نویسنده: عبدالحفیظ منصور
چکیده
مسأله این است که افغانستان از بدو تأسیس خود تا امروز، محلی برای آزمایش افکار، ایدئولوژیها و دستورهای گوناگون بوده است و پیوسته یکی میآید و دیگری میرود؛ بحران در پی بحران. این امر از نبود برنامههای مدون که در جهان امروز بهوسیلهی احزاب سیاسی دنبال میگردد، حکایت میکند. افغانستان فاقد حزب سیاسی نبوده است، ولی همین که سر میزنند، پس از چندی فرومی پاشند. این ناپایداری با توجه به فرهنگ حاکم بر افغانستان و تأکید بر عامل قومیت از کجا منشأ میگیرد؟ پژوهشگر در حسرت ثبات و امنیت افغانستان است و داشتن احزاب سیاسی پایدار را از عواملی میداند که با قدرت میتواند، در تأمین امنیت و دستکم فضای عاری از جنگ و خصومت درونی نقش ایفا بدارد، که تا اکنون افغانستان از آن محروم بوده است. بنابراین، سؤال اصلی این مقاله را «علل فرهنگی ناپایداری احزاب سیاسی در افغانستان» تشکیل میدهد. نویسنده برای دریافت راهحل این مسأله، نخست به گردآوری دیدگاه صاحبنظران جهان در مورد حزب، فرهنگ و قوم پرداخته و سپس به ۸۰ نفر از صاحبنظران و سیاستمداران افغانستان مراجعه کرده و بهصورت مستقیم نظر آنان را جویا شده است. در پایان همه -بدون یک نفر- به اتفاق نامساعدبودن بستر فرهنگی را عامل ناپایداری احزاب سیاسی در افغانستان قلمداد کردهاند. آنچه بهعنوان نتیجهی پژوهش بدست آمد، این نظریه است که نامساعدبودن محیط فرهنگی، در ناپایداری احزاب سیاسی مصیبتبار میباشد. از آنجایی که احزاب سیاسی افغانستان هیچ کدام با معیارهای پذیرفتهشدهی جهانی مطابقت نداشت، پژوهشگر بهمنظور ادامه دادن بحث، از گروههای فعال سیاسی در افغانستان بهنام حزب سیاسی یاد کرده است، ورنه جریانهای فعال سیاسی در افغانستان با احزاب سیاسی تفاوتهای ماهوی دارند. افغانستان باید از این وضعیت بیرون آید. بدین منظور بر پژوهشگران دیگر است تا با کار پژوهشگرانهیشان، مدلی از کار سیاسی را برای آیندهی افغانستان تجویز بدارند که با شرایط افغانستان مطابقت داشته باشد.
مدخل
افغانستان کشوری است که اقوام و طوایف متنوع و متعدد در آن زندگی میکنند. از نظر تنوع قومی و فرهنگی، افغانستان چهارمین کشور قارهی آسیا پس از هند، چین و مالیزیا به شمار میرود. بیش از ۵۰ گروه قومی با خصوصیات فرهنگی متمایز… در این سرزمین زندگی میکنند، گویشورانی با بیش از ۳۰ زبان و گویش مستقل یا نیمهمستقل در افغانستان بهسر میبرند (ارزگانی، ۱۳۹۰، ص ۶۸).
موقعیت افغانستان به تعبیر اقبال لاهوری در «قلب آسیا» موجب آن شده (بنگرید به کلیات اقبال لاهوری) تا هم لشکرکشایان و هم تاجران از چهارسو از این معبر عبور کنند و در فرجام هر یکی اثری از رهگذر قومی و فرهنگی از خود در این سرزمین بر جا نهند.
«حزب سیاسی» به سان بسیاری از آموزههای مدرن دیگر همچون جمهوریت، مردمسالاری، تفکیک قوا، انتخابات عمومی، حقوق بشر و شورای ملی از متاعهای ساخته و پرداختهی دنیای غرب است و این معقوله در اوایل قرن ۲۰ وارد افغانستان گردید و آهستهآهسته به رشد و نموی خود پرداخت. نخستین تلاش از این دست در حدود ۱۰۰ سال قبل در افغانستان آغاز شد که به «جنبش مشروطیت» در تاریخ افغانستان مشهور است.
روند حزبسازی را در افغانستان از رهگذر تاریخی به چهار موج میتوان دستهبندی کرد که عبارت اند از:
موج اول: به آن گروههای گفته میشود که با کسب استقلال افغانستان از هند بریتانوی، زیر نامهای جنبش، حزب، غورزنگ و… تشکیل شدند.
موج دوم: شامل شماری از احزابی میشود که پس از تصویب قانون اساسی در عهد محمدظاهرشاه (۱۳۴۳) اساسگذاری شدند.
موج سوم: با وقوع کودتای هفت ثور و تجاوز قوای شوروی به افغانستان، تعدادی از گروههای سیاسی در محیط مهاجرت بنایافتند که در ادبیات سیاسی افغانستان به «تنظیمهای جهادی» معروف اند.
موج چهارم: شامل آن عده از گروههای سیاسی گفته میشود که بهدنبال حضور نظامی ایالات متحده امریکا به افغانستان سر بلند کردند.
در مجموع دهها حزب سیاسی در افغانستان تأسیس شد و شماری به شهرت رسید، ولی هیچیک از آن نتوانست دوام بیاورد. هر یکی بهمثابهی یک جریان سیاسی نقش کموبیش ایفا کردند و پس از مدتی ناپدید شدند. در واقع آنگونه که از حزب سیاسی از سوی پژوهشگران تعریف شده که حزب سیاسی باید استعداد و توان بقا را دارا باشد، و دوام آن با رفتن اشخاص و افراد وابسته نباشد، احزاب سیاسی افغانستان از چنین ممیزهای محروم بودهاند.
پرسش اصلی این است که احزاب سیاسی افغانستان چرا ناپایدار اند و پس از مدت زمانی کمفروغ میشوند؟ غور و تفحص در این باره پژوهشگر را بدین پرسش فرعی میکشاند که دریابد عوامل فرهنگی و اجتماعی در کمعمری و ناپایداری احزاب سیاسی افغانستان چه اثری داشته است؟
فرضیه این است که ناپایداری احزاب سیاسی در افغانستان تکعاملی نبوده، بل دارای عوامل متعدد فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاست کشورهای بیرونی میباشد که پژوهشگر در این مقاله تنها به عوامل فرهنگی با تأکید بر عنصر قومیت میپردازد.
تفحص پژوهشگر نشان میدهد که در مورد احزاب و جریانهای سیاسی افغانستان آثار و مقالات متعددی منتشر شده است که از این میان عمدهترین آنها عبارت اند از:
شماره | نام کتاب | نویسنده | سال چاپ |
---|---|---|---|
۱ | نهضتهای اسلامی در افغانستان | نوشتهی سید هادی خسروشاهی | ۱۳۷۰ |
۲ | احزاب و جریانهای سیاسی افغانستان | بصیراحمد دولتآبادی | ۱۳۶۷ |
۳ | کمونیسم دوحزبی در افغانستان | آنتونی ارنلد، مترجم: سید رسول | ۱۳۶۳ |
۴ | احزاب و نهضتهای اسلامی افغانستان | محمدعلی رضوانی | ۱۳۶۸ |
۵ | اسلام و نوگرایی سیاسی در افغانستان | اولیویه روا، مترجم: ابوالحسن سروقد مقدم | ۱۳۶۶ |
۶ | تاریخچهی حزب دمکراتیک خلق افغانستان | محمداکرام اندیشمند | ۱۴۰۲ |
۷ | جمعیتشناسی | عبدالحفیظ منصور | ۱۳۹۰ |
آقایان خسروشاهی و دولتآبادی آثار شان را با رویکرد کرونولوژیک نگاشتهاند و وقایع را بهصورت تاریخوار ردیف کردهاند که به همین دلیل از تبیین و تحلیل مسائل تهی است. بنابراین، به پرسش علل ناپایداری فرهنگی احزاب سیاسی افغانستان نمیپردازند.
