چشم‌انداز خردگرایانه به پدیده‌ی جنگ

محمدامین فرهنگ‌پور

درآمد

 اگرچه برقراری صلح و ساختن جهانی سرشار از آرامش و ایجاد هم‏زیستی مسالمت‏‌آمیز از کهن‏ترین آرمان‌‏های بشر است؛ اما تاریخ سیاسی جهان جز تراژدی جنگ، انسان‌‏کشی، قدرت‏‌نمایی و قدرت‏‌طلبی، چیز دیگری نیست. یا به دیگر سخن، تاریخ، داستان زندگی آدمی است؛ داستان جنگ‌ها، شکست‌ها، پیروزی‌ها و خون‌ریزی‌ها. گویا پدیده‌ی «جنگ» چنان با تاریخ زندگی بشر عجین شده است که برای بسیاری از آدم‌ها تصور دنیای بدون جنگ، تصور خیالی و رویاگونه به حساب می‌آید. به همین سبب، «یووال نوح هراری»از پدیده‌ی جنگ به‌عنوان «یک معضل تباه‌کننده در تاریخ زندگی انسان‌ها یاد می‌‌کند که در سیر تاریخ انسان خردمند، همواره زمینه‌ساز برای بقای انسان‌ها شمرده می‌شد» (هراری، ۱۳۹۷).

همین امر سبب شده است که ادیان، مکاتب فکری، متفکران، صلح‌خواهان و سیاست‏مداران در پیداکردن راهی برای کاهش جنگ و خشونت در جامعه‌ی انسانی تلاش کنند. بنابراین، مقوله‌ی «جنگ» در طول تاریخ، همواره کانون توجه ادیان، مکاتب، فیلسوفان و متفکران بوده است. به‌رغم این‌که جنگ و خشونت در درازای تاریخ، مصیبت‌ها، ویرانی، فقر و درماندگی برای بشر به‌‌بار آورده است؛ اما در مورد ضرورت و مشروعیت آن همواره توجیه‌‌‌‌های اخلاقی، مذهبی و فلسفی-فرهنگی نیز وجود داشته و دارد. در این میان رهیافت خردگرایان در میان سایر رویکردها نسبت به جنگ، صلح‌‌جویانه و انسانی بوده و تا حد زیادی در کاهش جنگ، خشونت و توسعه‌‌‌‌ی صلح کمک کرده است؛ زیرا خردگرایان جنگ را یک نابهنجاری و امری غیرعقلانی می‌دانند که دارای کارکردهای سوء اجتماعی است و باید از جامعه‌ی انسانی رخت بربندد و زندگی عاری از جنگ و خشونت باید داشت.

در این جستار، هدف نویسنده ارائه‌ی پاسخ مستدل به این پرسش است که خردگرایان از چه چشم‌اندازی به پدیده‌ی جنگ می‌نگرند؟ بررسی و مطالعه‌ی سیر تحول جریان خردگرایی و به تبع آن مطالعه‌‌ی آرای تمام خردگرایان درباره‌ی جنگ مستلزم مطالعات و پژوهش‌‌‌های دامنه‌‌‌دار است؛ به همین سبب نگارنده تلاش می‌‌کند تا چشم‌انداز خردگرایانه به پدیده‌ی جنگ را به‌گونه‌ی اجمالی، تحلیل و بررسی نماید.

در این جستار ابتدا نگاهی به پیشینه‌ی رهیافت خردگرایی در تاریخ تفکر بشر می‌اندازیم و در پی آن بررسی خواهیم کرد که در شکل‌گیری تفکر خردگرایی در باب جنگ کدام اندیشمندان و فیلسوفان نقش مؤثری داشته‌اند.

نگاهی به رهیافت خردگرایی

گرچند خردگرایی ریشه‌ در تاریخ تفکر بشری دارد و سراسر تاریخ فلسفه، به‌ویژه فلسفه‌ی کلاسیک یونان باستان، بحث و بررسی مسأله‌ی خردمندی است و از افلاطون به‌عنوان پدر عقل‌گرایی در تاریخ تفکر فلسفی یاد کرده‌اند؛ اما سده‌ی هجدهم‌ میلادی را عصر عقل‌ و روشنگری می‌نامند. «نگاهی به وقایع‌نگاری تاریخی این قرن نشان می‌دهد نه فقط برجستگی فلسفه یا رواج نقد؛ بل‌که جنگ‌های پیاپی در اروپا، از ویژگی‌های چشم‌گیر این عصر است. «صلح جاودان» اثر ایمانوئل کانت (۱۷۲۴-۱۸۰۴) نیز در چنین شرایطی نوشته شده است» (یاسپرس، ۱۴۰۰).

رهیافت خردگرا که پس از نوزایی و عصر روشنگری در اروپا به رشد و بالندگی رسید، «خرد انسانی را در درک واقعيت‌های جهان، توانا می‌داند» (فولکیه، ۱۳۹۶). خردگرایان این دوره‌ی تاریخی در شناخت امور بیشتر برای عقل آدمی اصالت قایل‌ هستند. به تعبیر «هایدگر (۱۸۸۹-۱۹۷۶)واسپینوزا (۱۶۳۲-۱۶۷۷)، همه‌ی شناخت‌‌های بشری مبتنی بر عقل است. عقل ابزاری به انسان کمک می‌‌‌‌کند تا عالم را به‌مثابه‌ی یک منبع بنگرد و راه چیرگی بر آن را پیدا کند» (پارکینسن، ۱۳۸۱).

خردگرایان نه ناامید هستند و نه آرمان‌شهرانگار، بل‌که توسل آنان به خرد و عقلانیت انسانی است؛ خردی که می‌‌تواند به حد قابل توجهی از موفقیت در تعدیل مناسبات اجتماعی و سیاسی خود برسد و برای حل مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه، راه‌حل جست‌وجو نماید.

نگاهی به آموزه‌های خردگرایان نسبت به جنگ

رهیافت خردگرا در باب جنگ، بر این اصل استوار است که جنگ در ذات خود حسن و قبح عقلی ندارد، بل‌که خیر و شربودن آن تابعی از محیط منازعه، ارزش‌‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مورد تهدید، هزینه‌های پرداختی در مقایسه با منافع متوقع و متصور و نتیجه‌‌ی نهایی آن برای یک گروه، یک کشور یا جامعه‌ی بین‌‌المللی است (فیروزآبادی، ۱۳۸۲).

به اساس رهیافت خردگرایان، اگر انسان با افزایش آگاهی، شناخت خود را از طبیعت جنگ، علل و انگیزه‌ی آن افزایش دهد‌، به حکم عقل به این نتیجه می‌‌‌رسد که باید از جنگ دوری کرد و برای استقرار صلح کوشید؛ چنان که امانوئل کانت می‌گوید: «هدف نهایی پیشرفت انسان آن است که باید وضع طبیعی غیراخلاقی خود را ترک کند و عضو جامعه‌ی اخلاقی شود» (عالم، ۱۳۷۷؛ گالی، ۱۳۹۱).    

عقل‌‌‌گرایان شدیدا مخالف مفهوم «جنگ عادلانه» بودند و باور داشتند که «جنگ عادلانه» ابزاری برای توسعه‌‌‌‌طلبی و جاه‌طلبی زمام‌داران مستبد و خودخواه بوده است. خردگرایان نشان دادند که «پهنه‌ی جهان فقط عرصه‌ی جنگ، خشونت و کشمکش نیست و در پس آن مفاهیم دیگری نیز وجود دارد که سعادت بشری در گرو دسترسی به آن‌‌‌ها است» (۱۹۹۵Slaughter, ).

ناگفته نباید گذاشت همان‌گونه که خردگرایان، خرد بشری را پاس داشته و پرشکوه و بااهمیت جلوه داده‌اند، نقش حماقت بشر را نیز نادیده نگرفته‌اند. چنان‌ که تأکید می‌نمایند: «حماقت بشر را هرگز نباید دست‌کم بگیریم، حماقت بشر، قوی‌‌ترین نیروی محرکه‌ی تاریخ بوده است که در طول تاریخ تقریبا هم‌دوش خرد بشری در شکل‌‌‌دادن سرنوشت انسان نقش اساسی داشته است؛ به‌ویژه وقتی پای جنگ به میان آید، یک عدم توازن درونی میان خرد و حماقت در وجود انسان به میان می‌آید. برای برقراری صلح به انسان‌‌‌های زیادی نیاز داریم؛ ولی گاهی یک احمق کافی است که آتش جنگ را شعله‌ور کند» (هراری، ۲۰۱۸).

یا به دیگر سخن، چالش اساسی بشر در عصر حاضر، برقراری تعادل پایدار میان دو نیروی متضاد، یعنی خرد و حماقت است. دستیابی به این تعادل نیازمند شناخت عمیق از محدودیت‌های انسانی، تقویت پیوندهای اجتماعی و تدوین اصول اخلاقی جهانی است که توانایی کنترل خطرات ناشی از فناوری‌های نوین را داشته باشد. در غیر این‌صورت، همان‌گونه که «هراری» به وضوح هشدار می‌دهد، هم‌افزایی خرد و حماقت می‌تواند بشریت را به ورطه‌ی نابودی بکشاند.

دیتریش بونهوفر (۱۹۰۶-۱۹۴۵)، الهی‌دان آلمانی با تأملی عمیق در طبیعت بشر به این نتیجه رسیده است که «حماقت انسانی، تهدیدی بسی خطرناک‌تر از شر است تا خیر. فردی می‌تواند علیه شر اعتراض کند و به مقابله با آن بپردازد؛ اما در برابر حماقت، ما هیچ سلاح دفاعی در اختیار نداریم و حتا استدلال نیز در این زمینه بی‌فایده است.» این اندیشه‌ی بونهوفر به وضوح نشان‌دهنده‌ی چالش‌های جدی است که بشر در مواجهه با نادانی و عدم آگاهی خود با آن روبه‌رو است.

مباحث مربوط به نظریات خردگرایان در خصوص جنگ، موضوعی پیچیده و چالش‌برانگیز است. در این مقاله، نویسنده تنها به بررسی دیدگاه‌های چند نفر از فیلسوفان و اندیشمندان غربی که به نقد جنگ پرداخته‌اند، می‌پردازد. همچنین، آرای فیلسوفان اسلامی، به‌ویژه اندیشمندانی چون ابونصر فارابی (۲۵۹-۳۳۹ هجری قمری)، در زمینه‌ی جنگ، شایسته‌ی تأمل و پژوهش عمیق‌تری هستند.

ابونصر فارابی (۸۷۲-۹۵۰م)

ابونصر فارابی از بزرگ‌ترین فلاسفه و دانشمندان مسلمان است که به اصالت جنگ باور نداشت، بل‌که رویکرد او نسبت به جنگ بر محور فضیلت‌‌گرایی و سعادت‌‌ قرار می‌‌گیرد.

فارابی دوگونه جنگ را از هم تفکیک می‌‌کند: ۱) جنگ عادلانه و ضروری چه در شکل هجومی و دفاعی آن که ابزاری است برای حفظ عدالت یا اعاده‌ی عدالت و رسیدن به سعادت. این‌‌گونه جنگ زمانی وصف جنگ عادلانه را به ‌خود می‌گیرد که شروط «اخلاقی»، «معرفتی» و «وجودی» داشته باشد. هرگاه این سه شرط نبود، چنین جنگی، شرارت‌بار خواهد بود (فارابی، ۱۴۱۲ق). جنگ جائرانه، شرارت‎بار و شهوانی که انگیزه‌ی آن‌ها نواقص و رذایل اخلاقی اند، مانعی برای رسیدن جامعه به سعادت است (فارابی، ۱۴۱۲/۱۴۱۳ق).

فارابی در «کتاب الحروف» بحثی دارد که چرا «جامعه به سمت مناقشه و کشمکش می‌رود؟» پاسخ می‌دهد «زمانی که چنین جامعه‌ای تهی از خرد باشد؛ یعنی جنگ در سرزمین بایر نادانی رخ می‌دهد» (فارابی، ۱۹۸۶م).

فارابی نیز بر چه باید کرد تأکید می‌کند و می‌گوید که متفکران و فیلسوفان باید راه خرد را برای انسان نشان دهند. انسان‌ها اگر بتوانند به بنیان‌های خرد دست پیدا کنند، جامعه به سمت فرزانگی می‌رود و جامعه‌ی فرزانه بیشتر اقبال به صلح دارد تا به جنگ (پورحسن، ۱۴۰۱؛ فارابی، ۱۳۵۹).

فارابی به این نتیجه می‌رسد که جنگ و درگیری در سرزمین جهل و نادانی به وقوع می‌پیوندد و ما چاره‌ای جز بازگشت به خرد انسانی نداریم. حتا اگر افراد یک جامعه به‌سوی ستیز و نزاع گرایش پیدا کنند و با عقلانیت مخالفت ورزند، بر عهده‌ی فیلسوف است که بذرهای خرد و اندیشه را در دل جامعه پرورش دهد. تا زمانی که انسان به عقلانیت دست نیابد و به تعبیر فارابی، فرزانگی را در وجود خود نپروراند، نمی‌تواند رابطه‌ای معنادار با صلح برقرار سازد.

اسپینوزا (۱۶۳۲-۱۶۷۷)

وی از فیلسوفان عصر رنسانس تا روشنگری است. به‌گفته‌ی او، «صلح تنها به معنای فقدان جنگ نیست، بل‌که فضیلتی است که از درون قلب ما نشأت می‌گیرد. صلح، فضیلت است. حالتی است ذهنی و گرایشی است به بخشش، اعتماد و عدالت» (گولدفارب، ۲۰۲۴). اسپینوزا بر این باور بود که صلح تنها به معنای نبود جنگ نیست، بل‌که باید به‌عنوان یک وضعیت مثبت و سازنده در نظر گرفته شود و صلح واقعی زمانی تحقق می‌یابد که افراد و جوامع بتوانند با همزیستی مسالمت‌‌آمیز و با حرمت‌نهادن به حقوق یک‌دیگر زندگی کنند. از نظر او، صلح مستلزم همکاری، همدلی و تحقق عدالت اجتماعی است.

«او نشان داد که از طریق خرد بشری می‌‌‌توان با بربریت نهایی مقابله کرد. او می‌کوشید با توسل به خرد و استدلال از جنگ‌‌های کلامی و سیاسی زمان خود فراتر رود و همیشه متقاعد شده بود که خرد نه تنها قوی‌‌‌‌‌ترین پیوندی است که یک فرد می‌‌‌تواند با خودش داشته باشد، بل‌که بهترین پایه‌ی زندگی مشترک با دیگران است» (کراوزه، ۱۴۰۳).

ماركیز دو كندورسه (۱۷۴۳-۱۷۹۴)

کندورسه، یکی از فیلسوفان و اندیشمندان برجسته‌ی عصر روشنگری، با نگاهی عمیق به وضعیت انسانی می‌نگرد و چنین استدلال می‌کند: «با افزایش آگاهی و شناخت انسان‌ها از جهان پیرامون، به تدریج به این درک می‌رسند که جنگ، هولناک‌ترین فاجعه و ترسناک‌ترین جنایت است که باید علیه آن به مبارزه برخاست» (فیروزآبادی، ۱۳۸۲). به این ترتیب، او به اهمیت آگاهی و شناخت در شکل‌گیری رفتارهای انسانی و ضرورت تلاش برای رهایی از زنجیرهای جنگ و خشونت تأکید می‌کند.

ایمانوئل کانت (۱۷۲۴-۱۸۰۴)  

کانت، فیلسوف نامدار آلمانى با نوشتن رساله‌ی «صلح پایدار» و مطرح‌‌‌‌‌کردن فرضیه‌ی «صلح دموکراتیک» در راه تحقق صلح در جامعه‌ی بین‌الملل کوشید. به همین سبب او را می‌توان به‌عنوان «فیلسوف صلح‌اندیش» خواند. مهدی خلجی، پژوهشگر فلسفه، کانت را نخستین فیلسوفی می‌داند که صلح را به مرتبه‌‌ی تأمل فلسفی برکشید. صلح، با آن‌که یکی از کهن‌ترین آرمان‌های بشری است، هرگز تا پیش از کانت به مفهوم کلیدی در فلسفه بدل نشده بود. کانت اولین فیلسوف در تاریخ است که واژه‌‌‌ی «صلح» را در عنوان یکی از آثارش «به‌سوی صلح جاویدان» (۱۷۹۵) به‌کار می‌‌‌‌برد. در نگاه کانت، مفهوم صلح با مفاهیم دیگری مانند حق، آزادی، عدالت، دولت و پیشرفت پیوند می‌خورد. از این‌‌‌‌‌رو، می‌توان صلح را نقطه‌ی عزیمتی برای ورود به سراسر فلسفه‌ی سیاسی کانت دانست (خلجی، ۱۴۰۰).

کانت در کتاب «صلح جاویدان» جنگ را «بزرگ‌ترين شری که می‌تواند دامنگير بشريت شود»، می‌‌‌‌داند؛ لذا تلاش وی در اين اثر، ناظر بر ارائه‌ی طرحی است که اين «بزرگ‌ترين شر» را برای بشريت ناممکن سازد.

به‌باور کانت، عقل چنین حکم می‌کند: «هیچ جنگی نباید باشد؛ نه بین من و تو، نه در شرایط طبیعی و نه بین دولت‌ها» (کانت، ۱۳۸۰).

کارل یاسپرس در اهمیت و ارزش صلح پایدار کانت می‌گوید که «وظیفه‌ی عقلانی ما است که ایده‌ی صلح جاویدان کانت را پی بگیریم» (یاسپرس، ۱۴۰۰).

نورمن آنجل (۱۸۷۲-۱۹۶۷)

پس از کانت، خردگرایانی چون نورمن آنجلباور داشتند که با رشد عقلانیت انسان و عقلانی‌‌شدن فزاینده‌ی امور بین‌‌المللی، می‌‌‌توان جنگ را از عرصه‌ی بین‌‌المللی محو کرد؛ زیرا وقتی انسان‌ها دریابند که جنگ نتیجه‌‌ای جز خودکشی متقابل و تخریب قطعی ندارد، از آن دوری خواهند گزید (مورگنتا، ۱۳۷۴؛ آنجل، ۲۰۰۷).

اندیشه‏های نورمن آنجل بر پایه‌ی دیدگاه لیبرال‏ها در مورد موجودات انسانی و جامعه‌ی انسانی است؛ این‌که انسان‌ها موجودات عقلانی هستند و با عقلانیت به این نتیجه می‏رسند که با ایجاد مجموعه‌ای از سازمان‏ها، همه می‌توانند از فرهنگ غنی صلح، آرامش و امنیت حاصل از آن در روابط بین‏الملل استفاده کنند.

برتراند راسل (۱۸۷۲-۱۹۷۰)

آرای راسل، فیلسوف و اندیشمند انگلیسی در باب «نکوهش جنگ، دفاع از خرد آدمی و صلح‌جویی، قابل تأمل است» (Rempel, 1979). او در تمام عمر خواهان آزادی و صلح در تمامی جوامع مدنی بود (هوک، ۱۹۹۹). راسل، یکی از مهم‌ترین منتقدان سیاست‌های امریکا، فعال ضدجنگ و مخالف سرسخت امپریالیسم بود که به‌‌دلیل همین باورهایش در طول جنگ جهانی اول، از دانشگاه اخراج شد و به زندان افتاد (پل، ۱۹۷۹).

راسل در کتاب «آینده‌ی بشر» جنگ را چنین نکوهش می‌کند: «جنگ حتا اگر از دریچه‌ی محدود منفعت شخصی هم بنگریم، سراپا احمقانه به نظر می‌رسد. ویرانی، بدبختی و مرگ را در کشور دیگران و سرزمین خود سبب‌شدن، فقط از دیوانگان بر می‌‌‌‌آید (راسل، ۱۳۴۳).

راسل در نیمه‌های سده‌ی بیستم در مقاله‌ای که در مجله‌ی تایمز لندن منتشر شد، بار دیگر نوشت: «اگر زمام‌داران تمامیت‌‌‌خواه جهان به روش خود در مسائل مهم و حیاتی ادامه دهند، دیر یا زود باید انتظار داشت که غول جنگ برای سومین‌‌بار از گوشه‌ای از جهان، خواه آفریقا یا آسیا و اروپا برخیزد.»

در فصل پایانی اثرش با عنوان «آیا بشر آینده‌ای هم دارد؟»، به تحلیل عواقب وجود رهبران خودخواه در حکومت‌های امپریالیستی می‌پردازد و بیان می‌کند که این نوع رهبران، به نحو چشم‌گیری بر سرنوشت بشریت سایه افکنده است. او هشدار می‌دهد که این رفتارها و سیاست‌های خودخواهانه، نزدیک است که تمامی انسان‌ها را به ورطه‌ی نابودی سوق دهد.

راسل در سال ۱۹۶۱میلادی همه‌ی انسان‌ها را این‌گونه مخاطب قرار داد: «آیا از راه جنگ می‌توان چیزی به‌دست آورد که مورد پسند کسی باشد؟ حاکمان خودخواه و تمامیت‌طلب جهان می‌گویند: آری! اما مردانی که از سلامت عقل برخوردار اند، می‌گویند: نه! پس حماقت یک سیاست‌مدار شرط کافی برای جنگ است.»

هانا آرنت (۱۹۰۶۱۹۷۵(

هانا آرنت، اندیشمند برجسته‌ی آلمانی و پژوهشگر ژرف‌کاو نظام‌های توتالیتر است (جهانبگلو، ۱۳۸۵). آثار او به‌عنوان یک اندیشمند مستقل، آزاداندیش و انسان‌گرا اکثرا از خرد و منزلت آدمی بحث می‌کند. او نخستین نظریه‌‌‌‌پردازی است که توتالیتاریسم را به‌عنوان سنخ تازه‌ای از حکومت مطرح می‌سازد. وی بر این باور بود که رژیم‌‌‌های توتالیتر تنها در پی قدرت و حاکمیت نیستند؛ بل‌که فراتر از آن، فضای امر سیاسی‌ را یک‌سره منهدم می‌کنند (آرنت، ۱۳۸۸)؛ از این‌رو، استعداد انسان برای اقدام مشترک مجال بروز نمی‌یابد.

مناسبات میان انسان‌ها، دل‌نگرانی همیشگی او است (آرنت، ۱۳۸۹). به‌گفته‌‌ی او، از آن‌جایی که فکر، پدیده‌‌‌ای دیالکتیکی است و در جهان مشترک انسان‌ها معنا می‌یابد، پایان گفت‌وگو به منزله‌ی پایان تفکر خواهد بود. وقتی آدم‌ها باهم جهان مشترک ندارند و همدیگر را به‌رسمیت نمی‌شناسند؛ «عصر ظلمت» است؛ در عصری که «گفت‌وگو» متوقف می‌شود (جهانبگلو، ۱۳۸۵).

یووال نوح هراری (زاده‌ی ۱۹۷۶)

هراری، تاریخ‌نگار و نویسنده‌ی معروف اسرائیلی در سیر تاریخ انسان خردمند، از جنگ به‌عنوان عامل زمینه‌ساز برای بقای انسان‌ها یاد می‌کند (هراری، ۱۳۹۷). او کاهش جنگ را بزرگ‌ترین دست‌آورد سیاسی بشر می‌داند؛ «شاید شگفت‌انگیزترین دست‌آورد بشر در چنددهه‌ی اخیر، تسلط و غلبه بر جنگ و خشونت بود. در گذشته، بشر می‌‌اندیشید که جنگ یک بخش طبیعی از جهان است و شاید روزی خداوند از طریق معجزه‌ای، صلح را بر جهان حاکم کند؛ اما چند نسل اخیر بشر کشف کرده است که خودمان هم می‌توانیم صلح را در جهان حاکم کنیم؛ کافی است تا تصمیمات خردمندانه بگیریم. همین امر سبب شد تا چند نسل اخیر، صلح‌‌جوترین دوره‌‌های تاریخ را رقم بزنند» (هراری، ۲۰۱۸). او تأکید می‌کند که اما اگر بشر تصمیمات غیرعقلانی بگیرد، جنگ به شکل مخوف‌تر از آنچه در گذشته شاهد بودیم، باز خواهد گشت.

هراری در سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های خود بر چالش‌های بنیادین بشریت تأکید می‌ورزد: این‌که چگونه انسان می‌تواند به‌طور هم‌زمان «خرد» و «حماقت» را در وجود خود جمع کند و از قابلیت‌هایش برای ساختن آینده‌ای پایدار و بهتر بهره‌برداری نماید؟ این پرسش نه تنها یک مسأله‌ی فلسفی، بل‌که دغدغه‌ی اخلاقی، اجتماعی و حتا وجودی به‌شمار می‌آید.

از یک‌سو، انسان‌ها توانسته‌اند با قابلیت‌های بی‌نظیر خود در تولید دانش، فناوری و ایده‌های نوین، شگفتی‌های بسیاری بیافرینند. اختراعات علمی، پیشرفت‌های فرهنگی و فلسفه‌های اخلاقی، گواهی بر قدرت نامحدود خرد انسانی هستند. اما از سوی دیگر، تاریخ مملو از نمونه‌هایی است که نشان می‌دهد چگونه این دست‌آوردها به‌واسطه‌ی سوءتفاهم، طمع یا نادانی، به ابزارهایی برای ویرانی تبدیل شده‌اند. جنگ‌های جهانی، تسلیحات هسته‌ای و تغییرات اقلیمی، همگی مصادیق این ترکیب خطرناک میان خرد و حماقت به شمار می‌آیند.   

به‌باور هراری، دولت‌‌های زیادی جنگ را به‌عنوان ابزاری شناخته‌شده جهت نیل به اهداف سیاسی به‌طور کامل کنار گذاشته‌اند؛ ولی در حال حاضر، فناوری احتمال ایجاد رژیم‌های کاملا توتالیتر را بیشتر از هر زمانی در تاریخ بیشتر کرده است. او هشدار می‌دهد که «بشر در حال حاضر و آینده با سه تهدید و چالش جدی روبه‌رو است؛ تهدیدات هسته‌ای و بازگشت جنگ، فروپاشی محیط زیست، هوش مصنوعی و مهندسی زیست‌محیطی. این‌ها تهدیداتی ‌اند که در سطح ملی قابل حل نیستند و راه بیرون‌رفت از آن‌ها مستلزم همکاری‌های بین‌المللی است» (هراری، ۲۰۱۸).

سخن پایانی

چشم‌انداز خردگرایانه به پدیده‌ی جنگ بر این اصل استور است که هرقدر انسان خردمندتر شود، دست از جنگ و خشونت بر می‌دارد؛ آن‌گاه جامعه به سمت عقلانیت حرکت می‌کند و جامعه‌ی عقلانی به صلح می‌رسد. بنابراین، عقلانیت حکم می‌‌‌کند که بقا و ادامه‌ی زندگی انسان در گرو همزیستی مسالمت‌‌آمیز با همنوعانش است.

اما در روزگاری ‌که میلیون‌ها انسان از نتایج و ره‌آورد جنگ و خشونت در سراسر دنیا درد می‌کشند و می‌میرند، گرفتار ظلم، بی‌عدالتی، فقر، جنگ و خشونت هستند و زندگی فاجعه‌آمیزی را تجربه می‌کنند؛ در روزگاری که فیلسوفان آن ‌را زمانه‌ا‌ی ناعادلانه، سرکوب‌گرانه و غیرقابل تحمل توصیف کرده‌اند و خاموشی انسان امروز در برابر چنین وضعیت ننگین و ناعادلانه را شرم بنیادین (شرم از انسان‌ بودن) می‌دانند؛ و در روزگاری که انسان مدرن، هر روز نسبت به گذشته، خشن‌تر و درنده‌تر می‌شود، دست به جنایت، ستمگری و تبهکاری بر روی زمین می‌زند و خون همنوعان خود را بی‌باکانه می‌ریزد، آیا انسان خردمند از گذر نسل‌ها، از پی‌آمدهای خسارت‌بار و فاجعه‌آمیز خشونت، جنگ، شرارت و قدرت‌طلبی، عبرت خواهد گرفت؟ آیا انسان مدرن سرانجام روزی سر عقل خواهد آمد و به اهداف ارزشمند، انسانی و عقلانی جامه‌ی عمل خواهد پوشاند؟ آیا بشر می‌تواند طرز رفتارش را نسبت به همنوعانش تغییر بدهد، یا تاریخ تا ابد خودش را تکرار می‌کند، و آدم‌ها محکوم ‌اند که تا ابد فجایع گذشته را بازآفرینی کنند و تنها چیزی که تغییر می‌کند ظاهر فاجعه است؟

نگارنده باور دارد که هرچند هنوز فاصله‌ی زیادی تا فرمان‌روایی عقلانیت بر تمام رفتارهای بشری و ارتقای ارزش‌های اخلاقی و انسانی باقی مانده است، ولی چاره‌ای نداریم جز گفت‌وگو میان فرهنگ‌ها و تمدن‌ها، بازگشت به عقلانیت، بازگشت به خویشتن، بازگشت به عشق و انسانیت و تمرین انسانیت تا از این رهگذر، مقدمات صلح جهانی را فراهم کنیم. بنا به‌گفته‌ی «هراری»، برای انسان خردمند شاید هنوز هم وقت بوده باشد که دست از حماقت بردارد. جهان کنونی بیش از هر زمان دیگری به خرد و اندیشه‌ای صلح‌جویانه نیازمند است. این خرد باید توانایی آن را داشته باشد که فراتر از احساسات شخصی، تعصبات و قضاوت‌های ارزشی، به روابط انسانی بنگرد.

منابع:

  1. آرنت، هانا (۱۳۸۹)، وضع بشر، ترجمه‌ی مسعود علیا، تهران: ققنوس.
  2. آرنت، هانا (۱۳۸۸)، توتالیتاریسم، ترجمه‌ی محسن ثلاثی، تهران: نشر ثالث.
  3. برتراند، راسل (۱۳۴۳)، آینده‌ی بشر، ترجمه‌ی محمود منصور، تهران: اندیشه.
  4. پارکینسن، جی.ایچ.آر (۱۳۸۱)، عقل و تجربه از نظر اسپینوزا، ترجمه‌ی محمدعلی عبدالهی، قم: بوستان کتاب، چاپ اول.
  5. پورحسن، قاسم (۱۳تير/سرطان ۱۴۰۱)، «دلایل افزایش جنگ در دوران ما»، در:

https://atna.atu.ac.ir/fa /304003.

  • جهانبگلو، رامین (زمستان ۱۳۸۵)، «هانا آرنت و سیاست مدرن»، مجله بخارا، شماره ۵۸،  صفحات ۱۶۶–۱۵۵.
  • خلجی، مهدی (۱۳۹۹)، «نفرت: شر پیش‌پاافتاده»، نشریه‌ی آسو، در:

https://www.aasoo.org/fa/articles/3127.

  • خلجی، مهدی (۱۴۰۰)، «فلسفه در صلح جاودان»،  نشریه‌ی آسو، در:

https://www.aasoo.org/fa/articles/3600

  • سید جلال، دهقانی فیروزآبادی (۱۳۸۲)، «تحول نظریه‌های منازعه و همکاری در روابط بین‌الملل»، پژوهش حقوق و سیاست، شماره ۸، صفحات ۷۳ تا ۱۱۶.
  • عالم، عبدالرحمن (۱۳۷۷)، تاریخ فلسفه‌ی سیاسی غرب: عصر جدید و سده نوزدهم، تهران: وزارت امور خارجه.
  • فارابی، محمد بن‌محمد (۱۹۸۶م)، کتاب الحروف، مقدمه و تححیح: محسن مهدی، بیروت: دارالمشرق.
  • فارابی، محمد بن‌محمد (۱۳۵۹)، اندیشه­های اهل مدینه فاضله، ترجمه و تحشیه: جعفر سجادی، تهران: طهوری.
  • فارابی، محمد بن‌محمد (۱۴۱۲ق)،  التنبیه علی سبیل السعادة، به ‌کوشش جعفر آل‌یاسین، تهران:  حکمت.
  • فارابی، محمد بن‌محمد (۱۴۱۳ق)، تحصیل السعادة، فی الأعمال الفلسفیة، به‌ کوشش جعفر آل‌یاسین، بیروت، دار المناهل
  • فولکیه، پل (۱۳۹۶) ما بعدالطبیعه، ترجمه‌ی یحهی مهدوی، تهران: دانشگاه تهران، چاپ هفتم.
  • کانت، ايمانوئل (۱۳۸۰)، صلح پايدار، ترجمه‌ی محمد صبوری، تهران: به باوران.
  • کراوزه؛ انریکه (۷ اسد/مرداد ۱۴۰۳)، «میراث اسپینوزا؛ فیلسوفی برای روزگار ما»، در:

https://vista.ir/n/fararu-23djo

  1. گالی، و.ب (۱۳۹۱)، فیلسوفان جنگ و صلح: کانت، ج۱، ترجمه‌ی محسن حکیمی، تهران: نشر مرکز.
  2. مورگنتا، هانس جی (۱۳۷۴)، سیاست میان ملت‌ها، ترجمه‌ی حمیرا مشیرزاده، تهران: وزارت امور خارجه.
  3. هراری، یووال نوح (۱۳۹۷)، انسان خداگونه: تاریخ مختصر آینده، ترجمه‌ی زهرا عالی، تهران:  نشر نو.
  4. هراری، یووال نوح (۲۰۱۸)، «سخنرانی در هندوستان: چالش‌های قرن بیست‌ویکم»،ترجمه: حسن پرهام.
  5. یاسپرس، کارل (۱۴۰۰)، درآمدی بر صلح جاویدان کانت، ترجمه و توضیحات: مهدی خلجی، کالیفرنیا: بنیاد تسلیمی، چاپ اول.
  6. Angell, Norman(2007), The Great Illusion, Cosimo, New York.
  7. Goldfarb, Michael(15 February 2024) “Justice or Peace, not both”, Financial Times: https://www.ft.com/content/08fa295a-3ec4-43b3-af16-baf9892a71cb
  8. Hook, Sidney, “Lord Russell and the War Crimes Trial”, Bertrand Russell: critical assessments, Volume 1, edited by A. D. Irvine, (New York 1999) page 178
  9. Richard Rempel (1979). “From Imperialism to Free Trade: Couturat, Halevy and Russell’s First Crusade”. Journal of the History of Ideas. University of Pennsylvania Press۴۰ (۳),PP ۴۲۳–۴۴۳. 
  10. Slaughter, Anne Marie (1995), “International Law in a World of Liberal States”, Ejil, Vol 6. pp:503-538.