طالبان تلویزیون آرزو را بستهاند و گفتهاند که دفتر این تلویزیون «بهدلیل نشر سریالهای غیراخلاقی و مبتذل تا امر ثانی مهرولاک شده است».
در تلویزیونهای افغانستان هیچ وقت چیزی نشر نمیشد (و اکنون نشر نمیشود) که از چارچوب بایدها و نبایدهای فرهنگی و عرفی مردم کاملا بیرون بیفتد. حتا در دورهی بیستسالهی جمهوریت هم هیچ تلویزیونی جرئت نمیکرد که چیزی فراتر از تصویر زنان بیچادر خارجی پخش کند. سقف زیادهروی این تلویزیونها این بود که تصویر چند زن آوازخوان وطنی را هم بر پرده بیاورند.
در افغانستان هرگز کسی مجال آن را نداشته که بدون ترس علیه دین اکثریت مردم، یعنی اسلام، چیزی بگوید و بنویسد و آن را عمومی کند. در هیچ رسانه و تلویزیونی مجال آن نبوده که فردی قویترین استدلالها یا شواهد خود را در برابر دین مردم عرضه کند و کمترین شبههای در مورد هیچ جنبهای از این آیین را پیش بکشد. همه احتیاط میکنند و تلویزیونها نیز به نیکی میدانند (و میدانستهاند) که وقتی پای باورهای دینی در میان است، با خلق مومن این ملک و حاکمان سخترویشان در نمیتوان افتاد. پس قصهی مخالفت قوی و استدلال محکم از همان ابتدا لغو است. کسی که نمیخواهد مرتد و ملحد و کافر و مهدورالدم شناخته شود و جان خود را ببازد، وارد این میدان نمیشود و تا حالا نشده است.
اما آنچه روحانیان و مفتیان و مدافعان دین مقدس اسلام را نگران میکند، آن استدلالها و شواهد مخالف قوی نیستند؛ چون آن چیزها به هر حال در افغانستان نه عرضه شدهاند و نه اکنون مجال عرضه شدن دارند. مدافعان ارزشهای اسلامی از چیزهای بسیار ضعیفتر میترسند. این ترس است که خیلی گویاست. تصور کنید که مدیران کانالهای تلویزیونی فعال در تحت حاکمیت طالبان چه سریالهایی پخش میکنند که به نظر طالبان برای دین و ایمان مردم افغانستان زیانبار هستند؟ کدام مدیر تلویزیونی نمیداند که چه چیزها را نباید پخش کند؟ کدام آدم بینا و شنوایی در افغانستان نمیفهمد که اکثر مردم متدین این ملک و رهبران و حاکمانشان با پخش چه برنامههایی مخالفاند؟
واقعیت آن است که طالبان و مومنان حامی طالبان در تلویزیونهای افغانستان هرگز برنامه و تصویری ندیدهاند و نمیبینند که خطری برای اسلام داشته باشد. اما هنوز میترسند؛ از چند تار مو، از چند جملهی ضعیف و سانسورشده و از کمترین نشانه و قصه و نقشی که بر پردهی تلویزیون بیاید و صددرصد در قالب شریعت ترسان خودشان جور نیاید، میترسند. و همین ترس است که بسیار گویاست. گویای چیست؟ گویای این حقیقت که بنیان باور این شریعتخواهان ترسان دیگر حتا تاب ایستادن در برابر ضعیفترین موجها و خفیفترین بادها را هم ندارد. یک سریال تلویزیونی کافی است که ایمانشان را برباد دهد؛ یک کف دست شانهی برهنه و یک دسته موی بیرون زده از چادر یک زن بر پردهی تلویزیون کافی است که تاروپود عقیده و ایمان این مردم را از هم بگسلد و بپاشاند. برای همین، برای حفظ ایمان خود (ارزشهای مقدس دینی) هیچ راهی نمیبینند جز رو گرداندن، بستن، خاموش کردن، انکار ورزیدن و تمام منافذ ارتباط با دنیای جدید را مسدود ساختن.
وجه بسیار عبرتآمیز ماجرا این است که این پهلوانان، این شیران میدان عقیده و ایمان، از یک سو تمام دنیا را به مبارزه میخوانند و از سویی دیگر از یک سریال تلویزیونی چنان میترسند که گویی هزار لشکر ایمانشکن بر سرشان حمله آورده است. معنای این وضعیت این است: ما از شمشیر و بمب و راکت نمیترسیم؛ از فکر، از تصویر، از قصه، از تمدن میترسیم. برای همین است که پیوسته سعی میکنیم به چهارده قرن قبل برگردیم و هیچ وقت با چیزی به نام تلویزیون روبهرو نشویم.