اولیویه روا، پژوهشگر فرانسوی با نگاهی جامعهشناسانه آغاز جهاد در برابر تجاوز شوروی را به بررسی گرفته است. آرنلد و اندیشمند کارشان به حزب دموکراتیک خلق افغانستان منحصر شده است. نویسندهی این سطور در جمعیتشناسی، فرازهایی از تاریخ حزب جمعیت اسلامی افغانستان را که خود عضویت آن را داشته، بیان کرده است که در مجموع هیچکدام از آثار یادشده بهصورت مشخص، علل ناپایداری احزاب سیاسی را نشگافتهاند.
نویسنده در این پژوهش مراجعه و گفتوگوی مستقیم با شخصیتهای سیاسی و روزنامهنگاران صاحبنظر را بر گزیده است زیرا پژوهشگر به این کار خود دو دلیل دارد:
- مسأله تازگی دارد و با مراجعه به کتابخانهها نمیتوان در این باب چیزی بدست آورد.
- انبوهی از سیاستمداران، روزنامهنگاران و روشنفکران در دسترس هستند که یا خود تجربهای از کار حزبسازی دارند و یا اینکه از نزدیک شاهد این ماجراها بودهاند. مراجعه به آنان پژوهشگر را از دادههای دست اول بهرهمند میسازد.
از این رو، راهاندازی مصاحبههای موردی و عمیق میتواند ما را به نکتههای دست اول رهنمون سازد. پژوهشگر در این راستا از روش دادهبنیاد که در نوع خود کیفی است، استفاده برده است. در نظریهپردازی دادهبنیاد که یک روش استقرایی نظریهپردازی است، دادهها، تحلیل و نظریه با داده در ارتباط تنگاتنگ قرار دارند. در این روش پژوهشگر از مشاهدات، گفتوشنودها، اسناد دولتی، خاطرات پاسخدهندگان و تأملات شخصی خود به کار میگیرد (جهانگیر، روش تحقیق کیفی).
روش دادهبنیاد ماهیت نظریهپردازی دارد. این نظریهپردازی چهار مرحله را پشت سر میگذارد. نخست دادهها با دقت گردآوری میشود و در مرحلهی دوم، از دادهها مفهومسازی صورت میگیرد. سپس مفهومها به مقولهها ارتقا مییابد و در مرحلهی چهارم و نهایی، نظریه شکل میگیرد.
چارچوب نظری
روشن کردن چارچوب نظری بحث نیاز به شگافتهشدن سه مفهوم دارد که عبارت اند از:
- حزب سیاسی
- فرهنگ
- قوم
حزب
حزب یک واژهی عربی است که معنای گروه و دسته را میدهد. این واژه چندینبار در قرآن آمده است و یکی از سورههای قرآن «احزاب» نام دارد. بشر ابتدایی در چارچوبهای زندگی، قبیله، قوم، ده، شهر و کشور زندگی میکردند که بنای آن را اشتراکات خونی و جغرافیایی تعیین میداشت، اما حزب سیاسی از پدیدههای جوامع مدرن است که برپایهی اشتراکات فکری بهمنظور کسب قدرت سیاسی با توسل به شیوههای مسالمتآمیز طراحی شده است.
موریس دوروژه در تعریف حزب سیاسی مینویسد: «سازمانها (احزاب) گروههای سازمانیافته، منظم و مرتبی هستند که برای مبارزه در راه قدرت ساخته شدهاند و منافع و هدفهای نیروهای اجتماعی گوناگون را بیان میکنند و خود به درستی وسیلهی عمل سیاسی آنان میباشند» (دوروژه،۱۳۵۰، ص ۳۵۴).
«پالومبارا» و «راتیر» تعریف حزب را به چهار شرط وابسته میسازند: اول اینکه حزب مستلزم وجود سازمان و تشکیلات پایداری است که حیات سیاسی آن از حیات بنیانگذاری آن فراتر باشد. دوم اینکه تشکیلات حزب مستقر در محل، همراه با زیرمجموعهها میباشد که در سطح ملی فعالیت میورزند. سوم اینکه ارادهی رهبران ملی و محلی سازمان برای کسب قدرت باشد. چهارم اینکه حزب باید در پی کسب حمایت عمومی باشد (نقیبزاده ۱۳۷۸، ص ۱).
اگر این چهار شرط برای موجودیت یک حزب سیاسی پذیرفته شود، در افغانستان چیزی بهنام حزب سیاسی مورد قبول واقع نمیگردد، زیرا هیچیک از احزاب سیاسی افغانستان واجد شرایط چهارگانه نمیباشند. از آن فراتر، کثیری از گروههایی که در افغانستان بهنام حزب سیاسی یاد میشوند بهمثابهی گروههای فشار عمل میدارند تا امتیازی بدست آورند و با سهم اندک از قدرت راضی و قانع میگردند. پس از تجاوز شوروی در افغانستان گروههایی سربرآوردند که اهداف شان را با توسل به زور و تفنگ دنبال میکردند و تاهنوز هم دنبال میدارند.
در میان اندیشمندان کسانی هم هستند که تعاریف متفاوتی دربارهی حزب سیاسی ارائه داشتهاند، مانند «گتل». او میگوید حزب سیاسی عمل مینماید و با استفاده از حق رأی خود میخواهد بر حکومت تسلط پیدا کند و سیاستهای عمومی خود را عملی کند. مک آیور میگوید حزب سیاسی گردهمایی سازمانیافتهای است که برای حمایت از برخی از اصول و سیاستها از راه قانونی میکوشند حکومت را بدست گیرند (عالم، ۱۳۸۳، ص ۳۳۴).
بر اساس این تعریفها نیز احزاب سیاسی افغانستان شامل تعریفحزب سیاسی نمیشوند. آنچه که اندیشمندان خارجی فراموش کردهاند و یا بهتر گفته شود که در مخیلهیشان نمیگذرد که در تعریفهایشان از آن یادی نکردهاند، این است که حزب سیاسی باید دارای مدرک مالی شفاف و قانون درونکشوری باشد.
درحالیکه هیچیک از احزاب سیاسی افغانستان وابسته به جیب مردم این کشور نبود.
پس بدین صورت، احزاب سیاسی افغانستان هیچ یکی واجد شرایط تعریفشده از سوی پژوهشگران جهانی نبوده و نیست، اما وجود گروههای سیاسی، گاه سیاسی-نظامی بهعنوان یک واقعیت در افغانستان وجود داشته و همین اکنون یکی از این گروهها قدرت را در افغانستان قبضه کرده است. در چنین حالتی نمیتوان از وجود آنها چشم فروبست یا این گروهها را با معیارهای حاکم در افغانستان، حزب سیاسی نامید یا اینکه نام دیگری بر آنها نهاد.
نویسنده، شق اول را بهمنظور راهاندازی بحث میپذیرد و گروههای فعال عرصهی سیاست افغانستان را با اغماض و تساهل، «حزب سیاسی» یاد میدارد. این اقدام از لحاظ نظری بدون پشتوانه نیست، زیرا «اندرهی هیوود» گفته است: حزب سیاسی به گروهی گفته میشود که جهت کسب قدرت حکومتی با توسل به ابزارهای انتخاباتی یا غیر آن تشکیل میشود (هیوود، ۱۳۸۷، ۲۸۴).
