بعضی خبرها بیشتر تکان دهندهاند و بعضی کمتر. این را از دل خود نمیگویم. سابق که من دانشجوی رشتهی روزنامهنگاری بودم، این را از استاد خود یاد گرفتم. البته تنها همین نبود. استاد ما برای تشخیص خبر از غیرخبر هم مثالهای روشنگری میزد. مثلا میگفت که اگر یک مرد هشتاد ساله با دختر سیزده ساله ازدواج کند، این خبر نیست. چرا که در فرهنگ مبین ما آنچه شرط است، رضایتِ ولی دختر است و دختر سیزده ساله هم که از هر نظر بالغ محسوب میگردد. اما اگر بشنوید که یک سگ میخواسته خبرساز شود و پای کسی را دندان گرفته؛ اما مردم آن را خبر تلقی نکردهاند (چون این امر معمولی است) و آنگاه سگ مذکور از آن نفر خواهش کرده که برای غیرمعمول کردن رویداد، لطف کند و از پای او، یعنی از پای همان سگ محترم، دندان بگیرد، این خبر است. دلیلش هم این است که تو را والله آدم از پای سگ دندان میگیرد؟ ما یک همصنفی داشتیم که مدعی بود این آخری هم خبر نیست؛ چون هر انسان بالغ حق دارد در دفاع از خود از پای سنگ دندان بگیرد. خوشبختانه، این دیدگاه آن همصنفی ما طرفدار چندانی نداشت و در این مورد تقریبا همه متفقالقول بودند که دندان گرفتن یک انسان از پای یک سگ، خبر شمرده میشود.
حالا من نمیدانم از نظر اصول روزنامهنگاری، اینکه یک نفر با 19 نفر دیگر در فیسبوک باشد و همهسو رقص بسمل بود شب جایی که من بودم باشد و یکی دو نفر از فرط جذبه به کلی لباس مباس خود را کشیده باشند و شما هم به عنوان میهمان در این بزم دعوت و تگ شده باشد، آیا این خبر محسوب میشود یا نمیشود. در موارد عادیتر، مثلا در هنگامی که رییس جمهور شما و 19 نفر دیگر را یکجایی از کار برکنار کند، شما نمیتوانید چنین رویدادی را خبر محسوب کنید. فقط برکنارتان کرده. نکشته که. آبرویتان را که نبرده. شما را در مظان این اتهام که نگذاشته که خدای نخواسته شما فیلم لخت تماشا میکنید. اما در قضیهی بودن با 19 نفر در فیسبوک، آنهم در چنان محفلی، وضعیت فرق میکند (کسی میداند چرا همیشه 19 نفر اند ایشان؟). وضعیت فرق میکند؛ چون در اینگونه بزمها، بعضی از افراد کژاخلاق برهنه مینشینند و روشنفکری خود را عملا اولوف اولوف مینمایند. میدانم اعصابتان خراب میشود که روشنفکری را چه کار به پورنوگرافی؟ ولی خداییاش چند تا روشنفکر سوپرمدرن داریم که فکر میکنند، رهایی انسانِ دربند از زندان قرون، تنها به مدد خشتکِ برباد رفته ممکن است. بعد میگویند که ما هرزهنگاری نمیکنیم، فقط اروتیک مینویسیم. به این میماند که کسی بگوید، یک نوع گیاه هست که برگهای نسبتا پهنی دارد و ریشهاش یک رقم کلوله میشود و در زیر خاک رشد مینماید و مزهاش یک رقم چیز است، چه رقم بگویم، چه؟ نه نه، البته، البته شما درست میگویید که شکل و مزهاش عین شلغم است و بعضیها حتا آن را به نام شلغم هم میشناسند؛ اما این یک گیاه دیگر است که شلگم مینامندش و بکلی با شلغم فرق دارد.
کجا بودیم؟ آها، میگفتیم که خبر از نظر روزنامهنگاری، گاهی کمتر تکاندهنده است و گاهی بیشتر. بیشترش همین عکسهای برهنهی فیسبوکی است که آدم را میبیناموساند.