نمایندگان پارلمان افغانستان بودجهی پیشنهاد شدهی دولت برای سال 1394 شمسی را رد کردند. البته حق داشتند رد کنند. 567 میلیون دالر برای «وزارت همآهنگسازی تصامیم رییس جمهور و رییس اجرائیه» یعنی چه؟ وقتی که وجود چنین وزارتی هنوز در پارلمان کشور تأیید نشده، چهگونه میتوان برای آن بودجهای به این بزرگی در نظر گرفت؟ زمزمهای در این مورد هم هست که رییس جمهور قبلی، آقای کرزی، از وضعیت موجود خود ناراحت است و نزدیک است به یک «برادر ناراضی» تبدیل شود. برای همین، دولت تصمیم گرفته که در سال پیشرو هر ماه 100 هزار دالر به او هم بدهد. رییس جمهور فعلی وقتی که به قدرت رسید، اولین کاری که بعد از جابهجا کردن دسترخوان بر شانهی خود کرد، این بود که عسل را از سر سفرهی برادران ارگ برداشت. حالا منابع موثق خبر میدهند که جای عسل را کشمش گرفته و 23 میلیون دالر برای تأمین کشمش ارگ در بودجهی سال 94 در نظر گرفته شده. خوب، اینگونه موارد را باید نمایندگان پارلمان رد میکردند.
از اینها گذشته، خود همین بودجه تعیین کردن در این دولت داستان شیرینی است. بیش از 80 درصد بودجهی میهن بودجهپرور ما را خارجیها میدهند. این چیز بدی نیست. معلوم میشود که ما خیلی زرنگیم که بودجهی ملی خود را از دیگران میستانیم. اما این وضعیت یک معنای بد هم دارد: خارجیها میتوانند این پول را به ما ندهند. شما درست میگویید. بر پدر خود لعنت میکنند که ندهند. ولی واقعا اگر بدجنسی کنند، این کار از دستشان برمیآید. مثل این است که کسی به شما بگوید که بروید و به فلانی کارت بفرستید و همهی اهل و عیال و همشهریهایش را به میهمانی در خانهی خود دعوت کنید. بعد، شما بگویید که برای خرج این میهمانی پول ندارید. آن وقت او بگوید که خاطرتان صد درصد جمع باشد، چرا که او تمام مصارف میهمانی را از چوب سوخت تا مرچ و مصالهی دیگ خواهد پرداخت. شما تصمیم میگیرید که پلو مفصلی ترتیب بدهید و دوازده رقم میوه بیاورید و سفرهیتان را با انواع خوردنیهای عجیب بیارایید. حتا ابتکار میکنید و تصمیم میگیرید که برای هر میهمان یک کارت تیلفون اتصالات هم در دسترخوان بگذارید. میهمانان را دعوت میکنید و آنها هم قول میدهند که یک روز پیشتر از زمان دعوت پیش شما بیایند تا بیشتر گرد هم باشید. دلتان باغ-باغ میشود و لحظهها را میشمارید (اگر چه لحظهها از اسمهای غیرقابل شمارش به شمار میروند). اما یک روز مانده به میهمانی، آن کس که قول داد تمام مصارف را بپردازد، به شما زنگ میزند و در کمال تأسف به شما خبر میدهد که نمیتواند به قول خود عمل کند.
حالا من با شما چه کار کنم؟ میدانم همین لحظه بهجای اینکه به بودجهی مملکت فکر کنید، دهانتان پر از آب شده برای آن میهمانی.