از میدان بازو به میدان بازی

روزگاری بود، در ایامی خیلی دور، قرن‌ها پیش، که پهلوانی مثل امروز یک «بازی» نبود. امروز پهلوانی یک بازی است. حالا جای مشخصی را می‌سازند و دو پهلوان را دعوت می‌کنند که بیایند و در برابر چشم میلیون‌ها تماشاچی با هم زورآزمایی کنند. این زورآزمایی‌ها در درون «رینگ» یا بر تشک کشتی‌گیری رخ می‌دهند و مردمی که می‌خواهند از نزدیک تماشای‌شان کنند، باید تکت بخرند. آن دو نفر پهلوانی که بر تشک کشتی‌گیری با هم مقابله می‌کنند، وقتی‌که از صحنه‌ی بازی دور شدند، ناگزیراند مثل دیگر افراد جامعه تن به قوانین مدنی و کشوری بدهند. سابق، در آن ایام خیلی دور، این‌طور نبود. پهلوان البته برای بازی هم کشتی می‌گرفت. اما نقش و کارش در میدان کشتی‌گیری پایان نمی‌یافت. او در بیرون از بازی نیز می‌توانست از زور بازوی خود استفاده کند و بر وضعیت زنده‌گی خود و مردمان دیگر تاثیری بسیار بگذارد. این‌گونه پهلوانان در جنگ‌ها نیز شرکت می‌کردند و در محلات هم می‌توانستند زور بگویند و دیگران را نیز در برابر قوت بازوی خود مجبور به تمکین کنند.
در مقطعی از تاریخ حیات جمعی آدمی، چاره‌جویی‌های آنانی که فکر می‌کردند مغز بشر مهم‌تر از زور بازوی او است، حاصل داد. به این معنا که در بعضی از جاهای این عالم بعضی از مغزها توفیق یافتند ابزارهایی اختراع کنند که با آن‌ها بتوان چندین برابر زور بازوی بهترین پهلوانان جهان را تولید کرد. از چیزهای دیگر و تکنولوژی‌های پیش‌رفته‌تر برای ویرانی که بگذریم، درآمدن تفنگ به میدان نبرد همه‌ی پهلوانان بزرگ جهان را سر جای‌شان نشاند. چرا که پهلوانان دیدند که بازوی حریف را می‌توان پیچاند، اما با با یک نخود گلوله که بر پیشانی آدم می‌نشیند و از عقب کله‌ی آدم بیرون می‌آید، چه‌کار می‌توان کرد.
این روزها یکی از نماینده گان پارلمان مردم افغانستان را از «زور لوی پکتیا» ترساند. او گمان می‌کند ما هنوز در همان ایام دور، در قرن‌ها پیش، هستیم و به‌همین خاطر هنوز می‌توان خواسته‌های مشروع مردم را با زور سرکوب کرد. این نماینده‌ی زوردوست نمی‌داند که همان طالبانی که او به زورشان پشتگرم است و گزاف می‌گوید، دقیقاً به این خاطر امارت قبیله‌یی‌شان را از دست دادند که از «قدرت» فقط لشکرکشی را می‌فهمیدند. اصرار بر سرمایه دیدن این‌گونه از قدرت و غفلت از زوری که پایه‌اش دانش، تکنولوژی، دموکراسی، آزادی بیان و توسعه‌ی اقتصادی-اجتماعی است، عاقبت لوی پکتیا را به روز سیاه خواهد نشاند. پهلوانانی که همه چیز خود را مدیون زور بازی خود بودند، بی‌جهت به میدان بازی رانده نشدند و بی‌جهت نقش‌شان به افراد «سرگرم کن» تقلیل نیافت. جهان تغییر کرد و زور بی‌پشتوانه‌ی دانش و هنر وآزادی ناگزیر به نقش سرگرم‌کننده‌ی خود راضی شد. اگر کسی از لوی پکتیا نمی‌خواهد به چنین سرنوشتی دچار شود، باید دست از تفاخرهای کهن و زور نشان دادن و مردم را از طالبان ترساندن بردارد و در عوض با تمام نیرو از آباد شدن و فعال ماندن مکتب‌های قریه و شهر خود دفاع کند.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *