در این باب که آیا دانشمند میتواند و میباید سیاستمدار شود، بسیار سخن گفته اند. حد اقل یک چیز در رابطهی دانش آکادمیک و شناخت سیاسی روشن است و آن این است:
کسی که در محیط آکادمیک کار میکند، ناگزیر نیست دایما در بارهی افکار عمومی و قضاوتهای اجتماعی در مورد کار خود بیندیشد. اما کسی که در عالم سیاست فعال است باید پیوسته در این مورد نگران باشد. اساسا کار سیاسی یعنی در میانهی افکار عمومی و قضاوتهای اجتماعی ایستادن.
از این منظر که به ریاست جمهوری حامدکرزی و محمد اشرف غنی احمدزی نگاه کنیم، به یک تفاوت خیره کننده میرسیم که یک چهرهی سیاسی را از یک چهرهی آکادمیک جدا میکند. وقتی که اشرف غنی به قدرت رسید، بسیاری از این رویداد خوش حال شدند. تصور این بود که آدمی که شهرت آکادمیک خوبی دارد و یک چهرهی علمی شناخته شده در محیطهای علمی است، حتما بهتر میداند که چهگونه کشتی شکستهی سیاست و حکومت و اقتصاد و امنیت افغانستان را به لنگرگاهی امن برساند. او را در برابر کرزی که مینشاندند، کرزی کمرنگ میشد.
اما اشرف غنی نمونهی روشنی شد از این که چهرههای آکادمیک لزوما رفتار سیاسی بهتری ندارند و ای بسا که به خاطر غرور آکادمیک خود و زیستن طولانی در حباب غفلت سیاسی، مدیران سیاسی بسیار ناکارآمد و ناکامی هم بشوند. یک نمونه بدهم:
حامد کرزی تقریبا چهارده سال حکومت کرد. او با تمام کژیهایی که داشت، در یک مورد بسیار کامیاب بود؛ در دورهی او این تصور عمومی که او رییس جمهور «همه» است و دولت افغانستان دولتی است برای همهی مردم افغانستان، هرگز خدشه برنداشت. در قضاوتهای جمعی و در افکار عمومی، حامد کرزی هرچه بود رییس جمهور یک قبیله پنداشته نمیشد. این تصور هرگز پدید نیامد که کشور در زیر مدیریت او به سوی فروپاشی قومی میرود. کرزی در چهارده سال توانست از شکل گرفتن این تصور جلوگیری کند.
اما اشرف غنی در کمتر از یک سال خود را به عنوان یک چهرهی سیاسی قبیلهیی جا انداخت و افکار عمومی را متقاعد کرد که افغانستان در تحت مدیریت سیاسی او به سرعت به سوی فروپاشی قوم-محور میرود. غرور درمان ناپذیر او، به حیث یک متفکر و برنامه ریز، به او اجازه نداد و نمیدهد که دمی از حباب ارگ بیرون بیاید و ببیند که کشور را با چه فاجعهی وحشت آوری رو به رو کرده است. خیال میکند که کشورداری یک پروژهی کوچک است که تمام اجزای آن را میتوان یک تنه برنامه ریزی کرد و بی اعتنا به ادراک عمومی و قضاوتهای اجتماعی این برنامه را با لجاجت عملی کرد. نتیجه آن شده که امروز بسیاری از شهروندان او را نه در قامت یک رییس جمهور که در هیئت یک بزرگ قبیلهیی میبینند و از او قطع امید کرده اند.