خبرنگار ناراضی

هادی دریابی
رای به جواری، رای به رفاه! من موظف شده بودم در بدل مبلغ پولی، که به باور حریفم، کثیف تشریف دارد، این شعار را خلق کرده و در آن از روح خویش بدمم. این شعار در مرحله‌ی اول‌ با شعار مرگ بر جواری از سوی گرفتار‌ شد‌‌گان در دام سو تغذیه مواجه شد. به ‌دنبال این شعار مؤثر و با همکاری خشک‌سالی و گسترش علاقه‌مندی به کشت خشخاش و تنباکو، محصولات سرانه‌ی جواری در دنیا، برای چندسال متواتر‌ سیر نزولی را داشت و شعار من قهراً، برای مدتی خاموش ماند. اما من از روح این شعار باخبر بودم و معتقد بودم که روزگاری، اهمیت جواری و ضرورت رفاه در سراسر جهان مشخص خواهد شد. حالا به برکت شرکت‌های روغن‌سازی، نصف جمعیت امریکا و یک‌دهم جمعیت افغانستان از روغن جواری برای سلامتی عضو مخصوص عشق خویش استفاده می‌کنند. من معتقد بودم و حالا هم هستم که جوامع انسانی زمانی به بحران کابل بانک مواجه می‌شوند که عضو انحصاری عشق در بدن‌شان، گرفتار انواع روغن شود و این گرفتاری سر از کاخ‌نشینی در دوبی‌ و وقت‌گذرانی به سبک شیوخ و شیوخ زاد‌‌گان عرب درآورد. از زمانی‌که بحران بانک تأسیس شد و به کمک خلیفه و به توکل اعتبار و وقار اجدادی خویش، مصمم شدند که کابل را به یغما ببرند، حالا سرمایه‌گذاران دوبی‌نشین، در ابعاد مختلف عاشق افغانستان شده و تلاش دارند که به این مرکز زر و انبوه فقر وصل شوند. یکی‌ در متن اعلان، اعلام دزدی می‌کند. می‌گوید بیایید در دوبی، زندگی این‌جا مزه دارد. کیف دارد. برای‌تان خوش می‌گذرد. خانم‌تان 24 ساعت به شما افتخار خواهد کرد. دختر‌تان سرانجام پروفیسور خواهد شد. پسرتان ز گهواره تا گور به‌دنبال دانش خواهد بود. تیل موتر مفت است. بیایید دوبی و بعد از یک وقفه‌ی طولانی در زندگی شاهانه‌ی خویش، دوباره شاهانه زندگی کنید. ما می‌دانیم که در افغانستان ممکن نیست شاه شوید. شاه‌های افغانستان در حق افغانستان کاری کرده‌اند که رجعت به شاه ‌بودن ممکن نیست. (‌شرم و حیای‌تان کجاست.)
از سوی دیگر، در پرتو معیاری قانون اساسی، شهرداری هرات مکلف است که در حمایت از منافع ملی کابل و زابل، قندهار و ننگرهار و غیره ولایاتی که از قید قلم باقی مانده باشند…، صنایع ادبی و ماشینی، فرهنگ و اقتدار اجتماعی افغانستان، ورود هرنوع اعلان تجارتی را به بازار رسانه‌ها که منجر به تشویق مردم در جهت فرار کردن باشند، دستگیر و به زندان کوه‌ باد ولایت غزنی بفرستد تا توسط سارنوالانی که چندی پیش در غرب کابل متهم به همکاری با مافیای زمین شدند، که علی‌الادعا ریشه در دولت دارد و یک شینگ با مقام‌ها شریک است، محاکمه شود. اما شهرداری هرات گفته که «بنی آدم اعضای یک‌دیگر‌ند». یعنی وقتی نصف جمعیت سنگاپور، سالانه از قحطی و گرسنگی می‌میرند، وظیفه‌ی هر خیمه‌نشین کابل و هرات و غزنی است که از معاش خویش ماهانه در حدود 1-2 هزار دالر افغانی، برای نجات انسان کمک کنند. یکی از خیمه‌نشینان که شب قبلش از سرما لرزیده بود، رو به شهرداری هرات کرده گفت: جناب‌عالی! ما از کجا معاش داریم که هزار او را به اوسو کمک کنیم؟ در جوابش گفته شد که این همه معاش رمضان بشردوست را می‌خورید، باز می‌گویید که از کجا کنیم؟ در همین گیرودارهای رسانه‌‌ای بودیم که تیمی عظیم و انبوهی از کنار ما سودای گذشتن را گرفت. وقتی دید ما نیز انبوهیم، شبیه‌ شهروندان بی‌درجه‌ی کشور، با 90 درجه انعطاف به سوی ما هجوم آوردند. شخصی که روی پیشانی‌اش ریاست جمهوری نوشته بود، رو به ما و پشت به آفتاب ایستاد و چنین گفت: سلامون علیکم برادران! همه‌ با هم برادریم. باهم برابریم. ما بازماندگان پدر، پدرکلان و از آن بالاتر خویش هستیم. مادر و خواهر شما زن‌اند، از ما هم زن‌اند. چنان‌که در گذشته زن بوده، در آینده نیز زن خواهند بود. ما به ‌دنبال عدالت اجتماعی می‌گردیم. برای صلح حرکت کردیم. بر ضد گرسنگی و بیکاری مبارزه می‌کنیم. کارخانه‌ی کارسازی می‌سازیم و تمام جوانان این وطن را مصروف کار می‌کنیم. فساد را ریشه‌کن ساخته و شفافیت را در تمام ادارات دولتی و نیمه‌دولتی نصب می‌کنیم. ما به توانایی خویش ایمان داریم. همه یک افغانیم. افغانی، یعنی مبارزه! افغان، یعنی کار! افغان، یعنی عدالت و برابری! افغان، یعنی شأن و شوکت و افتخار! افغان، یعنی قهرمانی افغانستان در جنوب آسیا در مسابقات فوتبال! افغان، یعنی یک کشور مستقل! افغان، یعنی دیگر محتاج جامعه‌ی جهانی نبودن! افغان، یعنی ثبات! افغان، یعنی من، یعنی شما، یعنی همه! خلاصه عرض کنم، با رای دادن، شب و روز، هفته و ماه، سال و زندگی خویش را تضمین کنید. ما با توکل به خدا و استعانت شما ملت غیور و شریف به سوی یک انتخابات شفاف، آزاد، سری و مطمئن حرکت کردیم و از ما سوال کرد که رای‌ می‌دهید؟ ما گفتیم، بلی! گفت به که رای می‌دهید؟ گفتیم به دا‌کتر صاحب! همین‌که نام دا‌کتر صاحب را گرفتیم، رنگ از رخسار مشاورش پرید و در وسط جمع غرید که برید گم ‌شوید با د‌اکتر ماکتر‌تان!

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *