و به اشکال گوناگون و پیدا و پنهان از آن‌ها حمایت می‌کنند. این مسأله مقاومت را خیلی دشوار می‌کند. در نبود یک حمایت بیرونی و پشتوانه‌ی سیاسی و بین‌المللی مقاومت بسیار پرهزینه است و همین امر هزینه‌های مقاومت در برابر طالب را بالاتر می‌برد.

در باب توجیه اخلاقی دو نکته را توجه کنیم. اول این‌که آیا تسلیم در برابر وضع موجود وجاهت اخلاقی دارد یا نه؟ مثلاً وقتی ما بیاییم در برابر این همه بی‌اخلاقی و تجاوز و کشتار و شکنجه و بیدادی که صورت می‌گیرد، در برابر محرومیت زنان از کار و تحصیل و زندگی، این‌که قانون مدونی برای محاکم وجود ندارد و ما شاهد ایجاد محاکم صحرایی هستیم، و در برابر اشکال مختلف تبعیض در برابر اقوام افغانستان، اگر تمام این‌ها را در نظر بگیریم، تحمل این واقعیت‌ها و سکوت و مماشات در برابر چنین وضعیتی به باور من توجیه اخلاقی ندارد نه مقاومت در برابر چنین وضعیتی. دفاع از بقای کشور، دفاع از سرزمین، دفاع از حقوق میلیون‌ها انسانی که در افغانستان گرفتار چنین وضعیت بدوی و جاهلانه شده‌اند، من فکر می‌کنم مسئولیت و وظیفه‌ی اخلاقی است. نه تنها نباید بر وجاهت مقاومت تردید کرد، بلکه سکوت و مماشات در برابر وضع موجود یک امر غیراخلاقی است.

اطلاعات روز: شما پیشتر اشاره کردید به ظرفیت‌های اجتماعی و کانون‌های بالقوه و بالفعل مقاومت علیه خشونت در کشور. اگر ممکن است بیشتر توضیح بدهید و اگر فکر می‌کنید در خارج از کشور هم چنین ظرفیت‌هایی وجود دارد، اشاره‌ای به آن‌ها هم داشته باشید.

سلطانی: طبیعتاً ظرفیت‌های گوناگونی در کشور وجود دارد. اجازه بدهید برای مثال به سه ظرفیت بسیار واضح که وجود دارد اشاره کنم. من در ابتدای سخن عرض کردم که وضع کنونی نشانی از غیبت تفکر و زوال خرد در جامعه‌ی افغانستان است و نوعی زوال فرهنگ. ما در واقع با یک وضع طبیعی مواجه هستیم. مهم‌ترین ظرفیت جامعه‌ي افغانستان برای مهار چنین وضعیتی میراث‌های بی‌نهایت ارزشمند تمدنی و تاریخی آن‌هاست. فراموش نکنیم که افغانستان در میان کهن‌ترین تمدن‌های جهان دارای سابقه‌ای درخشان است. تمدن بلخ و حوزه‌ی بلخ، بامیان و غزنین و غور و بدخشان و قطغن در همین کشور است. دقت کنید که همین حوزه‌های تمدنی و فرهنگی که ما از آن غفلت کرده‌ایم، مهم‌ترین ظرفیت‌های فرهنگی و فکری مقاومت را در اختیار ما قرار می‌دهند. از یک طرف ما دیدیم که اسلام سیاسی و گروه‌های جهادی کشور را به کدام وضعیت کشاندند، از طرف دیگر دیدیم که ارزش‌های مدرن و به‌طور مشخص حقوق بشر، حقوق زنان و جامعه‌ی مدنی ملعبه‌ای برای کشورهای بیرونی است که با استفاده از آن‌ها به‌صورت مقطعی و پروژه‌ای در راستای منافع خود و در رقابت با کشورهای دیگر استفاده می‌کنند. در نتیجه چیزی که ما نیاز داریم یک گفتار سیاسی است؛ یک نگاه سیاسی، یک آرمان‌شهر، چیزی که بتواند به مردم افغانستان و به‌خصوص جوانان افغانستان چشم‌اندازی از آینده بدهد. من فکر می‌کنم که تمدن‌ها و میراث تاریخی افغانستان عناصر و لایه‌های گوناگونی دارد که امکان خلق چنین چشم‌اندازی را در اختیار ما قرار می‌دهد و درنتیجه جست‌وجوی راه‌حل‌ها از میراث فرهنگی و تاریخی ما یک گام مهم و اساسی است.

ظرفیت بعدی در کنار ظرفیت فرهنگی و تمدنی که ما داریم و این ظرفیت فرهنگی و تمدنی می‌تواند ما را در برابر بدویت و جهالت کنونی کمک کند، در افغانستان، نسل جوان نیرویی است که با جهان امروز و بسیاری از الزامات آن آشنا هستند، از دانش و تحصیلات برخوردارند، خواهان یک زندگی مسالمت‌آمیز و مدنی هستند، و این ظرفیت انسانی در افغانستان یک نکته‌ی قابل توجه است. فراموش نکنیم که در تمام این سال‌ها چه در داخل کشور و چه در بیرون از کشور از ظرفیت نیروی انسانی و جوانان ما در جنگ‌های گوناگون به‌عنوان یک نیروی قوی و موثر استفاده شده است. این نیروها تاکنون در اختیار کشور و منافع کشور نبوده و زمانی که این نیروها در اختیار منافع کشور قرار بگیرند و در راستای منافع مردم سازماندهی شوند، این یک ظرفیت بزرگ است.

ما متاسفانه بار دیگر در طی نیم قرن اخیر درحال تجربه‌ی موج عظیمی از مهاجرت هستیم. بخش وسیعی از نیروهای انسانی ما که در طی دو دهه‌ی اخیر در کشور فعال بودند، از کشور خارج شدند یا درحال خارج‌شدن هستند. همه‌ی این‌ها می‌توانند ظرفیت روانی و حمایتی بسیار قدرتمند برای مقاومت در داخل افغانستان از بیرون فراهم کنند و تا جایی که قوانین و فرصت‌ها و محدودیت‌های کشورهای میزبان اجازه می‌دهد، این نیروها هم می‌توانند به‌عنوان حامیان قوی و تأثیرگذار برای حمایت از مقاومت از جهات گوناگون مورد محاسبه قرار بگیرند.

اطلاعات روز: با توجه به صحبت‌هایی که تاکنون صورت گرفت، می‌شود نتیجه گرفت که بحث از امکان یا امتناع مقاومت در برابر وضع موجود بی‌نتیجه است. با این‌حال هنوز کسانی هستند که به امتناع مقاومت باور دارند. می‌توانید در رابطه با دیدگاه این گروه توضیحی بدهید.

سلطانی: در باب دیدگاهی که از امتناع مقاومت در افغانستان صحبت می‌کند، باید گفت که این یک دیدگاه یک‌دست نیست. اجازه بدهید من کمی این مسأله را بیشتر توضیح بدهم. یک گروه کسانی هستند که مقاومت در برابر وضع موجود را غیرضرور و بی‌فایده می‌دانند به این دلیل که باور دارند افغانستان اکنون از اشغال بیگانگان و از دام جزیره‌های قدرت قومی و از دام فساد آزاد شده است. این گروه بیشتر اتنوسنتریست‌های قومی هستند؛ کسانی که احساس می‌کنند با تمرکز قدرت قومی و یک‌دست‌سازی جامعه‌ي افغانستان، سرکوب فرهنگ‌ها و سرکوب نیروها و جریان‌های دیگر، و حذف گروه‌های قومی دیگر از قدرت، به مسأله‌ی بحران قدرت در افغانستان غلبه کرده‌اند و در واقع بحران قدرت را ازطریق زور حل کرده‌اند. این یک [محاسبه اشتباه] است و هم‌چنانی که به‌طور مثال در طی سه قرن نتوانستند با سلطه‌ی تمام‌عیار قومی مشکل افغانستان را حل کنند، طبیعتاً این راه‌حل در آینده نیز ناکام خواهد بود و دیر یا زود عوارض این راه‌حل خود را نشان خواهند داد.

گروه دوم کسانی هستند که وقتی از امتناع مقاومت صحبت می‌کنند با سلطه‌ی قومی همراه نیستند. در واقع آن‌ها وضعیت موجود را وضعیت ایده‌آل نمی‌دانند. به نظر آن‌ها وضعیت بحرانی و خطرناک است. اما استنادات دیگری دارند که مقاومت در برابر وضع موجود را ضرور نمی‌بینند که مهم‌ترینش این است که وقتی یک خط سیاسی، گفتار و آرمان سیاسی مشخص برای فردای پس از طالب وجود نداشته باشد، مقاومت در برابر طالبان در واقع به یک نکته‌ی کور و بی‌سرانجام ختم خواهد شد. مسأله‌ی آن‌ها در واقع فردای پس از طالب است و این‌که اگر ما با ایستادگی در برابر طالبان تاوان بدهیم، در فردای این تاوان‌دادن‌ها باز هم همان گروه‌ها و جریان‌ها و چهره‌های سیاسی به قدرت برخواهند گشت که خود آن‌ها از هر نظر که محاسبه کنیم مسئول وضع موجود هستند. برای مثال اگر شما ارجاع بدهید به ازبک‌ها و این سوال که بازگشت جنرال دوستم در بیست سال گذشته تا چه میزان به نفع ازبک‌ها بوده است که حالا دوباره بخواهد بر سر قدرت بیاید؟ عین سوال در مورد تاجیک‌ها و هزاره‌ها و حتا در مورد پشتون‌ها نیز مطرح است. نخبگان و جریان‌های سیاسی پشتونی که با طالبان همراهی نمی‌کنند و امارت طالبان را برای مردم افغانستان یک خطر و یک تهدید می‌دانند. بنابراین مسأله‌ی این گروه امتناع مقاومت نیست بلکه بیشتر بر می‌گردد به این‌که این مقاومت باید چشم‌انداز روشنی داشته باشد؛ هزینه‌ها و تاوان‌هایی که پرداخت می‌شود نباید بازگشت به همان چیزهایی باشد که وضع کنونی در واقع تا حد زیادی محصول کار و کارنامه‌ی ‌آن‌هاست.

اطلاعات روز: بزرگترین نقدی که می‌توانید بر این دیدگاه‌ها وارد کنید چیست؟

سلطانی: از دیدگاه امتناع مقاومت، مسأله‌ای که اتنوسنتریست‌ها یا طرف‌داران سلطه‌ی قومی و یکسان‌سازی سیاسی و فرهنگی در افغانستان مطرح می‌کنند، خوب طبیعی است که بن‌بست و بحران افغانستان از همین ناشی می‌شود. ما نمی‌توانیم بحران را با بحران حل کنیم. این نامعقول و ناشدنی است و امتناع عقلی دارد. اما گروه‌های دیگری که از امتناع مقاومت صحبت می‌کنند از دو نظر استدلال‌های شان دارای وجاهت هستند. یعنی قابل تامل است و باید مورد توجه قرار بگیرد و تا جایی که امکان دارد برای رفع و رجوع آن‌ها کوشش شود. یک مسأله همین است که جنگیدن در برابر طالب، در خلای یک چشم‌انداز سیاسی روشن برای فردا طبیعتاً بازگشت به نقطه‌ی اول است و این جز خسارت‌های مادی و انسانی بیشتر و جز رنج و زخم بیشتر دست‌آوردی ندارد. بنابراین از این نظر مهم این است که یک نوع توافق سیاسی، یک نوع اجماع نسبی بر سر یک گفتار سیاسی و بر سر یک چشم‌انداز سیاسی در آینده به وجود بیاید. این نکته‌ی مهمی است که در واقع نوعی پیش‌شرط بسیج جمعی و ملی در برابر وضع کنونی هم هست. شما تاکنون دیدید که چیزی که در فضای عمومی وجود دارد خواسته‌های متناقض است؛ پرچم‌های گوناگونی وجود دارد، دولت‌های مجازی تشکیل شده است، بخشی از تجزیه صحبت می‌کنند، بخشی دیگر از دولت همه‌شمول یا همان دولت سهمیه‌ای و تعدادی هم از نظام فدرال صحبت می‌کنند. این پراکندگی آرا و دیدگاه‌های سیاسی یا تنوع در آرمان‌های سیاسی که شما در فضای کنونی مشاهده می‌کنید، اگر همه‌ی آن‌ها یا اکثریت آن‌ها به نوعی در یک مخرج مشترک فروکاسته نشوند، هم مقاومت را سخت و دشوار می‌کند، هم مقاومت را پرهزینه می‌کند و هم بسیج توده‌ای را سخت و حتا ممتنع می‌سازد. به همین دلیل دیدگاهی که امتناع مقاومت را به این مسأله ربط می‌دهد تا حد زیادی موجه است.

اطلاعات روز: گرچه موضوع گفت‌وگوی امروز بحث گسترده و کلانی است، و همان‌طور که شما گفتید نمی‌توان تمام زوایای این مسأله را در یک برنامه پوشش داد، اما در ختم برنامه‌ی امروز اگر نکته‌ای را بخواهید اضافه کنید چیست؟

سلطانی: فکر می‌کنم که دو نکته را در این مجال می‌توانم خدمت شما عرض کنم. مسأله‌ی اول این است که وقتی ما از استیلای جهالت صحبت می‌کنیم قاعدتاً نباید با آن با تعصب رفتار کنیم. به این مفهوم که ما نباید خیال کنیم که تنها گروه طالبان است که دچار نوعی جهالت عمیق است. بقیه‌ی ما نیز دچار همین جهالت هستیم و سرنوشت همه‌ی ما تا حد زیادی شبیه به هم است. یعنی تفاوت‌ها از این نظر خیلی تفاوت‌های ماهوی و جوهری نیست. یک فاصله‌ی معنادار با هم نداریم. چیزی که در فضای عمومی مشاهده می‌کنیم، اگر همین فضای رسانه‌ای را هم مبنا و معیار قرار بدهیم، چیزی که شما به‌صورت حداکثری می‌بینید برخوردهایی ناشی از ناعقلانیت است و ما در مواجهه با فضا شاهد یک نوع رفتار غیرعقلانی بسیار گسترده و نوعی فراگیری ناعقلانیت هستیم. من فکر می‌کنم که برخورد مسئولانه با وضعیت ایجاب می‌کند که همه‌ی کسانی که به نوعی خود را در قبال این وضعیت درگیر و مسئول می‌دانند، با تامل و دوراندیشی و نوعی رفتار مسئولانه با کشور و سرنوشت مردمان کشور برخورد کنند.

مسأله‌ی دوم این است که گروه‌هایی که در گذشته مسئول این وضعیت بودند و نوعی وضعیت امتناع مقاومت و استیصال را در جامعه‌ی خود به جا گذاشته‌اند، آن‌ها باید برای بازسازی اعتماد عمومی و برای احیای سرمایه‌ی اجتماعی که در افغانستان به‌شدت آسیب دیده و مخدوش شده است، نسبت به این گذشته مسئولیت بپذیرند و در قبال مسئولیت‌های خود در گذشته در برابر مردم افغانستان و افکار عمومی افغانستان، بیشتر گفت‌وگو و صحبت کنند و برای چشم‌انداز آینده هم به‌صورت واضح و صریح نشان بدهند که مقاومتی که باید صورت بگیرد و مقاومتی که جریان دارد و در فردای افغانستان پس از طالب، آنچه در این بیست سال اتفاق افتاد، از قبیل شخصی‌شدن سیاست، خانوادگی‌کردن سیاست، بی‌اعتنایی به منافع ملی، فساد و بی‌بندوباری و ویرانی بنیادهای کشور، از دست‌دادن فرصت‌های سیاسی و مسائلی که در این بیست سال مردم افغانستان تجربه کردند و هشدار دادند و اعتراض کردند اما هیچ کدام آن‌ها دیده نشد و آن‌ها خیال می‌کردند که پول و قدرت امریکا و ناتو برای آن‌ها یک تضمین دایمی هست و آن‌ها هرگونه خواستند می‌توانند رفتار کنند و تحت تاثیر همین فهم، نسبت به مردم افغانستان با نوعی بی‌اعتنایی برخورد کردند. من فکر می‌کنم که مسئولیت‌پذیری آن‌ها و نوعی اذعان به مسئولیت‌های‌شان می‌تواند برای احیای اعتماد جمعی و انسجام جمعی کمک کند.