شریک نمودن اطلاعات و باورها، مفید است. مثلاً فرض کنید شما دیشب از تلویزیون ژوندون دیده و شنیدهاید که وزیر اطلاعات و فرهنگ سابق این مملکت(!) طی یک ویدیو کنفرانس مخفی از دست فعالان رسانهای شکایت دارد و با صدای بلند و ادبیات شیرین مختص به خود وزیر، ژورنالیستان را «حرامزادا» (حرامزادهها) عنوان میکند و با تمام نیرو به نحوی قسم میخورد که نمیماند. یعنی نمیماند که فعالان رسانهای طبق اصل حرفه، دست به انعکاس حقایق و واقعیتهای آشکار و پنهان بزنند. شما این اطلاعات را با یک دوست دیگر که تلویزیون را ندیده، شریک میکنید. او ممکن است تعجب کند، ممکن است هیچ تعجب نکند. البته به این خاطر ممکن است تعجب کند که او شخص وزیر را آدم نیک، شخص عالم، شخصیت روشن و متعهد میدانسته و با شنیدن این روایت، آنهم با آن ادبیات مختص به خود وزیر، کمی به خودش شک میکند. ممکن از شما بپرسد که وی عینک داشت؟ شما بگویید، بلی! او پرسان کند که کتوشلوار (دریشی) به تنش بود؟ شما بگویید، بلی! دوست شما سوال کند که سر چوکی نشسته بود؟ شما جواب بدهید که بلی! او سوال کند که دری صحبت میکرد؟ شما بگویید، بلی! او سوال کند که دخترخالهاش که سند صنف دوازده دارد و در یک ریاست مقرر شده بود، در کنارش بود؟ شما بگویید، نه. این ویدیو کنفرانس، مخفی بوده. ایشان دیده نمیشد. با تمام این سوال و جوابها، دوست شما قناعت نکند و عزم کند که بازنشر این برنامه را ببیند. میبینید که مفید است. حداقل یک نفر را وادار کردید که به باورهای چندین سالهی خود شک کند و دنبال حقیقت بگردد. از طرف دیگر، ممکن است او اصلاً تعجب نکند؛ چون ممکن است از جملهی کسانی باشد که از کار و کردهی وزیر سابق اطلاعات و فرهنگ باخبر باشد و با ادبیات مختص رهین، آشنایی داشته باشد و بارها از زبان مبارک آن دانشمند محقق، جملات مسلح به حرامزاده و از این قبیل اصطلاحات ناب را شنیده باشد. حتا در این صورت، این شریک کردن اطلاعات بهنفع است؛ چون شما میفهمید که دوستتان قالبی و خشک نبوده، فراتر از ظاهر آن وزیر دریشیدارِ نکتاییپوش فکر میکرده و مثل خیلی از «مشران» این وطن، فریب مقام و قدرت ظاهری وزیر را نخورده است. دقیقاً به همین خاطر است که جمع کثیری از بزرگان، زندگینامه دارند. در زندگینامههای آنها، عادات، خصوصیات، تواناییها، تجربهها، کامیابیها و ناکامیهای آنها ذکر شدهاند. من نیز به تبع از این روش، میخواهم یکی از رازهای شخصیتی خویش را فاش کنم. من در زندگی از چیزی نترسیدهام، بهجز یک چیز. یکبار زمانی که خرد بودم و پیش ملا میرفتم، ملای قریهی ما با مشت به دهنم زد و یکی از دندانهایم را شکست. تا مدتی از ملا میترسیدم؛ اما حالا رفع شده. اما از یک چیز بسیار میترسم. حدس بزنید من از چه میترسم! از طالب؟ از انتحاری؟ از داعش؟ از جهنم؟ از یخی و گرمی؟ از گرسنگی؟ از رفیق بد؟ از وزیر سرکش و بیفرهنگ؟ از وکیل بینظم؟ از سیاستمدار وابسته؟ از حیوانات درنده؟ از تاریکی؟ از بلایی؟ از دیو و جن؟… نه من از هیچکدام اینها نمیترسم. من از تشناب تاریک میترسم. مخصوصاً که شتاب رفع حاجت بسیار بالا باشد. البته این تشناب تاریک یک حاشیهی ترسناک هم دارد و آن اینکه من پیراهنتنبان افغانی پوشیده باشم و ایزاربندم کورگره شده باشد. از این حالت هم میترسم. امیدوارم این اطلاعات شخصی خودم را که با شما شریک کردم، مفید واقع شوند. البته اخیراً یک ترس دیگر هم در وجود من رخنه کرده و آن، تشناب ساختن وزارتها و ادارات دولتی است. یعنی با تمام احترامی که به تمام وزیران دارم، میترسم وزارتخانهها جای رفع حاجت وزیران شوند. مثلاً اروپا بروند، هزار سند و بهانه بیاورند که نیاز به کمک دارند. وقتی هم کمک دریافت کردند، بگیرند در وزارتخانهی خود راحت بنشینند، بخورند و رفع حاجت نمایند! مثل بعضی از وزیران گذشته که فعلاً وزیر نیستند و ممکن است به اتفاق خانواده، عازم شهرهایی شده باشند که هوای معتدل دارند. مثل کالیفرنیای جرمنی! شما هم اگر فکر میکنید آنچه را که میدانید، ممکن است برای دیگران فایده داشته باشد، با دیگران شریک کنید. هیچ ضرری نمیکنید. نه کسی به دلیل داشتن عینک و دستار شما را به لوی سارنوالی معرفی میکند و نه لوی سارنوالی اینقدر ذلیل است که مشروعیت و عدم مشروعیت فرمانها و فرمایشهای ادارهها و شخصیتهای حقوقی را نفهمد! اما اگر فکر میکنید که اگر این اطلاعات را شریک کنید و وزیری، بهخاطر درز کردن اطلاعاتی که شما میفهیمد، شما را اختطاف میکند، آن را شریک نکنید. حداقل تا زمانی که مطمئن شوید به چنگ آدمهای وزیر نمیافتید. از من به شما نصیحت بود! نه اینکه مرا هم اختطاف کرده باشد، نه! من اگر پول هم بدهم، مرا کسی اختطاف نمیکند.
در اخیر، یکی از گفتههای لقمان حکیم را یادآور میشوم که گفته بود: «ادب را از بیادبان آموختم!» حالا برماست که فرهنگ را از بیفرهنگ، ادب را از بیادب و منطق را از بیمنطق بیاموزیم. چون اینگونه میفهمیم که ارزش عفت کلام، ادب رفتار، منطق کار و زندگی کجاست و چهقدر است.