ملا هبتالله، امیر امارت طالبان در تازهترین پیامهایش بهمناسبت عید فطر که خطاب به اعضای طالبان (به قول او مجاهدین) و مردم افغانستان (به قول او رعیت) و کشورهای اسلامی و جامعهی جهانی منتشر شده، یکبار دیگر بر لزوم اجرای شریعت سختگیرانهی طالبانی، درستی راهی که این گروه در سه سال حکمرانی پیموده و سرسختی در برابر پذیرش ارزشهای جهانشمول انسانی، اجرای حدود و تعزیرات و نهی از منکر و شلاق زدن و سنگسار کردن زنان و مردانی که از دید این گروه سزاوار مجازات شمرده میشوند، تأکید کرد. پیام او قبل از فرا رسیدن عید فطر و سخنرانی منسوب به او به هنگام ادای نماز عید فطر در قندهار هر دو حاوی این پیام واضح بود که امیر طالبان قصدی برای تعدیل حتا حداقلی مواضع بنیادگرایانه و انسانستیزانهی این گروه ندارد و جایگاهی برای مصالحه با مردم و مخالفان سیاسی قایل نیست.
از زمان شروع مذاکرات دوحه میان طالبان و ایالات متحده امریکا و سپس به قدرت رسیدن طالبان تا اکنون و با گذشت سه سال از حکمرانی این گروه، از سه امکان همواره برای ساختن آیندهی باثبات و قابل قبول برای شهروندان کشور سخن رفته است. اولی، تعدیل مواضع طالبان و عقبنشینی این گروه از باورهای ایدئولوژیکاش که مبتنی بر تمامیتخواهی است، میباشد. رهبران سیاسی دودههی پسین، بهشمول دیپلماتهای کشورهای خارجی دخیل در افغانستان امیدوار بودند یا دستکم این امیدواری را موجه میپنداشتند که راهی برای تعامل با طالبان و در نتیجه شکلگیری یک حکومت همهشمول وجود دارد. حکومت همهشمول یعنی حکومت توافقی میان فرادستان (نخبگان سیاسی و اقتصادی) از همهی اقوام با مشارکت طالبان. دومین امکان که پس از چنین توافقی حاصلشدنی تعریف میشد، توزیع منابع ثروت و قدرت بود. یعنی توافق فرادستان مستلزم توافق برای توزیع منابع و شکستن انحصار طالبان بر این منابع بود و این مهم در نتیجهی شکلگیری یک حکومت فراگیر یا توافقی قابل حصول به نظر میآمد. سومین امکان، اعطای آزادیهای حداقلی برای عموم شهروندان صرف نظر از جنسیت و قومیت آنان نظیر حق تحصیل و اشتغال که لازمهی توسعه میباشد، بود.
سخنرانی امیر طالبان بهمناسبت عید فطر و پیام پیشین او بدین مناسبت هردو نشان داد که این امیدواری به بنبست کامل خورده و رهبری طالبان هیچ دلیلی برای تشریک قدرت و منابع و توافق با سایر رهبران سیاسی و اعطای آزادیهای حداقلی برای عموم شهروندان ندارد و از بنیاد آن را بیاهمیت و غیرقابل توجه میپندارد. مثلا او در پیام عیدیاش دو گروه را مخاطب قرار داد: مجاهدین و رعیت. مجاهدین اعضای طالبان است که به قول او، برای اعلای کلمهالله و تنفیذ شریعت جهاد کردند و با اخراج خارجیها از کشور زمینهی احیای نظام اسلامی خالص را فراهم ساختند. بنابراین، تمامی جنگجویان، فرماندهان و حامیان طالبان مشمول مجاهدین هستند. رعیت هم در عرف عامه و هم در معنای مدنظر ملا هبتالله کسانی اند که بر آنان حکومت میشود، یعنی تمامی مردم افغانستان. غیر از این دو، مجاهدینی که حکومت میکنند و رعیتی که بر آنان حکومت میشود، کسی دیگری در ذهن ملا هبتالله وجود خارجی ندارد و به همین دلیل از زبان او غایب است. به همین خاطر او پیش از آنکه به وجود «مخالف سیاسی»، تفاوتهای ارزشی جاری در جامعه و تنوع و گوناگونی خواستها و مطالبات اجتماعی اشاره کند، جامعه را کاملا یکدست فرض گرفت و بهعنوان رأس هرم قدرت دستآوردهای نظام حاکم را بر شمرد و دستورهایی خطاب به بدنهی حاکمیت، مسئولان آن و مردم صادر کرد.
ابتدا نکات مهم و مخاطب سخنان ملا هبتالله را بر میشماریم و سپس میکوشیم به این پرسش پاسخ بدهیم که چرا چنان نکاتی در زبان جبار قندهار (ملا هبتالله) جاری میشود.
هشدار به اعضای طالبان
طالبان به هنگام جنگ با دولت پیشین و متحدان غربیاش ترکیبی از نیروهای قبیلهای در قالب فراکسیونهای مختلف بودند. همه بر این گمان بودند که برندگان اصلی آن نبرد ۲۰ سالهاند و سهم یکسانی در حکمرانی و برخورداری از قدرت دارند. اما هبتالله در سه سال گذشته و به تدریج نشان داده است که رهبری طالبان نمیتواند بهگونهی شورایی عمل کند، هرکسی که امیر باشد فرمانده کل و حاکم مطلق خواهد بود و او است که اصول و ضوابط و خط و مشی را در امور داخلی و سیاست خارجی معین میکند. بدیهی است که این سطح از کنترل بر صدر و ذیل امور مملکتی بر کسانی که از قدرت عملی بیشتری نسبت به او برخوردار بودند، قابل تحمل نیست. به همین سبب هرازگاهی این نارضایتیها در قالب اختلاف بر سر مسائلی مانند حق آموزش یا کار زنان و شیوهی تعامل با دول غربی علنی میشود. با توجه به این موضوع، اولین مخاطب پیام عیدانهی رهبر طالبان، همین رقبای داخلی و فرماندهان میانی (مسئولان) طالبان بودند. هبتالله به همه (اعضای طالبان) یادآوری کرد که بابت «اعطای نظام شرعی اسلامی» شکر خداوند را بهجای آورند. سپس آیهی هفتم سورهی ابراهیم را آورد که میگوید: «آن هنگام که پروردگارتان اعلام کرد اگر شکر نعمت بهجا آورید، مطمئنا بر نعمتهای شما میافزایم و اگر کفران کنید، عذاب من سخت و شدید است.» در آیهی ششم این سوره خداوند از قول موسی یادآوری میکند که او قومش را به شکران خداوند فراخواند، به سبب اینکه بنی اسرائیل را از فرعونیان نجات داد. سپس آیهی ۵۸ از سورهی یونس را میآورد که مضمونی کمابیش مشابه دارد (شادمانی از فضل و رحمت خداوند) و این نکتهی درخور تأمل که «چنین شادمانیای از جمعآوری مال دنیا» بهتر است.
از این منظر هبتالله دو نکته را به همراهانش یادآوری میکند، نخست گذشتهی نکبتبار و تحقیراندود شان را و دیگر آیندهی مصیبتباری که میتواند در انتظار شان باشد. طالبان قبل از به قدرت رسیدن در خفا و ترس و فرار زندگی میکردند، اکنون همه صاحبان سرمایه و قدرت و امنیت هستند. از نظر هبتالله، اگر این دستآوردها مایهی شکران آنان نباشد، بازگشت به آن دورهی سراسر نگونبختی و بیچارگی دور از تصور نیست.
گفتن این کلام از زبان خداوند نیز وجه قابل تأملی دارد. مانس اشپربر، روانشناس و نویسندهی کتاب «تحلیل جباریت» میگوید، نظام جبار عبارت از فرد جبار به اضافهی کسانی است که او را میسازند و بالا میآورند. او سپس بهصورت درخشانی توضیح میدهد که چهگونه و به تدریج فرد خودکامه و تمامیتخواه درکش از راست و دروغ را از دست میدهد و خودش بیش از بقیه به آنچه که میگوید یا مدعی است باور پیدا میکند. ملا هبتالله که در ابتدا ملای ساکن کچلاک و فرد دونپایه در گروه طالبان بود، اکنون نه فقط امیر یک نظام شرعی که خودش را خودِ شریعت میپندارد و بدیهی است که از زبان خداوند و به زبان خداوند با مردم و رعایایش سخن بگوید. اما به واقع او چیزی جز آنچه که میخواهد و به نفعش است نمیگوید. در پایان او باری دیگر و به زبان صریحتر خطاب به اعضای طالبان میگوید که «از اختلاف و خودخواهی اجتناب بورزید». اتهام خودخواهی چیزی است که رقبای داخلی رهبر طالبان و در رأس آنان سراجالدین حقانی بارها رهبر این گروه را بدان متهم کردهاند. از نظر رهبر طالبان کسانی که او را متهم به خودخواهی میکنند، خودخواه هستند. او به صرف هشدار اکتفا نکرده و بروز اختلاف میان اعضای طالبان را توطئهای خوانده که از طریق جلوگیری از تبارز این اختلافها ناکام میماند. این تکهی آخر پیش از آنکه نشانی از واقعیت داشته باشد، ابتکار پیشگیرانهای است که برای سرکوب مخالفان درونگروهی و منزوی کردن آنان از سوی رهبر طالبان به کار گرفته شده است.
نتیجه آنکه از نظر ملا هبتالله اختلافها و تعارضهای داخلی میان طالبان مخالفت و ناشکری نعمات خداوندی است و میتواند مستوجب عقوبت دردناک باشد. برای امیر طالبان چیزی جز فرمانبرداری قابل تصور نیست، کما اینکه بیعت نیز معنای غیر از این ندارد.
سختگیری با رعایا
ملا هبتالله در پیام عیدانهاش به تطبیق شریعت تأکید کرد. او گفت که «غفلت در تطبیق شریعت عذر پنداشته نمیشود» و دو بار در این پیامش گفته است که «امنیت نه از طریق زیادت تلفات که صرفا از طریق تطبیق شریعت تأمین میشود». او بر استقرار نظام شرعی مدنظر طالبان بهمثابهی امنیت باطنی و استقلال کشور نگاه میکند و از این منظر سختگیری با مردم، اجرای حدود و تعزیرات و سنگسار و شلاق زدن زنان در ملاءعام را بخشی از این کوشش و در جهت تحکیم پایههای حکومتاش میشمارد.
ترتیب مخاطبان هبتالله در این بخش از پیامش نیز قابل توجه است. او قبل از آنکه به مسائل اساسیای مانند تأمین معیشت و عرضهی خدمات به شهروندان و به تبع آن خطاب به سازمانهای خدماتی حکومت سخن بگوید، اول از سازمانهای ارشادی مانند وزارت امر به معروف و نهی از منکر یاد و تمجید میکند و سپس از وزارت معارف و ضرورت تشکیل مدارس دینی، ایجاد یتیمخانهها برای سرپرستی فرزندان اعضای کشتهشدهی طالبان و فراهم ساختن فرصت آموزشهای دینی یاد میکند. در پایان این بخش از مردم میخواهد که در فعالیتهای اقتصادی با امارت طالبان همکاری کنند و به قول او، در رشد اقتصادی کشور سهیم شوند. اما هبتالله توضیح نمیدهد که در غیبت نهادهای دموکراتیک که در جهت تأمین خیر عمومی کار کند و اعتماد را میان مردم و حکومت و میان حکومت و دولتهای دیگر احیا کند، در فقدان زیرساختهای توسعه و در وضعیتی که کشور رکورد تورم منفی را میشکند، چهگونه میتوان اقتصاد را شکوفا ساخت؟ آنچه که او در باب اقتصاد میگوید، مجموعهی دساتیر خودخواهانهی یک تمامیتخواه لجوج است که بیتقبل یک ذره مسئولیت و بیتوجه به واقعیتهای عینی جامعه و بیعلاقه به الزامات توسعه صرفا به مردمی که یک سوم آنان گرسنهاند و همه یکسره بیکار و کشور دچار فروپاشی اقتصادی و اجتماعی، دستور میدهد که کار کنند و کشور را بسازند.
حکمرانی با سلاح رعب و وحشت
سختگیری ملا هبتالله به تطبیق شریعت مدنظرش، که هم از نظر او اولین و آخرین هدف جنگ این گروه بوده، و هم از این نظر که آن را یگانه امکان تأمین امنیت میپندارد، صرفا از منظر درک منافع شخصی ملا هبتالله قابل فهم است. به این معنا که برای درک جملات به ظاهر مهمل او ابتدا باید از جایگاه شخص او به حکمرانیاش نگاه کنیم.
ملا هبتالله قبل از آنکه بهعنوان امیر طالبان انتصاب شود و اعضای این گروه با وی بیعت کنند که فرمانبرداری از او را واجب شرعی و الزامی میکند (از منظر ایدئولوژی طالبان)، یک ملای ساده و دونپایه بود. پدرش نیز در میان قبیلهی نورزی جایگاه کمابیش مشابهی داشت و اعتبارش از مدیریت مدرسهی دینی روستایش میآمد. هبتالله درست بهدلیل همین سواد مذهبی بخت این را داشت که قاضی محاکم نظامی طالبان در جلالآباد باشد و بهعنوان عضوی از این گروه به بلوچستان پاکستان پناه ببرد و به همین اعتبار نیز او توانست تحت حمایت بازرگان بلوچ مدرسهای در روستای کچلاک از توابع بلوچستان ایجاد کند. البته مهمترین دلیل رسیدنش به کرسی رهبری طالبان همین دونپایگی، عدم توانایی و فقدان نفوذ میدانی و نداشتن شبکهی حامی قابل توجه بود، اما در اینکه سواد مذهبیاش نیز نقش مؤثر در رسیدنش به این کرسی تأثیر داشت نیز نمیتوان تردید کرد. نتیجه اینکه هبتالله دوامش بهعنوان فردی دونپایه در گروه طالبان و سپس تصاحب کرسی رهبری طالبان را مدیون اعتباری است که بهعنوان مدرس مدارس پرورش بنیادگرایان طالبان داشته است. بنابراین، یگانه سرمایهای که او برای استمرار امارتش و استحکام قدرت بیچونوچرایش دارد، تأمین شریعتی است که بر مبنای آن فرمانبرداری بیچونوچرا از او تضمین شده است.
به عبارت صریحتر، ملا هبتالله خودش بهتر از هرکسی میداند که دوام سلطهاش در یک جامعهی باز یا نسبتا باز و حتا در نظم دسترسی مطلقا محدود که حاکمیت در آن مطلقا یکدست است، نیز از منظر اصول حکمرانی مدرن که حداقلی از توسعه اقتصادی و عرضهی خدمات اداری خواه برای رعیت یا شهروند الزامی است، شانسی برای بقا ندارد. او نه توان رویارویی و رقابت با رقبای درونگروهیاش را دارد و نه بویی از حکمرانی برده است. و بدینسان ارتباط متعارف با کشورهای دیگر و جای گرفتن در نظام بینالملل نیز در نزد او ارزش توجه ندارد، درست به همین دلیل که هیچ تأثیری در تحکیم جایگاه شخصی او بهعنوان دیکتاتور مطلق کشور ندارد. از طرفی، او در تنها بازیای که مهارت دارد سخن گفتن با زبان شرع است. تنها اعتباری که نسبت به رهبران سایر فراکسیونهای طالبان دارد نیز میزان تسلطاش به علوم دینی است. او نه دعوای مارشالی و جنگآوری دارد و نه مدعی بازیگری در میدان بازیهای استخباراتی است. نتیجه اینکه تندخویی و سختگیری ملا هبتالله، عدم توجهش به درخواستهای مکرر جهانی، ترشروییاش با مردم افغانستان که صرفا حق زندگی میخواهند، فقط ناشی از یک چیز است: ترس از فروپاشی تندیسی که از او ساخته شده و خودش باور کرده است.