© British Library

تأملی بر مقاله‌ی «دادخواست شیرین»

جواد رها

مقاله‌ی علی کریمی و معصومه نظری با عنوان «دادخواست شیرین: تلاش یک زن برده‌ی هزاره برای دستیابی به عدالت در اواخر قرن نوزدهم» که به‌تازگی نشر شده، از بسیاری جهات ارزشمند و ستودنی است. کریمی و نظری، با اتکا به اسناد آرشیفی، روایت‌های شفاهی و منابع تاریخی، کوشیده‌اند از خلال داستان یک زن در بند، تصویری از نظام تبعیض و سلطه در دوره‌ی عبدالرحمان‌خان ارائه کنند. این روایت، گامی مهم در جهت بازسازی حافظه‌ی تاریخی هزاره‌ها و طرح پرسش‌هایی بنیادین درباره‌ی عدالت، مسئولیت و حافظه‌ی جمعی در افغانستان است. اما در بخشی از این مقاله بندی آمده که در نگاه نخست شاید کم‌اهمیت به نظر برسد، بااین‌حال، حاوی کلی‌سازی و ارجاع نادقیقی است که می‌تواند به اعتبار مقاله آسیب برساند و برداشت‌های نادرست ایجاد کند.

نویسندگان در بخشی از مقاله نوشته‌اند: «لازم است یادآوری شود که در آن زمان (هنگام صدور فتوای عبدالرحمان‌خان علیه هزاره‌ها)، سنی‌های افغانستان برای چپاول هزاره‌ها نیاز به تحریک زیادی نداشتند. برده ساختن هزاره‌ها پدیده‌ای نو نبود و این‌که برخی گمان می‌کنند عبدالرحمان‌‌خان آغازگر برده‌سازی هزاره‌ها بوده، یک تصور نادرست است. مدت‌ها پیش از لشکرکشی‌های او، تجارت جاافتاده‌ای از برده‌های هزاره وجود داشت و  مهاجمان ترکمن‌، ازبیک‌ و تاجیک‌ مکررا به روستاهای هزاره‌ها حمله می‌کردند و مردم را به اسارت می‌بردند تا در بازارهای برده‌فروشی بخارا  بفروشند.» این بند از دو نگاه مشکل دارد.

۱. کلی‌سازی: یکی از بزرگ‌ترین آسیب‌هایی که روایت‌های تاریخی در افغانستان با آن مواجه بوده، کلی‌سازی و تبدیل یک رویداد به تقابل مذهبی یا قومی است. در جمله‌ی بالا، عبارت «سنی‌های افغانستان برای چپاول هزاره‌ها نیاز به تحریک زیادی نداشتند»، به‌گونه‌ای بیان شده که گویی همه‌ی سنی‌های افغانستان در آن زمان آماده‌ی حمله و برده‌سازی هزاره‌ها بودند.

این در حالی‌ است که به روایت منابعی چون کریستین نوئل، الکساندر برنز و جوزف ولف، پیش از دهه‌ی ۱۸۸۰ و لشکرکشی عبدالرحمان، جوامع شیعه و سنی در بسیاری مناطق افغانستان در چارچوب مناسبات محلی، همزیستی، دادوستد و همکاری داشته‌اند. عبدالرحمان‌خان اما برای تحکیم اقتدار خود، با صدور فتوای جهاد و وعده‌ی زمین و غنیمت این مناسبات را برهم زد و خشونت علیه هزاره‌ها را مشروعیت بخشید. عبارت نقل‌شده، برخلاف شواهد تاریخی، نقش کلیدی فتوای عبدالرحمان را در کشتار، برده‌سازی و تصرف سرزمین‌های هزاره کم‌رنک می‌نمایاند و مذهب را عامل برجسته معرفی می‌کند که گمراه‌کننده است و می‌تواند خطرناک نیز باشد.

۲. ضعف ارجاع: نویسندگان مقاله از ترکمن‌ها، ازبیک‌ها و تاجیک‌ها به‌عنوان مهاجمان مکرر به روستاهای هزاره‌جات نام برده‌اند و برای این ادعا به صفحه‌ی ۱۵۳ کتاب «برده‌داری و امپراتوری در آسیای مرکزی» نوشته‌ی جف ادن ارجاع داده‌اند. اما با رجوع به آن صفحه دیده می‌شود که تنها دو روایت از بردگان هزاره در میان ۴۵ نمونه‌ی ثبت‌شده در مرزهای روسیه آمده است و در هیچ‌کدام، هویت مهاجمان ذکر نشده است.

هرچند از کتاب ادن پیدا است که ترکمن‌ها و ازبیک‌ها با حمله بر مناطق شیعه‌نشین در افغانستان و ایران و به بردگی کشانیدن آنان نقش داشته‌اند، اما نشانی از مهاجمان تاجیک دیده نمی‌شود. بنابراین، افزودن مهاجمان تاجیک به فهرست مهاجمان در این بند از مقاله، باید مبتنی بر منبعی دیگر باشد که ارائه نشده است.

تنها مورد مستندی که در بررسی‌های تاریخی از دست داشتن یک حکمران تاجیک در برده‌سازی هزاره‌ها یافت می‌شود، تاخت‌وتاز محمدعلی بیگ در بامیان و فروش بردگان هزاره به قندوز و بخارا است. حتا با تکیه بر این مورد نیز نمی‌توان ادعا کرد که مهاجمان تاجیک‌ به‌صورت مکرر در چنین حملاتی نقش داشته‌اند.

جمع‌بندی: هدف از آنچه گفته شد، نادیده گرفتن اهمیت مقاله‌ی «دادخواست شیرین» نیست. این مقاله با بازتاب صدای یک زن برده‌ی هزاره، سهم ارزشمندی در بازتاب صدای سرکوب‌شدگان در افغانستان دارد. بااین‌حال، برای پرداختن به ستم‌های تاریخی لازم است از کلی‌سازی‌ها و ارجاعات نامستند پرهیز شود. روایت دقیق و مسئولانه‌ی تاریخ، نه‌تنها به اعتبار کار تحقیقی می‌افزاید، بلکه می‌تواند درک عمیق‌تری از ریشه‌های ستم فراهم آورد و امکان گفت‌وگوی بین‌نسلی و بین‌فرقه‌ای را فراهم کند. غفلت از این ظرافت‌ها اما ممکن است ناخواسته زخم‌های تاریخی را عمیق‌تر سازد.