کودکانه

ما کلان‌ها، یعنی من و شما، از بس کلان ایم، بعضی چیزهای کوچک را اصلا نمی‌بینیم. مثلا از یک سو روز کودک را به تمامی کودکان جهان تبریک می‌گوییم، و از سوی دیگر هر وقت بخواهیم کار کسی را کم بزنیم یا رفتاری را تحقیر کنیم، می‌گوییم «کودکانه است». آن چیز کوچکی که در این میان نمی‌بینیم این است که اگر کودک این قدر ناز نازی و جان جانی و جوجولی موگولی است که در روز کودک توصیف اش می‌کنیم، آن صفت تحقیرآمیز «کودکانه» چیست که ما، ما کلان ها، پیوسته به هم‌دیگر می‌دهیم؟ نکند کودک خوب است، کودکانه بد است، یا چه؟

بعد، ما کلان‌ها شرم که نداریم. کارهایی می‌کنیم که هیچ نسبتی با کودکان ندارند، اما چون می‌دانیم که کودکان بی دفاع اند به پلک زدنی آن کارها را صفت «کودکانه» می‌دهیم. مثلا وقتی دو آمر حوزه سر این دعوا کردند که چه کسی مجنون‌تر است و بنابراین استحقاق بیشتر برای وصال فلان لیلی فلاکت زده دارد، ما که نزاع این دو آمر صاحب را دیدیم، می‌گوییم: «اه، این کار شان واقعا کودکانه است».

یک قید «واقعا» هم اضافه می‌کنیم که مطمئن شویم درست گفته ایم. ولی انصافا شما تا حالا شنیده اید که دو کودک ابتدا برای آمر حوزه شدن در صد جا زمین ادب بوسیده باشند و تملق گفته باشند و بعد که آمر حوزه شدند سر دلربایان شهر با هم دعوا کنند؟

وقتی که رئیس جمهور سهمیه‌ی عسل ارگ‌مندان را قطع می‌کند، می‌گوییم این کارش کودکانه است. شما اولا دیده اید که کودکی از کمک‌های بین‌المللی هزاران دالر را بردارد و با آن برای خود هزاران کیلو عسل بخرد؟ آن گاه، دیده اید که کودکی لاف زده و از ضیاءالحق امرخیل کمک طلبیده و قهقهه اش بر آسمان رسیده رئیس جمهور شود و فورا عسل برادران را قطع کند؟

شما تا حالا کدام کودک را دیده اید که به مردم دستور بدهد او را جلالت مآب خطاب کنند؟ شما بگویید این کار کودکانه است، اما هیچ کودکی تا حالا چنین کاری نکرده.

می‌دانم حالا که این یادداشت را می‌خوانید با خود می‌گویید که این حرف‌ها کودکانه اند. ولی واقعیت این است که کودک به جای قلم گرفتن و منبر رفتن، زنده‌گی می‌کند. او وقت خود را با نوشتن این حرف‌ها ضایع نمی‌کند.