عکس: فیس‌بوک یحیا جواهری

قدبه‌قدزدن با سرنوشت

در پیوند به سومین سالمرگ یحیا جواهری؛ مدیر، نویسنده و شاعر

تقی واحدی

هنگامی که در بیست‌وششم حوت‌ماه ۱۳۹۹، غلام‌یحیا جواهری پس از سکته‌ی مغزی و چند روز بیهوشی در بستر بیماری، در سن ۶۵ سالگی با زندگی غزل خداحافظی خواند، شناخت عمومی از او ادیبی بود که چند دست‌آورد شعری از خود به یادگار گذاشته. چنین شناختی در پیام اشرف غنی، رییس‌جمهور وقت، به‌مناسبت مرگ او منعکس شد؛ «سال‌های زیادی از عمر خویش را منحیث شاعر، نویسنده و فعال عرصه‌ی ادبی و فرهنگی در بلخ سپری کرد و چندین مجموعه‌شعر از خود به یادگار گذاشت.» وزارت اطلاعات و فرهنگ وقت نیز در بیانیه‌اش توصیف مشابهی از او ارائه کرد؛ «سال‌های زیاد عمرش را در خدمت به زبان و ادبیات کشور سپری کرد، نوشت و شعر سرود.» حتا ژکفر حسینی، دوست صمیمی و طراح و ناشر بسیاری از مجموعه‌شعرهای جواهری این جنبه‌ی زندگی او را برجسته کرد؛ او را کسی دانست که «در گفتن درد قلبی خویش از دریچه‌ی‌‌ شعر و اعتراض به نابسامانی‌های جامعه صداقت و جسارت خاصی داشت.»

از یک جهت این‌ها حق داشتند که چنین تصویری از او داشته باشند. یازده کتاب چاپ‌شده‌ی او همگی مجموعه‌های شعری هستند. جدا از آن، بیش از یک‌دهه بود که صرف نظر از متن‌های کوتاه غالبا خاطره‌گونه‌ی بعضا آمیخته به طنز، از او به‌طور پیوسته در شبکه‌های اجتماعی غزل نشر می‌شد که در جامعه‌ی بیمار و شعرزده‌ی افغانستان می‌تواند تخته‌ی خوبی برای جلب توجه باشد. به‌خصوص که آن غزل بافت منسجم فورم و محتوا را در خود داشته باشد. حضور ادبی نسبتا پررنگ جواهری در صفحات اجتماعی تلگرام و فیس‌بوک با شعرهای سرریز از احساس رقیق‌شده‌ای از درد و رنج اجتماعی، عشق سرکوب‌شده‌ی زمینی و حسرت روزهای ازدست‌رفته با زبان آراسته با باریک‌بینی‌های وطنی، مخاطبان زیادی را سرگرم می‌ساخت و همذات‌پنداری ایجاد می‌کرد.

این فروغ ادبی سامان‌یافته در بیش از یک‌دهه‌ی آخر عمر جواهری، هم عامل فردی و خلاقانه داشت، یعنی حجم بالای سروده که از گفتمان آزادانه‌تر و کیفیت بلاغی منسجم‌تر برخوردار بودند، و هم عامل ساختاری، یعنی دسترسی همگانی به اینترنت و شبکه‌های اجتماعی؛ ساختاری که اصولا نمایش خیره‌کننده‌ی تبادل نظر میان کاربرانش را فراهم می‌سازد و زمینه‌ای هست برای تابناکی امثال جواهری، کسانی که از سرمایه‌ی فرهنگی بیشتری بهره می‌برند. احتمالا به همین دلایل قبل از آن دوره، شعر و کارنامه‌ی ادبی این شخصیت گوشه‌گیر در میان مخاطبانش چنین بازتاب فروزنده‌ای نداشت. البته شاید همچنین به این دلایل که شعر او میان‌مایه -چنان که سخیداد هاتف گفته- و کاری از روی تفنن -چنان که فاضل سانچارکی بیان داشته- بود و از همین روی در همان دوره‌ها نیز برخی از شعرهای او که از روی تفنن نبودند، شهرت و شناسایی گسترده‌ای بدست آوردند. مانند شعر به یادماندنی «یک جهان اعجاز دارد بامیان» که لطیف سرخوش آهنگی برای آن ساخت و رئوف سرخوش آن را اجرا کرد، یا تا حدی شعر «مادر» او که در اواخر دهه‌ی پنجاه خورشیدی، زمانی که جواهری دانشجو بود، جایزه‌ای برای او کمایی کرد.

به هر روی شهرت جواهری به‌عنوان یک شاعر برجسته در هنگام مرگ، نباید ما را از دست‌آوردهای ارزشمند او به‌عنوان تحلیل‌گر سیاسی و اجتماعی و مدیری آشنا و سازگار با اصول مدیریت نوین غافل کند؛ ابعادی که برای اکثر جامعه‌ی فرهنگی افغانستان تقریبا ناشناخته مانده است. شناخت من از جواهری مؤید این باور است که می‌توان او را مدیری مثال‌زدنی و یکی از تحلیل‌گران و نویسندگان اثرگذار چند دهه‌ی اخیر افغانستان برشمرد. متن‌های تحلیلی او پیرامون مسائل سیاسی و اجتماعی در دهه‌های شصت و هفتاد خورشیدی سرشار از اطلاعاتی با جزئیات مهم، نگاه منسجم تحلیلی و تکنیک‌های ویژه‌ی بلاغی می‌باشد. این متن‌های تحلیلی و کارنامه‌ی مدیریتی صمیمی و مشارکت‌پذیر گرچه در حد غزل‌سروده‌هایش در یک‌دهه‌ی آخر عمرش برای او شهرت کمایی نکرد، از جمله به این دلیل که بیشتر به اصطلاح در پشت صحنه فعال بود -و مثلا برخی از مقالاتش را با نام مستعار می‌نوشت- اما آنچنان تأثیرات عمیقی داشت که هنوز از یاد همکاران و آشنایانش نرفته است. فاضل سانچارکی، خبرنگار و فعال فرهنگی که در دهه‌ی شصت خورشیدی همکار جواهری در رادیو برون‌مرزی ایران بوده او را آدمی می‌داند با قلم بسیار خوب و دارای معلومات زیاد از افغانستان و منطقه، و تاریخ افغانستان و اسلام. و همچنین کسی که با دیوان‌های شعری و عرفان و تصوف آشنایی داشت. سانچارکی می‌افزاید: «گاه‌گاهی البته شعرهایی می‌سرود و به ما نشان می‌داد که احساس می‌شد یک نوع تفنن است یا کار حاشیه‌ای در کنار کارهای اصلی‌اش.»

در دهه‌ی هفتاد خورشیدی نیز سرودن شعر برای او یک کار حاشیه‌ای، از روی تفنن و بعضا بر مبنای سفارش بود. سخیداد هاتف که در آن سال‌ها دانشجوی دانشگاه بلخ بود و تازه با جواهری آشنا شده بود، شعرهای آن دوره‌ی او را میان‌مایه و ضعیف می‌داند و خود او را آدمی محتاط. به‌باور او، جواهری در دودهه‌ی پسین زندگی‌اش دچار تحول فکری شد و «به دریافت‌های تازه‌ای درباره‌ی زندگی رسید». به‌گفته‌ی او، در این دودهه ما با جواهری آزاد و عاشق روبه‌رو هستیم که غزل‌های دل‌انگیزی آفرید. غزل‌های شیرینی که به نظر می‌رسید «از یک روح آزادشده می‌آمدند». گرچه هاتف توضیح نمی‌دهد که این روح از چه قیدوبندهایی آزاد شده اما احتمالا منظور او قیدوبندهای برخاسته از هنجارهای بومی می‌باشد که غالبا سودمندی خود را از دست داده‌اند و بعضا از آموزه‌های دینی الهام می‌گیرند. وگرنه آنچنان که زلمی باباکوهی خاطرنشان ساخته، آزادی‌خواهی و عدالت‌طلبی جزء مضمون‌های اصلی شعر او در جوانی و نوجوانی هم بوده است. دوره‌ای که با عشق به شعر و سرایش شعر زندگی می‌کرده و از این راه نام و نشانی هم بدست آورده بوده است. حتا به نظر می‌رسد که آن شعرها با سری پرشورتر و نیت روشنفکرانه‌تر سروده می‌شده است. از این لحاظ به نظر می‌رسد که پناه‌گزینی دوباره‌ی جواهری به دنیای شعر بیشتر از روی درماندگی و جلوگیری از فروپاشی روانی بوده و نه برنامه‌ی حساب‌شده‌ای برای تغییر روشنفکرانه در جامعه. شعرهای او در این دوره، همچنان که به مخاطبان افغانستانی دچار آشفتگی فکری و احساسی تسلی می‌داد، برای خودش نیز چنین کارکردی داشت. در سال‌های پسین عمرش، مضامین دادخواهانه در شعرهای او بیشتر رنگ ناله‌های مرسوم تغزلی داشت.

حاشیه‌نشینی شعر و محوریت یافتن متن‌های تحلیلی در قلمرو نوشتاری و آفرینشی جواهری، احتمالا بیشتر از این برمی‌خاسته که دغدغه‌ی اصلی او کار و نان بوده. بنابراین، به موازات کم‌رنگ شدن وابستگی به دغدغه‌ی کار و نان به‌واسطه‌ی بلوغ فرزندان و مهاجرت آنان به جهان ثروتمند، شعر تغزلی را در جایگاه محوری قلمرو زندگی‌اش بازگرداند. احتمالا به اضافه‌ی آگاهی از این واقعیت‌های اجتماعی که حاشیه‌نشینی شعر در قلمرو زندگی‌اش در جامعه‌ی شعرپرور، مانع رسیدن او به‌نام و نشان می‌شود، و ابهام نهفته در شعر به صاحب آن در جامعه‌ی استبدادزده‌ی آزادی مانور و راه‌های گریز بیشتری فراهم می‌کند. خود جواهری در پاییز ۱۳۸۸ در دیوار فیس‌بوکی خویش به صراحت نوشته که به زعم او شعر مخاطبان بیشتری در میان کاربران فیس‌بوک نسبت به قالب مقاله دارد؛ «چنین معلوم می‌شود که کاربران فیس‌بوک، از جمله دوستان ما شعر و طنز را بیشتر از متن [تحلیلی] و مقاله دوست دارند و می‌خوانند. این یک خبر خوش برای شاعران و طنزنویسان است.»

آن‌گونه که اشاره شد، جواهری در نوجوانی نیز، زمانی که مجرد بوده و هنوز دغدغه‌ی نان و آب زن و فرزند نداشته، سر پرشوری برای سرودن شعر داشته. ذهن خلاق جواهری در نوجوانی -چه زمانی که دانش‌آموز دبیرستان باختر بوده و یا دانشجوی دانشگاه کابل- اسباب نامداری و تأثیرگذاری او را در و بر پیرامونش مهیا می‌کرده. زلمی باباکوهی، داستان‌نویس و همدوره‌ی او در مکتب باختر مزار شریف و دانشگاه کابل به‌یاد می‌آورد که چگونه شعرهای او از جریده‌ی دیواری مکتب باختر به روزنامه‌ بیدار، روزنامه‌ی محلی در مزار شریف راه باز کرد و بعد در دانشگاه کابل مورد توجه قرار گرفت. او با اشاره به روز مادر و این‌که از هنرمندان و شاعران دعوت می‌شد تا آثاری در زمینه‌های نمایش، نقاشی و شعر خلق کنند می‌گوید: «در یکی از همین سال‌ها (۱۹۷۸-۱۹۷۹م) “شعر مادر” یحیی جواهری… جایزه‌ی شعر مادر را از آن خود کرد. فارغان لیسه باختر که در آن زمان در پوهنتون [کابل] درس می‌خواندند، به خود بالیدند و برای شاعر، این موفقیت را تبریک گفتند.» باباکوهی فورم شعرهای آن زمان او را موجز و باصلابت، و مضامین آن را -چنان که در بالا هم اشاره شد- آزادی‌خواهی و عدالت‌طلبی می‌داند.

