خالق ابراهیمی
هموطنان غیور و مسلمان، جای بسی خوشحالی است که کاکا گُل جان ولد مُلا محمد جان ولد سید جِنتو، در این اواخر خیراندیش شده است. به نقل از رادیو آفتابه و خبرنگاران موجود در محل، ایشان گوسفندی را در پیش پای خری قربانی کرده است و ضیافتی به بزرگی خیرات کاکا قمبر گرفته است. ایشان گفتند که ما برایی خودنمایی اینکار را نمیکنیم، بلکه برای آیندهی ملت و دولت افغانستان و برای نجات از بحران، دست به امر خیر زدیم که شرورها را با دعا و تسبیح و حمد و ثنا دور کنیم. ملت گوسالهپرور برای قربانی! همانطور که این گزارش را میخوانید و خود میدانید که جای سوالهای بسیاری باقی است که باید ایشان جواب میدادند که ندادهاند. من خودم را مسئول دانستم تا تحقیقات خویش در مورد قربانی و ضیافت خدمت انور و منورتان تقدیم کنم.
تاریخ قربانی به کمون اولیه بر میگردد، یعنی همان جوامع اولیه که تشکیل شدند و بعد از این که توانستند خوراکهیشان را پیدا کنند، یا مجبور شدند به شکار بروند و هرکار دیگری انجام دهند تا زنده بمانند. از همان روزهایی که تازه انسانها، که یکی از همین کفار به آن لقب حیوان ناطق داده است، شروع به تشکیل دادن گروهای اجتماعی کردند. مثلا برایی این که بیناموسهایی از جامعهی دیگری آمده و در حق اینها بیناموسی نکنند، باید رییس میداشتند و رییس معاون میداشت، که خود بهتر میدانید. برادر شیر، میخواهم بگویم از همان اول که رییس و رییسبازی و تشکیل گروههای اجتماعی سرزبانها افتاد، قربانی و ضیافت شروع شد و به کلام ساده، خرتاخری شروع شد.
به این میگویند قربانی که بعدش شکمها در پیچ و تاب بیفتند از شدت پرخوری نتوانند کفش شان را از کفش دیگری تشخیص دهند. البته این شاید چال نو باشد تا خبرنگاران که معاششان به پنج هزار افغانی نمیرسد، نتوانند در ضیافتها شرکت کنند و گزارش پرخوریها و کجنشینیهای رییسان مُلک خراسان را به بیرون انتقال دهند. به خاطری این حرف را گفتم که معمولا کفشهای خبرنگاران از این محافل گم میشوند و آنانی که دست به این عمل نیک میزنند، خوب میدانند که خبرنگار توان هرروز کفش خریدن را ندارد. به همین خاطر عدهای از خبرنگاران محترم چپلق به دست در دربار شیرزوی ننگرهاری حضور داشتند. به جای دوربین و ضبط کنندهی صدا و دوربین عکاسی همه چپلق به دست و نوشابه به دهن نشسته بودند. و تو ای خواننده، اگر علاقهمند به خبرنگاری هستی، اول برو کفشت را پیش شیرخان ببر و یک نقش پامیر را بزن تا از بقیهی کفشها تمیز داده شود. میدانم که زورت به کمرت نیست، بلکه به قلمت هست و اگر دزد کفشت را پیدا کردی، بیا و در ستون خبرنگار ناراضی بنویس که شرمسار شرمسار شود.
بزرگان گفتهاند که «هرسخن جایی و هرنقطه مکانی دارد». بحث ما روی تاریخ قربانی بود و رفت روی شیرزوی. نمیدانم چرا هروقت از قربانی و ضیافت صحبت میکنم، همیشه چهرههای سرشناس کشور به یادم میآیند. از جمله همین شیرزوی است که یک خدمتکار برای گرداندن شکمش ضرورت دارد. این تیپ مردم از اول خیلی عاشق چاق شدن هستند. خام و پخته، حلال و حرام، ناشسته و شسته، هرچیزی که دم دستشان رسید، الله گفته میل میکنند. بعدا داکتر به داکتر و شفاخانه به شفاخانه میشوند تا شکم آب کنند و از زیر منت مادر اولادها بیرون شوند. کسی نپرسد که مادر اولادها را چکار به شکم. فکر کنم تشویششان را خودتان بهتر درک میکنید. از آنجایی که در تاریخ این مُلک هیچضیافتی به خیر مردم نبوده است، لذا شما دوست عزیز نیز به این ضیافتها دل نبندید و بروید قرار خودتان را یک طرف انداخته و آواز افغانستان را ببینید.
اگر لیلی را میدادند به مجنون/ در دنیا هیچشیخی رسوا نمیشد