احمد برهان
در شمارهی قبلی براساس سه نظریهی نیچه به سه تأویلی از گروه نایبها و شخصیت نیگن در سریال «مردگان متحرک» پرداخته شد. در شمارهی حاضر با مسألهی زیباییشناسی آنچه که در اثر کلاسیک «لذات فلسفه» از ویل دورانت آمده است، آشنا میشویم.
پدیدهی زیبایی و امور زیبا و انواع ذوقهای ادراکی از مسائلی است که همه روزه با آنها سروکار داریم. از انتخاب پوشش و تغذیهی غذاها گرفته تا اموری چون دوستیابی و همسرگزینی و هنرهای زیبا، حضور پدیدهی زیبایی در لایههای آنها نهفته است. به میزانی اندک یا بیشتر برای ما سادهانگاری شده که آن را از امور عادی و بدیهی میدانیم. اما کمتر کسی از خودش میپرسد که «زیبایی واقعا چیست؟» و در جستوجوی پاسخی برای آن لحظهای حداقل در گوگل بهدنبال آن راه بیافتد. چیستی و چرایی و چگونگی زیبایی در ساحتهای گوناگونی چون فلسفه، روانشناسی، ارزشهای اخلاقی و هنرها قابل طرح و بررسی است. این نوشتار در هفت عنوان کلی سعی میکند ما را به شکل ابتدایی با این مسألهی فلسفی آشنا کند: زندگی ویل دورانت، معنای زیبایی در میان فیلسوفان، حس زیبایی در حیوانات، زیبایی نخستین: اشخاص، دومین زیبایی: طبیعت، سومین زیبایی: هنر، زیبایی عینی، و نتیجهگیری.
۱. زندگی ویل دورانت
ویلیام جیمز دورانت (William James Durant)، فیلسوف و تاریخنگار امریکایی در پنجم نوامبر سال ۱۸۸۵ در شهر نورت آدامز واقع در ایالت ماساچوست ایالات متحده متولد شد. در سال ۱۹۱۳ در دانشگاه کلمبیا زیر نظر استادان در زیستشناسی و فلسفه آموزش دید. در سال ۱۹۱۷ مدرک دکترایش را در فلسفه بدست آورد. مجموعهی سخنرانیهایش را در باب فلسفه و ادبیات و تاریخ علم و هنر در کتاب «تاریخ فلسفه» گردآوری کرد. از سال ۱۹۲۷ به بعد تصمیم گرفت که بیشتر عمرش را صرف نگارش تاریخ تمدن نماید.برای نگارش اثر کلاسیک خود، «تاریخ تمدن» به کشورهای مختلف شرق و غرب سفر کرد که چندین دهه به طول انجامید. در نهایت، در سال ۱۹۷۵ توانست که ۱۱ جلد کتاب «تاریخ تمدن» را به اتمام برساند و در مجموع بیش از ۳۰ جلد کتاب نوشت. هنری توماس، نویسندهی امریکایی در کتاب «بزرگان فلسفه» دربارهی سبک فلسفهورزی دورانت گفته است: «بزرگترین کار او در فلسفه این بود که افکار پیچیدهی فلسفی را به زبان ساده بیان کرد. او فلسفه را، که دور از دسترس مردم عادی بود، به خانههای آنان برد و آن را برای همه قابل فهم کرد.»
از جمله آثار مهم دیگر او «تاریخ فلسفه» و «لذات فلسفه» است. در این نوشتار به کتاب «لذات فلسفه» میپردازیم. این کتاب در سال ۱۹۲۹ با عنوان «کاخهای فلسفه» (The Mansions of Philosophy) منتشر شد. در چاپهای بعدی با تغییر عنوان «لذات فلسفه» وارد قفسههای کتابفروشیها شد. در این اثر دورانت به دیدگاههای دیگر اندیشمندان پرداخته و سپس نظر خودش را در باب مسائل اساسی زندگی آورده است. این کتاب در نُه بخش و ۱۲۶ گفتار تنظیم شده است. عنوان برخی گفتارها چنین است: عصر زیستشناسی، نسبیت اخلاق، روابط جنسی و اخلاق، تحول زناشویی، زیبایی چیست، بیان نژادی تاریخ، مرگ اقوام، آیندهی امریکا، شراب و آزادی، عرفان، جادوگری و غیره. در بخش پنجم و فصل سیزدهم به مسألهی زیباییشناسی پرداخته و آن را در شش مبحث پی گرفته است.
معنای زیبایی در میان فیلسوفان
در این بخش اگرچه در جهان فلسفهورزی، بهباور دورانت، امور «مطلق» زیاد ولی امور یقینی اندک است، ولی بازهم به مسألهی زیباییشناختی اشارهای داشته است. با وجودی که امر زیبایی و مقبولیت چیزها در نظر انسان بدیهی جلوه میکند، ولی کمتر در حوزههای فلسفه و روانشناسی بدان پرداخته شده است. و کمتر از علت آن پرسیده میشود. برخیها مثل آناتول فرانس، نویسنده و شاعر فرانسوی در سدهی نزدهم بدین باور بود که: «…ما هرگز به درستی نخواهیم دانست که چرا یک شیء زیبا است.» باومگارتن نخستین اندیشمندی بود که چیستی و ماهیت زیبایی را مسألهی جداگانهی دانست و اسم «استتیک» (Aesthetic) را بر آن نهاد. حتا در یونان باستان که زیبایی بیشتر از هر جایی مورد توجه بود، یونانیان نتوانستند به معمای این پدیدار راه یابند. بحث زیبایی را فیثاغورس پیشاسقراط مطرح کرد و برای تعریف زیبایی از اصطلاحات کمّی کمک گرفت و یونانیان زیبایی را در پیکرهای دارای نظم هندسی جستوجو میکردند. افلاطون زیبایی را در خیر و نیکی میدانست و در قالب ارزشهای اخلاقی آن را تعریف میکرد. ارسطو اما زیبایی را چنین تعریف کرد: «زیبایی عبارت است از هماهنگی و تناسب و نظم آلی اجزا در کلّ بههم پیوسته.» این اندیشه تا قرنها همچنان در مجسمههای مرمرتراشیده باقی ماند تا اینکه امانویل کانت، فیلسوف برجستهی آلمانی در سدهی هجدهم، تعریف متفاوتی ارائه کرد: «زیبایی صفتی است که موجب میشود دارندهی آن قطع نظر از فواید و منافعش خوشایند گردد و در انسان شهود غیرارادی و حالت خوشِ دور از نفع و سود برانگیزد.»
حس زیبایی در حیوانات
تنها آدمی نیست که زیبایی را در وجودش احساس میکند، حیوانات هم در جهانهایشان با زیبایی سروکار دارند، اما بسته به تکامل آنها متفاوت است. آنها از طریق پوزه و بینی، گوش و چشمها نیز با زیبایی طبیعت ارتباط برقرار میکنند. چارلز داروین، زیستشناس معروف انگلیسی در سدهی نزدهم گفت: «مرغ آلاچيق، نوعی مرغ استراليايی، برای جفت خود لانهی مخصوصی میسازد و آن را با شاخهها میپوشاند و كف آن را با علف فرش میكند، از نزديکترين جويبار ريگهای سفيد را جمع میكند و هنرمندانه در هر طرفی میچيند. و برای شادمانی آماده میکند.» ویلهلم بولشه، نویسندهی آلمانی، در تأیید سخنان داروین در کتاب «عشق، زندگی در طبیعت» چنین گفت: «با نگاهی به این عروسی میتوانید قانع شوید که در مغز کوچک این مرغ، ذوق زیباپسندی و لذت مستقیمی از چیزهای زیبا وجود دارد.»
زیبایی نخستین: اشخاص
باروخ اسپینوزا، فیلسوف معروف هالندی در سدهی هفدهم گفت: «آنچه میخواهیم برای خوبی آن نیست؛ بلکه برای آن خوب است که آن را میخواهیم.» یعنی زیباییشناسی در یک نگاه جنبهی خیرخواهی، نه بل وجه مطلوبیت دارد. یعنی براساس نیازمندی خواستهای آدمی امور زیبا یا زشت جلوه میکنند. به تعبیر دیگر، زیبایی در چشم کسانی است که میدانند چگونه آن را ببینند. غذای شوربا ممکن برای کارگری که فقط به یک وقت غذا دسترسی دارد، همانقدر زیبا باشد که پیتزا در نظر یک صاحب رستورانت چندستارهای.
اما نیچه، فیلسوف بزرگ آلمانی در سدهی نزدهم گفت که زیباییشناسی در نزد آدمی جنبهی بیولوژیکی دارد. بهطور مثال؛ شکر را نه از برای شیرین بودن آن میخوریم، بلکه شیرینی آن در مذاق ما به این علت است که یکی از منابع انرژی است. برخی مردم در آسیای شرقی ماهی گندیده را دوست دارند. در یک مثال بومی؛ یکی از خانمهای جوان -از همان فمینیستهای دوآتشهی وطنی- ورزشکار هنرهای رزمی بود. برای اینکه بتواند بدن قوی برایش بسازد، ناچار شده بود از غذاهای مقوی -بهقول خودش مردانه- نوش جان کند. بعد از ماهها مشوره و رأیزنی با دوستان و استادان، در نهایت، تصمیم گرفت که با کلهوپاچه کنار بیاید. از آن غذا، از سر و صورت آن، اصلا خوشش نمیآمد؛ اما برای تقویت سلولهای ورزشیاش باید از آن تغذیه میکرد. و سرانجام، بهناچار به بیولوژیک بودن زیبایی آن غذا تن داد.
در نگاه دیگر، لذت طبیعی هر شکل و رنگی براثر تکرار آن در نگاه ما زیبایی ایجاد میکند؛ مثلا آبی بودن آسمان برای ما خوشایند نیست، بلکه چشمان ما به تدریج با آسمان آبی خو گرفته و آن را در نهایت زیبا یافته است. یا زیبایی را در برخی موارد، در اوج سادگی آن جستوجو میکنیم.
دومین زیبایی: طبیعت
در این بحث دورانت زیبایی را در معنای مجازی آن طرح میکند. یعنی حساسیت زیبایی در اشخاص ممکن است ناشی از شخص مطلوب و محبوب به اشیای وابسته به او باشد. یعنی اگر به چیزی علاقهمندی از خود نشان میدهیم، از آن رو است که آن شیء در معنای مجازی خود ما را به یاد فرد محبوبی میکشاند. برای نمونه، تصور ما از زیبایی صوت ریشه در آواز و سخن معشوق دارد. به نظر دورانت، حس زیباییشناختی ما بیشتر از رهگذر دیدن صورت میگیرد که همه کموبیش متأثر از ماهیت طبیعی آنها میباشد. و همینطور چهار حس دیگر نیز.
سومین زیبایی: هنر
از نظر تاریخی، خواستگاه هنر در میان قبایل وحشی از نقش تزئینی و شیوههای پوشش و انواع خالکوبی بوده است. در روزهای جنگ، این قبایل، از یک نوع هنر خالکوبی و در روزهای جشن و سرور برای ارتباط برقرار کردن با جنس مخالف، از نقش و نگارهای دگرگونه استفاده میکردند. خواستگاه معماری از ساختن قبرها برای مردگان آغاز شده است؛ مثل اهرام مصر در قدیمیترین شکل آن. در قرنهای بعد، خلاقیتهای هنری بیشتر و به همان شکل زیباییشناسی هنری در ابعاد گوناگون تکامل یافته است. شعر در سخن برتر و نقاشی در حالات طبیعی و داستان در واقعگرایی آن رو به تکامل نهاده است. نبوغ، به بیان نیچه، زالوی انسان است که خون او را میمکد و شعلهی نبوغ، وجود او را میسوزاند.
زیبایی عینی
پرسش اساسی در جهان زیباییشناختی این است: آیا زیبایی یک امر عینی است یا ذهنی؟ بهباور دورانت، زیبایی همانند عادات با اختلاف اماکن جغرافیایی و فرهنگی تفاوتهای بسیاری دارد. یعنی زیبایی جدایی از بیننده و مستقل از او قرار دارد. برای مثال؛ رنگینپوستان با دیدن پوست سفید مردمان سفیدپوست دچار تعجب میشدهاند. یا مثالهای دیگر که بسیار واضح است و در تمدنهای فرهنگ به ظهور رسیدهاند.
نتیجهگیری
حس زیباییشناختی هم در وجود آدمها و هم در وجود حیوانات بهصورت طبیعی نهفته است. در انسانها تعریف زیبایی بستگی دارد به تجربههای روانشناختی و جامعهشناختی، و نظر به جغرافیا و فرهنگها جلوههای گوناگون پیدا میکند. در تشخیص زیبایی و ذوق و سلیقه گاهی نظم و تناسب و تعین حاکم است، گاهی میل درونی و عشق و علاقه غالب است و گاهی هم فواید زیستشناختی مطرح میباشد.
در شمارهی بعدی با مکتب زیستشناختی داروینیسم آشنا میشویم.