گذشته هیچوقت بهتمامی نابود نمیشود. گذشته آن امری نیست که پس از لحظهی رخداد، یکبار و برای همیشه از بین برود. بدینمعنا که گذشته در بطن خود حامل چیزی است که بهواسطهی آن، خود را به رویدادی تکرارشونده تبدیل میکند و سپس آن چیز خود موقعیت حال ما میشود. بهبیان دیگر: ما همه از درون گذشته بیرون شدهایم و بنابراین، نتیجهی گذشتهایم، نتیجهیی که الزاماً نمیتواند علت خودش را نابود و یا تأثیر آن را در شکلگیری خودش انکار کند. پس خطاست اگر فکر کنیم که میتوانیم حافظهی تاریخی خود را، حافظهیی که از گذشته خبر میدهد را فراموش کنیم. گذشته هماره با ماست. در ذهنمان، در زندگی واقعیمان و در خودمان. موقعیت کنونی صرفاً ادامهی طبیعی زمان گذشته نیست، بل نتیجهی منطقی و الزامی آن نیز هست. منظور این است که حال را نمیتوان در خودش بهگونهیی بررسی کرد که بر حسب میل و منافع، امکان کسر و حذف گذشته در آن وجود داشته باشد. بنابراین، وقتیکه موقعیت کنونی و وضعیت جاری را مورد نقادی قرار میدهیم، در واقع داریم از چیزی حرف میزنیم که در خوانش متعارف، عنوان «گذشته» را به آن دادهایم. یعنی هر نوع نقادی موقعیت حال پرسشی است از این قرار: چرا چنین شد؟ چگونه شد که به اینجا رسیدیم؟ اینکه به چنین روزگاری دچار شدهایم، علل و دلایلش چیست؟ و از این قبیل. بدون این پرسشها نمیتوان آنچه را که موجب ویرانی موقعیت کنونی ما شده، نقادی و بررسی کرد. و میبینیم که با چنین رویکردی در پرسش خود، ما عملاً داریم به گذشته برمیگردیم. نتیجه این است که ما از گذشته رهایی نداریم.
رهایی از گذشته؛ شاید معنایش این باشد که مثلاً طوری زندگی نکنیم که یک دهه بعد ببینیم در همان نقطهیی ایستادهایم که ده سال قبل قرار داشتیم و اینک هیچ جای دیگری نرفتهایم و تغییر موقعیت ندادهایم. منظورمان از رهایی از قید گذشته، دقیقاً همین است؟ اما اینکه رهایی از گذشته نیست، دنبال نکردن گذشته است. رهایی از قید گذشته امری است و دنبال نکردن آن امری است کاملاً دیگر. محض نمونه: ما هرگز قادر نخواهیم شد طوری از قید گذشته رهایی یابیم که دیگر دههی هفتادی در سرگذشت تاریخی و حافظهی جمعی ما وجود نداشته باشد. این چیزی است مطلقاً ناممکن. رهایی به این معنا، یعنی انکار کامل گذشته، و گذشتهیی که همچون ماتریس پنهان خشونت و تباهی در قلب زندگی جاری ما جریان دارد، چگونه میتوان از قید آن رهایی یافت؟ ایننوع برخورد انکارگرایانه با زمان، باعث میشود آشفتگی و پریشانی وحشتناکی را بهصورت ابدی در حال و آیندهی خود تجربه کنیم. زیرا محو پریشانی، مستلزم شناخت از ریشهها و علتهای شکلگیری آن است و در انکار، شناخت نیست.
آنچه ما در تلاشهای خود زیر نام رهایی از گذشته، بهعنوان امری که موجب تلخی و تیرگی زندگی جاریمان شده انجام میدهیم، بیش از آنکه گامی استوار بهسوی آینده باشد، سردرگمی مطلق ماست در مورد اینکه آیا برای رفتن بهسوی آینده، باید به جلو رفت یا برگشت به عقب. گیرماندن در چنین سردرگمی و آشفتگی، کار سادهیی است. زیرا گذشته و آینده بهلحاظ تجربی، آنگونه که انتظار داریم از منطق توالی زمان پیروی نمیکند. یعنی رخ زندگی تجربی، هماره بهسوی آینده نیست. شرح روشن این سخن این است که، هیچ یقینی وجود ندارد که تضمین کند آن مغاک مهلکی را که در گذشته تجربه کرده بودیم و هماکنون از قعر آن برآمدهایم، در آینده بار دیگر در آن نیفتیم و یا مغاکی را که عملاً در حال غرق شدن در آن هستیم، همانی نیست که بارها در آن افتادهایم.
اکنون شاید بتوان با جسارت بیشتری به طرح این مسأله پرداخت که کاری که میتوانیم انجامش بدهیم، رهایی از قید گذشته نیست، بل دنبال نکردن آن است؛ احتراز جدی و آگاهانه از تبدیل کردن گذشته به رؤیای حال و آرمانشهر آینده. و این فقط در صورتی ممکن است که گذشته را بهتمامی بشناسیم و آن فاجعهیی که دلیل نفرت اکنون ما از همدیگر شده را تبدیل به محرک رفتن خود بهسوی آینده نسازیم. با نفرت و خشمی که از گذشته مایه گرفته نباید بهسراغ آینده رفت.
بیان این عبارات از آنرو بود که یادآوری شود تا پیشفرض عقلانیتری جستوجو کنیم برای مواجهه با پدیدهیی که ویرانی زندگی اکنونمان نتیجهی عقلانیتستیزی شبهتوحش آن پدیده در گذشته بوده است: گلبدین حکمتیار. اینروزها خبر بازگشت حکمتیار به قدرت، بار دیگر و بهصوت جدی مطرح شده است. بازگشت حکمتیار به عرصهی قدرت، در هر حالتش ما را متوجه این پرسش خواهد کرد که آیا بهواقع برای ما گذشته دوستداشتنیتر است یا آینده و به کجا میخواهیم برویم؟ گلبدین سویهی روشن و عریان تباهی و ویرانی زندگی مردم افغانستان بوده. اکنون پرسش از این سویه، محض در این باره نیست که گلبدین پس از برگشت، در حکومت وحدت ملی و حکومتهای بعد از آن چهکار باید بکند. بلکه در عوض، پرسشی است دربارهی اینکه معنای این برگشت چیست و چگونه، وقتی تصمیم میگیریم از گذشته فاصله بگیریم، یعنی بهدنبال گذشته نرویم، معیار و پیششرط منطقی این فاصله گرفتن از گذشته را در ساحت عمل تجربه میکنیم.
بهنظر میرسد در اینکه مواجههی ما با امور و مسایل، مواجههیی عقلانی نیست، اتفاقنظر وجود دارد. مواجههی عقلانی با امور، یعنی بررسی همهجانبهی آنها بهمثابه وضعیتی که در برابر ما قرار دارند و میبایست با آنها وارد تعامل شویم. محتوای ایجابی اینگونه برخورد آن است که ببینیم در تعامل با امور، ما بهدنبال چه چیزی هستیم و چهمقدار از این انتظارات و پیشپنداشتهای ما برآورده خواهد شد. این یک وجه از مواجههی عقلانی با امور و موضوعات است. وجه دیگر آن این است که جانب قضیه که قرار است ما با آن وارد تعامل شویم و در واقع آن را درونی سازیم، در کجا و در چه سطحی از انتظارات ما قرار دارد و اگر امکان محقق شدن انتظارات ما در آن وجود دارد، در برابر آن ما باید چهمقدار هزینه بپردازیم تا آن نیت ما که این هزینه بهخاطرش پرداخت میشود، هنوز ارزش خود را حفظ کند.
اینک از خود میپرسیم که برای چه باید با حکمتیار توافق صلح صورت بگیرد و زمینهی بازگشت آن به عرصهی قدرت و سیاست فراهم گردد؟ آیا هزینهیی که حکومت وحدت ملی در این توافق میپردازد، ارزش آن را دارد که پیوستن حکمتیار به حکومت را موجه سازد؟ پاسخ این پرسشها را در گذشته، وزنه و کارآمدی حکمتیار و گروهش باید جست. یعنی این مسأله باید روشن گردد که با بازگشت حکمتیار به عرصهی قدرت، ممکن است نگاه ما نسبت به گذشته و وضعیت ما نسبت به اکنون تغییر کند –که هنوز روشن نیست چه نوع تغییری-، اما آیا ضمانتی وجود دارد که در این فرایند ما گذشته را جایگزین آینده نکنیم؟ عدم امکان رهایی از گذشته به این معناست که آن گذشته هنوز در ما وجود دارد و از آن متأثریم و این امر را بهمثابه صورت منطقی همیشگی زندگی درک کنیم، اما بهدنبال گذشته رفتن چیزی نیست جز تبدیل آن به حال و آینده. در یکی، گذشته در ما وجود دارد و درحالیکه حامل تأثیراتی از گذشته هستیم رو به آینده داریم –که این اجتنابناپذیر است- و در دیگری، ما به درون گذشته میرویم و به نفی آینده میپردازیم که نام این یکی، فاجعه است. اکنون، نسبت ما در پس تعامل با حکمتیار، از کدام دست است؟ غلبه بر گذشته بهخاطر آینده یا رو گرداندن از آینده و رجعت به گذشته؟ آیا حکومت وحدت ملی این محاسبه را دارد؟ حکومت بهواقع نگران چیست؟ از حکمتیار چه میخواهد، اینکه بگذارد کشور گذشتهی تیره و تلخ خود را ترک کند و بهسوی آینده برود یا تباهی آینده؟ پرسشی ساده: آیا بازگشت حکمتیار به حکومت، بهمعنای بازتولید گذشته و یا بازگشت حکومت به عصر حکمتیار نیست؟