نیکبخت آجه
از روز بیستویک اپریل که معمولا با روز اول ماه ثور برابر میگردد، از هشت سال به اینسو با عنوان روز جهانی خلاقیت و نوآوری در کشورهای مختلف و در اشکال متنوع تجلیل میگردد. سازمان ملل متحد هدف از نامگذاری این روز را تشویق تفکر خلاق در سطح فردی و سازمانی دانسته است. برنامه عمران و دفتر همکاریهای جنوب-جنوب سازمان ملل متحد، خلاقیت و نوآوری را در حال تبدیل شدن به ثروت واقعی برای کشورها در قرن بیستویک دانستهاند. اما در کشور افغانستان، شواهد ناچیز و کماهمیتی از این ثروت با اهمیت فزاینده میتوان پیدا کرد. اگر به دستگاهها و محصولات پیچیده پیرامون خود در این کشور نگاهی بیاندازیم، میبینیم که در طراحی و نوآوری تقریبا هیچ یک از آنها بهعنوان عضوی از جامعهی جهانی نقش معناداری نداشتهایم. از دستگاههای حملونقل گرفته تا دستگاههای ارتباطات راه دور و تا دستگاههای تأمین و انتقال انرژی.
مفهوم خلاقیت
برخی از صاحبنظران عرصهی مدیریت، خلاقیت را عبارت دانستهاند از پیمودن راهی تازه یا طی کردن یک راه پیمودهشدهی قبلی به شکلی جدید. بعضی به کارگیری تواناییهای ذهنی برای بهوجودآوردن یک فکر یا ترکیب ایدهها و ایجاد پیوستگی میان ایدهها را خلاقیت میدانند. این صاحبنظران بین خلاقیت و نوآوری تفاوت قایل شدهاند و نوآوری را بهرهبرداری از ایدههای نوین بهوجودآمده از خلاقیت دانستهاند. به عبارت دیگر، نوآوری را عملی ساختن ایدهی بهوجودآمده از خلاقیت برشمردهاند. بسیاری از صاحبنظران عرصهی خلاقیت بر این باور اند که خلاقیت تا حد زیادی نیازمند داشتن زمینهها و آمادگیهای اولیه است. جملهی معروف توماس ادیسون؛ «یک درصد از هر اختراعی بر الهام و ایده استوار است و نودونُه درصد بر تلاش»، یا جملهای که به لویی پاستور نسبت میدهند؛ «شانس، شایستهی یک ذهن و اندیشهی آماده است» به همین دیدگاه دلالت میکند.
بهنوشتهی مشبکی و تیمورنژاد، نویسندگان کتاب «رویکرد راهبردی و عملیاتی به مدیریت تحول سازمانی (مدیریت نوآوری و طراحی)»، تحقیق در مورد خلاقیت و عناصر تشکیلدهندهی آن بیش از یک قرن پیش توسط دانشمندان علوم اجتماعی شروع شد، ولی انگیزهی اصلی برای پژوهش در سال ۱۹۵۰ توسط «گیلفورد» ایجاد گردید. او خلاقیت را با تفکر واگرا (دستیافتن به رهیافتهای جدید برای حل مسائل) در مقابل تفکر همگرا (دستیافتن به پاسخ صحیح) مترادف دانست (مشبکی و تیمورنژاد، ۱۳۸۷، ص ۶۶). نظر وی ریچ و کونتز در کتاب «اصول مدیریت (چشمانداز جهانی)» این است که افراد خلاق همواره در پی اطلاعات جدید هستند، دیدگاههای جدید و غیرعادی ارائه مینمایند و به ندرت امکان دارد که به حفظ وضع موجود ارضا شوند (وی ریچ و کونتز، ۱۳۸۶ ص ۲۲۱).
با آنکه در قرن بیستویک، خلاقیت و نوآوری به یک ضرورت حیاتی برای توسعهی پایدار تبدیل شده است و میطلبد که در این زمینه تحقیقات دامنهداری صورت گیرد، تا کنون به پژوهشی معتبر که نشان دهد چرا در افغانستان افراد و سازمانها کمتر دستآوردهای خلاقانه داشتهاند برنخوردهام. گرچه دانش تخصصی در این زمینه ندارم، اما بهعنوان یک روزنامهنگار میکوشم در این گفتار و بهمناسبت روز جهانی خلاقیت و نوآوری به چند عامل روانشناختی و جامعهشناختی که به نظر میرسد در عقیمسازی دستگاه فکری ما افغانستانیها در زمینهی خلاقیت و نوآوری اثرگذار بوده است، بپردازم تا همسو با هدف نامگذاری روز خلاقیت و نوآوری، محرک فکری برای توجه به اهمیت تفکر خلاق در سطح فردی و سازمانی در میان افغانستانیها گردد.
علی رضائیان در کتاب «اصول مدیریت» موانع روانشناختی شگوفایی خلاقیت را عدم اعتمادبهنفس، ترس از انتقاد و شکست، تمایل به همرنگی و همگونی، و عدم تمرکز ذهنی ذکر کرده است. از این منظر، آزاد ساختن توان خلاقیت و به کارگیری فکرهای نو، در گرو پیروزی بر موانع مذکور است (رضائیان، ۱۳۸۳، ص ۳۵). به نظر میرسد که آزادی در اندیشیدن که امر بسیار مهمی در فرآیند شکلگیری خلاقیت است، تا حد زیادی وابسته به سازمانهایی است که محیطهای فرهنگی را ساماندهی میکنند. از این نگاه سازمانهایی خلاق خوانده میشوند که به همهی افراد آزادی اندیشیدن و شکست خوردن را میدهند. نتایج پژوهشهای چند دههی اخیر در زمینهی خلاقیت بیانگر آن است که اعمال مدیریتیای که بر خلاقیت اثر میگذارند، در شش گروه دستهبندی میشوند؛ چالشگری، آزادی، منابع، کار گروهی، تشویق سرپرستی و حمایت سازمانی. چالشگری بیان میکند که باید کارکنان را به کارهای متناسب آنان گمارد. آزادی به معنای آن است که به کارکنان از نظر وسیله -فرآیند کار- و نه لزوما از نظر اهداف، آزادی داده شود. منابع عبارت از زمان و پول است. کار گروهی، یعنی اینکه اعضای تیم با دیدگاهها و سابقههای گوناگون از یکدیگر حمایت کنند. معنای تشویق سرپرستی آن است که مدیران از ستایش کوششهای خلاق در راستای دستیابی به نتایج غفلت نکنند. و پشتیبانی سازمانی به این معنا میباشد که خلاقیت در حقیقت هنگامی شکوفا میشود که کل سازمان از آن پشتیبانی کند. این واقعیت تلخ که درخت خلاقیت در افغانستان همچنان بیباروبر مانده است به نظر میرسد عمدتا ریشه در نبود یا ضعف عوامل مذکور دارد که در قالب ویژگیهای فکری، روانشناختی و ساختاری صورتبندی شدهاند و به چند تای آن در ذیل پرداخته میشود.
الف) تفکر تقدیرباوری
این شیوهی تفکر که با نام جبرباوری و نصیبباوری نیز یاد میشود، نهتنها در مدارس دینی و سایر مجالس خرد و کلان توسط مبلغان دینی و با استناد به منابع دینی ترویج میشود، بلکه در سایر عرصههای روابط اجتماعی جامعهی افغانستانی نیز کاربرد وسیعی پیدا کرده است. و به قدری رایج شده است که یک امر بدیهی پنداشته میشود و شما رد آن را تقریبا در هر بحثی و در هر سطحی از مباحث برای اقناع گری مشاهده میکنید. شخصا چندین خاطره از داکترانی دارم که هنگام ناکارآمدی روند تشخیص و تداوی خویش به سنگر تقدیرباوری پناه بردهاند. آنان با توسل به این استدلال که شفا دست خداوند است و ما وسیلهای بیش نیستیم و اگر بیمار شفا نیافته حتما خداوند نخواسته است، به راحتی توانستهاند از زیر بار مسئولیت خود شانه خالی کنند. یکی از زیانهای این شیوهی تفکر، بازدارندگی آن در برابر تفکر خلاق است. انسان و جامعهای که به این باور رسیده که همهی امور و رویدادها از قبل مشخص گردیده دیگر نیازی نمیبیند که ذهن خود را به کار اندازد و در جستوجوی راههای نو برای یافتن ریشههای مشکل و راههای حل آن براید. این شیوهی تفکر نهتنها از اقدامات نوآورانه معنازدایی میکند، بلکه با بدعت خواندن و در مواردی با کفرآمیز خواندن آن، به عامل سرکوب خلاقیت و نوآوری مبدل میشود.
