یکی را خوش کن

سابق که فقط حق داشتیم گرده‌های خود را بمالیم و بپرسیم سوار بعدی کیست، مشکل هم کم داشتیم. بعضی حضرات آن‌قدر دیر حکومت می‌کردند که یکی از مترجمان افغان کلمه‌ی کینگ انگلیسی را در فرهنگ لغات ظاهرشاه معنا کرده بود. بدبختی ما از روزی شروع شد که چند تا آدم موی چرب‌کرده‌ی غرب‌دیده‌ی آواز ِ دهل‌شنیده به ما گفتند که چیزی داریم به‌نام دموکراسی و چیزی به‌نام انتخابات. گفتند افراد صف می‌کشند و شما هر کدام را که دل‌تان خواست به رهبری کشور بر می‌گزینید. گفتند این‌ها کینگ مینگ نیستند. نهایت‌اش رییس‌جمهور می‌شوند و کارشان فقط برآورده کردن آرزوهای مردم است. خوش‌حال شدیم. گفتند بیایید این‌هایند کسانی که تصمیم گرفته‌اند نوکر خلق باشند و در کنار خدمت به دین مبین اسلام که رسالت اصلی‌شان است، بعضی کارهای مفید برای مردم هم بکنند. البته ما کمی دلخور شدیم. چون سابق پادشاهان ما فقط خادم دین رسول‌الله بودند. ولی گفتیم خیر است دیگر. حاکمان اگر به مردم هم اندکی خیر برسانند، گناه ندارد. مطمئن نبودیم گناه دارد یا ندارد و به‌همین خاطر استخاره کردیم و استخاره به ما اطمینان داد که خدمت خلق خدا از بهر ِ انسان نیست عیب، سال‌ها می‌کرد موسا خدمت از بهر شعیب. این حل شد. گفتیم لیست نامزدان را بدهید. گفتند پشت گل‌آغا شیرزوی و بسم‌الله شیر و قیوم کرزی نگردید. دو نفر صحیح داریم که در پسخانه هستند؛ جنس پخته‌اند و هر کدام را خواستید خوش کنید. آوردند عبدالله‌عبدالله و اشرف‌غنی را. هر دو مثل شاخه‌ی گل کاکتوس قشنگ و موگوپوگوچوگولی بودند. تملق هم می‌کردند که یاخدا. یکی می‌گفت خانه‌های‌تان را نلدوانی می‌کنم و در آب نل‌تان لیمو و عصاره‌ی آناناس می‌ریزم. دیگری می‌گفت سر ِ درخت برای‌تان خانه‌ی تابستانی می‌سازم که شب باد بوزد و خانه برای‌تان گهواره باشد. خودم می‌آیم برای‌تان لالالایی می‌خوانم. گفتیم نمی‌شود هردوی‌شان همزمان لطف کنند و سر گرده‌ی ما سوار شوند؟ مسئولان کمیسیون مستقل انتخابات هرهر خندیدند و گفتند آقا این ملک قانون دارد. یکی را خوش کنید و سر ما را به درد نیاورید. آخر، طرف این نگاه کن و روی آن یکی را بگردان یکی را خوش کردیم. گفتیم ما می‌خواهیم اشرف‌غنی رییس جمهور باشد. مسئولان، یعنی محترم جان‌کری، قبول کردند و گفتند حالا که عبدالله را هم می‌خواهید سواری بدهید، این یکی را به‌حیث رییس اجراییه بر گرده‌ی‌تان می‌نشانیم. این هم شد.
حالا مشکل ما این است که همین آقایانی که خانه را گهواره می‌ساختند و در آب‌مان لیمو می‌آمیختند، حتا یک لین، یک پایه و 500 کیلوولت برق را برای ما قبول ندارند. همان ظاهرشاه را پس بیاورید. حداقل وعده که نمی‌داد.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *