خالق ابراهیمی
برادران نازنین و خواهران نازدانهام، وقتی میگویم نازدانه، یک کم ناز کنید تا انتخابات یک کمی مزهدار شود. این طوری نمیشود که مستقیم بگویی انتخابات. یک کمی کنایه و بازی و عشوه کنید، بعد بروید سر اصل موضوع که همان انتخابات باشد. اصلا من یک سوال دارم؛ شما که از صبح تا غروب چیز خود را پاره میکنید که های انتخابات، وای انتخابات، دست آخر به چه میرسید؟ فکر کنید که صدایتان گوش آسمان را کر کرد، حضرت اوباما دلدرد شد و برای تان یک مقدار دالر استفراغ کرد، شما با استفراغ ایشان انتخابات برگزار کنید. مردم که به انتخابات باور ندارد، از سر چوک ، از کار و زندگیشان رخصتی داده و بکشانیدشان پیش صندوقهایی رایدهی، آن وقت انگشتش را روی یکی از عکسها بچسپانید و بگوید که شما انتخاب کردید. انتخاب کنندهای که فقط یک رنگ ناخن اضافی زده، دلش به همان خوش. وقتی شب شود و باز روز شود، روز از نو و روزگار از نو. هیچتغییری در زندگی حس نخواهد کرد و من این را ضمانت میکنم.
یاد بابه صفدر بخیر که در هرزمینه یک ضربالمثل وطنی داشت. میگفت که آواز دُهل از دور خوشنماست. حالا شما فکر کنید؛ یک عده دستار و لنگی به خود نماندند که از انتخابات کرده اتحاد انتخاباتی مزهدار است. اصلا یک فیلسوف پدر لعنت بود که میگفت: کسانی که در میدان جنگ باهم نبرد میکنند، دیگر هرگز باهم دوست نخواهند شد. شما دیدید که حرف ایشان را با غیرت افغانی خود دروغ ثابت کردیم. این را بعضیها میگویند که دیروز چاشت در خانهی حاجی عبدالله مهمان بودند. من که عکسهایشان را دیدم. به خدا قسم که دلم میشد یک اتحاد انتخاباتی راه بیاندازم. اما آیا شما خوانندگان گرامی به من رای میدهید؟ اگر من کاندید شوم، از نان چاشت خبری نیست که نیست. شاید هم مثل خودم مجبور شوید سر کوچه رفته و با برگر شکمتان را پُر کنید. از برادران اوزبیک کسی با من همپیمان نیست که پلو اوزبیکی برایتان بپزد.
امروز کمی احتیاط میکنم؛ چون خیلی سروصدا زیاد است که در افغانستان قانون کپی رایت وجود ندارد. یک زمان نشود که بنده از بقیه کپی کنم یا بقیه از من کپی کنند. اگر من از بقیه کپی کردم، با یک چال وطنی یک کاری میکنم، ولی اگر بقیه از من کپی کنند، صد چال هم که بلد باشند، بالاخره مردم متوجه خواهند شد که از برادر ناراضی کپی کردهاند. مهم اصل ماجراست. امروز همه از شر این کپیبرداری ناراض هستند. اصلا حاجی صاحب هم نگران است که طرح انتخاباتی ایشان یک زمان کپی نشود. در افغانستان هیچکس از خود مایه نمیگذارد تا فکر کند، بلکه راحت، مثل آب خوردن، حرف کس دیگری را و طرح یک آدم دیگر را کپی میکند. حالا از خیرش بگذریم. از بس که کپی کردیم و کپی کردیم، نام من نیز کپی برآمد. خالق هزاره کس دیگری، قبل از من زندگی میکرده، بسیار شجاع و دلاور بوده و مغز یک نامدار را باد کرد. نام من کپی برآمد، میترسم خودم کپی نباشم. آخر در این عصر فنآوری همهچیز امکان دارد. اما فنآوری افغانی که از دُم خر پیشتر نمیرود.
همین رفیق نامرد که از مدتی پیش باهم رفیق شدیم و میشناسم که از پدر تا پدر را مرد است؛ نمیفهمم که خود این نامرد چرا نامرد است؟ همین الان به من میگوید که از انتخابات و اتحاد صرف نظر کن. یک گوشه بنشین، آرام و بدون کدام درد سر، یک زن بگیر و هردویتان شروع کنید به کُپیکاری. این قدر کُپیکاری کنید که دلتان از زندگی بد شود. هرکُپیتان چند کُپی از خیابان بردارد، که این مملکت تبدیل به مملکت کُپی شود. حالا حتما با من موافقید که رفیقم نامرد است. مثل پدر و پدرکلانش مرد به دنیا نیامده است.