موفقیت در زندگی؛ فراتر از شاگرد اول بودن (قسمت دوم)

چرایی و چگونگی هوش عاطفی و مهارت‌های نرم در فرآیند تعلیم و تربیت

کیامهر حیدری

اشاره:

در بخش نخست این نوشتار به بررسی نظام‌های آموزشی سنتی، از جمله سیستم آموزشی افغانستان پرداخته شد. در این نظام‌ها، موفقیت اغلب براساس معیارهای کمی مانند نمرات بالا و رتبه‌های تحصیلی سنجیده می‌شود. درحالی‌که توانایی هوش شناختی (IQ) و موفقیت در مهارت‌های تحصیلی و آکادمیک، از عوامل کلیدی در آینده‌ی فرد محسوب می‌شوند، اما به ‌تنهایی برای موفقیت در زندگی پرچالش کنونی کافی نیستند. این دیدگاه محدود باعث می‌شود مهارت‌های ضروری برای زندگی واقعی، تعاملات اجتماعی و پیشرفت حرفه‌ای نادیده گرفته شوند. همچنین، در بخش اول تعریف موفقیت چندبعدی، مقایسه بین هوش شناختی و هوش عاطفی، و اهمیت مهارت‌های نرم در موفقیت افراد، مورد بررسی قرار گرفت.

در بخش دوم این نوشتار، چالش‌های نظام‌های آموزشی سنتی، به‌ویژه در افغانستان، با تمرکز بر موانع موجود در پرورش هوش هیجانی-اجتماعی و مهارت‌های نرم مورد بررسی قرار خواهد گرفت. در کنار این تحلیل، نقش نهادهای آموزشی، مدیران و آموزگاران در توسعه‌ی این مهارت‌ها ارزیابی می‌شود و الگوها و روش‌های مؤثر تدریس و یاددهی بررسی خواهند شد.

علاوه بر شناخت چالش‌ها، راهکارهای عملی و کاربردی برای آموزش و تقویت هوش عاطفی و مهارت‌های نرم در دانش‌آموزان و دانشجویان ارائه خواهد شد. همچنین، به این موضوع خواهیم پرداخت که چگونه نظام آموزشی، با اصلاح روش‌های تدریس و یادگیری، می‌تواند بستری مناسب برای پرورش این مهارت‌های حیاتی فراهم کند.

در نهایت، بررسی خواهیم کرد که مؤسسات آموزشی، مدیران و آموزگاران چه اقداماتی می‌توانند انجام دهند تا از یادگیری این توانمندی‌های اساسی حمایت کرده و دانش‌آموزان را برای موفقیت در زندگی شخصی، اجتماعی و حرفه‌ای آماده سازند.

۳- چالش‌های نظام‌های آموزش سنتی

۱-۳. تمرکز بر آموزش دانش مبتنی بر حافظه و فاقد آموزش مهارت‌های نرم

از مهم‌ترین چالش‌های نظام‌های آموزشی سنتی کمبود آموزش مهارت‌های اجتماعی به دانش‌آموزان و همچنین تمرکز بر دانش تئوری و حافظه‌محوری و تأکید بر آزمون‌های استاندارد دانش تئوری می‌باشد. دانیل گلمن (۲۰۲۰) در کتاب «هوش عاطفی» چالش‌های نظام آموزشی سنتی را مورد بررسی قرار داده است. گلمن اشاره می‌کند که نظام‌های آموزشی سنتی عمدتا بر «دانش مبتنی بر حافظه» یا «یادگیری سطحی» و دانش تئوری متمرکز هستند و از آموزش مهارت‌های اجتماعی و هوش عاطفی غافل ‌اند. این رویکرد چند چالش عمده به شرح زیر ایجاد می‌کند:

۱. کمبود آموزش مهارت‌های اجتماعی: نظام آموزشی سنتی اغلب بر یادگیری مفاهیم علمی و تئوری‌ها تأکید می‌کند، درحالی‌که مهارت‌های اجتماعی مانند همدلی، ارتباط مؤثر، حل تعارض و کار تیمی نادیده گرفته می‌شوند. گلمن تأکید می‌کند که این مهارت‌ها برای موفقیت در زندگی شخصی و حرفه‌ای ضروری هستند. بدون آموزش این مهارت‌ها، دانش‌آموزان ممکن است در برقراری روابط سالم، مدیریت احساسات و همکاری با دیگران دچار مشکل شوند.

۲. تمرکز بر دانش مبتنی بر حافظه و تئوری: نظام‌های آموزشی سنتی اغلب دانش‌آموزان را به حفظ کردن اطلاعات و یادگیری سطحی و پاسخ‌دادن به سؤالات امتحانی مبتنی بر این رویکرد تشویق می‌کنند. این رویکرد باعث می‌شود که دانش‌آموزان و دانشجویان به‌جای درک عمیق مفاهیم و توسعه‌ی مهارت‌های تفکر انتقادی، صرفا بر یادگیری سطحی تکیه کنند. گلمن اشاره می‌کند که این روش یادگیری، خلاقیت و توانایی حل مسأله را محدود می‌کند و دانش‌آموزان را برای مواجهه با چالش‌های واقعی در عرصه‌های زندگی آماده نمی‌کند.

۳. غفلت از رشد عاطفی و شخصیتی: نظام‌های آموزشی سنتی اغلب از نقش هوش عاطفی در موفقیت فردی و اجتماعی غافل اند. گلمن توضیح می‌دهد که مهارت‌هایی مانند خودآگاهی، خودتنظیمی و انگیزه برای دستیابی به موفقیت بلندمدت حیاتی هستند. با این‌حال، این مهارت‌ها در نظام‌های آموزشی سنتی به ندرت آموزش داده می‌شوند. این غفلت می‌تواند منجر به مشکلاتی مانند عدم توانایی در مدیریت استرس، کنترل احساسات و انگیزه‌بخشی به خود شود.

۴. عدم آمادگی برای زندگی واقعی: گلمن اشاره می‌کند که نظام آموزشی سنتی دانش‌آموزان را برای مواجهه با چالش‌های واقعی زندگی، مانند مدیریت روابط، تصمیم‌گیری در شرایط دشوار و همکاری با دیگران آماده نمی‌کند. این نظام‌ها بیشتر بر موفقیت‌های کوتاه‌مدت (مانند نمرات بالا) تمرکز دارند و از آموزش مهارت‌های زندگی که برای موفقیت بلندمدت ضروری هستند، غافل‌ اند (گلمن، ۲۰۲۰).

گلمن در کتاب خود تأکید می‌کند که نظام‌های آموزشی باید به‌جای تمرکز صرف بر دانش مبتنی بر حافظه و تئوری، به آموزش مهارت‌های اجتماعی و هوش عاطفی بپردازند. این تغییر رویکرد به دانش‌آموزان کمک می‌کند تا نه تنها در تحصیلات، بلکه در زندگی شخصی و حرفه‌ای خود نیز موفق باشند. آموزش مهارت‌هایی مانند همدلی، خودآگاهی، خودتنظیمی و ارتباط مؤثر، دانش‌آموزان را برای مواجهه با چالش‌های واقعی زندگی آماده می‌کند و به آنان ابزارهای لازم برای دستیابی به موفقیت پایدار را می‌دهد.

۲-۳. چالش‌های نظام آموزشی افغانستان در پرورش هوش عاطفی و مهارت‌های نرم

می‌توان گفت که نظام آموزشی افغانستان در دودهه‌ی اخیر (۲۰۰۱-۲۰۲۱) مسیر رو به رشدی را در بخش‌های مختلف پیموده است، اما چالش‌های متعددی مانند مشکلات امنیتی و خشنونت، کمبود تجهیزات آموزشی و آموزگاران ماهر، محدودیت‌های فرهنگی و جنسیتی، مشکلات اقتصادی و مهم‌تر از آن نبود آموزش‌های نرم در فرآیندهای نظام آموزشی، رشد پایدار نظام آموزشی را با چالش مواجه ساخته است. عدم انگیزه و اراده‌ی سیاسی برای تغییرات بنیادی در مسئولان سیاسی و معارف سبب گردید که از این فرصت بیست‌ساله استفاده‌ی چندانی در امر سیاست‌گذاری‌های اصولی و بنیادی و تغییر اساسی در معارف و دانشگاه‌های کشور صورت نگیرد.

این روند اما با سقوط افغانستان به‌دست طالبان در آگست ۲۰۲۱ به این‌سو وضعیت آشفته‌تری را در نظام آموزشی به‌وجود آورده است. محدودیت‌های غیرقانونی و فراانسانی طالبان در زمینه‌ی سیاست آموزشی و تغییر محتوای درسی وضعیت آموزش را روزبه‌روز وخیم‌تر کرده و دسترسی زنان و دختران را به فرآیند نظام آموزشی محدود نموده‌اند. با این‌حال، نظام آموزشی افغانستان در زمینه‌ی آموزش‌های چندبعدی، تقویت هوش عاطفی و مهارت نرم چندان پیشینه‌ای ندارد.

نظام آموزشی ما در دهه‌های اخیر صرفا بر آموزش و یادگیری دانش مبتنی بر حافظه و ارزیابی‌های غیراستاندارد کتبی از آن استوار بوده است و موفقیت در این ارزیابی‌ها به منزله‌ی موفقیت در تخصص و دانش تلقی می‌گردد. این رویکرد مشکلات فراوانی را فراروی نظام آموزشی به‌وجود آورده است؛ مشکلات متعددی مانند کاهش توانایی تفکر انتقادی و مهارت‌های حل مسأله، افزایش استرس در میان دانش‌آموزان و دانشجویان، عدم ارتباط بین آموزش و نیازهای بازار کار. وجود برنامه‌های رسمی برای آموزش مهارت‌های نرم و هوش عاطفی مانند تفکر انتقادی، کار تیمی، ارتباط مؤثر و مدیریت استرس در نظام آموزشی ما تا اکنون جایگاه رسمی نیافته است.

دلایل این مسأله را می‌توان در نبود سیاست‌گذاری مشخص برای آموزش مهارت‌های نرم در سطح کلان نظام آموزشی، کمبود آموزگاران و استادان کیفی و متخصص در این حوزه، عدم همکاری بین دانشگاه‌ها و بازار کار و در مجموع نبود سیاست‌های مناسب آموزشی، نبود منابع انسانی کیفی در فرآیند نظام آموزشی و همچنین نداشتن انگیزه و اراده‌ی سیاسی مسئولان برای تغییرات بنیادی در عرصه‌ی آموزشی دانست. پژوهش‌های مختلفی که توسط نقوی، ۲۰۲۲، دانش، ۲۰۲۰، رهیاب و همکاران، ۱۴۰۲، امینی، ۲۰۲۴، رمضان، ۲۰۲۳، و ایثار و همکاران، ۲۰۲۳ تا اکنون پیرامون نظام آموزشی افغانستان انجام شده است، نشان‌دهنده‌ی چالش‌های فراوانی در ابعاد مختلف و از جمله چالش‌های مرتبط با عدم به کارگیری هوش عاطفی و مهارت‌های نرم در فرآیند آموزش است. در ادامه‌ی این بخش، این مشکلات با تبیین بیشتری توضیح داده می‌شود:

۱. تمرکز بیش‌ از حد بر دانش مبتنی بر حافظه

نظام آموزشی افغانستان همچنان بر روش‌های سنتی آموزش و یادگیری دانش مبتنی بر حافظه تأکید دارد. درحالی‌که مهارت‌های عملی، اجتماعی و بین‌فردی در بسیاری از کشورهای توسعه‌یافته بخش جدایی‌ناپذیر از نظام آموزشی هستند، این مهارت‌ها در فرآیند نظام آموزشی افغانستان چندان مورد توجه قرار نگرفته‌اند. این امر موجب کاهش توانایی تفکر انتقادی، ضعف در مهارت‌های حل مسأله، و عدم ارتباط مؤثر بین آموخته‌های دانشجویان و نیازهای بازار کار شده است (نقوی، ۲۰۲۲؛ دانش، ۲۰۲۰).

۲. نبود برنامه‌های رسمی برای آموزش مهارت‌های نرم

برنامه‌های درسی در مکاتب و دانشگاه‌های افغانستان فاقد دوره‌های ساختاریافته برای توسعه‌ی مهارت‌های نرم نظیر تفکر انتقادی، کار تیمی، مدیریت تعارض و هوش هیجانی هستند. این در حالی است که در بسیاری از کشورها، این مهارت‌ها به‌صورت رسمی در قالب دروس و فعالیت‌های عملی گنجانده شده‌اند. در این نظام آموزشی دانش‌آموزان و دانشجویان عمدتا بر دروس نظری حافظه‌محور تمرکز دارند و فرصت یادگیری مهارت‌های بین‌فردی را از دست می‌دهند که این امر تأثیر منفی بر آینده‌ی حرفه‌ای و اجتماعی آنان دارد (نقوی، ۲۰۲۲؛ رهیاب و همکاران، ۱۴۰۲).

۳. کمبود آموزگاران متخصص و کیفی در حوزه‌ی مهارت‌های نرم و هوش عاطفی

آموزگاران نقش کلیدی در توسعه‌ی مهارت‌های نرم ایفا می‌کنند، اما بسیاری از آموزگاران فاقد آموزش‌های تخصصی در این زمینه هستند. روش‌های تدریس سنتی، عدم تعامل مؤثر با دانش‌آموزان، و نبود دوره‌های آموزشی برای به‌روزرسانی مهارت‌های تدریس و مدیریت صنف، از جمله مشکلاتی است که موجب شده آموزگاران نتوانند مهارت‌های نرم را در برنامه‌های درسی ادغام کنند. کمبود فرصت‌های توسعه‌ی حرفه‌ای برای آموزگاران و نبود برنامه‌های مشخص برای آموزش مهارت‌های اجتماعی و عاطفی از دیگر موانع موجود در این حوزه است (امینی، ۲۰۲۴؛ رمضان، ۲۰۲۳).

۴. موانع فرهنگی و اجتماعی در توسعه‌ی مهارت‌های نرم

فرهنگ سنتی افغانستان، که در برخی مناطق مبتنی بر ساختارهای قبیله‌ای و مردسالاری است، تأثیر منفی بر آموزش مهارت‌های اجتماعی و هوش عاطفی گذاشته است. این فرهنگ در بسیاری از موارد فرصت‌های یادگیری مهارت‌های بین‌فردی را برای زنان و دختران محدود کرده و موجب شده است که آنان در فعالیت‌های گروهی و تعاملات اجتماعی کم‌تری شرکت کنند. نابرابری جنسیتی در دسترسی به آموزش و محدودیت در مشارکت‌های اجتماعی باعث شده که بسیاری از دختران مهارت‌های مدیریتی و ارتباطی لازم را کسب نکنند (ایثار و همکاران، ۲۰۲۳؛ رمضان، ۲۰۲۳).

۵. ضعف در مدیریت مکاتب و رویکرد سنتی به آموزش

مدیران مکاتب در نظام معارف افغانستان اغلب فاقد آموزش‌های حرفه‌ای در زمینه‌ی رهبری آموزشی و توسعه‌ی هوش عاطفی و مهارت‌های نرم هستند. سیستم مدیریتی مکاتب عمدتا بر امور اداری و نظارتی تمرکز دارد و مدیران نقش فعالی در ترویج مهارت‌های اجتماعی و بین‌فردی در میان دانش‌آموزان ندارند. علاوه بر این، نبود محیط‌های یادگیری تعاملی و روش‌های تدریس دانش‌آموزمحور موجب شده که دانش‌آموزان فرصت کم‌تری برای مشارکت و توسعه‌ی مهارت‌های ارتباطی و تیمی داشته باشند (رمضان، ۲۰۲۳؛ امینی، ۲۰۲۴).

۶. مشکلات امنیتی و تأثیر آن بر یادگیری مهارت‌های نرم

جنگ‌ها و ناآرامی‌های مداوم طی چندین دهه‌ی اخیر فضای یادگیری را ناپایدار کرده و فرصت‌های آموزشی را کاهش داده است. تعطیلی مکاتب، تهدیدات طالبان و سایر گروه‌های تروریست، و ناامنی در مناطق مختلف باعث شده دانش‌آموزان، به‌ویژه دختران از آموزش مهارت‌های اجتماعی و بین‌فردی محروم شوند. این عوامل منجر به افزایش استرس و اضطراب در میان دانش‌آموزان و کاهش رشد مهارت‌های عاطفی و اجتماعی آنان شده است. بسیاری از کودکان و نوجوانان در محیط‌هایی پرتنش و خشن رشد می‌کنند که در آن‌ها فرصت تعاملات اجتماعی سالم کم‌تر فراهم می‌شود و این امر تأثیر منفی بر رشد مهارت‌های بین‌فردی و هوش هیجانی آنان دارد (ایثار و همکاران، ۲۰۲۳؛ رمضان، ۲۰۲۳). این در حالی است که با تسلط دوباره‌ی طالبان بر افغانستان در آگست ۲۰۲۱ تا اکنون فرصت‌های یادگیری حداقلی آموزش از دختران و زنان نیز به کلی سلب شده و از ورود به مکاتب، دانشگاه‌ها و سایر مؤسسات آموزشی محروم شده‌اند.

۷. ارتباط ضعیف میان دانشگاه‌ها و بازار کار

یکی دیگر از مشکلات اساسی در نظام آموزشی افغانستان، فقدان ارتباط مؤثر بین دانشگاه‌ها و نیازهای بازار کار است. دانشجویان پس از فارغ‌التحصیلی فاقد مهارت‌های عملی و اجتماعی لازم برای ورود به محیط‌های کاری می‌باشند. درحالی‌که مهارت‌های نرم نظیر ارتباطات بین‌فردی، مدیریت استرس و کار تیمی از جمله مهارت‌های اساسی در محیط‌های کاری اند، نظام آموزشی افغانستان برنامه‌ای برای آموزش این مهارت‌ها در سطح دانشگاهی ندارد (رهیاب و همکاران، ۱۴۰۲).

بنابراین، نظام آموزشی افغانستان با چالش‌های متعددی در زمینه‌ی آموزش مهارت‌های نرم و هوش عاطفی مواجه است که عمدتا ناشی از نبود اراده و انگیزه‌ی سیاسی کافی در مسئولان برای تغییرات بنیادی در نظام آموزشی، تمرکز بر دانش مبتنی بر حافظه، کمبود آموزگاران متخصص، محدودیت‌های فرهنگی، ناامنی و ارتباط ضعیف میان دانشگاه‌ها و بازار کار است. در جدول زیر این عوامل به‌صورت خلاصه ارائه شده است:

شمارهچالش‌های بنیادینریشه‌های علمی و عملینتایج و پیامدها
۱غلبه‌ی نظام حافظه‌محور بر یادگیری مفهومیتمرکز بر حفظیات و آزمون‌های استاندارد ضعیف، کاهش توانایی تحلیل، تفکر انتقادی و حل مسألهفارغ‌التحصیلانی با توانایی پایین در تحلیل، کار گروهی و مدیریت بحران
۲فقدان آموزش ساختاریافته‌ی مهارت‌های نرمعدم یکپارچگی مهارت‌های اجتماعی در برنامه‌ی درسی، نبود کارگاه‌های آموزشی عملیفقدان آمادگی دانش‌آموزان برای مواجهه با چالش‌های اجتماعی و حرفه‌ای
۳کمبود نیروی آموزشی متخصص در توسعه‌ی هوش عاطفینبود برنامه‌های توانمندسازی آموزگاران، روش‌های سنتی تدریس و محدودیت در به‌روزرسانی دانش آموزشیکاهش کیفیت تدریس، نبود انگیزه در آموزگاران، و نارضایتی دانش‌آموزان
۴محدودیت‌های فرهنگی و اجتماعی در آموزش مهارت‌های بین‌فردیجنسیت‌زدگی و عدم پذیرش مهارت‌های بین‌فردی به‌عنوان یک ضرورت آموزشیعدم مشارکت زنان و گروه‌های محروم در تعاملات اجتماعی و حرفه‌ای
۵مدیریت سنتی مدارس و نادیده‌گرفتن مهارت‌های اجتماعیتمرکز بر امور اداری، غفلت از رویکرد یادگیری فعال و تعامل‌محورضعف در مهارت‌های ارتباطی دانش‌آموزان، کاهش تعامل در صنف‌های درس
۶ناامنی و محرومیت از فرصت‌های یادگیری تعاملیجنگ، ناپایداری سیاسی و حذف گروه‌های اجتماعی خاص از چرخه‌ی آموزشیافزایش نرخ ترک تحصیل، استرس شدید و کاهش نوآوری آموزشی
۷فاصله‌ی گسترده بین آموزش دانشگاهی و نیازهای بازار کارعدم هماهنگی میان سیاست‌گذاران آموزشی و بخش‌های اقتصادی و صنعتیافزایش نرخ بیکاری فارغ‌التحصیلان و ناتوانی در ورود به بازار کار
جدول شماره ۱: چالش‌های بنیادین نظام آموزشی افغانستان در پرورش هوش عاطفی و مهارت‌های نرم (براساس پژوهش‌های نقوی، ۲۰۲۲؛ دانش، ۲۰۲۰؛ رهیاب و همکاران، ۱۴۰۲؛ امینی، ۲۰۲۴؛ رمضان، ۲۰۲۳؛ ایثار و همکاران، ۲۰۲۳)

۴. نقش نهادها و رهبران آموزشی در آموزش و تقویت هوش عاطفی و مهارت‌های نرم

۱-۴: نقش مدیران و رهبران آموزشی در آموزش و تقویت هوش عاطفی و مهارت‌های نرم

براساس مطالعات انجام‌شده توسط هتی (۲۰۰۹)، مارزانو (۲۰۰۷)، فولان (۲۰۱۴) و رابینسون (۲۰۱۱)، مدیران و رهبران آموزشی نقش مهمی در توسعه‌ی هوش عاطفی و مهارت‌های نرم دانش‌آموزان و آموزگاران دارند. استراتژی‌های مدیریتی مانند رهبری آموزشی، ایجاد محیط حمایتی، توسعه‌ی حرفه‌ای آموزگاران، ارائه‌ی بازخورد سازنده و ترویج یادگیری مشارکتی می‌توانند به ایجاد فضایی کمک کنند که در آن دانش‌آموزان مهارت‌های ارتباطی، خودتنظیمی و حل مسأله‌ی خود را بهبود دهند. در ادامه، راهبردهای مدیریتی برای تحقق این اهداف ارائه می‌شود:

۱. رهبری آموزشی و تأثیر آن بر توسعه‌ی مهارت‌های نرم

رهبران آموزشی باید مستقیما بر کیفیت تدریس و یادگیری تأثیر بگذارند و محیطی را ایجاد کنند که در آن مهارت‌های اجتماعی، خودتنظیمی و تفکر انتقادی در دانش‌آموزان پرورش یابد. رهبران می‌توانند راهبردهای کاربردی مانند برگزاری جلسات منظم با آموزگاران برای بررسی روش‌های تدریس مؤثر در توسعه‌ی مهارت‌های اجتماعی، تشویق یادگیری مشارکتی با ایجاد فضاهای گروهی که تعامل دانش‌آموزان را افزایش دهد و نظارت بر تأثیر آموزش‌ها با استفاده از داده‌های عملکردی و بازخوردهای مداوم برای بهبود برنامه‌های آموزشی را می‌توان نام برد (Robinson, 2011; Hattie, 2009).

۲. رهبری تحولی و ایجاد انگیزه برای بهبود هوش عاطفی

رهبری تحولی بر ایجاد انگیزه، تعهد، و رشد حرفه‌ای در آموزگاران و دانش‌آموزان تمرکز دارد و تأثیر مستقیمی بر بهبود محیط آموزشی و پرورش مهارت‌های نرم دارد. از جمله راهبردهای کاربردی می‌توان به ایجاد چشم‌انداز مشترک در مکتب که توسعه‌ی مهارت‌های اجتماعی و هوش هیجانی را در اولویت قرار دهد، حمایت از رشد حرفه‌ای آموزگاران از طریق ارائه‌ی فرصت‌های یادگیری حرفه‌ای در زمینه‌ی هوش عاطفی و ایجاد فرهنگ بازخورد و بهبود مستمر برای اصلاح و ارتقای روش‌های تدریس و یادگیری مهارت‌های اجتماعی اشاره کرد (Fullan, 2014; Robinson, 2011).

۳. ایجاد محیط یادگیری حمایتی برای تقویت تعاملات اجتماعی

مدیران باید محیطی را فراهم کنند که دانش‌آموزان احساس امنیت کرده و بتوانند مهارت‌های اجتماعی و عاطفی خود را توسعه دهند. محیط‌های آموزشی باید به‌گونه‌ای طراحی شوند که دانش‌آموزان بتوانند احساسات و ایده‌های خود را آزادانه بیان کنند. برقراری فرهنگ گفت‌وگو، جایی که آموزگاران و دانش‌آموزان با احترام متقابل به تعامل بپردازند، نقش مهمی در تقویت مهارت‌های اجتماعی و عاطفی ایفا می‌کند. از راهبردهای مهم کلیدی در این رابطه می‌توان به ترویج فرهنگ احترام و همدلی در مکاتب از طریق برنامه‌های آموزشی و فعالیت‌های گروهی، کاهش اضطراب اجتماعی از طریق تعاملات گروهی، پروژه‌های مشارکتی و فعالیت‌های همیارانه، برگزاری کارگاه‌های آموزشی و پروژه‌های گروهی و توسعه‌ی برنامه‌های مقابله با خشونت برای ایجاد فضای یادگیری مثبت و حمایت‌گر اشاره کرد(Fullan, 2014; Robinson, 2011).

۴. تضمین کیفیت تدریس و یادگیری مهارت‌های اجتماعی

رهبران آموزشی باید تدریس را از طریق نظارت و بهبود مستمر روش‌های آموزشی هدایت کنند. برای این منظور می‌توان از راهبردهای کلیدی همچون ترویج یادگیری تعاملی و تجربی از طریق روش‌هایی مانند یادگیری مبتنی بر مسأله (PBL) و پرسش‌گری سقراطی، نظارت بر فرآیند تدریس و ارائه‌ی بازخورد به آموزگاران برای بهبود روش‌های آموزش مهارت‌های اجتماعی و تلفیق مهارت‌های نرم در برنامه‌های درسی برای تقویت تفکر انتقادی و تعاملات گروهی دانش‌آموزان استفاده‌ی بهینه کرد (Hattie, 2009; Robinson, 2011).

۵. توسعه‌ی حرفه‌ای آموزگاران برای آموزش مهارت‌های نرم

مدیران باید برنامه‌هایی برای افزایش توانایی آموزگاران در آموزش مهارت‌های اجتماعی و هوش عاطفی طراحی کنند. آموزگاران، به‌عنوان افرادی که بیشترین تعامل را با دانش‌آموزان دارند، باید برای آموزش مهارت‌های نرم و هوش عاطفی آموزش ببینند. به این منظور می‌توان راهکارهای کاربردی زیر را به کار گرفت: برگزاری کارگاه‌های آموزشی در زمینه‌ی هوش هیجانی و روش‌های تدریس مهارت‌های اجتماعی، ایجاد فرصت‌های مشاهده و یادگیری متقابل که آموزگاران بتوانند از تجربه‌ی یک‌دیگر بهره ببرند و ایجاد برنامه‌های هدایت و پشتیبانی آموزشی برای انتقال تجربیات آموزگاران ارشد به آموزگاران جدید. در نظام آموزشی ما، بسیاری از آموزگاران به‌دلیل کمبود منابع و فرصت‌های حرفه‌ای، دانش و ابزار کافی برای تدریس این مهارت‌ها را ندارند. برگزاری کارگاه‌های آموزشی برای آموزگاران با هدف آموزش مفاهیمی مانند هوش عاطفی، خودآگاهی و تکنیک‌های ارتباط مؤثر، گامی مؤثر در تقویت نقش آنان در پرورش دانش‌آموزان است. این کارگاه‌ها باید شامل آموزش‌های عملی باشد که آموزگاران را با ابزارها و استراتژی‌های لازم برای ایجاد محیط‌های آموزشی حمایتی و تدریس مهارت‌های نرم آشنا کند. سرمایه‌گذاری در آموزش آموزگاران یکی از گام‌های اساسی برای تقویت هوش عاطفی و مهارت‌های نرم در دانش‌آموزان می‌باشد (Marzano, 2007; Fullan, 2014).

۶. استفاده از بازخورد برای بهبود مهارت‌های اجتماعی و خودتنظیمی

ارائه‌ی بازخورد مؤثر به آموزگاران و دانش‌آموزان می‌تواند تأثیر قابل‌توجهی بر توسعه‌ی مهارت‌های اجتماعی داشته باشد. برای این منظور بهتر است از روش‌های زیر استفاده نمود: ارائه‌ی بازخورد سازنده و مشخص به دانش‌آموزان درباره‌ی مهارت‌های اجتماعی و تعاملات آنان، بررسی مستمر روش‌های تدریس آموزگاران و ارائه‌ی پیشنهادات بهبود برای ارتقای آموزش مهارت‌های نرم و استفاده از ابزارهای دیجیتال برای بازخورد فوری که یادگیری خودتنظیمی را در دانش‌آموزان تقویت کند (Robinson, 2011; Fullan, 2014).

۷. ترویج رهبری توزیع‌شده برای بهبود مهارت‌های اجتماعی

رهبران آموزشی باید دانش‌آموزان و آموزگاران را در فرآیندهای تصمیم‌گیری و اجرای برنامه‌های آموزشی مشارکت دهند. از جمله راهبردهای کاربردی می‌توان به ایجاد گروه‌های تخصصی آموزگاران برای طراحی و اجرای برنامه‌های یادگیری مشارکتی، مشارکت دادن دانش‌آموزان در فرآیند تصمیم‌گیری آموزشی برای ایجاد حس مسئولیت‌پذیری و تشویق به اجرای پروژه‌های گروهی و فعالیت‌های تعاملی در مکاتب برای افزایش همدلی و همکاری اشاره کرد(Robinson, Lloyd & Rowe, 2008).

۸.گسترش ابزارهای آموزشی برای آموزگاران: در نظام آموزشی افغانستان، دسترسی محدود به منابع آموزشی و ابزارهای تدریس مدرن، یکی از موانع اصلی در آموزش مهارت‌های نرم است. مکاتب و نهادهای آموزشی می‌توانند با فراهم کردن منابع آموزشی، کتاب‌های مرتبط و فناوری‌های دیجیتال برای آموزگاران، این چالش را کاهش دهند. استفاده از فناوری‌های نوین مانند برنامه‌ها (اپ‌)های آموزشی و برنامه‌های آنلاین نیز می‌تواند به آموزش این مهارت‌ها کمک کند (Bar-On, 2006).

۹. برگزاری جلسات مشاوره و فعالیت‌های گروهی: مدیران می‌توانند برنامه‌هایی طراحی و اجرا کنند که دانش‌آموزان در قالب فعالیت‌های گروهی به تمرین مهارت‌های اجتماعی و عاطفی بپردازند. این برنامه‌ها می‌توانند شامل کارگاه‌های آموزشی، پروژه‌های گروهی و بحث‌های مشارکتی باشند که همکاری، ارتباط مؤثر و مدیریت هیجانات را در دانش‌آموزان تقویت می‌کنند.

۱۰. ایجاد شبکه‌های ارتباطی با والدین و جامعه: مدیران باید والدین را از اهمیت هوش عاطفی آگاه سازند و آنان را به همکاری در تقویت این مهارت‌ها در خانه تشویق کنند. ارتباط با جامعه نیز می‌تواند به حمایت بیشتر از برنامه‌های آموزشی کمک کند.

بنابراین، مدیران و رهبران آموزشی با اجرای این راهبردها می‌توانند محیطی را فراهم کنند که نه ‌تنها یادگیری را بهبود می‌بخشد، بلکه دانش‌آموزان را برای موفقیت در آینده‌ی تحصیلی، اجتماعی و شغلی آماده می‌کند. در جدول زیر خلاصه‌ای از راهبردهای مدیریتی ارائه شده است:

ردیفراهبرد مدیریتیهدف و مزایانمونه‌ها و تأثیرات عملی
۱رهبری آموزشی و توسعه‌ی مهارت‌های نرمارتقای کیفیت تدریس و پرورش مهارت‌های اجتماعی و تفکر انتقادیبرگزاری جلسات منظم با آموزگاران، ترویج یادگیری مشارکتی، ارزیابی مستمر عملکرد آموزشی
۲رهبری تحولی و ایجاد انگیزهافزایش تعهد و رشد حرفه‌ای در آموزگاران و دانش‌آموزانایجاد چشم‌انداز مشترک، حمایت از یادگیری حرفه‌ای، توسعه‌ی فرهنگ بازخورد
۳ایجاد محیط یادگیری حمایتیایجاد فضای امن برای بیان احساسات و تقویت تعاملات اجتماعیکاهش اضطراب اجتماعی از طریق فعالیت‌های گروهی، کارگاه‌های آموزشی، مقابله با خشونت
۴تضمین کیفیت تدریس و یادگیریبهبود روش‌های تدریس برای تقویت تفکر انتقادی و کار گروهینظارت بر تدریس، ارائه‌ی بازخورد به آموزگاران، تلفیق مهارت‌های نرم در برنامه‌ی درسی
۵توسعه‌ی حرفه‌ای آموزگارانتوانمندسازی آموزگاران برای آموزش مهارت‌های نرم و هوش عاطفیبرگزاری کارگاه‌های آموزشی، ایجاد فرصت‌های یادگیری متقابل، برنامه‌های پشتیبانی آموزگاران
۶استفاده از بازخورد برای بهبود مهارت‌های اجتماعیتقویت خودتنظیمی و تعاملات اجتماعی از طریق بازخورد مستمرارائه‌ی بازخورد مشخص به دانش‌آموزان، استفاده از ابزارهای دیجیتال برای ارزیابی مستمر
۷ترویج رهبری توزیع‌شدهافزایش مسئولیت‌پذیری آموزگاران و دانش‌آموزان در فرآیند یادگیریمشارکت آموزگاران و دانش‌آموزان در تصمیم‌گیری‌های آموزشی، اجرای پروژه‌های گروهی
۸گسترش ابزارهای آموزشی برای آموزگاراندسترسی بهتر آموزگاران به منابع آموزشی و فناوری‌های نوینفراهم‌سازی منابع آموزشی، توسعه‌ی فناوری‌های آموزشی و برنامه‌های آنلاین
۹برگزاری جلسات مشاوره و فعالیت‌های گروهیتقویت مهارت‌های ارتباطی و همکاری در دانش‌آموزانایجاد برنامه‌های گروهی، کارگاه‌های اجتماعی، پروژه‌های تعاملی
۱۰ایجاد شبکه‌های ارتباطی با والدین و جامعهافزایش آگاهی والدین و جامعه از اهمیت مهارت‌های نرمآگاهی‌بخشی به والدین، همکاری مکاتب با جامعه برای تقویت برنامه‌های آموزشی
جدول ۲: راهبردهای مدیریتی برای تقویت هوش عاطفی و مهارت‌های نرم

References: (Hattie, 2009; Marzano, 2007; Fullan, 2014; Robinson, 2011; Robinson, Lloyd & Rowe, 2008; Bar-On, 2006)

ادامه دارد…