مدیریت

یحیا جواهری چهاردهه‌ی اخیر زندگی‌اش را -با وقفه‌های کوتاه- به نحوی ذیدخل در کار اداره و مدیریت بود؛ بیشتر به‌عنوان مدیری با صلاحیت در تصمیم‌گیری در رادیو برون‌مرزی ایران در مشهد، کتاب‌خانه‌ی مرکز فرهنگی ایران در مزار شریف و شبکه‌ی رادیو-تلویزیون آرزو. در هر کدام از این ساختارها و در هر سطحی که فعال بوده، به‌گفته‌ی برخی از همکارانش، رویکرد او صمیمیت بخشیدن به روابط و مشارکت‌پذیری در کارها بوده است. شیوه‌ای که اصولا می‌کوشد شنیدن صدای دیگران را آسان سازد. بهره‌گیری جواهری از بینش مدرن و دموکراتیک نسبت به امر مدیریت که اولا مدیریت را از مالکیت جدا می‌کند و ثانیا به جنبه‌ی مشورتی و انسانی مدیریت ارزش محوری می‌دهد، کارنامه‌ی او را در این عرصه مثال‌زدنی می‌کند. زینب بیات، فعال فرهنگی و همکار جواهری در رادیو برون‌مرزی ایران در اوخر دهه‌ی شصت و اوایل دهه‌ی هفتاد خورشیدی با اشاره به سال‌های آغازین کارش در این رادیو از راهنمایی‌های «خیلی خوب» جواهری یاد می‌کند که سرمایه‌ای شد برای او و همکارانش که قدم‌های بعدی را بهتر بردارند.

عکس: فیس‌بوک یحیا جواهری

در سال‌های میانی دهه‌ی هفتاد خورشیدی، مدیریت اثربخش جواهری بر مرکز فرهنگی و کتاب‌خانه‌ی ایران در مزار شریف، این کتاب‌خانه را به مهم‌ترین منبع رجوع علاقه‌مندان به کتاب و کتاب‌خوانی در این شهر تبدیل کرده بود. نگارنده گاهی که برای مطالعه، امانت‌گیری کتاب و یا تحویل‌گیری مقاله پیش جواهری می‌رفت، علاوه بر فضای کتاب‌خانه، تحت تأثیر لحن مؤدبانه و دانش عمومی فوق‌العاده‌ی او که با بیان منسجم ارائه می‌شد، قرار می‌گرفت. جواهری در شرایطی که کتاب‌خانه‌ی عام‌المنفعه‌ای در شهر مزار شریف وجود نداشت که از چنان کتب غنی و بروزی بهره‌مند باشد، از آن کتاب‌خانه یک مکان جذاب و اثرگذار برای فرهنگیانی ساخته بود که کار شان، یعنی مطالعه‌ی کتاب معمولا مورد بی‌مهری جامعه قرار می‌گرفت. سخیداد هاتف، پژوهشگر و منتقد ادبی از آن روزهای جواهری و کتاب‌خانه چنین به‌خاطر می‌آورد: «در زمانی که ما دانشجو بودیم، جواهری مسئول یک کتاب‌خانه‌ی خوب در مزار شریف بود. با ما آن‌قدر مهربان بود -با آن تبسم شکننده و آن صدای بسیار نرم- که در حضورش دست‌پاچه می‌شدیم. بیشتر از حد مجاز کتاب بر می‌داشتیم، کتاب‌ها را دیر بر می‌گرداندیم و ضوابط آن مکان را رعایت نمی‌کردیم. جواهری می‌گفت: خیر است، خیر است.»

دهه‌ی نود خورشیدی را جواهری به‌عنوان مدیر تولید و نشر و معاون در شبکه‌ی رادیو-تلویزیون آرزو سپری کرد. آن همکاران جواهری در این شبکه که در این رابطه مورد پرسش قرار گرفته‌اند، فروتنی، صمیمیت و مشارکت‌پذیری او را به‌یاد می‌آورند. شاکر شکران که سال‌های زیادی با جواهری در این شبکه همکار بوده می‌گوید: «کسی فکر نمی‌کرد که استاد جواهری مدیر تولید یا معاون شبکه است، [او را] به‌عنوان یک دوست فکر می‌کرد. هرکدام آزادانه می‌رفت در اتاقش مشوره می‌گرفت. یا خود جواهری می‌رفت به اتاق هر همکار و احوالش را می‌گرفت. مشکلاتش را می‌پرسید؛ این‌که چه همکاری‌ای نیاز دارد.» به عبارت دیگر، او بیشتر نقش مشاور را بازی می‌کرده تا نقش آمر را.

اصولا صمیمیت بخشیدن به روابط همکاران و مشارکت‌پذیری در کارها و تصمیم‌گیری‌ها مبتنی است بر پذیرش اصل برابری انسان‌ها در اختیار و احترام. استوار بر پذیرش این اصل است که مشارکت میان همکاران می‌تواند به برخاستن و خیزبرداشتن همه بیانجامد و برای همه سودمندی و رضایت نسبی به بار آورد. اما درنظرگرفتن چنین اصلی و در پیش گرفتن چنان رفتاری هنوز در جامعه‌ی آموخته با نظم به‌شدت آمرانه و سلسله‌مراتبی ما، وضعیت بسیار شکننده‌ای دارد و می‌تواند هواخواهان آن اصل و رفتار را به راحتی برنجاند و براند. به‌خصوص اگر کسی مثل جواهری باشد که طبع نازک و نسبتا زودرنج او سطح تاب‌آوری‌اش را در برابر مشکلات پایین می‌آورد و گاهی دردسرهایی نیز برایش ایجاد می‌کرد. او به اصطلاح از آن نوع آدم‌هایی بود که ترجیح می‌دهند در هنگام مجادله به‌جای گپ بدل کردن، کوچه بدل کنند. در سال ۱۳۸۴ یا ۱۳۸۵ -دقیق یادم نیست- که از ایران آمده بود افغانستان، در مزار شریف به من گفت که در جست‌وجوی کاری در وطنش هست و از کار در رادیو [رادیو برون‌مرزی ایران در مشهد] و کلا زندگی در مهاجرت خسته شده است. اما پس از چند ماهی شنیدم که دوباره برگشته است به سر وظیفه‌اش در مشهد. ظاهرا در آن‌جا شکررنجی پیش آمده بوده است بین او و مدیران ایرانی رادیو که با گفت‌وگو یا میانجی‌گری رفع شده است. فاضل سانچارکی، همکار او در رادیو برون‌مرزی ایران در مشهد، از وضعیت مشابهی در اواخر دهه‌ی شصت خورشیدی می‌نویسد: «یکی دو بار به عللی خواست رادیو را ترک کند، [اما] مسئولان رادیو بسیار تلاش کردند به هر ترتیبی که هست دل آقای جواهری را نرم کنند و ایشان را به رادیو برگردانند.»

نگارنده همچنین یادش می‌آید که در سال‌های بعد در خلال هشت سال کار در شبکه‌ی رادیو-تلویزیون آرزو، یکبار آن‌جا را ترک کرده بود. در آن زمان به‌طور سرپوشیده گلایه از نامهربانی مالک شبکه داشت. اما پس از یکی دو ماه دوباره به آرزو پیوست. شاکر شکران، همکار او در تلویزیون آرزو آن روزها را چنین به‌خاطر می‌آورد: «خلای او احساس می‌شد و لذا ما همکاران رفتیم برای دلجویی و از او خواهش کردیم که دوباره برگردد به وظیفه‌اش که قبول کرد و همکاری‌اش را از سر گرفت.» در سال ۲۰۱۸ با تغییر ریاست در شبکه‌ی رادیو-تلویزیون آرزو، جواهری دوباره از کار کنار کشید. اما این بار تنها طبع نازک و زودرنجی او نبود که سبب جدایی‌اش از این شبکه گردید. به‌گفته‌ی شاکر شکران، این بار به علاوه، این یکه‌تازی رییس جوان شبکه بود که آزادی عمل را برای جواهری تنگ کرد. شاکر شکران می‌گوید که جواهری قبل از ترک آرزو با همکاران درد دل می‌کرد که فضا برایش تنگ شده و دیگر نمی‌تواند کار کند. او می‌گوید متأسفانه تبعیض‌های مذهبی و نژادی نیز در این تعامل دخیل بود، چیزی که در مدیریت نهادهای افغانستانی بسیار رایج است. 