ب) عادت مذمت کردن چونوچرا
عامل دیگر بازدارندهی خلاقیت که در آموزههای اخلاقی ما روی آن تأکید زیادی میشود، و ریشه در باورهای مذهبی ما دارد، مذمت چونوچرا کردن پیرامون معارف دینی است. به نظر میرسد که استراتژی ممانعت از چونوچرا در هنگام طرح مباحث، عمدتا جهت پیشگیری از به چالش کشیدن گفتمانهای شریعتمحور دنبال میشود. مبلغان دینی با ترویج اطاعتپذیری و «نپرسیدن» میکوشیدهاند، حاشیه امنی از نظر گفتمانی برای آنچه به نظر میرسد ستونهای باورهای مذهبیشان باشد بهوجود بیاورند. یک علت قابل درک این استراتژی این است که چونوچرا کردن در بحثهای دینی به پرسشهایی کشیده میشود که این مبلغان دینی پاسخ معقول و قناعتبخشی به آن چونوچرا ندارند. استراتژی مذمت و سرکوب پرسشگران، به تدریج به شکل دادن فرهنگ سکوت و اطاعت محض انجامیده و به رکود خلاقیت و نوآوری تداوم داده است.
همین چند ماه پیش وقتی در جمع نسبتا کوچکی، بحث راجع به چگونگی پرداخت خمس -یعنی پرداخت یک پنجم سود سالیانه که در مذهب شیعه از فروع دین شمرده میشود- به بحث راجع به چرایی آن کشیده شد، ملای مجلس پس از توضیحات اولیه مبنی بر اینکه اولاده پیامبر اسلام نباید فقیر بماند، از ادامهی بحث سر باز زد با این توجیه که اسلام بحث کردن و چونوچرا کردن راجع به احکام دین را مذمت کرده است. یکی از حاضران مجلس که اندکی برآشفته به نظر میرسید، فلسفهی خمس را با این توجیه که خلاف اصل عدالت این مذهب است، زیر سؤال برد.
نظریهپردازان زبانشناسی توصیفی، که زبان را در مقام عمل، بیانگر سلسلهمراتب قدرت میدانند، میافزایند که تنها واژهای که قادر به شکستن این سلسلهمراتب در زبان هست، «چرا» میباشد. از آنجایی که نظام گفتمانی اسلام بهشدت سلسلهمراتبی است، گمان میرود با مجال ندادن به «چونوچرا» -و لاجرم خلاقیت-، هدف پیشگیری از شکنندگی و آسیبپذیری سلطهی گفتمانیاش را دنبال میکند.
ج) سیستم آموزشی حافظهپرور
سیستم آموزش رسمی افغانستان همچنان به تطبیق طراحیای میپردازد که در قالب آن دانشآموزان، آموزههایی را که از سوی بزرگان و مقامهای رأس سلسلهمراتب قدرت، درست پنداشته میشود به حافظه بسپرند و پس از طی دورههای معین آموزشی، میباید از آزمونهایی سربلند بیرون آیند که میزان به خاطر سپردن آن آموزهها را رتبهبندی میکند. به این ترتیب در صورتی که سیستم مذکور مطابق برنامه اجرا شود، نتیجهی آن برنده شدن دانشآموزانی است که تمرکز سختگیرانهتری روی کارآیی حافظهی خود داشتهاند. چنین سیستمی حتا در آیدهآلترین صورت آن، نهتنها به خلاقیت و نوآوری فرصت پرورش و باروروی نمیدهد، بلکه بهعنوان یک مانع در برابر آن عرض اندام میکند. در این سیستم، انرژی دانشآموز آنقدر درگیر حافظه و به خاطرسپردن آموختهها میشود که دیگر قوتی برای تخیلپردازی و خلاقیت او نمیماند. به عبارت دیگر، حجم بسیار بالای آموزهها و تمرکز روی حفظ آنها، انگیزه و روحیه دانشآموز را تقریبا میخشکاند. به این علت، بسیاری از دولتها و جوامع برنامههایی برای فاصله گرفتن غالبا تدریجی از این سیستم و اهمیت دادن هرچه بیشتر به فرصتهای بازیگوشانه و تخیلپردازانه را در پیش گرفتهاند.
