خبرنگار ناراضی

هادی دریابی
آدم اگر گرگ نیست، قسم می‌خورم در بدن آدم گرگ وجود دارد. چارلی چاپلین در نامه‌ی ‌کون گشاده‌ی خویش به فرمان‌روای مقتدر عصر خویش گفته بود که «‌روزگار من خوب است. من به نسبت ماهیتی که دارم و درکی که از ماهیت خویش دارم، به هیچ‌انسان ضرر نرسانده‌ام، چه رسد به این‌که‌ آدم کشته باشم. من از آدم‌کشان، خواه در سر کوه ملاقات کنند یا درون قایق سارا روی دریاچه‌‌ی لوچ لوموند اسکاتلند، متنفرم. این نفرت به نسبت زلال ماهیتم، تغییر‌ناپذیر است. خواه آدم‌کشان افغانستان زنده باشند یا مرده، خواه نامزد ریاست جمهوری باشند یا معاون یکی از نامزدان! من از فرمان‌روایی که تاریخ جنایات دهه‌‌ی قبل از خودش را مطالعه نکند‌ نیز متنفرم. امیدوارم فرمان‌روای بعدی که با رای ملت و کمک فتوشاپ‌های انتخاباتی‌ به فرمان‌دهی می‌رسد، عدالت را فدای مصلحت اعتبار سیاسی چند جانی نکند. جانیانی که قود قود در افغانستان می‌کنند، اما تخم در کشورهای همسایه و اروپایی می‌گذارند‌». در بخش‌ دیگری از نامه‌ی چیزگشاده‌‌ی چارلی‌ آمده است که «‌فرمان‌روایا! عمرت کوتاه باد! اگر این نامه را بخوانی و توبه نکنی، تو شاهد مرگ هزاران انسان که شامل انواع کودک (پسر و دختر)، اقسام زن‌ (بیوه، مادر، خانم مادر نشده، دختران گرامی) و مردان مختلف (‌غنی، فقیر، مجرد، متأهل، شاغل، بیکار، معلم و‌…) بودی. تو با چشم سر دیدی که تفنگ انسان‌های ناانسان‌ مغز باد کرد و خون جاری! تو با رگ رگ غیرتت شاهد انفجار مکتب و سوزاندن کتاب‌خانه بودی! تو با تمام خانواده‌ات، عزای فرزند آدم را دیدی، اما هم‌چنان ساکتی! انگار فتح‌المبین مکه لغو اعلام خواهد شد، اگر زبان بگشایی! انگار افشار و نفس ویرانی‌اش در مسکونه‌ی ‌مبارک تو انتقال خواهد کرد. انگار قهرمانی افغانستان در جنوب آسیا، آخرین قهرمانی افغانستان خواهد شد. انگار اموات شما رحمت نخواهد شد!» من با خواندن این نامه‌ی سیاه، به یاد روشنایی‌های دوران مجاهدین و مجاهدت‌های بعدی فرمان‌روایان کیلویی افتادم. فرمان‌روایانی که خلقت آتش کردند و آدم کباب! به یاد حیات استخوان‌هایی‌ افتادم که امروز از دل خاک، نعره سر می‌دهند و بر پوفیوزی ما می‌خندند. افشار ویران شد. آدم‌هایش سلاخی شدند، آواره شدند. افشار به یغما رفت، افشار به پوست و گوشت شکم‌گنده‌های عصر تبدیل شد. افشار، افشار! بانک‌داران خون به نان و نوا رسیدند، لباس عوض کردند و حالا برای تمام مملکت داعیه‌ی آبادی نشر می‌کنند، اما تو هنوز زخم ناسوری هستی که دل تاریخ را سرخ و سرخ‌تر می‌کنی! فاتحان افشار، فیشن‌شوی بخاری ترکی با مراجعان رنگارنگ و متعدد برگزار می‌کنند، عکس در شهر می‌گسترانند و نوید آبادی، عدالت، آزادی، دموکراسی و خدمت به قربانیان افشار می‌دهند، اما افشار هم‌چنان مسکوت و تلخ ‌نفس می‌کشد (هرچند که فریاد افشار برای دهه‌های بعدی بلند شده و هرگز خاموش نخواهد شد).
اما شما نگران نباشید. عدالت اگر امروز محقق نشد، در قیامت کبرا دامن همه‌ی مارا خواهد گرفت. از من را به این دلیل خواهد گرفت که شش بار در دوران بی‌سوادی، ادای آدم باسوادها را درآورده‌ و ایمرجنسی را عمرجنسی نوشته‌ام. از شما را به هر دلیلی که گرفت، یک عمل شخصی است و به هیچ‌فرد‌ دیگری منتقل نخواهد شد و به من هم ربط ندارد. همان‌طوری که بی‌بی‌سی در یک اقدام شجاعانه یک استعاره‌ی فوق بی‌نظیر را در مورد نامزدان انتخابات ریاست جمهوری استفاده کرده (نامردان انتخابات ریاست جمهوری!) و این کار بی‌بی‌سی‌ تنها و تنها مربوط خود بی‌بی‌سی است. هم قانون اساسی افغانستان این‌طور حکم می‌کند، هم قانون انتخابات انگلستان! از زاویه‌ی دیگر اگر به قضیه نگاه کنیم، درمی‌یابیم که نگران بودن ره به‌جایی نخواهد برد. زاویه‌‌ای که آینده را ترسیم می‌کند و حال را ترحیم! این زاویه، چیزی جز نگاه معامله‌ای به حال و آینده نیست. همان‌طوری ‌که طالبان در پی کشف و ضبط یک فروند سگ امریکایی، خواهان معامله و مبادله‌ی جناب سگ‌ با چند فرمانده طالب شده‌اند. طالبان درک کرده‌اند که شخصیت‌بخشی، هم سود دارد و هم ثواب، به این دلیل به سگ شخصیت بخشیده و در حد دگروال نظامی‌ به آن مقام و درجه اعطا فرموده‌اند (عین چیزی که به کله‌گرگان دخیل در قتل ‌عام افشار‌ اعطا شده است). و این درجه‌ی جدید سگ امریکایی در نزد طالبان، حکایت‌ عمیقی از نگاه با زاویه‌ی دیگر دارد، یعنی اگر متصور باشد که 37 جانی دیگر، در بدل یک سگ آزاد شوند، عاقلانه است که این معامله صورت بگیرد و 37 فرمان‌روا، در حد یک سگ تنزل شخصیت داده شوند‌ (بدون این‌که حقوق بشر نقض شود؛ رعایت احوال و صحت حیوانات نیز بشود)
حالا و آرایش برای کسب قدرت، با توجه به شعارهایی که سر داده می‌شوند، همان زاویه‌ی دیگر است که گفتم. برای شادی روح اموات‌تان صلواتی عنایت بفرمایید! به‌خدا عجب دوره و زمانه‌ای شده… کمیسیون مستقل حیوانات آدم‌نما لیست دور و درازی را در این زمینه تهیه کرده که انشا‌الله و با همکاری بازماندگان سازمان خاد، به دست نشر خواهد رسید. امیدوارم تا آن زمان‌ صبر و حوصله‌ی خویش را با هر کفت و زهرماری که ممکن باشد، تمدید فرمایید. و کافیست که نگران نباشید، همین‌که بتوانید نگران نباشید، حتماً می‌توانید نگران نباشید! پس حی علی‌النگران نبودن!

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *