Photo: mrmohock / Freepik

نورضیا، از ترک افغانستان تا رنج مهاجرت

در اواخر سال ۱۹۹۷ میلادی درحالی‌که طالبان سلطه‌ی‌شان را در اکثریت نقاط افغانستان تحکیم کرده و حکومت تشکیل داده بودند، دنبال همسر لیلا می‌گشتند تا بتوانند جبهه‌ی مخالف را از طریق او سرکوب کنند. همسر لیلا یکی از هزاران فرد مخالف طالبان در آن دوره بود. او سمت سخن‌گوی یکی از جبهات مخالف طالبان را بر عهده داشت. طالبان نهایتا در آستانه‌ی زمستان سال ۱۹۹۸ موفق به پیداکردن خانه‌ی سخن‌گوی «جبهه مقاومت» شدند؛ خانه‌ا‌ی که آن زمان مخفیگاه برای زنان بستگان او بود.

نیروهای طالبان به آن خانه یورش بردند. لیلا که به‌تازگی ولادت کرده بود، تنها فردی بود که مجالی برای مخفی‌شدن نیافته و تلاش کرده بود از سایر زنان و دختران نوجوان خانواده محافظت کند. او در دهلیز باریک زیرزمینی ایستاد و به نیروهای طالبان اجازه نمی‌داد تا به مکان مخفی باقی زنان بروند. نیروهای طالبان اما بی‌توجه به عذر و زاری لیلا، او را نشانه گرفتند و محل اقامت زنان را بازرسی کردند. نیروهای طالبان از میان زنان، پسر بزرگ لیلا که آن زمان کودک بیش نبود را بیرون آوردند. در آن شب نیروهای طالبان برای یافتن سرنخ از سخن‌گوی جبهه مخالف، پسربچه‌ی لیلا را زیر لت‌وکوب گرفتند. کودک در بیرون از خانه و لیلا در راهرو از هوش رفتند.

بعد از این رویداد، طالبان به ظن این‌که لیلا و پسرش مرده‌اند، محل را ترک کردند. اعضای خانواده نیز دست از زنده بودن لیلا و پسرش شسته بودند. آنان درحالی‌که بساط عزاداری را پهن کرده بودند، در میانه‌ی ناله و فریاد جان‌سوز کودکان و زنان، لیلا بدون آن‌که بداند چه اتفاقی برایش افتاده به هوش آمد و سراغ پسرش را گرفت. او غرق در خون بود و کسی جرأت گفتن این‌که حالش خوب نیست را نداشت.

با به هوش آمدن پسرش، لیلا تازه متوجه زخم صورتش شده بود. تیر طالبان از گونه‌ی چپ لیلا گذشته بود. هرچند استخوان فک و صورتش آسیب ندیده بود، اما گوشتی هم روی گونه‌ی چپش باقی نمانده بود.

هرچند با درمان‌های فراوان، این زخم و حکومت طالبان پابرجا نماند. اما تعرض به محل اقامت زنان دست‌آویز طعنه‌های مردم برای لیلا شد و زخم او را ناسور کرد. زخم‌هایی که تا زمان حیات همسر لیلا برای او قابل تحمل بود، اما با درگذشت همسر در سال ۲۰۱۸ میلادی و بزرگ شدن دخترش، ترس و اضطراب او نیز بیشتر شد. او برای حفاظت از دخترش، او را برای درس به پاکستان فرستاد تا شاید اوضاع بهبود یابد، اما اوضاع برای این مادر سالخورده بهبود نیافت.

ترک افغانستان

با خروج نیروهای ناتو از افغانستان، جنگ نظام جمهوری در برابر طالبان به وخامت گرایید و ولسوالی‌ها یکی پس از دیگری بدست طالبان سقوط می‌کرد.

همزمان با این احوال، نورضیا، دختری که لیلا بیست‌وچهار سال برای بزرگ کردن، حفاظت و تحصیلش سر سپید کرده بود به افغانستان برگشت.

او دانشجوی رشته‌ی کمپیوترساینس در یکی از دانشگاه‌های پاکستان بود. نورضیا برای رفع دلتنگی و با استفاده از رخصت آخرین سمستر دانشگاهش به خانه برگشت.

اقامتگاه کوچک

در فبروری ۲۰۲۱ درحالی‌که چند روز از آمدن نورضیا به خانه نگذشته بود، مادر او متیقن به سقوط ولایتش بدست طالبان شده بود. او با وحشت از بدترشدن وضعیت، نورضیا را راهی مهاجرت کرد و عکسی از خودش را برای او داد. به دخترش گفت که هر وقت تحمل تنهایی برایش دشوار شد، به عکس او نگاه کند؛ به صورت زخم‌خورده که با گذشت ۲۴ سال هنوز درمان نشده و جای آن باقی و راوی درد ناتمام است.

وقتی نورضیا به پاکستان رسید، زمان طبق پیش‌بینی مادرش می‌گذشت و روزهای آخر دانشجویی او همزمان با فروپاشی حکومت بدست طالبان بود. در پی این وضع وقتی نورضیا درس‌هایش را تمام کرد، نه راه رفتن به خانه را داشت و نه چانس ماندن در خوابگاه دانشگاه را.