این سیستم آموزشی حافظهپرور نهتنها با تقدیرباوری و نابهنجارپنداری چونوچرا کردن، همسویی دارد، بلکه از سنتهای حافظپروری نیز سیراب میشود. مثلا در فرهنگ شفاهیمحور افغانستان، کسانی که قابلیتهای بیشتری در حفظ شعرها، ضربالمثلها و آیههای قرآن و سخنان منسوب به پیغمبر اسلام داشتهاند و آنها را به مناسبتهایی در قالبهای مداحی، منقبت، سخنرانی و سایر اشکال گرم کردن مجالس بیان میکردهاند، بیشترین احترام و توجه را جلب میکردهاند. در حالی که در فرآیند یادگیری و به کارگیری طوطیوار این مطالب، تقریبا هیچگونه تحریک معناداری در راستای خلاقیت و نوآوری انجام نمیشود.
تطبیق این سیستم آموزشی حافظهپرور باعث آن شده که حتا در مراکز تحصیلات عالی کشور ما خلاقیتهای نوآورانه بسیار ناچیز باشد. بهعنوان مثال، از هزاران پایاننامهای که در پایان مقاطع تحصیلی کارشناسی در این مراکز تحصیلات عالی نوشته شده است، به سختی میتوان یک هزارم آنها را دارای کارکرد مفید در راستای نوآوری پیدا کرد. از همینرو، مؤسسههای تحصیلات عالی در افغانستان را هنوز بهطور واقعی نمیتوان واجد کیفیت دانشگاهی دانست؛ این مراکز موفق نشدهاند که تحقیق علمی را در محور فعالیتهای خویش قرار دهند و از این طریق عامل نوآوری گردند.
د) نظم سلسلهمراتبی سازمانی
این نظم سلسلهمراتبی در حکومتداری و سایر اشکال کار سازمانی در افغانستان که فرآیند تصمیمگیری را در سطوح بالا نگه میدارد، هم خلاقیت را در سطح فردی سرکوب میکند و هم مانع شکلگیری خلاقیتهای سیستماتیک میشود. مثلا شما بهعنوان یک فرد یا نمایندهی یک سازمان، اگر برنامهای را در زمینهی پرورش استعداد دانشآموزان بالقوه خلاق به مدیریت کدام مکتب دولتی پیشنهاد نمایید به احتمال بسیار زیاد واکنش شدیدا محافظهکارانه و مسئولیتناپذیرانهی آن مدیریت به شما این خواهد بود که بروید به ریاست معارف و از آنجا بالای مدیریت مکتب امر کتبی بیاورید. مداومت ترس از خطا و مواجه شدن با پیآمدهای سرکوبکنندهی آن از جانب مقامهای بالادست، چنین واکنشی را در مدیریت مکتب به یک عادتواره تبدیل کرده است. در برخی موارد چنین محافظهکاریهایی با این پنداره در مدیران شکل میگیرد که نوآوری را تهدیدی وجودی به موقعیت شغلی و اجتماعی خویش قلمداد میکنند. و لذا به اقدامات کارشکنانه در برابر نوآوری روی میآورند.
گاهی بخت ظهور خلاقیت و نوآوری به این دلیل پایین میآید که با آمیزهای از چند مانع بهطور همزمان دستوپنجه نرم میکند. بهعنوان مثال، صنعت افغانستان که از حد مونتاژ دستگاههای ساده فراتر نرفته، و تقریبا فاقد جنبههای نوآورانه هست، متأثر از آمیزهای از این باورها و رفتارهای بازدارنده هست. یکی از مثالهای برجسته برای اثبات این مدعا در چند سال اخیر، واکنشهای دلسردکنندهی سیستماتیک نسبت به اقدام خلاقانهی محمدرضا احمدی بوده است. او که با ساخت نمونه موتر سواری بهنام «سیمرغ» و نمایش آن در سال ۲۰۲۳ در نمایشگاه موتر جنوا در دوحه قطر به شهرت رسید، با وجود برانگیختن بحث و هیجان در سطح جامعه، اما به علت فقدان حمایت مؤثر در داخل کشور از سوی دولت و سازمانهای غیردولتی در وضعیتی قرار گرفت که به ناچار از آن پروژه روی گرداند و برای مدتی به تهیه و نشر پادکستهایی راجع به مسائل اجتماعی و فرهنگی و نشر آن از طریق پلتفرم یوتیوب روی آورد. گرچه به نظر میرسد که یکی از دلایل عدم حمایت لازم از او در آن مرحله، بلندپروازی فوقالعادهی طرح و بالتبع بخت پایین کامیابی آن در کشوری همانند افغانستان بوده است.
در ماههای اخیر که محمد رضا احمدی دوباره به پروژهی موترسازی خود بازگشته و همچون بار قبلی برای موفقیت پروژهاش دست کمک بهسوی مردم و سازمانها دراز کرده است، به نظر میرسد که او نسبت به دور اول تا حدی از بلندپروازی و قطعیت غیرضروری، فاصله گرفته و از ادبیاتی برای پروژهاش و مسائل مرتبط به آن بهره میبرد که در آن تواضع و پروای بیشتری حس میشود. او دیگر آن فرد بلندپرواز و ریسکپذیر دست کم در حد و اندازهی بار اول به نظر نمیرسد. واقعیت جامعهی افغانستانی به او یاد داده که پا را به اندازهی گلیم خویش دراز کند. گلیمی که اندازهی آن را ثروت، قدرت و پایگاه اجتماعی تعیین میکند، و خلاقیت فکری، جایگاه حاشیهای در آن دارد.
در یک جمعبندی میتوان گفت که ما افغانستانیها از جمله به دلایلی که ذکر شد خود را غالبا ناتوان از خلاقیت و تا حدی بیانگیزه نسبت به آن حس میکنیم. ما هنوز یاد نگرفتهایم که در اشکال فردی و سازمانی تجربه کردن را تشویق کنیم، در کنار موفقیتها، به شکستها نیز پاداش بدهیم و اشتباهات را بیشتر فرصتی برای کسب تجربه تلقی کنیم. ما نهتنها با عدم شکوفایی خلاقیت در سطح افراد، بلکه مهمتر از آن در سطح دولت، سازمانها و نهادها روبهرو هستیم و از جمله به همین علت، با بحران کارآمدی در همهی این سطوح روبهرو میباشیم. آگاهی نسبت به ریشههای این ناتوانی، یکی از قدمهای ابتدایی در راستای رویآوری به راهکارهای خلاقانه است. گام بعدی جستوجوی راهکارهایی جهت پرورش مغزهای خلاق است. مغزهایی که هنگام مواجهه با مشکلات، قادر باشند راهحلهای نوآورانه پیدا نمایند. اما مهمتر از آن -و جهت بارور کردن هرچه بیشتر درخت خلاقیت- در پیش گرفتن شیوههایی میباشد که زمینه را برای خلاقیتهای گروهی و سازمانی فراهم نماید. زیرا روشهای خلاق گروهی برای حل مسائل عموما دارای سنجیدگی، پایداری و ارزش افزوده بیشتری میباشد.
منابع
- رضائیان، علی (۱۳۸۳)، اصول مدیریت، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب دانشگاهی(سمت)،چاپ شانزدهم.
- وی ریچ، هاینز و هورلد کونتز (۱۳۸۶)، اصول مدیریت (چشمانداز جهانی)،ترجمهی علی پارسائیان، تهران، انتشارات ترمه (ویرایش یازدهم).
- مشبکی، اصغر و کاوه تیمورنژاد (۱۳۷۸)، رویکرد راهبردی و عملیاتی به مدیریت تحول سازمانی (مدیریت نوآوری و طراحی)، تهران، انتشارات هیأت.