تحلیل‌گری

راجع به این‌که جواهری چه زمانی شروع به نوشتن متن‌های تحلیلی کرد، نگارنده چیزی نمی‌داند. متأسفانه در این زمینه متن مفصلی چه به شکل زندگی‌نامه، گزارش یا گفت‌وگو، تدوین نشده -حداقل نگارنده دسترسی ندارد- تا برای سؤال‌هایی از این قبیل روشنگری کند. گمان می‌رود که تحصیل در دانشکده‌ی حقوق و علوم سیاسی و به احتمال زیاد مطالعات آزادی که جواهری در دوره‌های آموزش ابتدایی و دانشگاهی داشته، به علاوه‌ی ممارست در نوشتن، از او یک فرد حساس و آگاه نسبت به مسائل سیاسی با قابلیت تدوین متن‌های تحلیلی در نیمه‌ی اول دهه‌ی شصت خورشیدی ساخته بوده است. احتمالا بیشتر به این دلیل بوده است که در این برهه‌ی زمانی به او فرصت استثنایی برای نوشتن متن‌های تحلیلی و تفسیری در یک رادیو داده می‌شود؛ رادیو برون‌مرزی ایران در مشهد. فاضل سانچارکی، همکار او در این رادیو می‌گوید که جواهری یکی از تحلیل‌گران اصلی این رادیو در دهه‌ی شصت خورشیدی بود. سانچارکی که به‌گفته‌ی خودش در سال ۱۳۶۷ خورشیدی -زمان جذبش در این رادیوـ با جواهری آشنا شده، می‌گوید: «برنامه‌ی رادیو دری یک­ساعته بود. در پهلویش یک برنامه‌ی نیم‌ساعته‌ی دیگر به‌نام صدای انقلاب اسلامی افغانستان بود. هر دو برنامه تحت نظارت جناب جواهری قرار داشت. در برنامه‌ی رادیو دری آقای جواهری مسئولیت تنظیم یا ادیتوری را به عهده داشت و در برنامه‌ی صدای انقلاب اسلامی افغانستان هر شب یک تحلیل و تبصره‌ی سیاسی نوشته می‌کرد -بعضی شب‌ها هم این تحلیل و تبصره‌ی سیاسی را من نوشته می‌کردم-… در رادیو دری چندین برنامه‌ی [دیگر را هم] ایشان نوشته می‌کرد. برنامه‌ی پاسخ به نامه‌ها بود؛ برنامه‌ی افغانستان در هفته‌ای که گذشت بود؛ برنامه‌ی افغانستان از دیدگاه صاحب‌نظران بود. این برنامه‌ها را مشترک تهیه می‌کردیم اما تنظیم و ترتیب و نوشتار و ساختاربندی برنامه‌ها بیشتر به عهده‌ی آقای جواهری بود.»

دودهه بعد در شبکه‌ی رادیو-تلویزیون آرزو نیز، گرچه کار او بیشتر از نوع مدیریت بوده، اما در عین حال متن‌های تحلیلی می‌نوشته و در شکل دادن به ساختار برنامه‌ها و تهیه متن‌های مقدماتی برای آن‌ها نقش پررنگی داشته است. شاکر شکران، همکار او در این شبکه می‌گوید: «چه در بخش خبر یا [سایر] برنامه‌های سیاسی هر سوژه‌ای را که انتخاب می‌کردیم، چندین صفحه متن منسجم می‌نوشت.» او از خود مثال می‌آورد: «من در تلویزیون برنامه‌ای داشتم به‌نام پرونده که راجع به فساد اداری بحث می‌کرد. بیشتر سؤالات را به مشوره‌ی او تهیه می‌کردم. همچنین مقدمه‌های برنامه‌ی اجتماعی “همسایه‌ی من” را که در گفت‌وگو با خانواده‌های فقیر تهیه می‌کردم، او می‌نوشت.»

متأسفانه با وجود تلاش‌ها -گرچه نه چندان زیاد- نگارنده چنان که در بالا اشاره شد تا اکنون نتوانسته به متن‌های تحلیلی او در بخش دری رادیو برون‌مرزی ایران، یا شبکه‌ی آرزو دسترسی پیدا کند. متن‌هایی که می‌تواند منبع ارزشمندی برای درک معانی رویدادهای آن دوره‌های پرآشوب سیاسی و اجتماعی جامعه‌ی بی‌ثبات و درگیر جنگ و مهاجرت افغانستان و بیانگر ارزیابی او از وضعیت‌ها و جهت‌گیری‌های سیاسی و سلیقه‌های اجتماعی آن دوره باشد. در این رابطه همان‌قدر که مسئولان شبکه‌ی رادیو-تلویزیون آرزو و رادیو برون‌مرزی ایران می‌توانند پاسخ‌گو باشند که چقدر در حفاظت از دست‌آوردهای سازمانی خویش و قراردادن آن در نزد عموم جدی هستند، سهل‌انگاری خانواده و خود جواهری نیز در حفاظت از این دست‌آوردهای فکری می‌تواند پرسش‌برانگیز باشد. در دو سال اخیر عمرش خود جواهری چند بار از این‌که در جمع‌آوری مقالاتش کوتاهی کرده افسوس می‌خورد و بابت این کوتاهی، خود را سرزنش می‌کرد اما احتمالا به‌دلیل اهمال -که رفتار شایع در بین افغانستانی‌ها است- که افسردگی آن را تشدید می‌کرد، اقدامی منسجم و پی‌گیری در این زمینه روی دست نگرفت.

گرچه نبود نسخه‌هایی از آن متن‌های تحلیلی، سنجش کیفیت آن را سخت می‌کند، اما تبصره‌های سیاسی جواهری پیرامون مسائل اجتماعی و به‌خصوص سیاسی اواسط دهه‌ی هفتاد خورشیدی در دوهفته‌نامه‌ی پیام توحید که نمونه‌های آن در دسترس من هست، گویای آن می‌باشد که توان تحلیل‌گری و نویسندگی او در چه حدی بوده است. در آن زمان که جواهری مسئولیت کتاب‌خانه‌ی خانه فرهنگی ایران در مزار شریف را عهده‌دار بود، ضمنا به درخواست من به‌عنوان مدیرمسئول پیام توحید این تبصره‌های سیاسی را با نام اختصاری «غ.ج» می‌نوشت. این مقالات که در سال ۱۳۷۵ نوشته شده است و تحلیل‌هایی عمدتا از رویدادهای سیاسی آن سال‌ها است، به لحاظ کیفی نشان می‌دهد که از قلم یک نویسنده‌ی حرفه‌ای، دارای اطلاعات ژرف و گسترده‌ی کارشناسی، با مهارت انسجام‌بخشی به متن و دید موجه و واقع‌بینانه از اوضاع سیاسی و اجتماعی تراویده است.

مثلا در بخشی از مقاله‌ی «مأموریت ناکام محمود مستیری در افغانستان» با اشاره به اذعان شکست مأموریت صلح از سوی این دیپلمات سازمان ملل متحد و استعفای او می‌نویسد: «معمولا در خارج از افغانستان دیپلمات‌ها و شخصیت‌های علاقه‌مند به این کشور تنها از مجرای بعضی تئوری‌ها و فورمول‌ها، یادداشت‌های رسمی، سفرنامه‌ها، آمارهای نه چندان موثق و بالاخره از طریق گزارش‌های محرمانه و طبقه‌بندی‌شده‌ی دیپلمات‌های دیگر نسبت به اوضاع افغانستان آشنایی حاصل می­کنند و از واقعیت‌های درون جامعه‌ی افغانی و بافت پیچیده‌ی قومی، سیاسی و اجتماعی این کشور و مسائل ظاهرا کوچک ولی حساسیت‌برانگیزی که بعضا می­تواند حوادث و فاجعه‌های بزرگی را بیافریند کم‌تر آگاهی دارند. این قاعده‌ی کلی متأسفانه شامل حال محمود مستیری نیز بوده و همین مسأله یکی از عوامل شکست برنامه‌های او در افغانستان به شمار می­رود.»

عکس: فیس‌بوک یحیا جواهری

جواهری تنها از منظر بازی‌های سیاسی و تلاش‌های دیپلماتیک به تحلیل نمی‌پرداخت، بلکه گوشه‌ی چشمی نسبت به مسائل اجتماعی و از جمله موضوع مهم توسعه نیز داشت. به‌عنوان مثال، در مقاله‌ی «سوادآموزی، کلید پیشرفت» با اشاره به اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر که برخورداری از آموزش ابتدایی را حق هر انسانی می‌داند، می‌نویسد: «آموزش و پرورش امروزه به‌عنوان یک استراتژی که می‌تواند کشورهای جهان سوم را از ورطه‌ی توسعه‌نیافتگی، نابرابری و بی‌عدالتی نجات دهد شناخته شده است. پس باید همه با هم در این جهاد مقدس تلاش کنیم و به‌جای نالیدن از تاریکی بهتر است شمعی روشن نماییم.» این مقالات از همین رهگذر غنای اطلاعات و انسجام متنی، نمونه‌های درخشانی از ژورنالیسم تحلیلی افغانستان در دهه‌ی هفتاد خورشیدی محسوب می‌شود؛ دهه‌ای که تصویر عمومی از آن، رکود فعالیت‌های فرهنگی و غلبه‌ی فضای جنگ و ویرانی بر سایر امور است و نسل امروز آگاهی کمی از دست‌آوردهای فرهنگی آن دارد.

