حکومت ایران میگوید که موج جدید اخراج مهاجران روندی است که پس از توافق با حکومت طالبان آغاز شده، اما کلیت روند هیچ تفاوتی با اخراج اجباری توأم با خشونت و شکنجه ندارد. این گزارش سرگذشت تکاندهندهی چهار شبانهروز زندگی هزاران مهاجر افغانستانی در اردوگاهی با نام گردنه تنباکو در تهران از زبان یک شاهد عینی است. اردوگاهی که گوشهای از وضعیت رقتبار بیشمار مهاجران را به نمایش میگذارد.
وقتی شنیدم او -که نخواست اسمش ذکر شود- به افغانستان برگشته، به سراغش رفتم. با گشادهرویی با من به صحبت نشست. او، از اینکه نتوانسته از وضعیت مهاجران در آن اردوگاه ویدیو و تصویر بگیرد ناراحت بود، اما آنچه را دیده و شاهدش بوده را با من با جزئیات در میان گذاشت:
«وضعیت در اردوگاه گردنه تنباکو به فجیعترین شکل، در آن چهارشبانهروزی که ما آنجا ماندیم، غیرانسانی بود. مهاجران به سختی از جسم و روانشان محافظت میکردند. به سبب نظارت شدید امنیتی و فضای پر از خشونت و تهدید از سوی پولیس، کسی جرأت نمیتوانست هیچ رد و نشان از تصویر و ویدیو از خود باقی بگذارد. تنها راه ممکن برای آنان به حافظه سپردن ظلم و چشمدیدها است، تا وقتی که از آن فضای ترسناک بیرون شوند. اما مهاجران وقتی که از تونل تاریک، آلوده و جهنم اردوگاه بیرون آمدند، نباید وضعیتی را که متحمل شدهاند، همانند هزاران ظلم و خشونت بینامونشان دیگر پنهان کنند و بیسروصدا محو شود. باید گفت و فریاد کرد و به گوش دنیا رساند.»
غذای غیرقابل خوردن و آب غیرصحی
بهگفتهی او، دو هفته قبل جمعیت مهاجران در اردوگاه گردنه تنباکو هر شب نزدیک به پنج تا شش هزار نفر میرسید. برای این تعداد مهاجر غذایی توزیع میشد که قابل خوردن نبود؛ برنج خشک بیمزه و بدون نمک که فقط با آب پخته شده است. برای همه کسانی که در آنجا بوده، انتخاب آن غذا آخرین گزینه بوده است. اکثر خانوادهها با خود خوراکی داشتهاند. اگر هم نداشتند، از غرفهها به قیمت چندین برابر گرانتر از بازار خریداری میکردند. ضمنا آب آشامیدنی صحی هم در آنجا ناکافی است- گرم و غیرقابل خوردن. باید آن اندازهای که نیاز است از غرفههای اردوگاه خریداری شود. قیمت نیملیتر آب در بیرون ۱۰ هزار تومان است اما در این اردوگاه همان مقدار آب را باید به دو برابر قیمت بازار خرید. همهی مهاجران حاضر در آنجا از این وضعیت خسته هستند و مدام از خود این سؤال را میپرسند که چرا ما به چنین سرنوشتی گرفتار شدهایم.
او میگوید که در اردوگاه، کسی حق اعتراض ندارد. حتا اگر کسی، به قول مأموران ایرانی، حرف «بیمورد» بزند، مورد مجازات قرار میگیرد. تهدید و خشونت، عدم احترام به کرامت انسانی و ناامید ساختن جوانان از سوی پولیس و مسئولان اردوگاه، یک موضوع ساده و عادی است. همهی مهاجران از سر ناگزیری تحقیر، نفرت و خشونت را تحمل میکنند. تمام فکر و امیدشان به این است که نوبت اتوبوس برسد و به طرف مرز حرکت کنند تا از آن محیط نامناسب رهایی پیدا کنند.
نبود مرکز صحی و کمکهای اولیه
در اردوگاه گردنه تنباکو از داکتر و کمکهای اولیه برای رسیدگی به موارد عاجل مهاجران افغانستانی نیز خبری نیست. او در چهار شبانهروز، دو مورد عاجل را در آنجا شاهد بوده و دیده که هرچه افراد نیازمند دادوفریاد کردهاند، کسی حاضر نشده به آنان رسیدگی کند. در یک مورد، یک کودک در اثر گرمای شدید دچار حالت تهوع میشود. مادر و خانوادهاش دادوفریاد راه میاندازند که نیاز به رسیدگی عاجل دارد، اما نه پولیس و نه هیچکسی دیگر اندک توجهی به آنان نمیکنند. از همدلی، عطوفت و ترحم خبری نیست. وقتی او و جمعی از مهاجران برای پیدا کردن رد و نشان مشکل آن کودک پافشاری میکنند، پولیس و مسئولان مربوطه آنانها را تهدید میکنند و با وقاحت جواب میدهند که از دست مهاجران صبر و حوصله برایشان باقی نمانده است. او گفت: «اگر ما با آرامش مسأله را پیگیری میکردیم سیاست آنان این بود که با تمسخر و بیاعتنایی ما را ناامید کنند. گرچه ما سه-چهار نفر برای درخواست کمک به آن کودک کوتاه نیامدیم ولی نه پولیس و نه مسئولان اردوگاه هرگز به خواستههای انسانی ما پاسخ مثبت ندادند.»
در موردی مشابه، یک پیرمرد دچار حالت ضعف میشود. وقتی دیگران آن وضعیت پیرمرد پردرد را با آن حالت میبینند، بسیار ناراحت میشوند. تعدادی از مهاجران به نزد پولیس مراجعه میکنند و موضوع را گزارش میدهند، پولیس اما مسخره میکند و میگوید که شما را دیگر هیچ شفاخانهای نمیپذیرد. ناامید برمیگردند و پیرمرد آن درد را میکشد و وضعیت پیشآمده را تحمل میکند.
پاککاری سرویسهای بهداشتی
او عنوان کرد که پولیس با زور و تهدید مهاجران را وادار میکند تا سرویسهای بهداشتی را هر صبح پاکاری کنند. در کنار آن، جمعآوری آشغال و تخلیه سطلهای زباله را نیز توسط مهاجران انجام میدهند. بهگفتهی او، این خودش یک نوع کار اجباری است که بر مهاجران تحمیل میشود- در حالی که هر کدام از مهاجران هزینهای هنگفتی را برای شهرداری پرداخت میکنند. باری، کسانی که حاضر نباشند به دستورشان جواب مثبت بدهند، با بیرحمی هرچه تمامتر مورد لتوکوب و خشونت قرار میگیرند. ضمنا آنان را به اجبار زیر آفتاب نگه میدارند و سپس بعد از چندین ساعت با مشقت و بدبختی و خواهش به جایگاهشان بر میگردنند. او میافزاید، در اینروزها مهاجر افغانستانی بودن به خودی خود برای افراد عادی در ایران و حتا دکانداران نیز زمینهی سوءاستفادهی مالی را فراهم ساخته است. حتا تاکسیرانان نیز با مهاجران برخورد نامناسب و غیرعادی دارند.
او گفت: «یک لحظه تصور کنید که در چنین وضعیتی چه حالی به آدم دست میدهد. گرچه در طول سالهایی که مهاجران افغانستانی در ایران کار کردهاند این نوع رفتار پولیس و مسئولان ادارات دولتی را با پوست و گوشت و تمام وجودشان تجربه نمودهاند، با این همه هنوز هم، شخصا از علت این همه بیرحمیها سر در نمیآورم.»
نبود جای مناسب برای استراحت
او میگوید که سهم هر کسی در اردوگاه گردنه تنباکو، جایی به اندازهی یک متر مربع هم نیست. در همان مکان باید بنشیند، وسایلش را نگهدارد و بخوابد. از رختخواب و جای استراحت جداگانه خبری نیست. او افزود: «ما در چهار شبانهروز در آنجا، روزگار بسیار سخت و تلخی را گذراندیم. بهدلیل اینکه قبلا تجربه آمدن به اردوگاه را نداشتم، در همان روز اول با دیدن آن وضعیت محیط و غذا، و برخورد نامناسب مأموران پولیس، شوکه شده بودم. محیط آلوده و از همه بدتر گرمای نزدیک ۴۰ درجه دمار از روزگار ما در میآورد. گرما و فضای آلوده همه را رنج میداد و اذیت میکرد.»
او در ادامه بیان داشت: «از شرایط تلخ و نامناسب اردوگاه گردنه تنباکو، که آدم واقعا شکنجه جسمی و بیشتر روحی میشود، هرچه بگویم کم گفتهام. شرایط ماندن یک روز در آنجا اسفناک است. انسان در آنجا تهی از شخصیت میشود. تا یک هفته قبل هر که آنجا میآمد و ثبتنام میکرد، چهار تا پنج شبانهروز منتظر میماند تا نوبت انتقالش به مرز برسد. بهطور کلی باید بگویم که جوانان و مهاجران افغانستانی به عناوین و بهانههای مختلف در آنجا ناامید میشوند. زنان و کودکان بیشتر از همه در آن محیط آسیبپذیر هستند.»
نگرانی و ناامیدی از آینده
او میگوید که در تمام این سالها، کار طاقتفرسا و شکنجهی روحی را تحمل کرده تا نانی برای خانوادهاش پیدا کند و به زندگی آرامی برسد. اما اکنون که به افغانستان برگشته و همه چیز از صفر شروع شده است، نمیداند فردا با چه سرنوشتی مواجه میشود. برگشت او و هزاران فرد و خانواده به افغانستان تصمیمی نیست که از روی انتخاب انجام شده باشد. بهگفتهی او، در وضعیتی که در افغانستان حکمفرما است، به آیندهی بهتر و زندگی آرامتر امیدوار نیست. از بهبود وضعیت در افغانستان با حاکمان فعلی مأیوس است. نمیداند آینده چگونه خواهد شد اما میفهمد که زندگی سخت و غمگینی در پیش رو دارد.