فرزاد شریف
در تازهترین رویداد از تنشهای درونگروهی طالبان در ولایت بدخشان، یکی از اعضای بدخشانی گروه طالبان توسط عضو دیگر این گروه در شهر فیضآباد هدف تیراندازی قرار گرفته و جان باخته است. براساس گزارش رسانهها، این رویداد بامداد یکشنبه (۱۱ جوزا) زمانی رخ داده که مقتول، از سوی عامل تیراندازی برای ادای نماز صبحگاهی جماعت فراخوانده شده بود. فرد مقتول از روستای فرغامنج ولسوالی جرم بدخشان است.
تقریبا دو هفته است که بدخشان یگانه صحنهی اعتراضات علنی مردمی علیه فعالیتهای رژیم طالبان در داخل افغانستان است. این اعتراضات بدون پوشش رسانهای گسترده انجام میشود. براساس ویدیویی که در رسانههای اجتماعی پخش شده است، هفتهی گذشته، ششم جوزا، در جریان تخریب مزارع خشخاش یک نفر از باشندگان ولسوالی جرم از سوی افراد طالبان به رگبار بسته شده و جان باخته است. معترضان میخواستند جسد مقتول را بهعنوان اعتراض به فیضآباد، مرکز بدخشان ببرند، اما طالبان اجازه ندادند. این مورد باعث اعتراض مردم شده است.
مقامهای محلی طالبان دلیل این اعتراضها را تخریب مزارع خشخاش میگویند. با وجود انتقادات گسترده به شیوهی اجرای سیاست ممنوعیت کشت خشخاش توسط طالبان، این تصمیم این گروه در چارچوب تعهدات دوحه برای مبارزه با مواد مخدر اتخاذ شده است. بااینحال، منتقدان معتقد هستند که این رویکرد بدون ارائهی بدیل اقتصادی، باعث فشار معیشتی بر مردم و افزایش نارضایتی شده است. در نتیجه، سیاستی که در ظاهر هدفی اصلاحی دارد، در عمل به بروز تنش انجامیده است.
تغییر جهت در افکار عمومی
بازتابیافتن این اعتراضات در شبکههای اجتماعی و رسانههای بیرون از کشور در دو هفتهی گذشته زیاد بود. وزارت حج و اوقاف طالبان در همین جریان برای روز جمعه (۹ جوزا) فراخوان اعتراض و دادخواهی برای مردم غزه صادر کرد. اعتراضات روز جمعه در چند ولایت افغانستان، بازتاب اعتراضات بدخشان را از شبکههای اجتماعی کمرنگ کرد.
اما کشتهشدن یک عضو بدخشانی طالبان توسط عضو دیگر این گروه، حضور رییس ارتش طالبان و رییس ادارهی استخبارات این گروه در بدخشان، قتل یک کشاورز معترض و کشتهشدن فردی بهنام زیدالله از سوی طالبان از جمله اتفاقاتی است که در دو هفتهی گذشته رخ داده و سطح دیگری از وضعیت متشنج جاری در بدخشان را نمایان میکند.
از کجا شروع شد؟
در بهار سال قبل، ولایت بدخشان افغانستان شاهد موجی از اعتراضات مردمی علیه حکومت طالبان بود. این اعتراضات که عمدتا از ولسوالیهای درایم و ارگو آغاز شد، به سرعت به سایر مناطق این ولایت گسترش یافت. اعتراضات در پی کشتهشدن چندین غیرنظامی توسط نیروهای طالبان و تخریب مزارع خشخاش بدون ارائهی بدیل معیشتی آغاز شد. این رویدادها موجب تجمعات اعتراضی گستردهای در سطح محلی شد که با سرکوب شدید و خشن نیروهای طالبان مواجه گردید.
در ۱۴ ثور سال قبل، یک کشاورز در ولسوالی درایم بهنام نظامالدین توسط نیروهای طالبان کشته شد. روز بعد، در ولسوالی ارگو، جوانی ۲۵ ساله بهنام عبدالباسط نیز به ضرب گلولهی طالبان جان باخت. این حوادث جرقهای برای آغاز اعتراضات مردمی شد. در ۱۳ سرطان نیز باشندگان ولسوالی درایم ولایت بدخشان بار دیگر بهدلیل تخریب مزارع خشخاش توسط طالبان، علیه این گروه اعتراض کردند و جنگجویان طالبان علیه معترضان تیراندازی کردند که در نتیجهی آن چهار نفر زخمی شدند.
همچنان در گزارشهایی مبنی بر ورود نیروهای طالبان به منازل مردم، لتوکوب باشندگان و بیحرمتی به زنان منتشر شد که خشم عمومی را برانگیخت. چند روز بعد طالبان بیش از ۴۰ معترض را با زور برای دیدار و گفتوگو با فصیحالدین فطرت، رییس ارتش طالبان به شهر فیضآباد منتقل کردند. همچنین، شش معترض دیگر در ولسوالی درایم بازداشت شدند. نیروهای طالبان با استفاده از خشونت و تهدید، سعی در سرکوب اعتراضات داشتند. معترضان هم با سر دادن شعارهایی «مرگ بر امارت» و «عدالت میخواهیم» خواستار پایان ظلم و بیعدالتی و رسیدن به خواستههایشان بودند.
تکرار الگوی سرکوب کارساز بوده است؟
گروه طالبان در همان اوایل گرفتن قدرت با جنبشهای اعتراضی مدنی مختلفی روبهرو شد. اما در مقابل هر کدام از شدیدترین نوع سرکوب استفاده کردند. بعد از اینکه طالبان کار، تحصیل و حضور زنان در ملاءعام را محدود کردند، عدهای از زنان برای اینکه این مقررات تازه را به چالش بکشند، برای اعتراض به خیابانها رفتند. آنان با شعار «نان، کار، آزادی» در کابل و دیگر شهرهای افغانستان گردهم جمع شده بودند و دادخواهی میکردند؛ اما در همان روزهای نخست دادخواهی برای مطالبات شان با خشونت شدید طالبان روبهرو شدند. براساس گزارشها از روایتهای زنان معترض، آنان از خیابان گرفته تا اتاقهای تاریک زندان، با خشونت شدید طالبان زندگی کردند. در بدخشان نیز همین الگو تکرار شده و در حال تکرار است.

تنها چیزی که اعتراض مردم در بدخشان را متفاوت و مقاوم کرده است، حمایت برخی از طالبان تاجیکتبار از مردم بومی این محل است. یکی از حامیان، صلاحالدین سالار، از طالبان تاجیکتبار بدخشان است که از روستای درهخیل دره خستک، ولسوالی جرم این ولایت است. او رتبهی نظامی بریدجنرالی را بر دوش دارد و بهعنوان معاون استخبارات وزارت دفاع طالبان کار میکند.

هفتهی گذشته صلاحالدین سالار در یک پیام صوتی از فرماندهان امنیهی ولسوالیها، ولسوالها و رؤسای ادارات محلی طالبان خواست تا در جلسهای برای بررسی «مشکلات مردم بدخشان» اشتراک کنند. در پیام تأکید کرد که هیچکس حق ندارد مانع برگزاری این جلسه شود. او هدف این جلسه را رساندن صدای مردم به مقامهای ارشد طالبان عنوان کرد. این نوع حمایتهای طالبان تاجیکتبار، باعث انگیزهی بیشتر مردم شده است.
چه خواهد شد؟
ذبیحالله مجاهد، سخنگوی طالبان در ۱۸ ثور سال گذشته گفت: «مشکلی که بر سر مبارزه و محو کشتهای خشخاش در ولایت بدخشان رخ داده بود، حلوفصل گردید.» اما در بهار امسال نیز، بدخشان شاهد یکی از بزرگترین موجهای اعتراضات مردمی علیه حکومت طالبان است.
ظاهرا طالبان کوشش میکنند اعتراضات بدخشان را کوچک جلوه دهند؛ اما در طول دو سال متوالی الگوی سرکوب اعتراضات، جواب نداده است و شعار «مرگ بر امارت» هرازگاهی طالبان را نگران میکند. سال گذشته معترضان سه خواست «اخراج طالبان غیربومی از بدخشان، ارائهی بدیل کشت خشخاش و مجازات قاتلان» را برای طالبان ارائه میکردند. امسال یکی از خواستهای اصلی معترضان «برکناری والی» طالبان در بدخشان در کنار خواستهای دیگر آنان است.
امانالله پیمان، نمایندهی مردم بدخشان در پارلمان پیشین در گفتوگو با دویچهوله گفته است: «این اتفاق جدید نیست. اینها [طالبان] کشت خشخاش را بهانه میکنند و هدف شان سرکوب مردم بدخشان است، زیرا فکر میکنند که بدخشان نقطهای برای تقابل آیندهیشان خواهد بود. والی و اکثر مقامهای محلی طالبان در این ولایت افراد غیربومی هستند و اعضای بدخشانی طالبان که در پیروزی این گروه نقش بازی کردند، در قدرت سهمی ندارند. مردم هم به ستوه آمدهاند. مسائل قومی و زبانی در حلقه خود طالبان بهشدت جریان دارد، برای سرکوب زبانها و فرهنگهای اقوام دیگر بهشدت کار میکنند و این به یک موج اعتراض تبدیل خواهد شد.»
م. صباح (مستعار)، جامعهشناس مقیم ایران در مورد رفتار طالبان در بدخشان میگوید: «طبق تجربه و مشاهده، طالبان نهتنها از منظر ساختار سازمانی، بلکه در ساحت گفتمانی و ایدئولوژیک، گروهی قومی-قبیلهمحور به شمار میآید که به هیچوجه به تکثر فرهنگی، زبانی و هویتی جامعهی افغانستان اعتقاد ندارد. نظم سیاسی مورد نظر طالبان مبتنی بر یگانگی هویتی و انقیاد فرهنگی است؛ هرگونه تفاوت یا تنوع را یا نادیده میگیرد یا سرکوب میکند. از این منظر، آنان فاقد ظرفیت نظری و عملی برای مدیریت جوامع متکثر مانند بدخشان اند و مواجههیشان با مردمان این مناطق نه از سر تعامل، بلکه با زبان زور و حذف همراه است.»
او میافزاید: «ادامهی سرکوب طالبان علیه جوامعی که حاضر به تسلیم نیستند، نهتنها مشروعیت اجتماعی این گروه را بیشتر فرسوده میکند، بلکه به رادیکالیزه شدن مطالبات مردمی و تقویت همبستگیهای قومی و منطقهای علیه آن منجر میشود. در شرایطی که مطالبات ابتدایی مردم بر محور اقتصاد و معیشت بود، سرکوب خشن، این خواستهها را به سطح مطالبات سیاسی، هویتی و حتا ساختارشکنانه ارتقا داده است. چنین روندی در چارچوب نظریه مقاومت اجتماعی، به معنای شکلگیری تدریجی بسترهای نافرمانی مدنی، شورشهای محلی و یا حتا بازتولید کانونهای مقاومت سازمانیافته خواهد بود- و این همان چیزی است که طالبان از آن هراس دارند و خودشان به همان سمت حرکت میکنند.»
روند خشونتآلود سرکوب اعتراضات، بازداشت معترضان و کشتهشدن شهروندان محل در فاصلهی کوتاه، بیانگر وضعیت ناپایدار در بدخشان است. حضور برخی چهرههای بلندپایهی طالبان در این ولایت و تلاش برای میانجیگری، هنوز به نتیجهی مشخصی نینجامیده است. در چنین فضایی، آیندهی بدخشان همچنان در ابهام فرو رفته و تحت سایهی سنگین سرکوب قرار دارد.