طی یک‌دهه‌ی اخیر عمر جواهری با آن‌که دیوارنگاره‌های او در فضای مجازی بیشتر با شعر رنگ‌وبو گرفته‌اند، اما در لابلای این دیوارنگاره‌ها متن‌هایی هم به چشم می‌خورند که توان و مهارت بالای او را در تولید متن‌های تحلیلی نمایش می‌دهند. منتها عناصر بافت‌دهنده‌ی این متن‌ها با تحلیل‌های منتشره در نشریه پیام توحید، تفاوت‌هایی دارد. درحالی‌که در مقالات منتشره در آن نشریه، رخدادها و تصمیم‌های سیاسی-اجتماعی در یک بستر کلان‌تر تئوریک تبیین و معناکاوی شده است، در این دیوارنگاره‌ها، روایت‌ها بافت خاطره‌ای دارند و با منطق شهودی قدرت تأثیرگذاری پیدا می‌کنند. به لحاظ محتوا نیز معمولا یک دغدغه‌ی شخصی با چند مسأله‌ی عمومی بافت خورده‌اند. بافتی که با قلم جادویی جواهری، صورتی بدیع و بی‌همتا پیدا کرده است. به‌عنوان مثال، دیوارنگاره‌ی «عینیکی‌های جهان طایفه‌ی خوشبین اند» از چنین بافت و پرداختی بهره می‌برد. بهتر می‌بینم با همین دیوارنگاره‌ی جذاب، پایان به یادماندنی را برای این نوشتار رقم بزنم؛ «چقدر باید منت این یک ‌جفت چشم را بکشم و در کوچه‌ها و خیابان‌ها آواره و سرگردان دنبالش بگردم. چشم آن جاسوس دل و “خانه‌نشین بغداد خبر” است. هر سو سرک می‌کشد و می‌خواهد از هر اتفاقی باخبر باشد. نازها و عشوه‌های چشم پایان‌ناپذیر است؛ گاهی فرمان رفتن می‌دهد و من در هر وضعیتی که باشم باید بگویم: چشم، تو پیش من از دنبالت؛ حتا اگر مقصد جهنم باشد. یک وقتی که کتاب “اطاعت کورکورانه” خسرو روزبه را می‌خواندم، از این‌همه فرمان‌بری‌های بی‌دلیل و غیرعقلانی شگفت‌زده می‌شدم؛ حالا فکر می‌کنم او راست می‌گفته منتهی آقای “روزبه” انقلابی چپ‌گرا از پادشاه گلایه داشت و من از چشم سر به هوا و حرف ناشنو که نازدانه‌تر از هر پادشاه و ملکه است.»

منابع:

  1. بی‌بی‌سی فارسی (۱۳۹۹)، «یحیا جواهری، شاعر مطرح افغانستان درگذشت»، سایت بی‌بی‌سی فارسی، ۲۶ حوت.
  2. ج.غ (۱۳۷۵)، «مأموریت ناکام محمود مستیری در افغانستان»، دوهفته‌نامه پیام توحید (شماره ۴۳، ۳۰ جوزا)، مزار شریف، اداره‌ی امور فرهنگی شمال حزب وحدت اسلامی افغانستان.
  3. ج.غ (۱۳۷۵)، «سوادآموزی، کلید پیشرفت»، دوهفته‌نامه پیام توحید (شماره ۴۹، ۳۱ سنبله)، مزار شریف، اداره‌ی امور فرهنگی شمال حزب وحدت اسلامی افغانستان.

سایر نقل‌قول‌ها بر اساس مصاحبه با دوستان و همکاران جواهری و یا یادداشت‌هایی بوده که دوستان و همکاران جواهری به درخواست حبیب همدر، شاعر و نویسنده و یا به درخواست نگارنده، فرستاده‌اند.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *