افغانستان و تفکر قالبی؛ در دفاع از تنوع

۱

«افغان‌ها نژادی شجاع، سرسخت و آزادی‌خواه هستند. آنان تنها به دامداری و زراعت می‌پردازند و از تجارت و بازرگانی دوری جسته و آن را به‎‌صورت تحقیرآمیز برای هندوها و سایر شهرنشینان واگذار می‌کنند. جنگ برای آنان هیجان‌آور و جانشین فعالیت‌های یکنواخت مشاغل صنعتی است[۱].» این جملات را فریدریش انگلس[۲]، فیلسوف، نظریه‌پرداز و مورخ نام‌ آشنای آلمانی در اواسط قرن نزده (۱۸۵۷) در مطلبی در مورد افغانستان نوشته است. آقای ژائو هاین[۳]، کاردار سفارت چین در افغانستان جمله‌ی نخست آن را در قرن بیست‌ویک (۲۰۲۳) عنوان پیام خود به‌مناسبت دومین سالروز سقوط افغانستان بدست طالبان ساخته است[۴]. تفکر و تصور در مورد افغانستان از آغاز همین‌طوری قالبی بوده و تا اکنون تغییر چندانی نکرده است. این روند که از آغاز قرن نزدهم میلادی با مونت‌استوارت الفنستون[۵] و بعد ویلیام مورکرافت[۶]، چارلس مسین[۷] و دیگران آغاز شد، تا اکنون به نحوی ادامه دارد. روندی که کماکان دانش امروز ما در مورد سیاست و جامعه‌ی افغانستان را به گروگان گرفته و با مقاومت در برابر روایت‌ها و دیداندازهای جدید همچنان به آینده تأثیر می‌گذارد. این‌جا به آناکاوی تفکر قالبی در مورد افغانستان به مثابه‌ی دفاع از تنوع موجود در این کشور پرداخته شده و در کنار مورد بیرونی، عامل داخلی این طرز فکر نیز به بحث گرفته می‌شود.

تفکر قالبی یا کلیشه‌ای (Stereotype) با ساده‌سازی مسأله‌ها عجالتا می‌خواهد به نتیجه و قضاوتی خاص در مورد گروهی از مردم یا چیزی برسد. نتیجه و قضاوتی مبتنی بر قوم، ملیت، نژاد، زبان، مذهب، جنسیت و سایر ویژگی‌های اجتماعی که معمولا برساخته و جهت‌دار اند و فردیت و تنوع انسانی را نادیده می‌گیرند. این قالب، تصور ثابتی را در ذهن شکل می‌دهد که به ‌واسطه‌ی آن می‌توان بدون درگیری و کلنجار رفتن مداوم فکری که لازمه‌ی شناخت پویا است، به فهمی دم‌دستی و ایستا رسید. به این وسیله رویکرد فروکاست‌گرایانه‌ای در ذهن شکل می‌گیرد که بدون توجه به تنوع اجتماعی و فرهنگی یک گروه ویژگی یا ویژگی‌های ثابتی را به همه‌ی اعضای آن نسبت می‌دهد. تفکر قالبی معمولا زمانی که متوجه گروه خودی است تصویری مثبت و زمانی که متوجه دیگری می‌شود تصویر منفی ترسیم می‌کند. این تفکر در صورت نخست از ساده‌دلی یا برتربینی و در صورت دوم از تعصب و غیریت‌سازی سرچشمه می‌گیرد. ویژگی دیگر آن تنبلی فکری می‌تواند باشد. چه فرد به این صورت به شناختی از امور از نوع «یکبار برای همیشه» می‌رسد و بعد بدون این‌که زحمتی را برای فهم چونی و پویایی امور متقبل شود به ابراز نظر می‌پردازد. از کارکردهای این طرز فکر ایجاد همبستگی میان گروه یا گروه‌های است که به هر طریقی آن را به کار برده و بهره می‌برند. برای آنان به این وسیله امکان طرح «ما» در مقابل «دیگری» فراهم می‌آید. از این منظر، ما دارای برتری‌های است که دیگری ندارد. تفکر قالبی از همین‌رو در بدو امر امکان به سخره گرفتن و بعد امکان تعرض و تعدی حقوق دیگری را فراهم می‌آورد. تغییر تفکر قالبی در کوتاه‌مدت دشوار است. افراد و گروه‌های همبسته که با بهره‌گیری از تفکر قالبی به زعم خویش به شناختی رسیده‌اند و به وسیله‌ی آن می‌توانند راحت‌تر دست به نتیجه‌گیری و قضاوت بزنند، در مقابل نظر مخالف مقاومت نشان می‌دهند و در بدو امر راضی به تغییر نیستند.

۲

تا اکنون تفکر در مورد سیاست و جامعه‌ی افغانستان بیشترینه قالبی بوده و با ساده‌سازی، واقعیت‌های اجتماعی و تنوع فرهنگی و سیاسی موجود در این کشور را نادیده گرفته است. افغانستان بر اساس واقعیت آن از جهات مختلف یکی از متنوع‌ترین کشورهای جهان است. تنوع قومی، زبانی، مذهبی، فرهنگی و اجتماعی در این کشور از منظرهای مختلف مثال‌زدنی است. در شب و روزهای دومین سالگرد سقوط افغانستان بدست طالبان که کاردار سفارت چین در افغانستان با نقل‌قولی از انگلس مطلب اشاره‌شده را در تعریف و تمجید از طالبان می‌نوشت، زنانی از افغانستان با فراخوان «هفته‌ی همبستگی با مردم افغانستان» در شهرهای مختلف جهان بر ضد طالبان اعتراض برپا داشتند[۸]. در کنار آن زنان در شهرهای مختلف در داخل افغانستان در مکان‌های بسته دست به اعتراض زدند و از مبارزه در مقابل طالبان گفتند[۹]. چند روز پس از آن جامعه‌ی ال‌جی‌بی‌تی افغانستان در رژه‌ی افتخار در شهر برمن در آلمان اشتراک کرده و به ضد طالبان شعار داد[۱۰]. همزمان حملات گروه‌های نظامی مخالف طالبان نیز در این دوره بیشتر از قبل افزایش داشت.

از آغاز سپتامبر تا دوازدهم آن تمنا زریاب پریانی، از فعالان حقوق زنان افغانستان در شهر کلن آلمان دست به اعتصاب غذایی زده و خواستار به رسمیت‌شناسی آپارتاید جنسیتی در افغانستان شد[۱۱]. امروز قضیه افغانستان و دادخواهی زنان فعال در این عرصه به ادبیات «آپارتاید جنسیتی» در سطح جهانی کمک کرده و امکان به رسمیت شناختن رژیم‌های ضد حقوق زنان را به‌عنوان رژیم آپارتاید جنسیتی مطرح می‌کند. این سویه از افغانستان که نشان‌دهنده‌ی تنوع است، در ارائه‌ی شناخت از این کشور غایب است. به لحاظ تاریخی نیز این تنوع نادیده گرفته شده است. امروز کم‌تر به این مورد اشاره می‌شود که تا قبل از تسلط دوباره‌ی طالبان در افغانستان، از بیشتر از ده میلیون دانشجو و دانش‌آموز در نظام آموزشی افغانستان نزدیک به چهار میلیون آن را دختران تشکیل می‌دادند[۱۲] و این در حالی است که آموزش رسمی در افغانستان بر اساس قوانین موضوعه‌ی آن زمان برخلاف بسا کشورهای دیگر اختیاری بود. یعنی بخش قابل توجهی از مردم به خواست خودشان فرزندان دختر خود را در کنار پسران‌شان برای کسب دانش به مکتب و دانشگاه می‌فرستادند و آنان را چونان جوامع دیگر بخشی از ساختارهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آینده‌ی خویش می‌دانستند.

به نظر می‌رسد وقتی صحبت از افغانستان است، پذیرش این‌که این کشور نیز به‌عنوان یک جامعه‌ی انسانی می‌تواند متنوع و متکثر باشد دشوار می‌شود. جهان به انسان افغانستانی که از حقوق بشر، سکولاریسم و دموکراسی، صلح‌طلبی، خداناباوری، حقوق محیط زیست، گیاه‌خواری، دگرباشی جنسی، دانش، شعر، موسیقی، عشق و هر نوع تنوع دیگر مرتبط به فردگرایی و حقوق بشر بگوید با دیده‌ی تعجب نگاه کرده و نمی‌داند چگونه آن را دریافت کند.

تصور از افغانستان آنقدر تحت تأثیر این طرز فکر است که حتا کشورهای همسایه شناخت قابل قبولی از آن ندارند. گاهی هم‌زبانان همسایه‌ی ما در ایران برای ما می‌گویند: «شما چقدر خوب فارسی صحبت می‌کنید!» این در حالی است که به‌دلیل حضور تاریخی قدرت‌های استعماری در منطقه این کشورها خود نیز از رویکرد دانش استعماری و تفکر قالبی آن شاکی اند و می‌کوشند در فضاهای دانشگاهی به نقد آن پرداخته و ادبیات بیافرینند. باری، تفکر قالبی و کلیشه‌ای با معیار قرار دادن چند قبیله‌ی پشتون که درگیر مناسبات قدرت بوده‌اند‌ تصویری بدوی و جنگ‌جو از انسان افغانستان ترسیم کرده و با فروکاست‌گرایی آن را به همه‌ی باشندگان این کشور تعمیم داده است. به این صورت این طرز فکر از بخش بزرگی از مردم افغانستان که شامل لایه‌های دیگر اجتماعی می‌شوند انسان‌زدایی کرده است. انسان افغانستان در این طرز تفکر فاقد ظرفیت طرح مسائل کثرت‌گرایانه و پیشرو دانسته می‌شود. در نتیجه وجود و روایت او انکار شده و تلاش می‌شود از بیرون تعریفی برای او قالب شود. به نظر می‌رسد دلیل خارجی غیبت تنوع در فهم افغانستان دانش استعماری و دلیل داخلی آن ناسیونالیسم است.

۳

آنچه انگلس در مطلب بالا در مورد افغانستان می‌گوید برگرفته از منابع بریتانیایی در زمان خودش است. این‌جا انگلس به‌عنوان نمونه‌‌ از سلسله مطالب و منابع بی‌شمار در نظر گرفته شده است. این منابع قسمی که انگلس هم در ادامه‌ی مطلب خود می‌نویسد، افغانستان را با تمام تنوع آن به چند قبیله‌ی پشتون که درگیر مناسبات قدرت بوده‌اند خلاصه می‌کند. در این دیدانداز تصویر افغانستان چندفرهنگی با تنوع گسترده‌ی زبانی، قومی، مذهبی غایب است. دانش استعماری با انکار سرمایه‌ی فرهنگی و تنوع افغانستان در خدمت سیاست قرار گرفته و زمینه را برای ایجاد حکومت‌های اجیر به نفع خود فراهم ساخته است. حکومت‌های افغانی در یک‌ونیم سده‌ی گذشته بیشتر از توجه به کسب مشروعیت داخلی به دریافت کمک و حمایت از قدرت‌های خارجی توجه داشته اند و در بعد داخلی با استبداد و خودکامگی عمل کرده‌اند.

منابع استعماری با انکار تنوع موجود در افغانستان و برجسته ساختن ویژگی‌های بخشی از آن، «دیگری» از این کشور ترسیم می‌کنند که جنگنده و بدوی است. این منابع با نادیده گرفتن بخش بزرگی از مردم افغانستان تصویری قبیله‌ای از این کشور به دست داده‌اند که به لحاظ تاریخی پی‌هم تکرار شده است. این همان تصویری است که وینستون چرچیل، نخست‌وزیر وقت بریتانیا در کتاب خودزندگی‌نامه‌ای خود مشخصا آن را در مورد پشتون‌‌ها یا پتان‌ها می‌گوید: «پتان‌ها مردمان عجیبی هستند. آنان تمام انواع رسم و رواج‌های وحشتناک و انتقام‌های ترسناک را دارند… قبیله‌های پتان‌ همیشه درگیر جنگ‌های خصوصی یا عمومی اند. هر مردی، چه سیاست‌مدار و چه عالم دین، یک جنگ‌جو است… هر خانواده انتقام و خونخواهی خودش و هر قبیله دشمنی خود را پروش می‌دهد. قبیله‌های متعدد و مجموع آن‌ها همه حساب و کتاب‌هایی برای تسویه با همدیگر دارند. هیچ چیزی هرگز فراموش نمی‌شود و کم‌تر حسابی تسویه‌ناشده می‌ماند.[۱۳]» در زمینه‌‌ی استعمار و دانش استعماری این تصویر قابل فهم است. چه استعمار نمی‌تواند بدون غیریت‌سازی و تعریف دیگری که بد است با ارائه‌ی تصویری منصفانه به اشغال یک سرزمین و جنگ در آن بپردازد. به حضور پی‌هم قدرت‌های بزرگ در افغانستان از این زاویه نیز می‌شود نظر داشت.

آنچه اما در مورد افغانستان قابل تأمل است، جذب این روایت استعماری در قالب ناسیونالیسم است. ناسیونالیسم افغانی در آغاز قرن بیستم با طرح آزادی سیاست خارجی افغانستان از زیر نظر بریتانیا با دو عنصر «اسلامیت و افغانیت» خودش را تعریف کرد. از این‌جا افغان که هویت قومی بود به‌عنوان هویت ملی مطرح گردید و با افتخار به جنگ از نشانی دین تکوین یافت. بعدتر هم برای آن تاریخ «پنج هزار ساله» با روایت جنگ و شجاعت در نظر گرفته شد. از این منظر به‌ صورتی «از بالا به پایین»، افغان «مرد» مفتخر به شجاعت و جنگ‌آوری تعریف شد که برای حفظ «دین» و «ناموس» جنگیده و می‌جنگد. موردی که مستلزم تقسیم جهان به «کفر و اسلام» و جهاد و مجاهدت بود. به این ترتیب، تصویری که دانش استعماری از افغانستان ترسیم کرده بود جذب روایت ناسیونالیسم قومی شده و ملی مطرح گردید. این دو در جریان یک سده‌ی گذشته به بازتولید همدیگر پرداختند و طوری هم‌پوشانی یافتند که این تفکر قالبی را چند لایه انکشاف دادند و زخیم ساختند.

در این خلال حکومت‌های افغانستان بدون توجه به تنوع موجود تلاش کرده‌اند بر مبنای روایت ناسیونالیستی که ریشه در دانش استعماری دارد کشور را در قالب یک ساختار سیاسی متمرکز بر محور قوم و دین اداره کنند. کاری که به‌صورت مداوم و دومدار با بن‌بست و شکست مواجه شده است. امروز طالب نیز خودش را با همین تفکر تعریف می‌کند و بدون توجه به واقعیت متکثر موجود خود را نماینده‌ی مردم افغانستان و سنت‌های آن می‌داند. مردم و سنتی که طالب از آن صحبت می‌کند همانی است که انگلس از نشانی دانش استعماری از آن سخن می‌گفت و بعد ناسیونالیسم افغانی آن را جذب کرد. این دو رویکرد به ایجاد طرح‌واره‌های[۱۴] در مورد افغانستان انجامیده که به تبع می‌خواهند تنوع این کشور را انکار یا در قالب استثنا جا بزنند. این طرح‌واره‌ها در مقابل دیداندازهای دیگر و معلومات جدید مقاومت کرده و انحصاری عمل می‌کنند.

۴

با توجه به موارد آمده، مسأله‌ی افغانستان از جهتی دفاع از تنوع است. نیاز است بر اساس واقعیت‌های موجود و لایه‌های مختلف اجتماعی، افغانستان به‌عنوان یک جامعه‌ی متکثر و متنوع مطرح گردیده و تفکر قالبی تا اکنونی در مورد آن به چالش کشیده شود؛ موردی که مستلزم نقد تفکر قالبیِ دانش استعماری در بیرون و به چالش کشیدن روایت درونی‌شده‌ی آن در ردای ناسیونالیسم افغانی در داخل است. این مهم می‌تواند در سرنوشت افغانستان و گذار این کشور به‌سوی قانون‌مداری، دموکراسی و سکولاریسم تأثیرگذار باشد.


[۱] Afghanistan by Frederick Engels (marxists.org)

[۲] Friedrich Engels

[۳] Zhao Haihan

[۴] Friedrich Engels: The Afghans are Brave, Hardy, and Independent (china-embassy.gov.cn)

[۵] Mountstuart Elphinstone

[۶] William Moorcroft

[۷] Charles Masson

[۸] بایگانی‌های هفته همبستگی | نیمرخ (nimrokhmedia.com)

[۹] زنان معترض در سالروز سقوط افغانستان: جهان به گزینه‌ی بدیل طالبان فکر کنند | نیمرخ (nimrokhmedia.com)

[۱۰] Telegram: Contact @bbcpersian

[۱۱] ایستگاه خبر؛ سه‌شنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۲ برابر با ۱۲ سپتامبر ۲۰۲۳ – BBC Persian

[۱۲]   سالنامه‌ احصائیوی ۱۳۹۹ (حمل ۱۴۰۰). ادارمه ملی احصائیه و معلومات

[۱۳] My Early Life : Churchill, Winston S. : Free Download, Borrow, and Streaming : Internet Archive

[۱۴] Schemas