ی.احمدی
اندر علاج بیدردی
پادشاهی با غلام عجمی در کشتی نشست و غلام دیگر دریا را ندیده بود و محنت کشتی نیازموده، گریه و زاری در نهاد و لرزه بر اندامش اوفتاد، چنانکه ملاطفت کردند، آرام نمیگرفت و عیش ملک از او منغض بود، چاره ندانستند. حکیمی در آن کشتی بود، ملک را گفت: اگر فرمان دهی، من او را به طریقتی خاموش گردانم. ملک گفت: غایت لطف و کرم باشد. بفرمود تا غلام در دریا انداختند. باری چند غوطه خورد، مویش گرفتند و پیش کشتی آوردند، بهدو دست در سکان کشتی آویختند. چون برآمد، به گوشهای بنشست و قرار یافت. ملک را عجب آمد و پرسید: در این چه حکمت بود؟ گفت: از اول محنت غرق شدن ناچشیده بود و قدر سلامت کشتی نمیدانست، همچنین قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید. این مثل از گلستان سعدی بدان سبب بیاوردم که خلق همیدانند که آن که را خود بلایی ندیده، از بلا هم بیمی نیست. خلق ما را از همسایهها دردها برسیدی و از دست آنان قبرستانها آباد نمودی و شیونها بر مرگ عزیزان کردندی و از برکت آنان بهجای آب خون عزیزان نوشیدی و بهجای شادیها ماتمها گرفتندی، ولی ارگنشینان ما را از کسی گزندی نرسیدی و از همسایهها المی، و اگر روزی بلایی هم ز راه همیآید، همگان به دیار افرنگ همیکوچند و سرمایههای ملت با خود به تاراج همیبرند، زیرا رییس ما را در بلاد افرنگ بهنام مایکل خواندی و وزیر ما را جیمز و همسران ارجمند شان را جولی و پاولینا همینامند. آنان را در شهر افرنگ نه نشانی از افغانیت باشد و نه آثاری از افغانستان. پس در تنعم افرنگ غرق شوند و ملک و خلایق از یادها ببرند، اما وقتی همسایگان از کشتهی خلق پشته سازند، یکی از آنان را فرمان فرمانروایی همیدهند و یکی از مشروب فروشی کالیفرنیا و دیگری از کازینوی کازابلانکا به کشور حضور بههم رسانند و تخت پادشاهی از آن خویش کنند. همسران و فرزندان مبارک در بسترهای حریر بلمند و روی بدی و درد نبینند. این که خلق خاک خورند و هرروز به دفن اجساد عزیزانشان کفایت نیاید، همّی نیست. باری اگر خود تمام سنگ و چوب وطن به ایاسای بفروختی، عاری نیست، ولی خواستهی خلق برای دوستی با امریکا آنان را خفت تاریخ همیآید. حکمت در این بینم که ارگنشینان بهجای سرباز به جنگ گسیل شوند و از هر وزیر و وکیل ما یک فرزند برای دفاع خاک زره پوشند و معاش صد هزار دالری را از آنان بستانند و بهجای کاخ آنان را در کوخ سکنی دهند تا بدانند این خلق به چه مصایبی گرفتار بودی؛ آنگاه هم سند مهمور گردد و هم خانهی خراب خلق معمور.