Photo: Social Media

جوانان؛ چالش هویت و دام افراط‌گرایی

نویسنده: م.ح.

[یادداشت اطلاعات روز: اطلاعات روز دیدگاه‌های مختلف در مورد مسائل گوناگون جامعه‌ی افغانستان را بازتاب می‌دهد. این دیدگاه‌ها لزوما منعکس‌کننده‌ی نظر و موضع اطلاعات روز و گردانندگان آن نیستند. اطلاعات روز فقط مجالی برای بیان دیدگاه‌ها فراهم می‌کند و درباره‌ی دیدگاه‌های وارده نفیا و اثباتا موضع‌گیری نمی‌کند. تمام دیدگاه‌های بیان‌شده در مقالات و یادداشت‌ها و صحت‌وسقم ادعاهای مطرح‌شده به خود نویسندگان مربوط است. اطلاعات روز از نقد دیدگاه‌های منتشرشده در بخش مقالات وارده نیز استقبال می‌کند]

اگر چشم‌اندازی به تاریخ نیم‌قرن اخیر افغانستان داشته باشیم درمی‌یابیم که از نیروی جوان افغانستان به مقاصد شخصی، گروهی و راهبردی سوءاستفاده گردیده است. 

تا اکنون در هیچ مقطعی از تاریخ سیاسی افغانستان دولت‌مردان نتوانستند به جوانان به‌صورت خاص و برای مردم به‌صورت عام هویت مشروع و مفید به ارمغان بیاورند. چنانچه ما تا اکنون با چالش هویت و عدم داشتن یک نام/آدرس واحد ملی مواجه هستیم. قسمی که تجربه گردید، نرسیدن به توسعه سیاسی در افغانستان و فروپاشی‌های پی‌درپی نظام‌ها در این کشور عامل بی‌باوری و عدم اعتماد حداقلی بین ملت و دولت بوده است. چنانچه گفته می‌شود بزرگ‌ترین اتکای کشور بر نسل جوان آن خواهد بود. بر اساس آمار رسمی صندوق جمعیت ملل متحد در افغانستان، در سال ۲۰۱۸ نزدیک به ۶۴ درصد از جمعیت کشور را جوانان زیر ۲۵ سال تشکیل می‌دادند. 

افراط‌‌گرا کیست و افراط‌گرایی (Extremism) چیست؟

قبل از وارد شدن به اصل بحث، بهتر است تعریفی از افراط‌گرایی (Extremism) ارائه بداریم. 

در آثار و مقالات پژوهشی اکادمیک پیرامون افراط‌گرایی و چیستی آن، تعاریف و بیانات متعدد ارائه گردیده است. 

افراط‌گرایی یعنی «اعتقاد بر منحصر بودن حق بدست یک فرد یا یک گروه و مشروع دانستن هر وسیله‌ای برای تحقق آمال و اهداف به سطح عام.» اگر این افراط‌گرایی شکل ویژه به‌ خود گیرد می‌شود افراط‌گرایی دینی. این نوع افراط‌گرایی علاوه بر مشخصات ذکرشده در بالا مشخصه‌ی سومی هم دارد و آن این‌که در این نوع افراط‌گرایی افراطی کسی ا‌ست که غیرخودی را کافر پنداشته و خون و مالش را مباح می‌داند. علاوه بر آن، افراط‌گرا مجالی برای گفت‌وگو نمی‌دهد و فقط و فقط خود را «حق» می‌داند. 

افراط‌گرایی‌ای که از دودهه به این‌سو در افغانستان حاکم است نوعی از افراط‌گرایی ا‌ست که استدلال و گفتمان را قبول و باور ندارد و مجالی برای ایجاد فرصت مبنی بر قبول یا عدم قبول او (افراط‌گرا) از جانب مردم را نمی‌‌دهد. به بیان دیگر، افراط‌گرا به گفت‌وشنود باور ندارد (پس از آن‌که به هدف برسد، در آنِ‌ واحد انفجار می‌دهد). 

جوانان و گرایش به افراط‌گرایی

در روان‌شناسی سیاسی، یکی از موضوعات قابل بحث، تمرکز بر مسأله‌ی «هویت» است. در این بحث بر اساس تئوری سازه‌انگاران، شناخت هویت و عوامل گرایش جوانان به افراط‌گرایی را مورد غور قرار می‌دهیم. سازه‌انگاران هویت را یک امر تجربی می‌دانند که در ساختار بیناذهنی انسان معنا می‌یابد. یعنی تجربه در ذهن یک شخص ایجاد می‌شود و سپس به‌عنوان «هویت» بازتاب می‌یابد. پیوند میان انسان باهویت طی شش مرحله صورت می‌گیرد. نخست، هویت‌خواهی: انسان طبیعتا هویت‌خواه است و می‌خواهد دیده شود. دیده شدن یعنی مورد توجه قرار گرفتن. دوم، هویت‌جویی: پس از کسب مرحله‌ی اول، انسان در پی چیزی‌ است که او را به هویت برساند. سوم، هویت‌یابی: انسان آن هویت را می‌یابد که دلش می‌خواهد. چهارم، هویت‌بانی: انسان پس از کسب هویت، در پی پاسبانی از هویت خویش است. پنجم، گسترش هویت: انسان پس از حفظ هویت، در پی بسط و گسترش هویت خویش است. به بیان دیگر، انسان می‌خواهد دیگران نیز همانند او شوند. ششم، اعمار هویت: در این مرحله انسان می‌خواهد که بقای خود را همیشه حفظ کند و برای حفظ آن به هر وسیله و امکانی دست می‌زند. 

علی‌رغم آن، گروه‌های افراطی و نظام‌های توتالیتر هردو جنبش‌‌‌های سوروای‌والیست (Survivalist) هستند. یعنی این گروه‌ها برای بقای خود در عرصه‌های اقتصادی، امنیتی، نظامی، فرهنگی و گسترش نفوذ جغرافیایی‌شان تلاش نهایی خود را انجام می‌دهند. اساس بنیان‌های افراط‌گرایی را دو مفهوم خود و دگر تشکیل می‌دهد. هنگامی که انسان با خطر مواجه می‌شود، بحث «خود» و «دگر» به میان می‌آید. با توجه به همین موضوع می‌توان گفت که اگر تمام مباحث مرتبط با افراط‌گرایی را داخل یک بوتل بریزیم، می‌توان دو مفهوم خود و دگر را از دهانه‌ی آن استخراج کرد. چنانچه گروه حاکم در افغانستان نیز عین برداشت را برون می‌دهد که بر اساس این باور، افراد جامعه به دو صنف تقسیم می‌شوند: صالح و فاسق. افراد فاسق (به تعبیر آنان)، مباح‌الدم هستند. به بیان دیگر، آنانی که مثل شما عمل می‌کنند و می‌اندیشند خود و آنانی که باور، اندیشه، رفتار، گویش و هر عنصر هویت‌بخش دیگری که همگون با شما باشد را ندارند دگر هستند. بر این اساس، عدم‌شان به ز وجود شان قلمداد می‌گردد. 

بنابراین، دیده می‌شود که پیوند مباحثی چون هویت، امنیت و افراط‌گرایی ریشه در تفکیک بین خود و دیگری دارد. زمانی که یک فرد افراط‌گرا از حریم خصوصی خود بیرون و به یک جمع وارد می‌شود، جمعی که همه به لحاظ فکری و ارزشی همگون و خودی هستند، یعنی به داعش، القاعده یا گروه‌های افراطی دیگر می‌پیوندد؛ آنگاه «خود فردی» به «خود جمعی» تبدیل می‌شود. این فرد در این فرآیند هویت‌خواهی، هویت‌جویی و هویت‌بانی، اینک «هویت فردی» خود را با یک «هویت جمعی» هم‌پیوند می‌بیند. نوع سوم هویت جمعی، هویت ایدئولوژیک است که نمونه‌ی بارز چنین هویتی می‌توان داعش را نام برد که نه قومیت می‌شناسد و نه ناسیونالیسم، بلکه یک گروه اسلامی افراطی فراقومی، فراکشوری و فرامرزی است. 

طرد شدن و هویت‌جویی

در مرحله‌ی هویت‌جویی بحث آن است که انسان باید چه هویتی را بگیرد؟ در این مرحله نهاد آموزش نقش مهم را بازی می‌کند. اگر نهاد آموزش سالم و بروز باشد می‌تواند فرد را به‌سوی هویتی که هم به نفع خود فرد و هم به نفع جمع است سوق بدهد. 

دلیل پیوستن جوانان به گرو‌ه‌های افراطی ادغام در گروه‌های جمعی و هضم شدن است؛ هویت جمعی‌ای که او را بازتعریف کند و از نیست به هست عوض نماید. این‌جا است که گروه‌های افراطی بیشتر از بین اقلیت‌های قومی و مذهبی سربازگیری می‌کنند و تا اکنون اکثر گروه‌های افراطی‌ای که ظهور کرده‌اند از بین همین اقلیت‌‌ها بوده است. 

بحث دیگر «پرخاشگری ناشی از انزوا» است. اساس این بحث که در روان‌شناسی سیاسی ریشه دارد بر این اعتقاد است که اگر انسان در حاشیه بماند (خود را طردشده احساس کند)، زمینه‌ی گرایش به پرخاشگری برای وی مساعد می‌گردد. چنانچه یکی از نویسندگان مشهور امریکایی می‌گفت: «انسان از هیچ چیز به اندازه‌ی طردشدن احساس ناراحتی نمی‌کند.» به‌گونه‌ی مثال، تفاوت و تمایز قایل شدن بین فرزندان در یک خانواده سبب می‌گردد فرزندی که خود را در حاشیه احساس می‌کند سایر برادرها و خواهرانش را به ‌نحوی مورد اذیت و آزار قرار بدهد. این عمل او به‌منظور برجسته‌ساختن موجودیتش در بین سایران هست که بفهماند من هم هستم. چنین انزوای خشونت‌باری در سطح کلان‌تر و در میان جامعه ممکن است بر اثر شکافی از نوع شکاف‌های اقتصادی، نابرابری اجتماعی و یا هم به‌خاطر در حاشیه ماندن یک گروه مذهبی یا قومی از قدرت، سیاست و تعاملات اجتماعی و یا به هر دلیل دیگری از این دست باشد. زمانی که انسان از هویت در دست داشته‌اش راضی نباشد و یا این هویت را فاقد بنیان‌های محکم و استوار احساس کند، به‌دنبال هویت جدیدی می‌رود. در این مسیر ممکن است به یک گروه تروریستی یا به یک گروه افراطی بپیوندد. برداشت این فرد این است که می‌تواند با پیوستن به این گروه، حلقه‌ی مفقوده‌ی هویتی خود را پیدا کند. 

جوانان چه‌گونه جذب گروه‌های افراطی می‌گردند؟ 

هویتی را که یک جوان برای خود می‌دهد، در صورت قانع نشدنش با این هویت گروه‌های افراطی فعال در جامعه به‌صورت اتوماتیک فعال گردیده و در صدد هویت‌دهی به این جوان می‌پردازند. گروه‌های افراطی یک ساخت اجتماعی جدیدی را برای این جوان می‌دهند که محتوای این ساخت قدیمی بوده اما بیان/لفظ آن با زبان‌ِ روز (جدید) می‌باشد. مثلا در عراق جوانان را تحریک نمودند که امریکایی‌ها آمده و چاه‌های نفت شما را غصب کرده‌اند، حق شما را می‌خورند و شما مکلف به جهاد و ایستادگی در برابر آنان هستید. یا به مردم فلسطین می‌گویند که اسرائیلی‌ها آمده و خاک شما را غصب کرده‌اند. در افغانستان نیز طی بیست سال اخیر، اساس ایدئولوژی و حربه‌ی گروه حاکم را شعارهایی چون «خاک مان توسط کفار و بیگانگان مورد اشغال قرار گرفته و بنا همه‌ی مسلمانان این کشور مکلف به جهاد علیه آنان هستند» تشکیل می‌داد.  

پس دیده می‌شود که گروه‌های افراط‌گرا می‌آیند و به امر واقعی، یک ساخت اجتماعی می‌بخشند. این‌ها در قالب یک گروه افراط‌گرا یا تروریستی تبارز می‌کنند و سپس قاچاق تسلیحات، قاچاق انسان، قاچاق مواد مخدر و سایر جرایم سازمان‌‌یافته، محملی برای حرکت این ساخت اجتماعی می‌شود. بنا تروریسم و جرایم سازمان‌یافته در یک هم‌پیوندی دائمی باهم هستند و هر جا که تروریسم و افراط‌گرایی است، قاچاق مواد مخدر، قاچاق سلاح، قاچاق انسان و سایر جرایم سازمان‌یافته هم وجود دارد. دیده می‌شود که تروریسم و افراط‌گرایی در پی احیای هویتی است که در اثر نظم اجتماعی و سیاسی غیرعادلانه از بین رفته یا تضعیف شده است. تروریسم و افراط‌گرایی می‌آید برای جوانی که دارای هویت متزلزل است هویت جدید و قابل قناعت بدهد. 

افراط‌گرایی فعلی سیاسی نه بلکه هویتی است

مقاله‌ای که تحت عنوان «تروریسم: دیدگاه تئوری هویت (Terrorism: An Identity Theory Perspective)» به قلم ست جی شوارتز، کرتیس اس دانکل و آلن اس واترمن تحقیق و نگارش یافته، نشان می‌دهد که تروریسم جدید در پی آن است که فعلا چه هویتی در حال ترویج است و لذا این افراط‌گرایی باعث می‌شود که هویت‎‌های کهنه در قالب نو شناسایی شوند و در جهان ترویج پیدا کنند. موفقیت یا نقطه‌ی برد گروه‌های افراطی استحاله‌ی هویت فردی جوانان در هویت جمعی و گروهی خود است. به همین دلیل است که داعش، القاعده و طالبان به‌شدت در پی جذب افراد (بیشتر از میان جوانان) هستند، چون به این جوانان سرگردان هویت جمعی می‌دهند. قسمی ‌که دیده می‌شود، مخاطبان این گروه‌ها جوانانی هستند که به‌دلیل فقدان و یا ضعف هویت در جست‌وجوی هویت جدید هستند. بنا می‌توان گفت که افراط‌گرایی فعلی سیاسی نیست بلکه عمیقا «هویتی» است. 

قسمی که در پاراگراف‌های بالا تذکر داده شد، جوانان در پی هویت هستند و نهاد‌هایی که این هویت را می‌دهند خانواده، احزاب، رسانه‌ها، نهاد‌های مدنی، گروه‌های سیاسی و به‌ویژه دولت، مهم‌ترین نهادهای هویت‌دهنده در یک کشور را تشکیل می‌دهند. افغانستان کنونی فاقد تمامی این نهاد‌ها است. در این میان حکومتی که حاکم است و گروه‌هایی که در این قلمرو به‌ نحوی فعال هستند، هر یک از این گروه‌ها به ‌قدر کافی از نیروی جوان (که اکثر شان بیکار، بی‌پول، بی‌برنامه، گرسنه، بی‌سواد/باسواد و دارای افکار نرم و متزلزل هستند) برای پیش‌برد اهداف شان استفاده‌ی بهینه می‌کنند. 

چنانچه گفته می‌شود بعد از حاکمیت دوباره‌ی طالبان بر افغانستان، داعش حضور و موجودیت فعال خود را از روز‌های نخست خارج شدن قوای ناتو و امریکا با انجام‌دادن حملات انتحاری در میدان هوایی کابل نشان داد. طبق آمار، داعش از دوونیم‌سال به این‌سو در حدود «پنج هزار» نیروی مسلح در جغرافیای افغانستان دارد. یکی از کار‌های تأثیرگذار داعش از بعد روانی، انتخاب پرچم این گروه به رنگ سیاه است. این رنگ از لحاظ روان‌شناسی رنگ‌ها درخور توجه و تأمل است. اول این‌که رنگ سیاه نشان‌دهنده‌ی قدرت است و عیاران خراسان قدیم رنگ سیاه می‌پوشیدند، به دلیل این‌که باید این قدرت به دشمن منتقل شود و روانش را تحت تأثیر قرار بدهد (شاخه‌ی خراسان داعش ریشه در همین تاریخ دارد). همچنان سیاه در بین تمامی رنگ‌ها، به تیره‌ترین و دیرپاک‌‌شونده‌ترین رنگ در میان رنگ‌ها قرار دارد. و نهایتا باید بدانیم که شعار داعش نیز این است که «ما همیشه جاویدان هستیم». 

بنا دیده می‌شود که در عدم وجود دولت کارا، نهاد‌های آموزشی مفید، رسانه‌ها، احزاب سیاسی بابرنامه‌، جامعه‌ی مدنی و خانواده‌های باسواد و تحصیل‌یافته و دارای دید مدنی، گرو‌ه‌های چون داعش می‌آید و به جوانان سرگردان هویت می‌دهد تا نیاز فقدان هویت این جوانان را مرفوع سازد. لباس، سلاح و پرچم می‌دهد تا بتواند هویت فردی و جمعی این جوانان را برطرف نموده و به اهداف سیاسی و نظامی و اقتصادی خود نایل گردند. بنا جوانی که با اساسات مستحکم و استوار هویتی ساخته نشود با یک تزلزل هویتی مواجه است. این طیف از جوانان در مسیر زندگی‌شان تا حدود چهل‌سالگی به‌صورت متواتر هویت خود را تغییر می‌دهند. این جوانان به نسبت نبود امکانات لازم فکری و معیشتی، قربانیان گروه‌های افراطی خواهند بود. امکانات لازم فکری به این مفهوم که این جوانان از درون تهی هستند و گروه‌های افراطی به سراغ آنان می‌آیند و این خا‌لیگاه را که نهاد‌های ذکرشده در بالا نتوانستند پر کنند، پر می‌کنند. زمانی که انسان از درون تهی باشد آنچه‌ که او را پر/تکمیل می‌کند در بیرون او قرار دارد، یعنی «خود» ناتوان و بلکه «دیگری» این هویت را به وی می‌دهد. زمانی‌ که دیگری این هویت را به این جوان داد، وی از این به بعد «دیگری» نیست بلکه وی «خود» آن «دیگری» می‌شود، زیرا وی به گروهی پیوسته است که وی را از خود می‌داند.