Photo: Sent to Etilaatroz

افزایش مدارس دخترانه؛ راهبرد طالبانی برای ترویج افراطیتِ تهدابی

تمنا عارف

[یادداشت اطلاعات روز: اطلاعات روز دیدگاه‌های مختلف در مورد مسائل گوناگون جامعه‌ی افغانستان را بازتاب می‌دهد. این دیدگاه‌ها لزوما منعکس‌کننده‌ی نظر و موضع اطلاعات روز و گردانندگان آن نیستند. اطلاعات روز فقط مجالی برای بیان دیدگاه‌ها فراهم می‌کند و درباره‌ی دیدگاه‌های وارده نفیا و اثباتا موضع‌گیری نمی‌کند. تمام دیدگاه‌های بیان‌شده در مقالات و یادداشت‌ها و صحت‌وسقم ادعاهای مطرح‌شده به خود نویسندگان مربوط است. اطلاعات روز از نقد دیدگاه‌های منتشرشده در بخش مقالات وارده نیز استقبال می‌کند]

هانا آرنت معتقد بود که یکی از عملکردهای عمده‌ی حکومت استبدادی ایجاد جامعه‌ی استبدادی است. جامعه‌ی استبدادی توسط رژیم مستبد «ایجاد می‌گردد» و به بستر بازتولید شر و عادی‌سازی این پدیده‌ می‌انجامد. با تکیه‌ به نگرش آرنت در پیوند به رویکرد رژیم‌های مستبد، امروزه می‌توان رد پای استبدادی‌سازی جامعه را از رفتار رژیم‌ مستبد طالبانی نیز به وضوح مشاهده نمود. عملکرد رژیم طالبان از بدو غصب امور مملکت تا اکنون در قامت یک رژیم استبدادی تمام‌عیار، در ابعاد وسیع و متکثر آن، معطوف به ایجاد یک جامعه‌ی استبدادی و یک‌دست استوار بر سه‌ بُن‌مایه «قومیت، زبان، ایدئولوژی» است. اتاق فکری که ارابه‌ی یک‌دست‌سازی و تحکیم سلطه‌ی استوار بر این سه بُن‌مایه را هدایت می‌کند بر این اعتقاد است که به‌رغم در دست‌ داشتن قدرت، هنوز مناطق و محلاتی وجود دارند که به مثابه‌ی قلمروهای سرخ و ناخودی، تحکم سلطه در آن‌ها دچار چالش است. جنبش‌ها و جریان‌های مسلحانه و مدنی‌، زنانه، مردانه و مختلط که از این مناطق پیوسته برای از پا درآوردن رژیم طالبانی به میدان آمده‌اند، این گروه را وادار به چاره‌جویی‌های مختلف کرده است. ایجاد مدارس دینی، به‌ویژه‌ برای دختران یکی از کارشیوه‌های این گروه برای گسترش قلمرو سلطه و استبداد توسط رژیم طالبانی ا‌ست. در این یادداشت به رویکرد مدرسه‌سازی و ایجاد مدارس دخترانه توسط رژیم، پرداخته‌ام. افزودنی‌ است که آنچه در این یادداشت خواهد آمد، پاره‌هایی از برداشت‌ها، نتایج، تحلیل رفتاری و نگرش به رویکردها است.

عملکرد گروه طالبان در مقابل زنان، از مواردی بوده است که طی تسلط این گروه بیشتر ناکاویده باقی مانده است. از سویی نیز، با گذشت بازه‌های زمانی مختلف و رویکردهای جدید طالبان، ضرورت تحلیل و تدقیق رفتاری‌ این گروه ارزش بازکاوی می‌یابد. با طرح این پرسش ساده که طالبان در مدیریت حضور و زندگی زنان در اجتماع چگونه عمل ‌کرده‌اند؟ و با طرح پرسش‌هایی در ادامه‌، به این یادداشت می‌پردازیم.

رویکرد مدیریتی سلسله‌مراتبی

یکی از قلمروهای مورد نظر طالبان برای سازماندهی استبدادی‌سازی جامعه، کار وسیع و شبکه‌ای در حوزه‌ی مدیریت زندگی زنان است. برای فهم موردی‌تر و قاعده‌مند رویکرد گروه طالبان در برابر زنان، پنداشته ‌می‌شود که وارد مرحله‌ای از دسته‌بندی‌هایی شویم که بیان جوانب و گرایش‌های نهفته در این وضعیت را ساده‌سازی کند. به برداشت من، گروه طالبان در این زمینه سه رویه را گام‌به‌گام مورد اجرا قرار داد‌ه‌اند که شرح هرکدام دربرگیرنده‌ی جزئیات زیرین‌ است:

یک، حیازدایی و اتهامِ ترویج فساد

طالبان در نخستین اقدامات شان علیه زنان برهان قاطع خود را چنین بنا نهادند که «حضور زنان در بیرون از منزل سبب ترویج فساد اخلاقی می‌گردد». این گروه با به پیش‌گیری چنین جو تبلیغاتی‌ و فضای مطلق اتهام، تا حدودی موفق شدند بر احساسات مذهبی جامعه‌ی سنتی افغانستان غلبه کنند و در مقیاس زیادی زنان را به خانه‌ها بازگردانند. این تبلیغات البته نتوانست همه‌ی فضا را بپوشاند، زیرا منطق اتهام نمی‌توانست برهمه‌جا کارکرد مشابه داشته باشد. مکاتب، دانشگاه‌ها و حتا شفاخانه‌ها در قدم بعدی مورد اتهام قرار گرفتند.

دو، بهانه‌ی نصاب غیرشرعی و اختلاط صنف‌ها و محل کار

دانشگاه‌ها، مکاتب و شفاخانه‌ها که قشر وسیعی از زنان در این مکان‌ها حضور داشتند در قدم دوم و با شیوه‌ی دیگری مورد تصفیه و زن‌زدایی قرار گرفتند. تعداد بسیاری از داکتران، پرستاران‌ و دیگر اعضای خدمت و کادر زنِ شفاخانه‌ها از کار برکنار و تعداد باقی مانده نیز در شرایط دشوار و خفقان‌آوری به انجام وظیفه می‌پردازند. منطق اتهام طالبانی در این مکان‌ها «نصاب غیرشرعی و اختلاط صنف‌ها و محل‌ کار» را دستمایه قرار داد و گام‌به‌گام این فضاها را از حضور زنان تصفیه کرده است.

سه، ایجاد مدارس دینی، تبلیغ کاذب زیر نام آموزش و تعلیم زنان

در یک گزارش رسانه‌ای به نقل از معین وزارت معارف رژیم طالبان آمده‌ است که ۱۴ ‌هزار مدرسه‌ی دینی دارای مجوز فعالیت هم‌اکنون در سراسر کشور مشغول به فعالیت‌ اند. در مقابل، گزارش سال ۱۳۹۹ آمار و احصائیه مرکزی کشور تعداد مکاتب را در سراسر کشور ۱۶ هزار و ۴۲۹ باب گزارش کرده است. مقایسه‌ی این دو آمار نشان‌ می‌دهد که مدارس دینی تحت اداره‌ی طالبان که پایگاه‌های ترویج ایدئولوژی طالبانی و افراطیت روزافزون ‌اند، به شیوه‌ی سازماندهی‌شده جاگزین مکاتب ساخته می‌شوند. اکنون طالبان به‌وسیله‌ی رسانه‌های تحت کنترل شان، به‌ویژه جماعت یوتیوبرها هفته‌وار چندین مصاحبه و گزارش تبلیغاتی از این مدارس تهیه می‌کنند. بخش وسیعی از این شبکه‌های تبلیغ و گزارش به‌شکل هدفمندانه وضعیت را به سود رژیم طالبان و اغوای مخاطبان با دروغ «مساعد شدن فضای تعلیم و تحصیل زنان و دختران» مصادره می‌کنند. ۱۴ هزار مدرسه‌ی دینی با تدریس قرائت سخت و سفت طالبانی، اکنون در سراسر کشور بدون هیچ مانع و اخلالی فعالیت دارند؛ اما آیا این مدارس می‌توانند به‌جای مکاتب و نصاب متکثر تعلیمی و تحصیلی علوم امروز پاسخ‌ده و جایگزین باشند؟ پاسخ از همین حالا روشن و نخیر است.

چرا مدارس دینی و دخترانه؟

طالب از منظر ایدئولوژیک محصول زایمان مدرسه است و از منظر ژنتیک محصول زایمان پدرومادرهای سنتی‌ای که در گروه نگرش‌های سنتی جامعه و ایدئولوژی دینی فرزندآوری کرده‌اند؛ ولی عدم وجود فهم فرزندپروری باعث گردیده این فرزندان در گذر زمان به بزه‌کاران، خلاف‌کاران و خطاکاران در برابر آسایش جمعی تغییر هویت بدهند و طالبان و داعش پدید آیند. مدارس دینی پسرانه‌ی بی‌شمار و هدفمند در مناطق قبایلی و نقاط مختلف پاکستان و افغانستان در پرورش حتمی طالبان نقش مرکزی بازی نمودند. نگاه به بدنه‌ی جمعیتی طالبان نشان می‌دهد که گستره‌ی جغرافیایی این گروه بیشتر در مناطق جنوبی و قبایلی متمرکز بوده است. این تمرکز می‌تواند یکم، بیانگر تفاوت فضای فرهنگی در جنوب با دیگر مناطق باشد و دوم، دوری قلمرو از دسترس معماران ایدئولوژیک مدارس، که همین دو دلیل عمده توانسته‌اند مانع رشد آنچنانی افراطیون مدرسه‌ای در همه مناطق گردد. درگیری‌ها و اختلافات قومی درون‌گروهی طالبان که چندان اجازه‌ی رسانه‌ای شدن نمی‌یابد گواه بر این مدعا است که شمار متحدان مدرسه‌ای این گروه، به‌ویژه در شمال به مراتب کم‌تر از آن است که بتواند به لفظ «ولاتفرقو»ای که طالبان مدرسه‌ای و استبداد طالبانی از آن ابزار بهره‌جویی و غصب قدرت ساخته‌اند، کفاف بدهد.

لذا سعی همه‌جانبه‌ی مدیران ارشد این گروه در ایجاد این مدارس بر آن است که قبل از هر اتفاقی علاج واقعه کرده باشند. آنان به متحدان مدرسه‌ای و تغذیه‌شده از ایدئولوژی افراطی بیشتری نیاز دارند تا بتوانند برای بقا و طول عمر بیشتری دست پیدا کنند. در بخش دیگر اما آنچه بیشتر جالب توجه است، روان‌شناسی وضعیت در رویکرد مدرسه‌سازی است. درحالی‌که مکاتب دخترانه به‌دلیل محدوده‌ی سنی تا صنف ششم مجاز اند و دانش‌آموزان دختر بعد از ختم صنف ششم نباید در اجتماع بیرون شوند، برخلاف آن برای دختران مدرسه‌ای هیچ محدودیت سنی مشخص نشده است. گزارش‌های تصویری از این مدارس نشان می‌دهد که دختران و زنان از رده‌های سنی مختلف در آن شرکت دارند. به رؤیت روایت‌های محلی، برای جذب دختران و زنان در این مدارس شیوه‌ی تبلیغ و کارزار خانه‌به‌خانه و نیز از طریق خطبه‌های روز جمعه‌ی ملاهای مساجد راه‌اندازی شده است. پاسخ با جزئیات و شرح بیشتر مبتنی بر چرایی ایجاد مدارس دخترانه را در پی‌آمدها و نتایج آن می‌توان جست‌وجو کرد، اما پاسخ فوری به پرسش فوق این است که بر پایه‌ی ایدئولوژی و باور این گروه، بهترین زن زنی‌ است که در خانه به سر می‌برد، خدمات جنسی به مرداش ارائه می‌کند، فرزند‌آوری می‌کند و اراده و علاقه‌ای به شناخت دنیای بیرون از چهاردیواری خانه ندارد. قامت فکر و اندیشه‌ی زن ایده‌آل طالب که در مدرسه‌های طالبانی نیز آموزش‌های ایدئولوژیک فرا گرفته باشد، نمی‌تواند به آزادی، زن بودن و خود بودن، حق سیاسی، مشارکت در جهان پیرامون و باقی امور مدنی و سیاسی اندیشه کند. حتا در ابتدایی‌ترین فهمِ ممکن نمی‌تواند پرورش‌دهنده‌ی فرزندانی باشد که از دایره‌ی سنت و ایدئولوژی افراطی و مداراناپذیر فارغ به‌بار آیند. زنان و دخترانی که طی سالیان پسین با دانشگاه و مکتب و کتاب‌خانه و اجتماع آشنا شده‌اند، اکنون به سپر‌ مستحکم مقاومت و حق‌خواهی مبدل گشته‌اند که این در منطق طالبانی قابل تحمل و پذیرش نیست. ایجاد مدارس به مثابه‌ی پایگاه‌های مغز‌شویی به پیمانه‌ی وسیعی مسیرِ «به ‌سمت آینده» را در حال سم‌پاشی‌ است.

پوشش جغرافیایی راهبرد مدرسه‌سازی کجا است؟

به‌طور حد اکثری مدارس ایجادشده در مناطق شمالی، مرکزی و ولایت‌های نزدیک پایتخت گزینش شده‌اند. نه این‌که در جنوب یا دیگر بخش‌های کشور چنین مدارس ایجاد نگردیده است، بلکه تفاوت اساسی در این است که زنجیره‌ای از مدارس تازه‌فعال‌شده مناطقی را پوشش می‌دهند که از قبل چنین مکان‌هایی به پیمانه‌ی وسیع کنونی، در آن‌ها وجود نداشت. طبق یک گزارش رسانه‌ای، در هر ولسوالی از حداقل سه تا حد اکثر ده مدرسه‌ی دینی ایجاد گردیده است. آنچه مبرهن است این است که نودونُه درصد جمعیت افغانستان مسلمان ‌اند و به‌طور سنتی سلسله‌ی آموزه‌ها و اساسات دینی خویش را در مساجد فرا می‌گیرند. مصرف هزینه‌‌های هنگفت برای ایجاد شبکه‌ای از مدرسه‌های ایدئولوژیک با آموزگاران پرورش‌یافته در مدارس شبکه‌های افراطی، هدفمندانه در جهت بسترسازی افراطیت گسترده و سراسری می‌باشد. در نگر دیگر یکی از مقاوم‌ترین سنگرهایی که پیکره‌ی رژیم را متزلزل نگهداشته است جریان‌های مبارزات زنانی است که از نگاه جغرافیایی باشندگان این مناطق‌ هستند. بی‌هیچ گمانی پوشش جغرافیایی راهبرد مدرسه‌سازی مهار چنین فضایی را نیز در برنامه دارد.

پی‌آمدها و نتایج

گرچند برای پی‌آمدها و نتایج باید بلندمدت و گامِ زمان را مد نظر قرار داد. اما آنچه را که هم‌اکنون می‌توان به‌گونه‌ی نسبی در این زمینه مبنا قرار داد، کارکرد مدرسه‌های قبایل و مناطق جنوبی است. لشکر عظیمی از جنگ‌جویان، افراطیون، دگم‌اندیشان و زن و آزادی‌ستیزان که اکنون در قامت طالبان عرض اندام یافته‌اند، به‌ویژه نسل‌های دهه‌های پسین این گروه، روزی در همین مکان‌ها آموزش‌های ایدئولوژیک و افراطی‌گری‌شان‌ را فرا گرفته‌اند. اگر وضعیت به همین سرعت به ‌سمت مدرسه‌ای‌شدن فضا برود، آنچه مبرهن است این است که ما د‌ر خلال چند سال آینده نه با گروه طالبان بلکه با جامعه‌ی طالبانیزه شده مواجه خواهیم گردید که امکان نفس کشیدن و سخن گفتن فارغ از هوا و میل جامعه‌ی آنچنانی محال خواهد بود. ضرورت وجود مکاتب، دانشگاه‌ها و علوم معاصر در مرور زمان اگر منتفی هم اعلام نگردد، چنان طراحی خواهند شد که برون‌دهی امروزین و هم‌افق با جهان و زمان حال نخواهند داشت. زنان، به برد‌گانی بی‌اختیار و در گرو زندان‌های مردانه و سنتی باقی خواهند ماند. یک چنان جامعه‌ای که طالب در آن مسلط باشد و مدرسه‌ها به مکان‌های تولید نسل‌ فکری آن مبدل شوند، چیزهایی در هیأت تنوع فکری، جامعه‌ی مدنی، انتخابات، حق سیاسی و مشارکت در امور جمعی در آن جایگاهی نخواهد داشت.

چه بایدکرد‌ها

در چه ‌بایدکرد نخست، آنچه بسیار چاره‌ساز است، تحریم و خودداری از پیوستن به این مدارس است. خانواده‌ها باید ماهیت سرطانی این مدارس را به‌خوبی درک کنند و از ثبت‌نام و فرستادن فرزندان‌شان در فراگیری آموزش در مدارس طالبانی خودداری کنند. در هر خانواده حداقل یک تا چند عضو باسواد و دانش‌آموخته وجود دارد که می‌توانند برنامه‌های آموزشی جایگزین راه‌اندازی کنند و از حجم روزافزون پیوستن پسران و دختران در مدارس طالبانی بکاهند. دوم، ایجاد گروه‌های کتاب‌خوانی مجازی و حضوری می‌تواند راهبرد دوم در نفی راهبرد مدرسه باشد. سوم، فراگیری آموزش‌های دینی از طریق مساجد می‌تواند به‌عنوان راهبرد کاربردی دیگر مد نظر باشد. گرچند در این باب نکته‌ی اساسی این است که باز ملا امام مساجد که انتخاب آن خوشبختانه هنوز در اختیار خود مردم است، از رشته‌ی ملاهای مدرسه‌ای و هم‌پیمانان فکری طالبان یا یکی از آن‌ها نباشد. ما در مساجد به خوانش «حافظ» و «پنج‌گنج» نیز می‌پرداختیم، به گمانم این تنوع خود بیانگر فضای ترجیحی مساجد است. چهارم، راه‌اندازی آموزشگاه‌های رضاکار از گزینه‌های دیگر در نفی مدرسه‌ها است. تعداد زیادی از نسل دانشگاهی و دانش‌آموخته‌ها اکنون به‌دلیل بیکاری در خانه‌ها به‌سر می‌برند. این لایه‌ی خوابیده در زیرسقف خانه‌ها، می‌توانند امکان بدیل دیگری برای فراهم‌سازی زمینه‌های آموزشی برای دختران و پسران باشند. و راهبردها و گزینه‌های دیگری که می‌توان در این زمینه سنجید و عملی نمود.

سخن پایانی

سخن این نیست که جامعه‌ی ما به مدرسه و آموزش‌های اسلامی نیاز ندارد. البته باید گفت که یک جامعه‌ی اسلامی در وضعیتی که دین از اجزای جدایی‌ناپذیر آن پنداشته می‌شود و در موازای دیگر امور در حرکت است، امکان نفی آموزه‌های اسلامی و دین‌زدایی در آن، به سامان‌بخشی جامعه نمی‌انجامد. بلکه جامعه‌ی ما به فهم بهتر و اساسی‌تری از دین نیازمند است تا بتواند به‌ درستی نقش و اهمیت آن را به‌خودی خود تشخیص بدهد؛ با آن بماند یا از آن برهد. اما اساسا آنچه محل بحث دارد این است که ایجاد و فراهم‌سازی زمینه‌های فهم دین و فراگیری آموزه‌های این پدیده بدست طالب، اقدامی بهره‌جویانه، سیاسی و در جهت تحکم سلطه‌ی استبداد تباری، زبانی و ایدئولوژیک است. این جامعه، مانند هر جامعه‌ی دیگری به‌ آشتی با پیشرفت، مدنیت، آزادی، برابری، تنوع فکری و سیاسی، انتخابات، حق رأی، عدالت و همه‌ی الزامات امروزی زیستن نیازمند است. هر پدیده‌ای که این الزامات را برنتابد سلطه و وجودش گره از کار و روزگار ما نمی‌گشاید. دین با قرائت طالبانی که ما اکنون آن را به تماشا نشسته‌ایم در جنگ و ستیزه با همه‌ی این‌ ارزش‌ها به‌سر می‌برد. ما سزاوار زیستن در جهان امروزیم، با همه‌ی الزاماتش.