برویم یا باشیم؟

در تلویزیون آمده و کارشناسی می‌کند. می‌گوید:

«پاکستان از یک‌طرف می‌خواهد که افغانستان پارچه پارچه شود تا نتواند منافع پاکستان را در سطح منطقه با خطر مواجه بسازد. از طرف دیگر، پاکستان خیلی علاقه دارد که در افغانستان دولتی سر کار باشد که پالیسی‌های مملکتی را از جنرال‌های پاکستانی بگیرد. از طرف دیگر، کوشش پاکستان بیش‌تر به این تحلق می‌گیرد که هند را در افغانستان مشغول نگه‌دارد و از طرف دیگر، صادرات خود را به افغانستان افزایش داده و بازارهای افغانستان را در قبضه‌ی خود بگیرد. از طرف دیگر، پاکستان مثل گذشته هیچ‌وقت نمی‌خواهد که افغانستان حتا یک روز هم روی ثبات و آرامش را ببیند و به همین خاطر، انتحاری‌ها را آموزش می‌دهد که اوضاع را تا سرحد آخر ناامن کنند. از طرف دیگر، پاکستان شدیدا مایل است که افغانستان را به یک شریک استراتژیک خود تبدیل کرده و از آن به حیث یک نیروی فشار علیه هندوستان استفاده نماید…»

آدم حیران می‌ماند که از یک ‌طرف این مسئله‌ی افغانستان چه‌قدر طرف داشته و ما خبر نداشتیم. از طرفی دیگر، پاکستان از جانِ افغانستان چه می‌خواهد؟ ما که نمی‌توانیم هم نابود شویم، هم مشتری اجناس پاکستانی شویم، هم بی‌ثبات باشیم، هم شریک استراتژیک، هم رفیق، هم دشمن، هم مزدور و هم محو. به نظر من، دولت باید دستوری صادر کند و در آن به کارشناسان تلویزیونی افغان بگوید که در هر بحث حداکثر حق دارند دو طرف یک مسئله را بشکافند و در صورت شکافتن طرف‌های بیش‌تر مورد پیگرد قانونی قرار خواهند گرفت. آخر، وقتی ملت گیچ شود، نمی‌تواند تصمیم درستی بگیرد. وقتی که سناریو روشن است، آدم زود تصمیم می‌گیرد و وارد عمل می‌شود. اما تصور کنید که مشکل حادی داشته باشید و برای رفعش مثلا به یک زیارت بروید (دوشمشیره و یک‌شمشیره‌اش فرقی نمی‌کند). بعد، در هنگام زیارت متوجه شوید که سبدی در آن‌جا گذاشته‌اند و رویش نوشته‌اند: «دست‌تان را در این سبد کنید و با نیتی پاک چیزی را از آن بردارید، حاجت شما آن است و رواست و حل است و دواست». چشم‌تان را می‌بندید و دست‌تان را در سبد می‌کنید. بر می‌دارید: کاندوم. پریشان می‌شوید. داخل سبد نگاه می‌کنید. تعویذ، کاندوم، جوراب ناشسته، پینگ موی، سرپوش مربا، قاعده‌ی بغدادی، سی‌دی شکسته، پنج کتاب و فیلتر سگرت و ده‌ها چیز دیگر روی هم انداخته شده‌اند. حیران می‌مانید که مشکل شما را کدام یک از این «مواد» حل خواهد کرد. قصه‌ی پاکستان هم همین است. به تحلیل‌های کارشناسی تلویزیون‌ها که گوش می‌دهیم، خیلی سخت می‌شود که بفهمیم تکلیف ما چیست. ما برویم یا باشیم؟