احزاب سیاسی در افغانستان بیش از اینکه با برنامههای ملی همآغوش باشند، درگیر مباحث فرهنگی و قومی اند و از این رو، مقالهی حاضر نیازمند شگافتهشدن دو مفهوم فرهنگ و قوم میباشد.
فرهنگ
فرهنگ از زمرهی واژههای سهل ممتنع علوم اجتماعی است که هرکس برداشت خاصی از آن دارد، اما وقتی خواسته شود تا تعریفی اکادمیک از فرهنگ ارائه شود، دشواری مسأله آشکار میگردد. واژهی فرهنگ در مشرقزمین به زراعت و کشاورزی میرسد و در مغرب به تربیت که به کاشت و پرورش گیاه به کار میرفت. در اوایل سدهی هجدهم بود که فرهنگ به پرورش فکر و اندیشه نیز تسری یافت و پنج سال به درازا کشید که فرهنگ از ممیزههای حیات بشری شناخته شد (نقیبزاده، ۱۳۷۹، ص ۱۶۷-۱۶۸).
علیاکبر دهخدا، فرهنگ را از تِنگ (thing) اوستایی میخواند و با ادوکات (educat) و اجورا (edura) مطابق میشمارد که در لاتین به معنای تعلیم و تربیه است. دهن فرهنگ جایی را میگویند که از کاریز آب به روی زمین آید (دهخدا).
ادوارد برانت تیلر، یک قومشناس انگلیسی با نگاهی همسانانگاری میان فرهنگ و تمدن به تعریف فرهنگ پرداخته و نوشته است: «فرهنگ با تمدن در معنای قومشناسی آن عبارت است از مجموعهی مشتمل [بر] همهی شناخت یا مهرها، هنر و خطاطی، آداب و دیگر نکات یا عادات اکتسابی انسان» (نقیبزاده، ۱۳۷۹، ص ۱۶۹).
فرهنگ بهعنوان عنصری در یک جامعه در سالهای پس از جنگ جهانی، یک موضوع کلیدی در کانون تحلیلهای کارکردگرایی قرار گرفت. بهگونهی مثال، سوروکین برای خروج جوامع از بنبست، بسیج و زمینهی بسیج را فرهنگ معرفی میدارد. لکوت پارستنر نیز فرهنگ را نقطهی مشترک همهی نیروها و حوزههای زندگی جمعی و فردی جامعهشناسی خود معرفی میکرد، بهویژه نقش فرهنگ را در برقراری روابط با سیاست برجسته میشمرد (نقیبزاده، ۱۳۷۹، ص ۱۶۹).
در میانهی این مطالعات بود که فرهنگ به حوزههای فرهنگ سیاسی، فرهنگ مذهبی، فرهنگ اقتصادی و فرهنگ اجتماعی تقسیم شد. آنچه که به این پژوهش پیوند مستقیم برقرار میدارد، فرهنگ سیاسی است که بر اساس آن نگاه یک اجتماع بشری نسبت به پدیدهی سیاست مشخص میشود و به این پرسش پاسخ میدهد که مشروعیت سیاسی چیست و از کجا منشأ میگیرد؟ استعداد و توانایی مردم در امر اجرای امور جمعی تا چه پیمانهای است؟ عادات و آداب آنان در امور حل مناقشات ذاتالبینی از چه حکایت میدارد؟ و از این دست پرسشهای دیگر.
مؤلفههای تشکیلدهندهی فرهنگ عبارت اند از:
- آداب و رسوم؛
- ارزشها؛
- عرف (کوئن، ۱۳۸۰، ص ۲۰-۳۰).
فرهنگ دارای ویژگیهای زیر میباشد:
- فرهنگ بهعنوان معرفت بشری در همه جا وجود دارد. از این رو عام است، اما در همه جا یکسان و همانند نیست؛
- فرهنگ در درازمدت شکل میگیرد، لذا در کوتاهمدت تغییرات آن قابل لمس نمیباشد؛
- فرهنگ جنبهی اجباری دارد. در عین زمان انسان به میل خود به آن رو میآورد (وثوقی و نیکخلق، ۱۳۷۱، ص ۱۲۲-۱۲۶)؛
- فرهنگ فراگرفتنی است، از طریق توارث منتقل نمیشود؛
- فرهنگ از مرزی به مرزی و از نسلی به نسلی انتقال مییابد؛
- فرهنگ امر اجتماعی است، جنبهی انفرادی ندارد؛
- فرهنگ با شرایط محیطی سازگاری و هماهنگی ایجاد میکند (منصوری، ۱۳۷۰، ص ۱۶-۱۸).
اصطلاح فرهنگ سیاسی بعد از جنگ جهانی دوم در ادبیات توسعه سیاسی مطرح شد. این اصطلاح برای اولینبار توسط «گابریل الموند» در علم سیاست بهکار بسته شد.
سیدنی وربا فرهنگ سیاسی را چنین تعریف میدارد: «فرهنگ سیاسی عبارت است از نظام باورهای تجربهپذیر، نمادها و ارزشهایی که پایهی کنش سیاسی است» (قوام، ۱۳۷۳، ص ۷۳). لوسین پای در کتاب «فرهنگ سیاسی و توسعه سیاسی» در تعریف فرهنگ سیاسی مینویسد، فرهنگ سیاسی مجموعهی ایستارها، اعتقادات و احساساتی است که به روند سیاسی معنا میدهد و فرضیهها و قواعد تعیینکنندهی حاکم بر آن رفتارهای سیاسی را مشخص میکند (پای و وربا، ۱۹۶۵، ص ۴۳).
فرهنگ سیاسی در هر جامعه از چند منبع منشأ میگیرد:
- ساختار نظام سیاسی؛
- ایدئولوژی نخبگان سیاسی؛
- دین (میری، ۱۳۷۸، ص ۷۷)؛
- ادبیات؛
- ژئوپلتیک یک کشور (مصلینژاد، ۱۳۸۶، ص ۱۲۱- ۱۲۲).
قوم
قوم واژهی عربی است و ۳۸۲ بار در قرآن آمده است. این واژه به معنای گروه و دسته بهکار رفته است.
در ادبیات سیاسی، قومگرایی به معنای برتریجویی و سلطهطلبی یک قوم بر سایر اقوام میباشد و این اصطلاح برای نخستینبار در ۱۹۰۶ توسط ویلیام گراهام سایر بهکار برده شد. صاحبنظران قومگرایی را به چند گونه تقسیم کردهاند، مانند قومگرایی سیاسی، قومگرایی نظامی و قومگرایی فرهنگی (علی قوامی، ۱۴۰۰، ص ۴۹۱).
اصطلاحات قوم و گروه قومی در غرب، نخست عامل مفهوم مذهبی بود و بر گروههای غیرمذهبی اطلاق میشد. سپس در قرن ۱۸ میلادی اصطلاحات یادشده دستخوش تحول گردید، مفهوم نژادی به خود گرفت و به گروههای نژادی بهکار رفت. اما در حال حاضر اصطلاحات یادشده بیشتر جنبهی فرهنگی-اجتماعی دارد و با اشاره به گروههای دارای آداب، سنن، فرهنگ متمایز و مشخص بهکار میروند (ارزگانی، ۱۳۹۰، ص ۲۶).
بهباور آنتونی گیدنز، برای تشخیص و تمیز گروههای قومی از یکدیگر از ویژگیهای فراوانی میتوان مدد جست که معمولیترین آن عبارت از زبان، تاریخ، تبار، مذهب، شیوهی لباس و آرایش است (گیدنز، ۱۳۷۴، ص ۲۷۴).
قومگرایی تنها به کشورهای توسعهنیافته تعلق ندارد، بلکه در بین جداییطلبانی ماسک هسپانیه، ایرلند شمالی و کبک کانادا در حال حاضر وجود دارد (علیاصغر قاسمی، ۱۴۰۰، ص ۴۹۲).
