«هیچچیزی، قدرتمندتر از یک داستان خوب نیست.» تیریون لنیستر، «حماسهی یخ و آتش»
در شمارهی قبلی به تأویل هستیشناختی شاهبیت مولانا: «کاشکی هستی زبانی داشتی/تا ز هستان پردهها برداشتی»، بهمناسبت «روز جهانی شعر» پرداختم. در شمارهی حاضر، با نگاه اجمالی به رویداد «روز جهانی داستاننویسی» به اهمیت داستان اشارهای میرود. هر درخت داستان امروز، ریشه در درخت نخستین دارد و با پرسشهایی طرح میشود.
اول میگوییم: این «داستان»، از یکجایی شروع شد. بعد میپرسیم: از «کجا» شروع شد؟ آن «کجا» کجا بود؟ «داستانش» چه بود؟ از «اول» داستانش چه بود؟ واقعا کجا بود؟ «عنوانی» داشت؟ عنوانش چه بود؟ چگونه شروع شد؟ شروعاش آیا جالب بود؟ یا جالب نبود؟ اگر جالب بود، چگونه بود؟ اگر جالب نبود، چگونه بود؟ عنوانش واقعا چه بود؟ آخر میگوییم: هرچه بود، بود دیگر. آخر یک داستانی بود. یک «داستانی» است. امروز هم یک داستانی است. اول که گفتیم: این «داستان» از کجا شروع شد، داستان از همینجا شروع میشود: از «اول»اش. از همان اول، مرز میان خیال و واقع، ناظر بود به رشتههای عنکبوتی.
اولها داستان، هرچه بود، نبود از خدایان بود، یا اسطورههایی که از سوی تخیلهای توانا آفریده میشد. آنان با افشاندن بذرهای داستانی در سرزمینهای پیشاتاریخ، به خلق خطوط داستانی دست میزدند. خدایان با داستانهایی که مردمان برای خودشان یا کودکانشان تعریف میکردند، بهوجود میآمدند. از قصهی «آدم و حوا» شروع میکردند. برای جذابیت آن، شخصیت شیطانی هم در پیرنگ آن میافزودند. اینکه یک آدمی بود. بعد برای بقای او در برابر دلتنگیهایش یک حوا هم پیدا شد. همینطور، به عاشقانه بودن این داستان تأکید میکردند. آنان از جایی برتر -به لحاظ متافیزیکی- رانده میشوند، فقط بهدلیل اینکه دل به درخت خوشرنگتر و میوهی خوشمزهتر سپرده بودند. خدایان جبار، جفتشان را به زمین تبعید کردند. لذت داستانگویی و جذب داستانهای جذاب شدن، رفتهرفته از همان زمان شکل گرفت. قصهی آدم و حوا با گذر فصلهای فراوان جذابتر شد. عاشقانهتر شد. در تقلید از آن، امروزه، عاشقانههای بسیاری چون «لیلی و مجنون»، «یوسف و زلیخا»، «رومیو و ژولیت» و همانند آنها با مادر-ذهنهای خلاق خلق شد.
قدرت یک «داستان قدرتمند» بسیار است. هر کسی که زمانی دلی به یک داستان خوب داده باشد، آن را هیچگاه فراموش نمیکند. با قدرت جادویی، ما را به جهانهای ممکن دیگر میبرد. کمک میکند شخصیتهای دیگر را بشناسیم تا به درک بهتری از شخصیتهای خودمان برسیم. داستانهای علمی-تخیلی، البته در خامترین صورت آنها، دربارهی نیروهای طبیعی روایت میشد؛ خدای رعدوبرق، خدای ماه و ستارگان، ابرخدای خورشید در رأس همه. شیوع بیماریها بهوسیلهی نیروهای مرموز و داستانهای دیگر هستیشناختی پیرامون پدیدارهای موجود. امپراتوریها بهجز با داستانهای ماندگارشان، میراثی به ارث نمیگذاشتند.
در جهان تاریخ تفکر غرب، نیچه با «داستان دیگرگونه» به ظهور رسید. نیچه، با آن ابرقوهی تخیل «فلسفی-داستانی»، به خوبی پی برده بود که «داستان فلسفه»، همان «داستانِ داستان» است. به این منظور که آنچه در هستی و زمانهای پیشاسقراط مرسوم بود، «هستهی داستانی» بود. در نهایت، در یک اقدام انقلابی در ساحت اندیشهی انتقادی، باانگیزه به تفاوت و تحول سیر فکری فلسفهی قارهای دگرگونی آفرید. انصافا -به گواهی تاریخ پس از مرگش- پیروز هم بدرآمد. نه تنها داستان آینده، که داستانهایی بساداستانهای دیگر را، «شخصیتِ محوری» نقشپذیر شد. او با هستهی داستانی، هم به خلق داستان باستان پرداخت و هم به داستان زمینه و زمانهی خودش. به همان قیاس، آیندهاش را پیش از امکان وقوع آن، شکل بخشید. در یک سخن، به داستان عجیب و عظیم امروزی تبدیل شد.
در شرق، مولانای بزرگ و بسی بیشتر از او، فردوسی بزرگ، اندیشههای بلندشان را در قالب داستان-شعر ارائه کردند. داستانهای حماسی و داستانهای تمثیلی سرودند. در امریکای امروز، جورج آر. آر. مارتین، در پیروی از استاد و الگویش، جی. آر. آر. تالکین، با هنرمندی تمام، با ترکیب کردن تخیل-واقعیت چه داستانهای شگفتانگیزی آفریدند. روایتهای فوقالعاده تأثیرگذار از جهان باستان و جهان امروز (بهزودی به شکل مبسوط به تحلیل رشتهرمان «حماسهی یخ و آتش» و سریال «بازی تاجوتخت» خواهم پرداخت). در جهان دیگر، به استعارهی غمانگیز مردگان متحرک نگاه کنید. از یک ایدهی ساده و اسطورهای، داستان بشر آخرزمانی به توصیف رفته است که به جد، تأملبرانگیز است.
امروزه، هر یکی از ما، بهمثابهی باشندگان زیستجهان پسامدرنیسم، یک داستان بالقوه هستیم. آماده برای پرداختن و روایت. یا برای شنیدن شدن. اگر دست به نگارش داستان برده نمیتوانیم، چه بسا به شنیدن یک داستان خوب و زندگیبخش دل بدهیم. به داستانهای زندگی همدیگر گوش بسپاریم. در نهایت به یک نوع دیالکتیک داستانی دست یابیم؛ دیالکتیک داستانی همدلی. زیرا هستهی داستان امروز، همدلی و همدیگرپذیری است؛ یک رنگینکمان داستان در ساحتهای گوناگون. این روز، روز جهانی داستاننویسی شفاهی، به همین دلیل سالانه گرامی داشته میشود. فلسفهی این رویداد هم ناظر به پاسداری از سبک قصهگویی است؛ به ترتیبی که صورت کلاسیک داستانگویی حفظ شود. شاید انسانیتر از شنیدن داستان زندگی افراد زیستجهان ما، انسانیتر نباشد. زیرا آشناییهای آدمی در هر برههی زمانی با روایت داستان فردی آغاز میشود. براساس یک تحقیق، ۶۵ درصد از گفتوگوهای روزانهی ما داستانگونه هستند.
تاریخ ۲۰ مارچ برای گرامیداشت از هنر داستاننویسی شفاهی تجلیل میشود. سرآغاز آن، روز جهانی داستانسرایی بهعنوان یک روز ملی برای داستاننویسی در سویدن در سال ۱۹۹۱ آغاز شد. این روز نخست با اسم «روز تمام داستاننویسان» مسما بود. سالها بعد در استرالیا، در ۱۹۹۷، داستاننویسان یک رویداد پنجهفتهای را برای تجلیل از هنر داستاننویسی راهاندازی کردند. این تجلیل با اسم «روز جهانی راویان شفاهی» مشهور شد که مصادف بود با روز گرامیداشت از داستاننویسی در کشورهای امریکای لاتین. در سال ۲۰۰۲ باشندگان مناطق اسکاندیناوی، با ایجاد شبکهی اینترنتی داستاننویسی، در ترویج این روز تلاش ورزیدند. در سال ۲۰۰۹ در تمام شش قاره جشن گرفته شد. اکنون همه ساله با موضوعات متفاوت از سوی دوستداران داستان گرامی داشته میشود. موضوع امسال «ساختن پل/Building Bridges» بود. ایجاد پلهای ارتباطی و فرهنگی با استفاده از هنر داستانگویی برای همدیگر. امید است با شنیدن داستانهای زندگی همدیگر، به تکثر فرهنگی روی بیاوریم.
در شمارهی بعدی «فلسفهی نیچه در شخصیت نیگن»، به تحلیل اگزیستانسیالیستی شخصیت نیگن در سریال «مردگان متحرک» خواهم پرداخت.