او بعد از ماه‌ها سرگردانی محلی را برای اقامت پیدا کرد و برای گریز از رنج تنهایی و غلبه بر ناامیدی برنامه‌ی رایگان آموزشی زبان انگلیسی را در سطح عالی به راه انداخت. برنامه‌ای که با اعمال ممنوعیت آموزشی برای دختران مورد استقبال شمار قابل توجه دانش‌آموزان دختر قرار گرفت. با ارائه‌ی خدمات آموزشی زبان انگلیسی او ده‌ها دختر دانش‌آموز افغانستان موفق به کسب بورسیه‌های بیرون‌مرزی شدند. درست زمانی که نورضیا با دیدن موفقیت دانش‌آموزانش به فکر آمدن روزهای خوب و ماندن در پاکستان بود، حکومت پاکستان روند جمع‌آوری مهاجران اهل افغانستان را آغاز کرد.

او می‌گوید: «در همان زمان وقت/مهلت ویزای من تمام شده بود. برادرم در زندان بود و مادرم مدرکی برای سفر نداشت. مانده بودم که چه کار باید انجام بدهم؟ از همین رو در بگیربگیر و اخراج مهاجران افغانستانی از پاکستان برای رسیدن به سرزمین امن‌تر تلاش کردم.»

او بعد از چهار دور مصاحبه و تحقیقات مفصل سفارت اسپانیا در اسلام‌آباد، ویزای کوتاه‌مدت اسپانیا را دریافت کرد. نورضیا در نظر داشت که از این کشور برنامه‌های آموزش زبان را بهتر به دانش‌آموزان دختر ارائه بدهد و مهارت‌های خودش را با آموختن زبان اسپانیایی نیز تقویت کند؛ اما گروه طالبان برادر بزرگ نورضیا را به‌جای برادر دیگر او که خبرنگار بود بازداشت کرد. اتفاقات یکی پس از دیگر نه تنها برنامه‌های نورضیا را برهم زده بود بلکه او را به تنگنا قرار داده بود.

او می‌گوید: «فعالیت‌های گذشته‌ی برادر کوچکم و فعالیت من و گذشته‌ی خانواده‌ی ما همه لیست اتهامات را برای برادر بزرگ طویل کرده بود. این وضع به سرگردانی من افزوده بود و برایم ویران‌کننده بود. من واژه‌ای برای توصیف وضعیتم ندارم.»

طالبان در بدل رهایی برادر نورضیا از خانواده‌اش سه‌ هزار دالر امریکایی پول خواسته بودند. پولی که برای لیلا و بستگانش هزینه‌ی زیادی بود. نورضیا تصریح می‌کند: «وضع اقتصادی خانواده‌ی ما هم مثل سایر مردم بود. ما در آن زمان توان تأمین یک‌سوم آن را نداشتیم و این کابوس بود و زجر.»

مادر نورضیا با عذر و زاری بزرگان محل را راضی کرد که نزد مسئولان طالبان بروند. درحالی‌که بزرگان محل برای رهایی برادر نورضیا تلاش می‌کردند، نورضیا عازم اسپانیا شد.

همزمان با رسیدن نورضیا به اسپانیا برادر او نیز به اثر چندین دور تلاش بزرگان مردمی از زندان طالبان رها شد. درحالی‌که نورضیا و لیلا به آمدن روزهای خوب می‌اندیشدند اما برادر نورضیا مثل گذشته شغلی برایش نیافت و بیکاری وضعیت اقتصادی آنان را بدتر از گذشته کرد. نورضیا می‌گوید: «هرچند برادرم آزاد شد، اما جنجال دیگر پیدا شد. او دیگر مثل گذشته شغلی نداشت. در آن وضع من قول دادم که هزینه‌ی خانواده، به‌خصوص مادرم را تأمین کنم، اما من در شرایطی قرار گرفتم که خودم به خودم کاری نمی‌توانستم و این ناتوانی مرا زجر می‌داد.»

دختر بداخلاق

افزون به این، نورضیا وقتی به اسپانیا رسید، مسئولان بخش مهاجرت او را به یک مرکز پذیرش موقت مهاجران فرستادند. این نهاد او را به‌عنوان یک دختر تنها به کمپ دورافتاده‌ای فرستاد؛ جایی که شصت شهروند دیگر افغانستان در کنار مهاجران افریقایی‌تبار نیز با او در آن روزگار سر می‌کردند.

از میان همه‌ی مهاجران، هم‌وطنان نورضیا به بهانه‌ی فرهنگ مشترک موجب آزارواذیت او می‌شدند. او می‌گوید: «هم‌وطنان ما با همان فرهنگ و عادت وطنی‌شان در اروپا زندگی می‌کنند. برای آنان من به‌عنوان یک دختر تنها مضمون بودم و به من به چشم بدشخصیت می‌دیدند و اذیتم می‌کردند. از این موضوع بارها به دفتر سازمان شکایت کردم، اما توجه نمی‌کردند و می‌گفتند با هم‌وطنان تان جور بیایید.»

مشکلات نورضیا تنها به این آزارواذیت‌ها خلاصه نمی‌شد. نهاد میزبان او را به‌عنوان فرد ناسازگار تشخیص داده بود و او را به‌دلیل شکایت مکرر از هم‌وطنانش، تنبیه می‌کرد. «در آن دهکده‌ی دورافتاده هیچ چیز نبود. باور تان می‌شود. مواد غذای تاریخ‌گذشته می‌داد. به همین ترتیب برای ما مهاجران هیچ فرصت آموزشی نبود و تنها ما را زنده نگه می‌داشتند. من بارها مستند موارد را برای‌شان نوشتم و ایمیل زدم، اما هیچ‌کسی به آن توجه نمی‌کرد.»

پس از هشت ماه این دختر افغانستانی موفق شد که رییس کمپ را پیدا کند و برای او از نابسامانی نهاد و کارشکنی کارمندانش ایمیل بنویسید. او می‌گوید: «بعد از دریافت همان ایمیل زجردهی، من را به مادرید، مرکز اسپانیا فرستاد، اما در آن‌جا همچنان با مشکلات دیگری گرفتار بودم. باور تان می‌شود چهار ماه در تاریکی بودم و شکایت هم سود نداشت و کسی به آن توجه نمی‌کرد.»

نظافت‌چی

در مادرید همچنان مشکلات نورضا پابرجا ماند. او به‌جای زبان‌آموزی و پیشبرد برنامه‌ی آموزشی آنلاین برای دانش‌آموزانی که جذب کرده بود، مجبور شد در رستورانتی کار را به‌عنوان نظافت‌چی و پیش‌خدمت شروع کند.

نورضیا می‌گوید: «چاره‌ای نداشتم و مجبور بودم برای حمایت از خانواده کار کنم. هر کار و هر قدر سخت برایم مهم نبود. اگر افغانستان در این وضع نبود و خانواده‌ام کار می‌توانست، نیازی به کار من نبود.»

براساس توافق شفاهی، نورضیا باید شش ساعت در روز کار می‌کرد تا می‌توانست دست‌مزد آن ‌را برای تأمین مخارج و پیشبرد روند الحاق خانواده به مادرش بفرستد. محل کار، اما از ناآشنایی او به قوانین کار و ندانستن زبان سوءاستفاده کرده و او را مجبور می‌کرد که ۱۴ ساعت در روز برای آنان کار کند. افزون به این، به آزارواذیت روانی او نیز می‌پرداختند. او توضیح می‌دهد: «به کاری رو آوردم که تا سرحد مرگ اذیت‌کننده بود. به‌جای شش ساعت ۱۴ ساعت سخت و بدون وقفه از من کار می‌کشید. به‌نام نافهم تحقیر و توهین می‌کردند و زخم زبان می‌زدند. من فقط به‌خاطر حمایت از مادرم آن را تحمل می‌کردم، اما با این وجود وقت دست‌مزد دادن بهانه می‌آوردند و آن را نمی‌دادند. من هم به‌دلیل سیاه بودن کارم (کار بدون قرارداد) نمی‌توانستم دادخواهی کنم.»

نورضیا می‌گوید که اوضاع افغانستان و سیاست آپارتاید جنسیتی طالبان حتا زنان افغانستان در بیرون از کشور را نیز در معرض آسیب‌های جدی قرار می‌دهد. او تأکید می‌کند که خودش یکی از نمونه دخترانی است که قربانی آپارتاید جنسیتی در بیرون از افغانستان است. فردی که مجبور است برای حمایت از مادر بیوه‌اش به‌جای آموختن و آموزش دادن کار ‌کند. «البته من تنها دختر افغانستانی نیستم که این سختی را در کار تجربه می‌کنم. با من در همان رستورانت دختران مجرد و تحصیل‌کرده‌ی دیگر افغانستانی نیز بودند که از مجبوری آن کارهای سخت را انجام می‌دادند.»

این در حالی است که با خروج نیروهای ناتو از افغانستان، صدها دختر و زن فعال بدون داشتن خانواده مجبور به ترک افغانستان شده‌اند. شمار زیادی از این زنان در بیرون از افغانستان برای تأمین مخارج خانواده‌های‌شان به کارهای سخت و حتا به کار دست‌فروشی روی جاده روآورده‌اند؛ کارهایی که دست‌مزد اندک دارند و از مزایای حقوقی محروم اند.

چنانچه نورضیا تصریح می‌کند که افزون به کار شاق، این زنان مورد باج‌گیری و شکنجه‌ی روانی طالبان قرار می‌گیرند. به‌گفته‌ی او، طالبان خانواده‌ی زنان فعال را مورد آزارواذیت قرار می‌دهند و از سوی دیگر، قوانین مهاجرت نیز این پیچیدگی را درک نمی‌تواند و به آسیب‌پذیری زنان دامن می‌زند. زنان را در معرض کار اجباری و سوءاستفاده قرار می‌دهد.

یادآوری: نام افراد در این گزارش به دلایل امنیتی مستعار انتخاب شده است. همچنین برای حفظ محرمیت، محل اقامت، زمان و ولایت نیز حذف شده و یا به‌طور کلی ذکر شده است.