احزاب و اقوام در افغانستان
الف: احزاب
پیدایش احزاب سیاسی در افغانستان پیش از آنکه ناشی از نظام انتخاباتی و یا توسعه باشد، ناشی از شکافهای اجتماعی، سیاسی و مذهبی است (باقری، ۱۳۹۲، ص ۳۰۲-۳۰۳). این جرقه برای نخستینبار در میان سالهای (۱۹۰۳-۱۹۱۹) در عهد پادشاهی حبیباللهخان بهنام «جنبش مشروطیت» فروزان شد (باقری، ۱۳۹۲، ص ۳۰۱).
از لحاظ تاریخ، احزاب سیاسی افغانستان به چهاردوره تقسیم میشوند:
احزاب دورهی مشروطیت
- ویش زلمیان (جوانان بیدار)، (۱۳۲۶-۱۳۳۱)، (فرهنگ، ۱۳۸۰، ص ۶۶۴).
- حزب وطن (۱۳۲۹-۱۳۳۵)، (باقری، ۱۳۹۲، ص ۳۱۹-۳۲۱).
- حزب ندای خلق/ای-ن، این حزب توسط عبدالرحمان محمودی اساسگذاری شد (۱۳۲۹-۱۳۳۵)، (فرهنگ،۱۳۸۰، ص ۶۶۴-۶۶۵).
- افغان سوسیال دموکرات یا افغانملت، این حزب معروف به افغانملت توسط غلاممحمد فرهاد رهبری میشد و در سال (۱۳۴۵) تأسیس شد.
- جمعیت دموکرات مترقی (صدای عوام) پایهگذار آن هاشم میوندوال بود (۱۹۴۴)، (باقری، ۱۳۹۲، ص ۳۲۷).
- حزب ارشاد توسط سید اسماعیل بلخی بنا نهاد شد (۱۳۲۴-۱۳۲۵).
احزاب دورهی قانون اساسی
- حزب دموکراتیک خلق افغانستان در سال ۱۳۴۳ تأسیس یافت. این حزب در سال ۱۳۴۷ به دو شاخهی خلق و پرچم منشعب گردید و دیری نگذشت که «محفل انتظار» به رهبری بدخشی از شاخهی خلق جدا شد.
- حزب سازمان جوانان مترقی (حزب دموکراتیک نوین یا شعله جاوید) که رهبریاش را اکرم یاری به عهده داشت (باقری، ۱۳۹۲، ص ۳۵۲).
- حزب محفل انتظار (ستم ملی) که رهبری آن را محمدطاهر بدخشی به عهده داشت (۱۳۴۷).
احزاب دورهی جهاد
- جمعیت اسلامی افغانستان در سال ۱۳۵۲ به ریاست برهانالدین ربانی در کابل تأسیس گردید.
- حزب اسلامی افغانستان در سال ۱۳۵۷ به رهبری گلبدین حکمتیار در پشاور تأسیس گردید.
- جبهه نجات ملی افغانستان در سال ۱۳۵۷ بهوسیلهی صبغتالله مجددی در پشاور تأسیس گردید.
- حزب اسلامی افغانستان (خالص) در سال ۱۳۵۷ از حزب اسلامی حکمتیار به رهبری مولوی محمدیونس خالص در پشاور جدا شد.
- محاذ ملی اسلامی افغانستان در سال ۱۳۵۷ به رهبری سید احمد گیلانی در پشاور تأسیس گردید.
- حرکت انقلاب اسلامی افغانستان در سال ۱۳۵۷ به رهبری مولوی محمدنبی محمدی در پشاور شروع به فعالیت کرد.
- اتحاد اسلامی افغانستان در سال ۱۳۶۰ بهوسیلهی عبدالرب رسول سیاف در پشاور تأسیس گردید.
احزاب جهادی مشهور شیعیمذهب در این برهه عبارت اند از:
- شورای اتفاق اسلامی افغانستان (۱۳۵۸) به رهبری آیتالله سید علی بهشتی.
- سازمان نصر افغانستان در سال ۱۳۵۸ اعلام موجودیت کرد.
- حرکت اسلامی افغانستان بهوسیلهی شیخ محمدآصف محسنی در سال ۱۳۵۸ در قم اعلام وجود کرد.
- حزب وحدت اسلامی افغانستان از اتحاد و ادغام چندین حزب کوچک در سال ۱۳۶۸ در بامیان تشکیل شد.
دورهی دولت مجاهدین
در این دوره حزب جنبش ملی افغانستان به رهبری عبدالرشید دوستم در سال ۱۳۷۱ تأسیس گردید.
دورهی جمهوریت
سالهای (۲۰۰۱-۲۰۲۰) که نیروهای امریکایی در افغانستان بودند، بهنام سالهای جمهوریت شناخته میشوند. در این دوره احزاب سیاسی زیر در وزارت عدلیه (دادگستری) ثبت کردهاند:
# | نام حزب | رییس حزب |
---|---|---|
۱ | حزب مشارکت ملی افغانستان | حاجی نجیبالله کابلی |
۲ | حزب متحد ملی افغانستان | نورالحق علومی |
۳ | حزب نهضت همبستگی ملی افغانستان | سید اسحق گیلانی |
۴ | حزب پیوند ملی افغانستان | سید منصور نادری |
۵ | حزب وحدت اسلامی افغانستان | محمدکریم خلیلی |
۶ | حزب جمهوریخواهان افغانستان | حبیبالله سنجر |
۷ | حزب ملی وطن | شیرالله جبارخیل |
۸ | حزب انصاف ملی اسلامی افغانستان | بختیارگل همت |
۹ | حزب دعوت اسلامی افغانستان | عبدالرب رسول سیاف |
۱۰ | حزب محاذ ملی اسلامی افغانستان | سید حامد گیلانی |
۱۱ | حزب توحید مردم افغانستان | فضلاحمد رشتیا |
۱۲ | د افغانستان د ملی وحدت ولسی تحریک گوند | عبدالحکیم نورزی |
۱۳ | حزب وحدت ملی افغانستان | عبدالرشید جلیلی |
۱۴ | حزب افغانملت | ستانهگل شیرزاد |
۱۵ | د افغانستان د سولې غورځنګ ګوند | شهنواز تڼي |
۱۶ | حزب انسجام ملی افغانستان | نجیبالله صادق مدبر |
۱۷ | حزب صلح ملی اسلامی افغانستان | شاهمحمود پوپل |
۱۸ | حزب نهضت بیداری ملی فلاح افغانستان | محمدیاسین حبیب |
19 | حزب اقتدار اسلامی افغانستان | احمدشاه احمدزی |
۲۰ | حزبالله افغانستان | حاجی احمد |
۲۱ | حزب همبستگی افغانستان | محمدداوود رزمک |
۲۲ | حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان | محمد محقق |
۲۳ | حزب رسالت مردم افغانستان | نورآقا روئین |
24 | حزب جنبش ملی اسلامی افغانستان | باتور دوستم، سرپرست |
25 | حزب کنگره ملی افغانستان | عبداللطیف پدرام |
26 | حزب اسلامی افغانستان | عبدالهادی ارغندیوال |
۲۷ | حزب حرکت انقلاب اسلامی مردم افغانستان | عبدالوحید وحید |
۲۸ | حزب حرکت انقلاب اسلامی افغانستان | محمدموسی هوتک |
۲۹ | حزب حركت اسلامی افغانستان | عبدالغنی كاظمی |
۳۰ | حزب جبهه ملی نجات افغانستان | ذبیحالله مجددی |
۳۱ | حزب اسلامی متحد افغانستان | وحیدالله سباوون |
۳۲ | حزب ثبات ملی افغانستان | احمد هوتک |
۳۳ | حزب حق و عدالت | معینگل څمکنی |
۳۴ | حزب عدالت و توسعه افغانستان | محمد جواد |
۳۵ | حزب حرکت اسلامی مردم افغانستان | سید خلیلالله انوری |
۳۶ | حزب جمعیت اسلامی افغانستان | صلاحالدین ربانی |
۳۷ | حزب اقتدار ملی افغانستان | سید علی اکبر |
۳۸ | حزب نهضت اسلامی افغانستان | مولوی محمدمختار مفلح |
۳۹ | حزب ملت افغانستان | جعفر مهدوی |
۴۰ | حزب آزادیخواهان مردم افغانستان | محمدظریف ناصری |
۴۱ | د افغانستان متحد ملت گوند | عبدالرحیم ایوبی |
۴۲ | حزب قیام ملی افغانستان | زمریالی احدی |
۴۳ | حزب افغانستان واحد | محمدواصل رحیمی |
۴۴ | حزب رفاه ملی افغانستان | محمدحسن جعفری |
۴۵ | حراست اسلامی افغانستان | محمد اکبری |
۴۶ | حزب عدالت | عبدالرشید ایوبی |
۴۷ | د وحدتالمسلمین تحریک گوند | مولوی وزیرمحمد وحدت |
۴۸ | حرکت اسلامی ملت افغانستان | سید محمدهادی هادی |
۴۹ | تحول و رفاه افغانستان | محمداشرف احمدزی |
۵۰ | حزب ملی ترقی مردم افغانستان تغیر نام به (حزب آبادی افغانستان) | محمدداوود راوش |
۵۱ | د افغانستان ولسی حرکت گوند | صدیقالله فهیم |
۵۲ | د افغانستان نوی بنست گوند | احمدالله علیزی |
۵۳ | حزب بیداری ملت افغانستان | عبدالمقصود حسنزاده |
۵۴ | حزب اعتدال افغانستان | سید حسن صفایی |
۵۵ | حزب توسعه افغانستان | مهدی حسنی |
۵۶ | حزب حرکت انقلاب اسلامی سعادت افغانستان | [مولوی محمدعثمان سالکزاده] |
۵۷ | حزب حرکت اسلامی متحد افغانستان | ابوالحسین یاسر |
۵۸ | حزب حمایت نظام اسلامی افغانستان | مولوی امینالله امین |
۵۹ | حزب حرکت اسلامی آزاد افغانستان | سید محمدعلی جاوید |
۶۰ | حزب اجماع روشنگران ملی افغانستان | محمدصبور فرملی |
۶۱ | حزب خدمتگارمردم افغانستان | محمدهارون رهین |
۶۲ | حزب برابری مردم افغانستان | داوودعلی نجفی |
۶۳ | حزب همبستگی مردم سعادتمند افغانستان | خواجه محمد صدیقی |
۶۴ | حزب عدالت اسلامی ملت افغانستان | عبدالقاهر شریعتی |
۶۵ | حزب نهضت ملیگرایی افغانستان | سید احمدشکیب منتظری |
۶۶ | حزب هیواد | دلاور فیضان |
۶۷ | د افغانستان د سولی او پرمختگ اسلامی حزب | دینمحمد |
۶۸ | حزب حرکت اسلامی ثبات افغانستان | سید محمدابراهیم کامل |
۶۹ | حزب موج تحول افغانستان | فوزیه کوفی |
۷۰ | حزب جنبش نوین مردم افغانستان | احمد ایشچی |
۷۱ | حزب حرکت اسلامی ملی افغانستان | سید مهدی انوری |
۷۲ | حزب وحدت نوین اسلامی افغانستان | غلامعباس ابراهیمزاده |
۷۳ | حزب تفکر ملی اسلامی افغانستان | نیازالله عاطف |
ب: قوم
افغانستان از آن جمله کشورهایی است که از تکثر و تنوع قومی برخوردار میباشد. در مورد اقوام ساکن افغانستان با دو معیار روبهرو هستیم: یکی اینکه با مراجعه به اسناد و اوراق رسمی و تاریخی میتوان نامهایی را استخراج کرد؛ آن هم از یک پژوهشگر تا پژوهشگر دیگر فرق میکند. علاوه بر آن، حکومتهای افغانستان از بدو تأسیس این کشور سعی داشتهاند تا برای تثبیت برتریی قوم پشتون در افغانستان، پشتونها را متحد و یکدست و متعلق به یک قوم نشان دهند و سایر اقوام را برنامهریزیشده ریزریز نموده و در نتیجه به آنان نام و عنوان بخشیدهاند. در اینکه در گفتوگوهای شفاهی از قوم و اقوام متعدد و گوناگون نام برده میشود، افغانستان را به موزهی اقوام بدل میسازد. در سرود ملی (۱۳۸۱-۱۴۰۰) این کشور از ۱۴ قوم نام برده شده که عبارت اند از:
- پشتون
- تاجیک
- هزاره
- ازبیک
- ترکمن
- بلوچ
- براهوی
- عرب
- گوجر
- نورستانی
- ایماق
- پشهای
- پامیری
- قزلباش
اما دولت افغانستان زمانی که خواست شناسنامهی الکترونیکی را توزیع بدارد، درنظرگرفت تا اقوام را نیز ثبت شناسنامه کند. لذا اقوام غیرپشتون را به عشیرهها و خانوادهها تقسیم کرد و قوم پشتون را ثابت و محفوظ نگهداشت. از این رو، شمار اقوام در افغانستان در این برنامه به ۷۱ قوم افزایش پیدا کرد که از این قرار اند:
۱. پشتون 2. جوگی 3. قبچاق
۴. تاجیک 5. پامیری 6. دایمیرک
۷. هزاره 8. منجانی 9. میرسیده
۱۰. ازبیک 11. سنگلیچی 12. جمشیدیان
۱۳. ترکمن 14. اشکاشمی 15. افشاریان
۱۶. بلوچ 17. روشانی 18. طاهریان
۱۹. پشهای 20. واخانی 21. سلجوقی
۲۲. ایماق 23. شغنانی 24. تیموریان
۲۵. نورستانی 26. ترک 27. برلاس-ارلات
۲۸. عرب 29. قرلق 30. ایلخانی
۳۱. قرغیز 32. تاتار 33. یفتلی
۳۴. قزلباش 35. مغول 36. لقییان
۳۷. گوجر (گجر) 38. ساکایی 39. کاوی
۴۰. براهوی 41. دولتخانی 42. قوزی
۴۳. اهل هنود 44. تایمنی 45. آبکه
۴۶. سیکهها 47. آلبیگ 48. جغتایی
۴۹. سادات 50. قزاق 51. گرییی
۵۲. اورمر 53. سجانی 54. کرمعلی
۵۵. پراچی 56. غزنویان 57. شیخعلی
۵۸. کرد 59. قوشخانیان 60. اورته بلاقی
۶۱. شیخ محمدیان 62. بیات 63. ایغور
۶۴. شاخیلان 65. نیماق 66. بابریان
۶۷. خلیلی 68. نیکپی 69. فرملی
۷۰. گوار 71. کهگدای
برای درک بهتر مسأله نیاز بر آن است تا سازههای مفهومی زیر توضیح گردد که مراد و مقصد نویسنده از این مفاهیم روشنتر گردد. سازههای در خور توضیح عبارت اند از:
تجزیه و تحلیل
برای دریافت پاسخ این پرسش که علل فرهنگی ناپایداری احزاب سیاسی در افغانستان چیست، تحقیق میدانی صورتپذیرفته بدین منظور ۸۰ نفر از شخصیتهای سیاسی، نظامی، فرهنگی، کارمندان سابق دولت و نمایندگان پیشین مردم در شورای ملی افغانستان برگزیده شده و پژوهشگر بهصورت مستقیم و انفرادی از هر یک از ایشان نظر شان را جویا گردیده است. ترکیب جامعهی آماری از این قرار میباشد:
- شخصیتهای فرهنگی و رسانهای، ۱۵ نفر؛
- کارمندان عالیرتبهی دولت در امور ملکی، ۱۵ نفر؛
- استادان دانشگاه، ۱۲ نفر؛
- شخصیتهای سیاسی، بهشمول نمایندگان مردم در شورای ملی، ۱۸ نفر؛
- شخصیتهای سیاسی، بهشمول کسانی از رهبران احزاب، پنج نفر؛
- افسران بلندپایهی نظامی، هشت نفر.
همهی اعضای جامعهی آماری، به جز یک نفر (از دادن پاسخ کوتاه و شفاف آبا ورزید و گفت نیاز به بحث مفصل دارد) عامل اساسی ناپایداری احزاب سیاسی در افغانستان را ثمرهی مساعدنبودن بستر فرهنگی-اجتماعی افغانستان میخوانند. بهباور آنان، بیسوادی گسترده و نبود مراکز علمی و پژوهشی در افغانستان موجب آن شد تا مردم به نقش و اهمیت احزاب سیاسی پی نبرند و در نتیجه به آن روی خوش نشان ندهند. بیشتر پیوستگیهای حزبی از تعلقات قومی و قبیلوی مایه میگرفت تا فکر و اندیشهی سیاسی. از سوی دیگر، رهبرانی در افغانستان عرض اندام نکرد تا قادر به درک و شناخت واقعیتهای درونی کشور بوده باشند. بنابراین، به شکل کپیبرداری و مقلدانه دست به تأسیس احزاب سیاسی زدند، درحالیکه از درک ماهیت کار حزبی با خبر نبودند. در فرجام حزب را متعلق به همهی منسوبان ندانسته، بلکه با احساس ملکیت شخصی به حزب عمل میکردند و بسان مال پدری با آن برخورد نمودند. در چنین وضعیتی روشن است که نفوذ احزاب در میان مردم برچیده میشود و به یک خانواده و چند نفر محدود میگردد.
در مورد پرسش دومی که ضعف فرهنگی و نامساعدبودن بستر فرهنگی-اجتماعی افغانستان برای تشکیل احزاب سیاسی موجب چه مسائلی گردیده، در این پژوهش با اولویتبندی به هفت نظریه دست یافتهایم که عبارت اند از:
- مساعدنبودن بستر فرهنگی باعث ظهور رهبران مستبد و خودکامه در افغانستان گردید. ضعف فرهنگی در اینجا بدین معنا است که درک درستی از کار حزبی در میان کسانی که در ردههای بلند حزبی قرار میگرفتند، وجود نداشت. از این رو بهجای تصمیمگیریهای دستهجمعی، رهبران خود به امر و نهی میپرداختند و برای خود یک حکومت استبدادی کوچک ساخته بودند. از همین بابت بود که احزاب سیاسی افغانستان با نام رهبرانشان شناخته میشد، زیرا رهبر از صلاحیت کامل در امر و نهی برخوردار بود. در چنین احزابی بهجای کار حزبی و فعالیت در راستای گسترش اهداف حزب، منسوبان آن حزب در جهت کسب رضایت رهبران میکوشیدند و همه سعی میکردند که پیوسته در خدمت فرد قرار داشته باشند، نه حزب. انسانها همه یکسان به دنیا میآیند، اما این شرایط زندگی است که در او اثر مینهد. یکی را بهگونهای میسازد و دیگری را بهگونهی دیگر. رهبران احزاب سیاسی نیز از این قاعده بیرون نیستند، در آغار کار با اخلاص و صداقت پا به میدان مبارزه مینهند، ولی آنگاه که میبینند همه بر آنان سر تعظیم فرو مینهند و در برابر حرفش همه خاضع میباشند، خودخواهیاش جوانه میزند، به سرعت رشد میکند و دیری نمیگذرد که به یک خودکامهی تمامعیار تبدیل میشود. این خصیصه در سران احزاب مارکسیستی و شماری از احزاب جهادی به وضاحت قابل رویت است. استبداد فکری و استبداد سیاسی قاتل همه چیز است. چند روزی به زرق و برق میپردازد و بهزودی چون قادر به نفوذ در قلوب مردم و جلب حمایت دیگران نمیباشد، ره زوال و نابودی میپیماید.
- مردم از درک ارزش حزب سیاسی عاجز بودند و از این رو از احزاب سیاسی چندان حمایت نکردند و تا اخیر احزاب فاقد پشتوانهی مردمی باقی ماند. حزب یک پدیدهی مدرن است. بشر پس از سالها کوشش و تلاش در غرب از پوستهی قوم، زبان و مذهب پا بیرون نهاد و برای کسب قدرت و تعمیل اهداف مشترک شان در یک کشور دست به تأسیس احزاب سیاسی زدند تا از طریق مسالمتآمیز و رقابتی قدرت را بدست گیرند. وقتی در کشوری مثل افغانستان که بیش از ۹۰ درصد باشندگان آن از سواد بیبهره اند، بهدلیل توسعهنیافتگیای که باعث شناخت اقوام از یکدیگرمیشود، نبود رسانههای فراگیر همگانی و حتا سیستم ترانسپورت موجب شده بود تا اکثریت مردم تمام عمر شان را در قرا و قصبات دورافتاده سپری نمایند و از اطراف خود بیخبر بمانند. در چنین وضعیتی پیوندهای مردم در حد قوم، خویش و تبار محدود میماند و تشکیل احزاب سیاسی از جاذبهی در میان مردم برخوردار نمیباشد، که نبود. این امر باعث شد تا احزاب سیاسی از یکسو محدود به جوانان دانشگاهی گردند (سازمانهای جهادی استثنا است، چون آنها لشکر جنگی تشکیل دادند، نه افراد حزبی)، از سوی دیگر، نتوانستند از مردم نیازهای اقتصادیشان را تهیه بدارند. لذا به کشورهای بیرون دست نیاز دراز کردند و آن استقلالیت اقتصادیشان از کف رفت. از همین جا است که گفته میشود در افغانستان سازمانی از رهگذر اقتصادی متکی به مردم کشور وجود ندارد. لذا محروم بودن از حمایت مردمی و وابستگی به بیرون ثمرهاش آن بود تا هیچ حزبی دوام نیاورد.
- درک نازل سران احزاب سیاسی از کار حزبی باعث آن شد تا قادر به درک واقعیتهای درون افغانستان نشده و در تشکیل احزاب سیاسی -چه چپ و چه راست- به کپیبرداری از خارج بپردازند. این کپیبرداری غیرواقعبینانه احزاب سیاسی را از مردم مجزا گردانید. درک نیت و ارادهی هرکسی کار دشواری است، زیرا نمیتوان به درون انسانها دسترسی پیدا کرد و عمق نیات آنان را کاوید، اما میتوان از روی مدرک و تحصیلات و سوابق کاریشان درک کرد که در چه سطحی از علم و کمال قرار دارند. بدین صورت در میان احزاب سیاسی افغانستان، کسانی مثل هاشم میوندوال، محمدطاهر بدخشی، برهانالدین ربانی، آیتالله محسنی و رسول سیاف وجود داشتند که در محافل تحصیلیافتههای افغانستان نام و نشان داشتند. بقیه در حد نازلی از دانش و تحصیلات قرار داشتند. افزون بر آن، برای رهبری یک حزب، یک فرد و چند فرد تحصیلیافته هم بسنده و کافی نیست، زیرا هر حزبی ادعای رهبری بهتر کشور را در آینده دارد و باید دارای کادرهای فراوان در عرصههای مختلف بوده باشد. که همهی احزاب سیاسی از این درک فقیر و تهیدست بودند. نتیجه آن شد که بهجای اینکه مطابق واقعیتهای موجود افغانستان اهداف و برنامههای حزبیشان را طراحی کنند، از روی ضعف و ناتوانی دست به کپیبرداری زدند و شعارهایی را در افغانستان سر دادند که مردم از درک آن عاجز بودند. بهگونهی مثال، سلیمان لایق، یکی از رهبران حزب دموکراتیک خلق در مصاحبهای در فیلم «گردهای جنگ» گفت: «منسوبان حزبی ما در افغانستان میگفتند انقلاب لوکوموتیف تاریخ است.» درحالیکه در افغانستان از خط آهن و لوکوموتیف خبری نبود و مردم نمیدانستند که لوکوموتیف چیست؟ آقای دستگیر هژبر، از منسوبان سابق حزب خلق میگوید: «این کپیبرداری باعث آن شد تا میان شعارهای احزاب سیاسی و واقعیتها و انتظارات مردم فاصلهای کلان وجود داشته باشد، و در نتیجه احزاب سیاسی نتوانند در میان مردم نفوذ خود را گسترش دهند.» اگر در پی مصداق بوده باشیم، حزب دموکراتیک خلق از طریق ترجمههای حزب تودهی ایران -که از زبان روسی به پارسی برگردان میگردید- تغذیه میشد. و احزاب جهادی از این ناحیه وابسته به متون عربی وارده بودند. جمعیت اسلامی افغانستان اهداف و برنامههای اخوانالمسلمین مصر را که به پارسی ترجمه شده بود، تبلیغ میکرد. حزب اسلامی حکمتیار بهشدت متأثر از برنامههای جماعت اسلامی پاکستان بود و قس علی هذا. زمانی که یک حزب سیاسی قادر به شناخت واقعیتهای محیط خود نبوده باشد، با شعارهای غیرواقعی که نمیشود به حل مشکلات پرداخت و به حیات خویش ادامه داد. بر علاوه، این سطح اندک دانش سیاسی در دولتمردان هم وجود داشت که در مواردی مانع توسعهی احزاب سیاسی در افغانستان شدند. خانم فاطمه گیلانی میگوید: «حامد کرزی و محمداشرف غنی در ۲۰ سال دورهی جمهوریت مانع پیشرفت احزاب سیاسی شدند، زیرا وجود احزاب سیاسی را مانع یکهتازیهای خود میدیدند.» کاوه آهنگر، یک از پژوهشگران افغانستان میگوید: نبود نظریهپرداز داخلی برای احزاب سیاسی در افغانستان سبب آن شد که وقتی کشور از یک مرحله وارد مرحلهی دیگری میگردید، کسی در احزاب سیاسی وجود نداشت که برنامههای حزبی را تجدید و بروز نماید. این امر کارآیی حزب را نابود میکرد و از میان میرفت.
- افغانستان کشوری است بحرانخیز. این بحرانهای پیاپی مجال را از احزاب سیاسی گرفت تا دست بهکار سیاسی و تربیت افراد حزبی بزنند. در این نظرسنجی، عدهای بدین نظر بودند که بسیاری از احزاب سیاسی در گوشه و کنار جهان بهوسیلهی اشخاص آماتور تشکیل میگردد ولی به مرور زمان میآموزند و تجارب خدمتگزاری حاصل میکنند. چه بسا که احزاب سیاسی خود برای توسعهی فرهنگی مردم نقش ایفا میدارند. حزب همگام با مردم به پیش میرود. در افغانستان تحولات با مداخلهی آشکار قدرتهای خارجی شکل داده شد و کشور وارد بحران گردید. در چنین وضعیتی، حزب که وظیفه داشت تا به مردم خدمت کند، شامل جنگ گردید. به قول مهندس محمد اسحاق، از سران جمعیت اسلامی افغانستان، جنگ پدیدهای بود که مانع رشد و توسعهای احزاب سیاسی در افغانستان گردید که تربیت حزبی متوقف شد، خشونت جای آن را گرفت و در نتیجه احزاب بهجای آنکه به خدمتگزاری بپردازد و وسیلهی عمران و آبادی کشور شود، وارد جنگ و ویرانی شد و جای بحث و مکتب را زور و تفنگ گرفت. این امر باعث شد تا مردم از احزاب سیاسی خاطرهی نکویی نداشته باشند و به احزاب بهعنوان یک قطعهی سرباری نگاه کنند تا معماران سازندگی. آن که با زور و خشونت تحمیل گردد، تا زمانی پایدار میماند که آن زور پا برجا باشد. چون با رفتنش اثر و نفوذش نیز کنده میشود.
- در شکلدهی احزاب سیاسی فراگیر و باثبات وجود فرهنگ سیاسی در هر کشور نقش بسزایی دارد. در صورتبندی فرهنگ سیاسی در کنار مردم، دولتها حایز اهمیت اند، درحالیکه دولتها خود از ساستهای قومگرایانه و انحصارگرایانه جانبداری میکردند و در مجموع ملت افغانستان -اگر گفته بتوانیم- در محرومیت از فرهنگ سیاسی بهسر میبرند و همه زیر چتر فرهنگهای قومی و قبیلهای زندگی میکنند. همانگونه که ملت پدیدهی مدرن است، از مؤلفههای ملتهای مدرن یکی هم «فرهنگ سیاسی» میباشد که بهوسیلهی آن باشندگان یک سرزمین روی مسائل اشتراکات ذهنی حاصل میدارند و در مواقع لازم یکسان و همدست عمل میکنند. سیاستهای قومگرایانه و انحصارطلبانهی دولتمردان افغانستان از بدو تأسیس این کشور، موجب آن شده که افغانستان از «فرهنگ سیاسی مشترک» محروم بوده و در سایهی فرهنگهای قومی و قبیلوی زیست نماید. تسلط فرهنگهای قومی و قبیلوی حتا در تعیین حدود مرزهای افغانستان اتفاق نظر نداشته است. بهگونهی مثال، خط دیورند از سوی کثیری از باشندگان جنوب افغانستان (پشتونها) بهعنوان خط فرضی و از جانب باشندگان شمال، مرکز و غرب افغانستان (غیرپشتونها) خط رسمی پنداشته میشود. صدیقالله توحیدی، سخنگوی اتحادیه خبرنگاران افغانستان میگوید: «در کشوری که فاقد فرهنگ سیاسی باشد. سخنبردن از حزب سیاسی بیجا و بیمعنا است.» از دید او، احزاب سیاسی در افغانستان بهصورت پا در هوا ایجاد گردیدهاند. بحث اکثریتسازی کاذب برای قوم پشتون، برنامهریزی برای تضعیف زبانهای پارسی و ازبیکی، تدوین تاریخ یکجانبه بهنام پشتونها، تسجیل همهی نهادها و سمبولهای ملی به زبان پشتو و قوم پشتون، همه حکایت از عدم فرهنگ سیاسی در کشور دارد. در کشوری که مفهوم قانون و برابری جا نیفتاده باشد، حزب سیاسی بسان گیاهی است که روزی سر میزند و روز دیگر میمیرد. احزاب در چنین کشورهایی در میان محدودهای از کسان باقی میماند و یا تبدیل به همبستگیهای قومی و زبانی میگردد.
