یکونیم سال قبل عکس خونآلود دختر و مردی در صفحات اجتماعی منتشر شد که هر دو در دل کوچه افتاده بودند و هر کدام 16 و 26 بار چاقو خورده بودند.
زینب 13 ساله بود که فامیلش او را با پسری از نزدیکانشان نامزد کردند. ازدواج زینب مشروط شده بود به اینکه مراسم عروسی 7 سال بعد برگزار شود، اما زینب یک سال پس از نامزدی یعنی در 14 سالگی ازدواج کرد.
هنوز حنای دست زینب رنگ نباخته بود که روزی خود، پدر و خواهرش توسط شوهر و پدرشوهرش، با ضربات چاقو به شدت زخمی شدند. زینب 16 بار، پدرش 26 بار و خواهرش که باردار نیز بود یک بار چاقو خورده بودند.
ماجرا برمیگردد به یکونیم سال قبل زمانی که تازه 40 روز از ازدواج زینب میگذشت. زینب در مدت چهل روز اقامت در خانهی شوهر از شکنجهی او به ستوه آمده و زندگیاش به جهنم تبدیل شده بود: «شوهرم عملی بود. داخل اتاق چرس میکشید و مرا لت میکرد. گریه که میکردم دود چرس را به صورتم فوت میکرد. صدایم که بلند میشد دهنم را محکم میگرفت تا صدایم بیرون نرود.»
زینب که دیگر طاقتش به سر آمده بود و نمیتوانست کنار او زندگی کند، به پدرش زنگ زد و ماجرا را برای او تعریف کرد. پدرش آمد و او را برای دو شبانه-روز با خود به خانه برد. دو روز بعد شوهر و پدرشوهر زینب مسلح با چاقو آمدند و از زینب خواستند که فورا با آنها به خانه برگردند. زینب از آنها خواست که تا آمدن پدرش که سلمانی رفته بود صبر کنند، اما همینکه پدر زینب به خانه وارد شد، قبل از نشستنش، بیهیچ مقدمهیی ضربات چاقو بر بدنش وارد شد. 26 چاقو بدون کدام مکث و فاصلهیی بر تن او فرود آمد.
زینب وحشتزده از دروازه بیرون شد و به سوی کوچه دوید. شوهرش او را تعقیب کرد و در صحن کوچه، جلوی صدها جفت چشم، روز روشن او را چاقوباران کرد. زینب 16 بار از ناحیههای پشت گوش، گردن، سینه، بازوها، کمر و بغل چاقو خورد.
خواهر باردار زینب هم در امان نماند و یک چاقو نیز نصیب او شد. زینب میگوید اگر مادرش نمیگریخت، قطعا او را هم با چاقو میزدند: «آمده بودند که ما را قتلعام کنند.»
زینب و پدرش نزدیک به یکونیم ماه در شفاخانه بستری شدند تا زخمهایشان اندکی التیام یافت. اما زخم روحی و جسمییی که بر زینب وارد شده بود تا امروز التیام نیافته است و ممکن است تا آخر عمر با او همراه باشد.
زینب میگوید برادرش داماد خانوادهی شوهرش است. آنها زینب و خانوادهاش را با تهدید خرابکردن زندگی برادرش و حتا به خطر افتادن جان برادر و یگانه برادرزادهاش تحت فشار قرار دادند و تا مجبورشان کردند رضایت بدهند آنها از بند رها شوند.
رواج ازدواجهای اینچنینی در افغانستان به نام «بدل» شایع است و در بسیاری از موارد نمونهیی از ازدواجهای اجباری است: دختر یک خانواده در بدل عروس خانواده، با برادرزن برادرش ازدواج میکند.
زینب نزدیک به چهار ماه پیش پس از یکونیم سال تلاش موفق شد طلاقش را بگیرد؛ آنهم نه از روی رضایت بلکه با جبر و اکراه و به شرط اینکه تمام حقوق خود از جمله مهریه و نفقهاش را ببخشد. زیرا شوهر زینب حتا پس از چاقوباران او، اصرار داشت که با زینب خوش است و نمیخواهد از او جدا شود.
مادر زینب میگوید که مجبور است هر سه چهار ماه خانه عوض کند، زیرا هنوز شوهر زینب آنها را دنبال میکند و ممکن است بار دیگر به زینب و فامیلش آسیب برساند. او حالا آزادنه گشتوگذار میکند و برای خانوادهی زینب به سایهی سیاه و مخوفی بدل شده است که لحظهلحظهی زندگی را برای آنها تلخ کرده است: «هنوز هم از خویش و قوم ما میپرسد که زینب ازدواج کرده یا نه. آدرس خانه را میپرسد. زندگی برای ما سخت شده است. میترسیم.»
زینب میگوید شبها تابلت خوابآور میخورد، ولی باز هم خوابش نمیبرد؛ اگر خوابش هم ببرد کابوس میبیند و بلافاصله از خواب میپرد: «شبها میترسم. کنار مادرم میخوابم. خوابم نمیبرد و تابلت خواب میخورم. اما بازهم تاثیر نمیکند. همیشه در خواب صحنهی حملهی او پیشم چشمم میآید.»
حالا مادر مسن و پدر معیوب زینب تنها پناهگاه او هستند. در کل اما خانوادهی زینب بیپناه است. تنها کسی که کار و برای آنان لقمهنانی فراهم میکند، برادری است که ماهانه 6000 افغانی معاش دارد.
زینب در حالیکه ساکت نشسته و نگاهش را به زمین دوخته، میگوید: « میخواهم به گذشته برگردم، به کودکیام. میخواهم مکتب و دانشگاه بروم.»
شوهر و پدرشوهر زینب، بهدلیل جرمی که مرتکب شدند بر اساس قانون جزا باید دستکم سه سال زندانی میشدند، اما آنها فقط برای نزدیک به سه ماه زندانی بودند، زیرا مدعیان از شکایتشان منصرف شدند.
بر اساس قانون جزا، اگر کسی بر اثر ضربات چاقو مجروح و معلول میشود و تا مدتها آثار روانی آن بر ذهن قربانی باقی میماند، علاوه بر پرداخت دیه یا حقالعبد، بین سه الی 10 سال حبس برایش تعیین شده است. اما در قضایای خشونت علیه زن این موضوع متفاوت است.
زهرا سپهر وکیل مدافع، کسی که کمک کرده زینب طلاقش را بگیرد، میگوید که بر اساس قانون منع خشونت علیه زنان، بهجز در جرایم تجاوز جنسی، اختطاف و خودسوزی، رضایتدادن مدعی سبب متوقف شدن تمام روندهای رسیدگی قضایی میشود.
به گفتهی بانو سپهر، موافقان این ماده بحث حفظ بنیاد خانواده را دلیلی برای گنجاندن آن در قانون خشونت علیه زن عنوان میکنند. به باور بانو سپهر، این ماده در صورتی منطقی است که دعواها خیلی کوچک و بیم فروپاشی نظام خانواده وجود داشته باشد: «در قضایایی مثل قضیهی زینب، دیگر خانواده ارزشی ندارد که بخواهیم بنیاد آن را حفظ کنیم.»
قانون منع خشونت علیه زن، هنوز تصویب نشده است و تنها یک فرمان تقنینی محسوب میشود. بانو سپهر پیشنهاد میکند که باید روی این قانون تجدید نظر و تعدیلاتی در آن اِعمال شود.
پروندهی زینب از نظر حقوقی بسته شده است و امکان ازسرگیری آن وجود ندارد. اما برای اینکه کمکی به زینب شده باشد، بانو سپهر از جامعه و نهادهایی مثل وزارت زنان میخواهد که از زینب حمایت روانی و معنوی کنند: «در حال حاضر برای نجات زینب از فشارهای روحی و روانی و بازگشت او به جامعه بهترین گزینه این است که از سوی اجتماع، دولت و مردم حمایت روحی و معنوی شود.»
بر اساس اطلاعات کمیسیون مستقل حقوق بشر، در 9 ماه نخست سال 1396 بیش از 4300 مورد خشونت بر 2286 زن در این کمیسیون به ثبت رسیده است.
از این میان، 420 مورد خشونتهای فیزیکی، 228 مورد خشونت جسمی، 1317 مورد خشونتهای لفظی-روانی و 626 مورد سایر خشونتها که ناشی از عرف و عنعنات ناپسند در جامعه است.