وقتی که در گفتار شهروندان افغانستان در بارهی جنگ اسرائیل و حماس در نوار غزه (در فضای واقعی و مجازی) دقت میکنیم، میبینیم که در اکثر این گفتارها فلسطینیها هم بهعنوان قهرمان ستوده میشوند و هم بهعنوان قربانی توصیف میشوند. اکثر افرادی که حماس را -بهخاطر حملهاش بر اسرائیل- قهرمان میدانند، فورا بر وجه قربانی بودن حماس و پایگاه اجتماعیاش نیز تأکید میکنند. این تصویر ذهنی دوشاخه که به سرعت با هم جابهجا میشوند، بیش از آن که چیزی را در بارهی فلسطین، اسرائیل یا حماس روشن کند، نشان میدهد که در ذهن و ضمیر یک شهروند افغانستان چه میگذرد.
قهرمان
در افغانستان، واژهی «قهرمان» دلالت باریکی دارد. به این معنا که حوزهی دلالت این کلمه بسیار محدود است. قهرمان در افغانستان غالبا به کسی گفته میشود که از طریق «زور» بر حریفان خود غلبه کرده و باعث سرفرازی وطنداران خود شده باشد؛ البته این وطنداران میتوانند کل شهروندان افغانستان باشند یا فقط به یک شهر و قوم و محله تعلق داشته باشند. در ملک ما، کسی در حوزهی صنعت، علم، هنر و نظایرشان قهرمان نمیشود. قهرمانی معمولا با غلبه و زور همبسته است.
یکی از حوزههای درخشان قهرمانی در خاطرهی جمعی مردم افغانستان «بیگانهستیزی» است؛ مخصوصا اگر بیگانهیی که مورد نفرت و ستیز است، قدرتمند هم باشد. کسی که به هر نحوی با قد افراشته، ایمان محکم و غرور تزلزلناپذیر در برابر چنان بیگانهیی بایستد و او را از هیچ جهتی نپذیرد، چانس قهرمان شدن مییابد. این «نپذیرفتن» سربسته و بدون انعطاف از عناصر اصلی قهرمانی در این حوزه است.
بخش مهمی از تاریخ معاصر افغانستان داستان این نپذیرفتن بیگانه و ایستادن به هر قیمتی در برابر اوست. اهمیت این ایستادن قهرمانانه در حدی بوده که حتا سخن گفتن از هزینه-فایدهی این ایستادن در میان مردم این کشور ممکن نبوده است. وقتی بیگانهیی بخواهد -بر اساس تصور یکپارچه و آزمونناپذیری که ما از او داریم- عزت و شرف و ناموس و داراییهای مادی و معنوی ما را پامال کند یا به تاراج ببرد، تکلیف انسانی ما در برابر او چیست؟ جنگیدن و تا آخرین قطرهی خون خود ایستادن؛ به هر قیمتی؛ با هر پیآمدی.
از این منظر، قهرمانی جمعی و فردی ما همواره عذری بوده است برای ویرانی و عقبمانی ملک ما. صورت سادهاش این است: اگر بیگانگان میگذاشتند و به غارت و ویرانی ملک ما دست بر نمیآوردند، ای بسا که ما نیز کشور پیشرفتهیی میداشتیم. اما نگذاشتند. این همه ویرانی و عقبمانی ربطی به ما ندارد؛ در جریان دفاع از عزت و ناموس و فرهنگمان بود که به این روز رسیدیم. در واقع، میگوییم: یک ملت قهرمان اگر مخیر شود که از عزت و شرف و دین و فرهنگ خود دفاع کند یا به سوی کار و توسعه و تمدن برود، حتما گزینهی اول را انتخاب میکند. چرا که اساسا قهرمانی همین است.
واقعیت چیست؟ واقعیت این است که ما این «قهرمانی» را پوششی، عذری، توجیهی و محملی برای بحران فکری و عقبمانی شرمبار اخلاقی خود ساختهایم. ما به پدیدهی «قهرمانی» متوسل میشویم تا با واقعیت دردناک بداندیشی و بدکرداری خود روبهرو نشویم.
قربانی
قهرمان زور بیگانه را نمیپذیرد؛ قربانی ظرفیت خود را قبول ندارد. مردم افغانستان از یک سو به صورتی از قهرمانی چسپیدهاند که به آنان اجازه نمیدهد گونههای دیگر تعامل با بیگانگان را ببینند؛ از سویی دیگر، وقتی به خود نگاه میکنند و نمیتوانند حجم ویرانی و عقبمانی مملکت خود را انکار کنند، آن تصویر دومی (یعنی قربانی بودن) را در ذهن و ضمیر خود فعال میکنند. میگویند: ما دایما مورد ظلم و تاختوتاز دیگران بودهایم و سرگذشت ما داستان بلندی است از شهید شدن و آسیب دیدن و آماج توطئه قرار گرفتن.
قهرمانی در برابر بیگانگان این امکان را رفع میکند که ما از طریق تعامل با دیگران به توسعه دست یابیم- عذر اول. قربانی بودن ضلع دیگر توسعه، یعنی ظرفیت درونی را ممتنع میسازد- عذر دوم. به بیانی دیگر، قربانی به خود و به دیگران میگوید: از من انتظار نداشته باشید که کاری بکنم؛ همین که یک تن رنجور و شکسته را در من میبینید که به سختی نفس میکشد، نیز از سر من زیاد است. من شهروند افغانستان هستم. من ملت افغانستان هستم. در من چیزی نمانده یا از ابتدا در من ظرفیت و توانی رشد نکرده که بتوانم خودم را از این وضعیت دردآور بیرون بیاورم.
واقعیت چیست؟ واقعیت این است که ملتهای زیادی از خاکستر جنگهای ویرانگر و مداخلات خارجی کمرشکن برخاستند، کمر راست کردند، نگرش خودقربانینگری را کنار نهادند و به توسعه و پیشرفت دست یافتند. برای ما خود را «قربانی» دیدن گریزگاهی برای فرار از مسئولیت و جهد نورزیدن است.
وقتی شهروند افغانستان حماس را قهرمان و قربانی میبیند، به خود و دیگران میگوید:
میتوانست حمله کند و کرد؛ به همین خاطر، اگر هیچ کار دیگری برای مردم خود نکرد، باز معاف است.
نمیتواند در برابر قدرت نظامی اسرائیل بایستد؛ به همین خاطر، اگر اسرائیل غزه را با خاک یکسان میکند، حماس چه کند؟ معاف است. چنان که گفته شد، این کمتر به اسرائیل و حماس ربط دارد و بیشتر به طرز دید شهروند افغانستان نسبت به مسئولیت شهروندی، بحران فکری و سردرگمی اخلاقیاش. به بیانی دیگر، ما در همه جا میکوشیم از روبهرو شدن با خود فرار کنیم.