- سرزمین افغانستان از رهگذر سیاسی-اجتماعی افراطیپرور است. از این رو هر ایدئولوژی را افراطیتر ساخت و عنصر سازندهی آن را با خشونت و تحجر از میان برد. از نظر دکتر شمسالحق آریانفر، در پهلوی صنف فکری و فرهنگی، ذهنیت عموم جانبدار تندروی و افراطیت است. این امر احزاب سیاسی را از تعادل بیرون آورد و سبب زوال آنها شد. تندروی و افراطیت بهترین دشمن کار مردمی است. کسانی در این نظرسنجی ادعا داشتند که محیط افغانستان با افراطپروری خود هم مارکسیسم را نابود کرد، هم تنظیمهای جهادی را و هم لیبرالیسم را. و به سخن پرتو نادری، شاعر پارسیسرا، افغانستان سرزمین کوهستانی است که در آن دموکراسی نمیروید.
- در بسیاری از احزاب سیاسی، کار فکری و فرهنگی مخل فعالیتهای سیاسی پنداشته میشد. بدین معنا که باورشان بر این بود که کار فرهنگی، زمانبر و پرمصرف است، وقت و انرژی آنها ضایع و مسیر شان را منحرف میسازد. لذا با فرهنگ و کار فرهنگی با دید سبک و گاه مخالف مینگریستند و راههای رسیدن به قدرت را از طریقهای کوتاه که بیشتر خلاف قانون بود، جستوجو میکردند.
وقتی به جمعبندی نظریههای یادشده پرداختهآید، در گام نخست گسترده بودن ساحهی عمل فرهنگ مشاهده میشود که چگونه فرهنگ در عرصههای خرد و بزرگ حضور پیدا میکند و اثر خود را بر جا میگذارد. در ثانی، این نتیجه بدست میآید که هر اقدام سیاسی، بهویژه تشکیل احزاب سیاسی در یک کشور شرایط مناسب و مساعد فرهنگی خود را میطلبد و نمیتوان بدون درنظرداشت محیط، بذر سیاسی کاشت و از آن امید ثمر هم داشت. حاصل بحث اینکه، در افغانستان برای تشکیل احزاب سیاسی، بستر مناسب فرهنگی وجود نداشته است. از این رو کار حزبسازی بهصورت مقلدانه صورت پذیرفته است، ولی قادر به نفوذ در میان مردم که بقای آن را تضمین بدارند، نشده و ما گفته میتوانیم که نامساعدبودن محیط فرهنگی افغانستان عمدهترین عامل ناپایداری احزاب سیاسی در این کشور میباشد.
نتیجهگیری
سخن بر سر این بود که «علل فرهنگی ناپایداری احزاب سیاسی در افغانستان چیست؟ چرا افغانستان به سان کشورهای منطقه و جهان از داشتن احزاب سیاسی پایدار محروم است؟ احزاب در این کشور پس از چندی از صحنهی روزگار ناپدید میشوند و یا اینکه تا زمان مؤسساش دوام میآورد و با رفتن او حزباش نیز نابود میشود. برای افغانستان که سالها است درگیر منازعات قومی و تنشهای زبانی است، بحث احزاب سیاسی دوامدار و سراسری میتواند بسی کارساز باشد، زیرا احزاب سیاسی آنگونه که در بسیاری از کشورها توانستهاند میان نخبههای سیاسی جامعه پیوند برقرار بدارند، اتحاد و همدستی را میان همفکران خود ایجاد کنند. در افغانستان این کار نیز میتواند برای زدودن برتریهای قومی و مخالفتهای قبیلوی مفید بوده باشد که شوربختانه این کشور از داشتن چنین احزابی محروم بوده است. کلیه احزاب سیاسی و سازمانهایی که در افغانستان به فعالیت پرداختهاند، با مشخصههای شناختهشده از سوی صاحبنظران جهانی مطابقت نمیدارد. پس ما احزاب سیاسی افغانستان را مطابق معیارهای جهانی شامل احزاب سیاسی کرده نمیتوانیم، تنها برای ادامهی بحث از روی تسامح از آنها در این مقاله بهعنوان احزاب سیاسی نام برده شده است. برای آنکه بحث از تازگی برخوردار است و سابقهای ندارد، پژوهشگر با مراجعه به ۸۰ نفر از شخصیتهای صاحبنظر و دارای تجربه به گفتوگوی مستقیم پرداخت که حاصل آن این نظریه است: نامساعدبودن محیط فرهنگی افغانستان برای احزاب سیاسی ناپایداری به بار میآورد و این امر عامل عمدهی ناپایداری احزاب سیاسی در افغانستان شناخته شده است. اکنون در وضعیتی قرار داریم که میتوان به شمار زیادی از شخصیتهای افغانستان تماس گرفت و نظر شان را طلبید، اما دو نکته در این باب بهعنوان نواقص در امر تحقیق محاسبه میشود. یکی اینکه هنوز پارهای از تحصیلیافتههای افغانستان و ذهن شان متأثر از تبلیغات میباشد که سالها به خورد شان داده شده است. واضحتر اینکه «ملی بودن» را معادل «پشتون بودن» میشمارند. همین که حزبی رهبریاش یک شخص پشتون بوده باشد و یا در مناطق پشتوننشین دارای نفوذ و اعتباری باشد، «ملی» و «مشروع» خوانده میشود و آن عده که از این ممیزه محروم بوده باشد، به انواع تحقیرها نواخته میشود. در ثانی، در این پژوهش که پژوهشگر درنظرداشت تا شمار زنان را به عدد مردان در نظر گیرد، در عمل به مشکل مواجه گردید. محرومیت زنان در این عرصه اثر خود را برملا گردانید و پژوهشگر به شمار اندکی از زنان صاحبنظر بسنده کرد. گفتنی است که پس از گذشت این همه سال و مبارزه، هنوز وضعیت افغانستان برای فعالیت احزاب سیاسی مطلوب آماده نشده است. دورنمای آن نیز روشن نیست و این کاری است که پژوهشگران میتوانند با کارهای مبتکرانهیشان گره از این کار فرو بسته بگشایند و تجویزی برای فعالیت احزاب سیاسی آیندهی افغانستان ارائه بدارند.
منابع:
- جهانگیر، مصطفی (بیتا)، روش تحقیق کیفی، دانشکدهی علوم اداری و اقتصادی دانشگاه فردوسی مشهد.
- عالم، عبدالرحمان ( ۱۳۸۷)، بنیادهای علم سیاست، چاپ هجدهم، نشر نی.
- فرهنگ، میرمحمد صدیق، (۱۳۸۰)، افغانستان در پنج قرن اخیر، تفسیر.
- هیوود، اندره، کلیدواژهها در سیاست و حقوق عمومی، ترجمهی اردشیر میرارجمند و سید باسم موالیزاده، انتشارات امیر کبیر.
- باقری، اسماعیل، (۱۳۹۳)، مقدمهای بر جریانشناسی اسلامی افغانستان، مؤسسه مطالعات اندیشهسازان نور.
- نقیبزاده، احمد (بهار ۱۳۷۹)، «فرهنگ، سیاست و روابط بینالملل»، فصلنامهی سیاست خارجی، سال ۱۴۰۰.
- مهدی، محیالدین، (۱۴۰۲)، جعل تاریخ و تاریخ جعل در افغانستان، کتاب کابل.
- کوئن، بروس (۱۳۸۰)، مبانی جامعهشناسی، غلامعباس تفضلی و دیگران، تهران بست.
- وثوقی، منصور، علیاکبر نیکخلق، (۱۳۷۱)، مبانی جامعهشناسی، تهران خردمند.
- ارزگانی، مسیح (۱۳۹۰)، رنگین کمان اقوام افغانستان، صبح امید.
- گیدنز، آنتونی (۱۳۷۴)، جامعهشناسی، ترجمهی منوچهر صبوری. نشر نی، تهران، چاپ دوم.
قاسمی، علیاصغر و حمید عباداللهی چندالق (پاییز ۱۴۰۰) «بررسی تأثیر احساس محرومیت مبنی بر قومگرایی قوم تالش، راهبرد اجتماعی، فرهنگی».